swhitenights · 1 month ago
Text
Travelogue of ISFAHAN
درود~
اردوی اصفهان تمام شد و حالا سه روز است که خانه هستم، می‌خواستم پست بگذارم اما نمی‌دانستم از کجا و چطور شروع کنم پس مثل قبلی به موضوع‌های مختلف تقسیمش کردم تا نوشتن آسان‌تر شود.
~ گوش دهید | به اصفهان رو: سالار عقیلی ~
در طول مسیر: اتفاقات غیرمنتظره!
سوار اتوبوس که شدم ظهر 16 بهمن بود حدود ساعت سه؛ مطلقا هیچ‌ به اصطلاح آدم بزرگی همراهمان نبود و همه دانشجو بودیم از پردیس‌های مختلف استان فارس و ورودی‌های متفاوت.
جای من آخر آخر کنار چند سال آخری و یکی از مسئولین بسیج دانشجویی و درواقع معاون کار‌های اردو بود که او هم سال سومی ست.
میانه‌های مسیر که بودیم تازه معلوم شد چرا مسئول اردو از گفتن اینکه قرار است ما را کجا ببرند طفره می‌رفته؛ چون اصلا قرار بود ما را ببرند اصفهان دیدن چند شرکت دانش‌بنیان! به خاطر همین هم بود که تاکید می‌کردند بار علمی این اردو قرار است از تفریحی‌اش بیشتر باشد و ما چه فکر می‌کردیم و مانده بودیم که چه شد؟! همه فکر می‌کردیم منظور از علمی بودن این است که می‌برندمان جاهای تاریخی و درموردشان برایمان صحبت می‌کنند و به اصطلاح می‌شود علم تاریخ؛ اما قرار بود به زور شرکت‌های زیستی و مهندسی را بهمان نشان بدهند. ناامید شدیم اما دیگر راهی بود که نصفش را رفته‌ بودیم. دل را زده به دریا منتظر بودیم ببینیم ته این قصه به کجا می‌رسد.
اصفهان خاموش؛ چرا و چگونه؟: خاموشی ساعت 10 شب و اسکان در جوار صائب تبریزی
حدود ساعت ده شب بود که به اصفهان رسیدیم؛ محل اسکان کانون فرهنگی مساجد بود و دقیقا کنار آرا��گاه صائب تبریزی و یک کتابخانه به همین اسم. جالب‌تر از اینکه صائب تبریزی در اصفهان چه می‌کند و ما از شیراز آمده‌ها هم قرار است دو روز اینقدر نزدیک به آرامگاه یک شاعر باشیم این بود که حتی یک پرنده هم در خیابان‌های این شهر پر نمی‌زد!
انتظار داشتیم حالا که مثلا سر شب است مردم توی خیابان‌ها برو بیایی داشته‌باشند و کلی ماشین این‌طرف و آن‌طرف در حال حرکت باشد، هر چه باشد اصفهان است! اما هیچ... شهر انقدر ساکت بود که آدم را به شک و شبهه می‌انداخت اینجا واقعا اصفهان است؟ اما بعدا فهمیدیم کلا اصفهانی‌ها مثل اینکه شب‌ها زود می‌خوابند و اصلا آدم بیرون از خانه نیستند. البته شاید این چند روز اینطور بود اما هر چه هست به اندازه صد نفر هم آدم در خیابان‌هاش ندیدم. اینقدر ساکت و آرام بودو هرکس در لاین خودش رانندگی می‌کرد که فکر می‌کردی نکند وارد شهر ربات‌ها شده‌ای! در شیراز اگر دو دقیقه سرت را پایین بینداری که تلفنت را نگاهی بیندازی به ده نفر توی پیاده رو برخورد کرده‌ای اما آنجا؟ سر جمع ده نفر هم در پیاده رو ندیدیم.
البته این اصلا باعث نمی‌شود لوکس بودن فروشگاه‌ها و زیبایی شهر (مخصوصا آن میدان سنگ‌فرش که گمانم اسمش میدان شهرداری بود و کتابخانه بزرگش) به چشم نیاید اما از نظر مردمی واقعا شهر ساکت و آرامی‌ست.
