barfsorkh

[barfsorkh]

شمشیر شب

The Sword of the Night

روزگارم،

سیاه‌تر از شب بود…

نه شبی که ماهی بر آن بتابد،

نه حتی ستاره‌ای که دل بسوزاند.

My days were darker than the night...

Not a night touched by moonlight,

Nor a single star daring to blink for a lonely girl.

سرد،

مثل زمستانی که انگار هیچ‌وقت قصد رفتن ندارد.

سخت،

مثل سنگینی خاطراتی که هر شب

روی سینه‌ام فرو می‌نشینند.

و محکم،

مثل لبخندی که به اجبار بر لب دارم،

تا مبادا کسی بفهمد،

چه غوغایی درونم خفته‌ست.

Cold —

Like a winter that never intends to leave.

Hard —

Like the weight of memories

That sink into my chest each sleepless night.

And firm —

Like the smile I wear

So no one sees the storm raging inside.

میان این تاریکی،

دختری ایستاده…

با شمشیری خون‌آلود و شکسته از درد،

در دستان لرزانش.

In the heart of that darkness,

A girl stands still...

With a bloodstained, broken sword of sorrow

clutched in her trembling hands.

شمشیری که نه از پیروزی حکایت دارد،

نه از شکست،

بلکه از جنگ‌هایی بی‌صدا

که هر شب،

درون او در گرفته‌اند.

A sword that speaks not of victory,

Nor of defeat,

But of silent battles fought

Within her soul — night after night.

و با تمام این زخم‌ها،

او هنوز ایستاده…

نه برای دیده شدن،

بلکه برای اینکه به خودش یادآوری کند:

از دل تاریکی، می‌توان برف سرخی ساخت.

And despite every wound,

She stands.

Not to be seen.

But to remind herself

That even from the deepest dark,

A red snow can rise.

[barfsorkh]

"در دل سکوت شب، من تنها نیستم…

در من زنی ایستاده با شمشیری از نور

که از دل تاریکی برخاسته و

برفِ سرخ را فرمانروایی می‌کند..."

> "In the silence of the night, I am not alone...

Within me stands a woman, holding a sword of light,

risen from the heart of darkness—

she rules the Red Snow."

#dark fantasy

#lonely soul

#female warrior

#poetry

#aesthetic writing

#inner strength

#mythical

#emotional writing

#red snow

#night thoughts

#برف_سرخ

#دلنوشته

#زن_قوی

#تاریکی

#احساس

#تنهایی

#شب

#نویسنده

#شعر_فارسی

#قدرت_درونی