محل استراحتمان حدود چهل تخت دو طبقه داشت که بیشترشان کنار هم چسبیده‌بودند و یعنی یکی قرار بود دو شب کنارت بخوابد و اینجا بود که کابوسم شروع شد. حالا بین این همه غریبه که فقط چهارتایشان را فقط در حد اینکه توی خوابگاه یا خط واحد خوابگاه-دانشگاه دیده‌بودم و بقیه عملا غریبه بودند باید کنار کی می‌خوابیدم؟ اینجا بود که سال سومی‌ای مثل فرشته نجات از راه رسید، قبل از حرکت به سمت اصفهان با هم حرف زده بودیم و دوتایی بدون دوستان و فقط به‌خاطر خود خود این شهر اردو را ثبت‌نام کرده‌بودیم. واقعا خدا enfpها را برای نجات دادنم از شرایط سخت آفریده. هر بار و هرکجا، مهم نیست... یک enfp از ناکجا پیدا می‌شود و مرا از تنهایی و حس بی‌مصرف بودن و تعلق‌نداشتن در می‌آورد. همان شب موقع خواب بهم گفت: یک پیشنهاد! از فردا من از تو عکس می‌گیرم تو از من! قبول کردم هرچند اصلا در فکر اینکه از خودم عکس بگیرم یا اینکه یکی را پیدا کنم ازم عکس بگیرد هم نبودم.
هر روز که از خوابگاه بیرون می‌آمدیم سلامی به صائب می‌کردیم و سوار اتوبوس می‌شدیم که بیرون برویم و شب هنگام برگشت خسته و کوفته ازش خداحافظی می‌کردیم. یکی از بچه‌ها پرسید اصلا صائب تبریزی در اصفهان چه می‌کند؟ جواب دادم: همان کاری که خواجوی کرمانی در شیرازxD
روز اول: از مشروطه تا دوغ‌و‌گوشفیل در نقش‌جهان!
هفدهم بهمن؛ ساعت هشت صبح آماده بودیم تا برویم جایی به اسم خانه مشروطیت؛ جایی که زمان قاجار خانه‌ی حاج‌آقا نجفی بوده و محلی که مشروطه‌خواهان دور هم جمع می‌شده‌اند تا درباره اقداماتشان تصمیم بگیرند و حالا تبدیل شده به یک موزه‌ی کوچک که استاد و نامه‌های دستنویس و روزنامه‌های مشروطه‌خواهان دوره قاجار را درش نگهداری می‌کنند.
شبش اصفهانی‌ها کلی سرمان غر زدند که شیرازی-طور رفتار نکنید بگوییم هشت آماده باشید تازه ساعت هشت از خواب بیدار شوید و کلی وقت‌شناسی کاروان اردوی مازندران و همدان را توی سرمان زدند. ما که هشت آماده بودیم خودشان صبحانه را دیر آوردند و مجبور شدیم دیرتر حرکت کنیم.
بعد آن ما را بردند جایی خارج از شهر به اسم آزمایشگاه دانش‌بنیان رویان. یک شرکتی بود که روی دست‌کاری ژنتیکی حیوانات و لقاح مصنوعی کار می‌کردندو اینقدر با شواهد و مدارک این فرایند لقاح مصنوعی را برایمان توضیح دادند که الان  می‌توانم با رسم شکل برایتان توضیحشان بدهم؛ حیف که بد آموزی دارد و بچه اینجا نشسته.
بعدش هم رفتیم و حیواناتشان را دیدیم؛ بزهایی که فقط دوقلو می‌آوردند یا بره‌ای که شیر پرچرب می‌داد برای کره!
حقیقتا اینجا کامل پیدا بود دوستانی که علوم‌تجربی خوانده بودند و به ژنتیک علاقه داشتند چطور با علاقه گوش می‌دادند و از تقسیم میوز و میتوز سوال می‌پرسیدند و ما علوم‌انسانی‌ها جلوی دهنمان را گرفته بودیم فقط بالا نیاوریم توی این حجم از اطلاعات.
عصرش رفتیم نقش جهان! هرچه علوم تجربی به خوردمان داده‌بودند بس بود حالا وقت یک گردش علمی واقعی بود... برایمان بلیط عالی‌قاپو گرفتند و چون دیگر اینجا کسی نبود توضیح علمی بدهد همین‌طور رندم چیزهایی که درموردش می‌دانستم برای غزل (همان سال سومی enfp ) می‌گفتم و او هم گوش می‌داد و سوال می‌پرسید. یک همراه دلپذیر که خدا همین‌طور مفت و مجانی انداخته‌بود توی دامنم.
بعد بهمان گفتند برویم توی بازار و نقش‌جهان برای خودمان گردش کنیم و سر ساعت مشخص برگردیم و غزل همان موقع دستم را کشید و گفت باید برویم من به تو دوغ و گوشفیل بدهم! گوشه نقش‌جهان مغازه کوچکی بود پرسیدیم ببینیم دوغ و گوشفیل دارند یا نه، گفت دارند، غزل پرسید خوشمزه هم هست؟ پسر پشت پیشخوان گفت من که کلا دوست ندارم... گفتیم از لهجه‌تان هم پیداست اصفهانی نیستید وگرنه حتما ازش تعریف می‌کردید. جواب داد: ولک من بچه خوزستانم. دوغ و گوشفیل‌هایمان را داد و رفتیم بیرون روی صندلی‌ها نشستیم و شروع کردیم به خوردن؛ غزل که قبلاً هم خورده‌بود و دوست داشت اما من؟ آخر اولین‌بار به ذهن خلاق کدام اصفهانی رسیده بود که این شیرینی را با دوغ‌ترش تناول کند؟ اصلا از قدیم گفته‌اند ترش و شیرین با هم نخورید حالا اینها آمده‌اند ترش و شیرین را گذاشته‌اند کنار هم کلی هم باهاش حال می‌کنند!
رفتم داخل مغازه و دستمال خواستم، پسر خوزستانی پرسید: شما دوست داشتید؟ گفتم: کاکو مثل اینکه به ذائقه شیرازیام نمی‌سازه. گفت: این فقط برای اصفهانی‌ها خوبه، ما بخوریم رو دل می‌کنیم. و خندید و گفت پول دور ریخته‌ام و دیگر به حرف دوستم گوش نکنم.
بعد هم رفتیم و بازار را گشتیم، همه‌جا پر بود از صنایع دستی که واقعا دوست‌داشتنی بودند اما پول هیچ‌کدام را نداشتیم و از کل بازار فقط دیدن و خیال‌پردازی اینکه این آینه برای خانه‌ی آینده‌ام هست و آن هم سرویس چای‌خوری‌ام بهمان رسید و تماشای دو نوازنده که یکی‌شان واقعا شاهکار می‌خواند... دوبار از کنارش رد شدیم، بار اول سلطان قلب‌ها و بار دوم دریا را می‌خواند که با دومی یاد لوسی‌مِی افتادم و برایش فیلم گرفتم تا بعدا که رفتیم خوابگاه نشانش بدهم.
از مغازه‌ای کنار بازار یک گوشواره و گردنبندی از سنگ شب‌نما خریدم و هرچند بعدش پشیمان شدم اما به عنوان یادگاری دوستشان دارم.
واسونک: برای یه شیرازی همه‌جا می‌شه‌ شعر خوند.
فقط یک شیرازی می‌تواند از صبح تا شب سرپا بایستد و شهر را بگردد بعد هم خسته و کوفته بنشیند گوشه خوابگاه واسونک (شعر محلی با لهجه شیرازی که معمولا در مراسم عقد و عروسی خوانده می‌شود اما به عنوان یک شیرازی می‌توانید هروقت دلتان خواست شادی سر بدهید بخوانیدxD) بخواند و کل بکشد و روی مخ پسر‌های اصفهانی برود که می‌خواهند سر شب بخوابند!
دختر سرایدار مجموعه که حدودا سه ساله بود هم در همین اثنا آمد توی اتاق ما و همراهمان شعر می‌خواند و می‌رقصید. در این دو روز آنقدر بهش خوش‌گذشت که وقت رفتن پشت سرمان به گریه افتاد؛ کم مانده بود برویم و پسرها بگوییم اینقدر گفتید مازندرانی‌ها و همدانی‌ها خوب بودند این طفل معصوم پشت سر کدامشان اینطور به گریه افتاد که پشت سر ما؟ اصلا م��ر می‌شود یک شیرازی را دید و عاشقش نشد؟ :دی
روز دوم: از نشستن در کابین خلبان هواپیمای توپولوف تا قدم‌‌زدن روی سی‌وسه‌پل...
هفدهم بهمن؛ شب قبلش کسی از مجموعه‌ای به اسم بهیار آمد و برایمان داد سخن در این باب که به‌صورت دانش‌‌بنیان در شرکتشان چه می‌سازند و چقدر ال و بل هستند داد و حالا قرار بود برویم و از نزدیک این تحفه را تماشا کنیم. این شرکت در شهرک صنعتی اصفهان کنار دانشگاه فنی و مهندسی بود و کلی راه رفتیم تا بالاخره رسیدیم.
در بهیار تخت بیمارستان با قابلیت‌های ویژه، پنل نوری اتاق عمل و دستگاه پرتودرمانی برای سرطان می‌ساختند و اصلا از همه اینها که فقط برای دوستان رشته ریاضی و عاشقان فیزیک جذاب بود بگذریم شرکت خیلی قشنگی بود. همه جا پر از گل و گلدان، آکواریوم و پرنده‌های مختلفی بود که بین آن همه بوی گریس و آهن و سیم حس زندگی بدهد. فکر می‌کنم زندگی کردن میان آن همه ماشین بدون این‌ها که حس زندگی را منتقل کنند چقدر می‌توانست برای کارمندان سخت و طاقت‌فرسا باشد... مثل آن خانمی که ظرف صبحانه‌اش هنوز روی میز دست نخورده کنارش بود و حالا داشتند برایش نهار می‌آوردند اما او دست‌هایش را کرده بود لای موهاش و با حرص به صفحه کامپیوتر نگاه می‌کرد.
توی راه از این اتاق به آن اتاق که می‌رفتیم تا برایمان توضیح بدهند هرجا چه ساخته می‌شود ما عقب افتادیم و دیدیم یک آقایی پشت دستگاهی نشسته که شیشه‌ی لامپ‌های اتاف عمل را می‌ساخت و برایمان توضیح داد که با لامپ‌های معمولی فرق دارند چون نه تنها باید نورشان قوی باشد تا جراح بتواند خوب همه چیز را ببیند بلکه باید بتوانند با نور مخصوص تغییرات رنگ خون حین جراحی را نشان بدهند و تازه سایه‌ای هم تولید نکند تا سایه‌ی دست جراح مانع خوب دیدنش شود. ما هم دستمان را گرفتیم زیر یکی از لامپ‌ها ببینیم واقعا سایه‌ نمی‌اندازد؟ و در همین حین بود که پیرمرد دیگری از اتاقی بیرون آمد و گفت: این که سایه می‌ندازه. توی هر چراغ نودتا از این لامپ‌ها باید باشه تا سایه نندازه و در حالی که نور لامپ را انداخته بود روی شکم آقای اولی که چاق بود گفت: تازه اصلا ببین این یه دونه فقط ناف این یارو رو نشون می‌ده بعد میخواید جراح بیاد با همین یکی جراحی کنه؟ و خندید. آقا هم کم نیاورده به پیرمرد گفت:‌ پس می‌خوای مثل تو لاغر مردنی باشم تا با یه لامپ سر تا پام روشن بشه؟ 
نهار را توی اتوبوس خوردیم و راهی شدیم برای بازدید از شرکت هسا. آنجا که رسیدیم موبایل و هندزفری و شارژر و خلاصه هرچه تکنولوژی همراه داشتیم به بهانه مشکلات امنیتی که ممکن است برایشان اتفاق بیفتد ازمان گرفتند و مجبورمان کردند فرم‌هایی را پر کنیم که باید از اسم تا شماره شناسنامه را درشان می‌نوشتیم! اصلا یک جای خفن و در عین حال ترسناکی به نظر می‌آمد. بعد بردمان تا اجزای داخل هواپیما را ببینیم و یک مرد خوش صحبت را گذاشتند راهنمای تورمان باشد. داشتیم با آقای راهنما حال می‌کردیم که کسی که مثل رئیسش به‌نظر می‌آمد چشم غره‌ای بهش رفت و دکش کرد تا برود چون مثل اینکه داشت زیر زیرکی چیزهایی بهمان می‌گفت که نباید... بعد همان آقای رئیس خودش راهنمایی را به دست گرفت و بردمان بالگرد و جت جنگی و هواپیمای آتشنشانی دیدیم و گذاشت سوار هواپیمای آتشنشان بشویم و حتی توی کابین خلبان بنشینیم. آن هواپیما درواقع یک هواپیمای روسی بود به اسم توپولوف که ایرانی‌ها خریده و تغییر کاربری‌اش داده بودند از مسافربری به آتشنشانی.
از آنجا که هواپیما‌سازی اصلا اصفهان نبود و باید کلی راه می‌رفتیم تا برگردیم اصفهان و آقای رئیس هم کلی وقت اضافه ازمان گرفته بود و به جای اینکه ساعت سه و نیم از آنجا برویم ساعت پنج به زور خودمان را از دستش خلاص کردیم، دیگر وقت نشد تا به آکواریوم و محله جلفا برویم برای دیدن کلیسای وانک و جایش رفتیم سی و سه پل؛ حدود ساعت شش و ربع بود که پسرها را جمع کردیم و گفتیم برگردیم خوابگاه. گفتند ما که تازه آمده‌ایم اینجا! یکی از بچه‌ها دادش بلند شد که: کاکو می تو نمیدونی امشو فوتباله؟ پاشو بیریم تا شرو نشده! 
فوتبال: پیروزی ثروت و نحسی دقیقه 13:13
اصل این بود که اصفهانی‌ها خواسته بودند تا ساعت هفت خوابگاه را خالی کنیم برای گروه بعدی اما ما هم که مرغمان یک پا داشت گفتیم تا فوتبال نبینیم از جایمان جم نمی‌خوریم. تا خواستیم برسیم خوابگاه فوتبال شروع شده‌بود و همه همانجا توی اتوبوس سایت تلوبیون را باز کرده بودند و داشتیم فوتبال تماشا می‌کردیم گل اولی را که زدیم توی اتوبوس بودیم و جوری فریاد جیغ و شادی از همه بلند شد که پسرها برگشتند با چشم‌های از حدقه در آمده نگاهمان کردند؛ فکر کنم تا به حال اینقدر دختر فوتبالی ندیده بودند. آنها هم که تا آن موقع داشتند بیرون را تماشا می‌کردند موبایل‌هاشان را در آوردند و چشم دوختیم تا بازی را تماشا کنیم.
به خوابگاه که رسیدیم گفتیم شام را بعد از فوتبال می‌خوریم و آن‌ها که دیده بودند اینقدر مشتاقیم طبقه بالا توی اتاقی شبیه به سینما برایمان مسابقه را به پروژکتور وصل کردند؛ سرایدار هم با ظرف تخمه آمد و گفت فوتبال بدون تخمه نمیشه! بخورید پوستشو هم پرت کنید جلوتون بعدا جارو می‌کنم... البته ما آنقدر بچه‌های خوبی بودیم که پوست تخمه را پرت نکنیم اطرافمان اما بی سر و صدا بودن توی کتمان نرفت که نرفت...
هر بار که کسی جلو می‌آمد برای حمله فریاد جیغ و داد بلند می‌شد و سر پنالتی کم مانده بود آن‌ها که از همه فوتبالی‌تر بودند سکته کنند.
اما سومین گل را که قطر زد دیگر دختر خوب یادشان رفت و یکی از بچه‌ها همچون زد زیر ظرف تخمه‌ها و صندلی و داد زد پول داده‌اند که آفساید نگیره؛ که فکر می‌کنم اگر توی استودیوم بود به‌عنوان پرخاشگر بیرونش می‌کردند xD
توی وقت اضافه وقتی شوتمان به تیرک دروازه خورد دیگر هیچ‌کس سر جاش بند نبود. بد و بیراه بود که از هر طرف روانه قطر می‌شد... خدا همه‌مان را بیامرزد که اکرم عفیف را سر تا پا شستیم و گذاشتیم روی بند...
در باب مذمت غرور: چرا اصفهانی‌ها فکر می‌کنند واقعا صاحب نصف‌جها‌ن‌اند؟
عنوان که محض خنده است و واقعا به جز آن چند پسر که همراهمان بودند و واقعا یک جور حرف می‌زدند انگار صاحب نصف‌جهان اند بقیه کسانی که دیدیم آدم‌های خوب و مهربانی بودند؛ از آقای راهنمای تور هسا تا پیرمردهای شرکت بهیار و سرایدار مجموعه فرهنگی مساجد. 
یکی از پسرها کارش به جایی رسیده بود که می‌گفت: این شیرازی‌های بی‌حال نمی‌دونن پنج دقیقه دیر کنن می‌خوریم به ترافیک اصفهان که مثل شیراز یک وجب راه نیست فقط خیابون زندش ترافیک داشته باشه. حالا اصلا بگذریم این دو روز در اصفهان ترافیک ندیدیم هیچ، خودشان دیر صبحانه را آوردند و باعث شد دیر شود وگرنه ما از نیم ساعت قبل از ساعتی که برایمان مشخص کرده‌بودند آماده بودیم. از اینکه یکی از دوستان هم زحت کشید و کاملا از خجالت آن برادر اصفهانی با چه لفظ و شیوه‌ای هم درآمد بگذریم :دی
به جز سی و سه پل که واقعا معدن فساد به نظر می‌آمد، اصفهان و مردمانش واقعا آرام و ساکت بودند. آرامش و زیبایی‌اش واقعا کم نظیر است واقعا از اینکه بعد از چندین سال باز هم دیدنش را تجربه کردم هرچند سفرمان اصلا آنجه توقع داشتم نبود پشیمان نیستم.
جستار پایانی: اگرچه زنده‌رود آب حیات است *** ولی شیراز ما از اصفهان به
این بیت از چندین سال پیش جواب من است به زینب هربار که از زیبایی اصفهان می‌گوید. حالا؟ درست که اصفهان بزرگ بود و باشکوه و زیبا و آرام... اما هنوز هم یکی از درونم می‌گوید: ولی شیراز ما از اصفهان به :دی
گفتم در بازار صنایع دستی را می‌دیدیم و حسرت می‌خوردیم که پول خریدشان را نداریم... اصفهانی‌ها یکی به‌عنوان یادگاری بهمان دادند و به قول غزل: سعدی شیرازی می‌گه 
خدای ار به حکمت ببندد دری***گشاید به فضل و کرم دیگری
21 Bahman 02
1 note · View note
moboali · 3 months ago
Text
0 notes
rokhnet · 3 months ago
Text
مرکز صافی و احیا مو در اصفهان
برای استفاده ی بهتر از خدمات احیا و صافی مو بهتر است مروری داشته باشیم بر تکنیکهای احیا و صافی برای درک بهتر از این خدمات.
تراپی مو چیست؟
به کلیه ی خدمات برای سلامت و احیا شدن مو تراپی مو گفته میشود.که این روش به چندین زیر شاخه تقسیم بندی میشود و ما در این مقاله به اطلاعات بیشتر در این باره میپردازیم.
لاین احیا و صافی در خدمات زیبایی همانطور که از اسمش پیداست به دو دسته ی ۱،صافی ۲،احیا تقسیم بندی میشود که حال میخواهیم به مفهوم هردو بپردازیم.
لاین صافی:
به کلیه ی خدمات و تکنیکهایی که برای صافی مو از ۵۰٪ تا ۱۰۰٪ بر روی مو انجام میشود را لاین صافی مو میگویند، که این تکنیکها بسته به جنس و اسیب دیدگی مو با مواد و تکنیکهای مختلف بر روی مو اجرا میشود، شامل خدمات زیر میشود.
کراتینه ی مو
کرابوتاکس مو
پروکراتین مو
نانو کراتین مو
لاین احیای مو:
به کلیه خدماتی که برای احیا شدن مو و رفع اسیب دیدگی مو و جبران ضررهایی که به مو وارد شده انجام میدهیم لاین احیا گفته میشود،که نسبت به جنس و درصد اسیب دیدگی از مواد و تکنیک خاص استفاده میکنیم و موهای از دست رفته ��و بر میگردانیم،این لاین شامل تکنیکهای زیر میشود.
نانو پروتئیی
پروتئین تراپی
خاویارتراپی
کلاژن درمانی
روغن تراپی
کوکتل تراپی
پروتئین تراپی سرد
بوتاکس
پوتاژکس درمانی
ازون تراپی
آب رسانی
من شکیبا مظفری زاده تمامی خدمات بالا را با بالاترین کیفیت برای شما انجام میدهم.از طریق اطلاعات تماس در بالا،پشتیبانی واتساپ و تلگرام با من در ارتباط باشید.
برای مشاهده نمونه کار بیشتر و اطلاع از قیمت و شرایط کراتین مو در اصفهان روی لینک زیر کلیک کنید:
1 note · View note
youtureir · 4 months ago
Text
یوچر زیپ لاین
تخصص ما طراحی و ساخت سرزمینها و سازه های ماجراجویی است. جایی که هیجان مرز نمی شناسد، همان جا که ضربان قلب شما به بالاترین حد ممکن می رسد! و آدرنالین در رگ های شما جولان میدهد! هر سازه ای که شما در ذهن دارید قابل پیاده سازی در دنیای واقعی می باشد، آن هم با رعایت تمامی استاندارد ها. می توانید برای ساخت سازه های زیر با ما تماس بگیرید: زیپ لاین پارک ماجراجویی بانجی جامپینگ نینجا کورس برج ماجراجویی سرسره های غول پیکر شهربازی اسنو برد مسیرهای تیوب سواری پرواز در آسمان برای دیدن نمونه کار های ما از وبسایتمان دیدن کنید: https://youture.ir
1 note · View note
djshoping · 4 months ago
Text
. سرم لیفتینگ قوی مدل Intensive مناسب انواع پوست اسکین کد سرم لیفتینگ قوی مدل Intensive مناسب انواع پوست اسکین کد لیفتینگ و استحکام پوست رفع خطوط ریز آبرسانی عمقی حاوی عصاره آلوئه ورا ویتامین A ،C و E و هیالورونیک اسید تحت لیسانس سوئیس مناسب برای پوست : انواع پوست درمان : لیفتینگ و استحکام پوست توضیحات بیشتر : سرم لیفتینگ قوی اسکین کد مدل Intensive یک سرم سبک برای سفتی و استحکام پوست فرموله شده است. ترکیبات موثره این محصول علاوه بر لیفتینگ، استحکام پوست، رفع خطوط ریز بوده و موجب آبرسانی عمقی نیز می‌گردد .لاین Essentials محصولات اسکین کد، لاین پیشرفته محصولات مراقبتی و درمانی پوست برای رفع همه نیازهای پوستی خانم‌ها و آقایان می‌باشد که حاوی هر آنچه که پوست به آن نیاز دارد بوده و فاقد هر ترکیبی است که به پوست آسیب برساند. این محصولات حاوی ترکیبات استخراج شده از عصاره‌های گیاهی و مواد موثره حاصل از بیوتکنولوژی با خواص درمانی می‌باشد . قیمت 1.850.000 برای سفارش این محصول و محصولات دیگر به وب سایت ما مراجعه فرمایید. (قیمت به خاطر نوسانات ارزی امکان دارد تغییر کند,لطفا با پشتیبانی برای اطلاع از قیمت به روز در ارتباط باشید) www.djshoping.com
0 notes
farzaneh-safari · 6 months ago
Text
⭐ به نام خالق زیبایی‌ها ⭐
✨به #پنجمین کاتالوگ 2024 اوریفلیم ترکیه خوش آمدین 🙋‍♀
⭐️این ماه یک محصول فوق‌العاده‌ی جدی از لاین نوایج‌پلاس اومده و جوردانی‌گلد هم دو تا محصول جدید ارائه داده…
⭐️و چون این ماه در ترکیه روز مادر هم هست کلی تخفیفات عالی داره که توصیه میکنم خودتون کاتالوگ رو ببینیذ و کشفشون کنید و ترجمه فارسی کاتالوگ هم داریم💪
09165041739
📞📱✉️☎️
#با_ما_همراه_باشید 🙋‍♀✌👩‍💻
⏳مهلت ثبت سفارش از این کاتالوگ ۱۲ اردیبهشت ماه تا ۱۱ خرداد ماه
{1-31 ماه مِی-ماییس میلادی}
#جایی_باش_که_خوشحالی
#فرصتشغلی #دعوتبههمکاری #فریلنسری #لوازمآرایشی #مراقبتپوستی #اسکینکر #اوریفلیم
‎#سلامت پوست 
‎#پوست 
‎#پوست_شفاف 
‎#زیبایی_پوست 
‎#مراقبت_پوست 
‎#درمان_جوش
‎#درمان_لک 
‎#آبرسانی_پوست
‎#آکنه 
‎#چروک_صورت
‎#سلامت_پوست
‎#صورت_زیبا
0 notes
thefootofan · 7 months ago
Link
0 notes
kishreportage · 7 months ago
Text
شهربازی های دبی
شهربازی های دبی
 نخسیتن موضوعی که با فکر به دبی به ذهن افراد میرسید، برج های سر به فلک کشیده و آسمان های خراش های بلند آن است، اما باید بدانید که ورای تمام این ها شهرت این شهر به صرفا به خاطر ساختمان های لوکس و جذابش نیست و بلکه به خاطر وجود مراکز تفریحی متعدد و بسیاری است که در جای جای آن قرار گرفته است؛ حتی باید بدانید که برخی از شهربازی های دبی آنقدر مدرن و سرگرم کننده هستن که در لیست بهترین مراکز تفریحی در دنیا نیز قرار گرفته اند و تبدیل به مکانی برای ماجراجویی های گروهی و دسته جمعی شده اند. اگر که قصد تهیه بلیط هواپیما دبی را دارید و یا میخواهید از طریق تور دبی از جاذبه های تفریحی دبی دیدن کنید پیشنهاد میکنیم تا حتما مجله گردشگری آنلاین دبی سلام را برای داشتن جدیدترین اخبار و اطلاعات دنبال کنید.
در این مقاله قصد داریم تا شما را با شهربازی های دبی آشنا کنیم تا از بین آنها بهترین گزینه را برای خود انتخاب کنید؛ همچنین که میتوانید برای روز های گرم تابستانی نیز به سراغ پارک های آبی دبی بروید و یک روز مهیج را برای خودتان خلق کنید.
شهربازی و پارک آبی واندرلند در دبی
از قدیمی ترین و شناخته شده ترین جاهای دیدنی دبی شهربازی و پارک آبی واندرلند دبی بوده که از سال 1996 مشغول فعالیت است. پارک آبی این مجموعه مهیج ترین بازی ها و سرگرمی ها را در اختیارتان قرار میدهد که میتواند آدرنالین را تا مقدار قابل توجهی در شما افزایش دهد. جدای تفریحات آبی این مجموعه، شهربازی آن پذیرای هر سلیقه و سن و سالی بوده و میتوانید در آن هر بازی را پیدا کنید؛ از بازی های کلاسیک مانند قطار و چرخ و فلک گرفته تا پیست مسابقات ماشین سواری و ترن هوایی!
گفتنی است که به علت ایمنی وسایل بازی این شهربازی در دو نوع کودکان و بزرگسالان به طور مجزا طراحی شده‌اند.
کلبه وحشت نیز از دیگر بخش های مهیج این شهربازی بوده و همچنین که در این شهربازی میتوانید غذاهای مختلف عربی، بین المللی و خاورمیانه را در 6 رستوران مختلفی که در این مجموعه قرار گرفته است امتحان کنید.
ساعات کاری: همه روزه 10:00 الی 22:00
شهربازی کیدزانیا در دبی
شهربازی های کیدزانیا را میتواند مانند مدرسه ای  اجتماعی برای کودکان دانست، این شهربازی که اخیرا نیز در بسیاری از کشورها معروف شده و اکثرا به ساخت آن مشغول شده اند از مکان های بسیار آموزنده و جالب برای کودکان است که ایده اصلی آن ایجاد محیطی مشابه به محیط زندگی واقعی در قالب بازی و سرگرمی برای کودکان بوده تا کودکان بتوانند با ورود به آن با دنیایی بزرگسالی بیشتر و بهتر آشنا شوند.
شهربازی کیدزانیا دبی که یکی از نمونه های موفق این نوع شهربازی است  در طبقه دوم دبی مال قرار گرفته و مساحتی تقریبا 7 هزار مترمربع را دارد. این شهربازی مناسب رنج سنی 2 تا 16 سال بوده که کودکان میتوانند از بین 40 شغل موجود در این شهربازی شغل مورد علاقه خود را انتخاب و چند ساعتی را در آن مشغول به کاری شوند.
جالب است بدانید که این شهربازی واحد پولی خود را که کیدزو بوده دارد که در بدو ورود مقدار مشخصی به هر کودک داده میشود که با آن میتواند به انجام امورات خود و خرید کردن از غرفه ها بپردازد و با کارکردن در قالب شغل های مختلف نیز مقدار بیشتری کیدزو کسب کند!
نکته مهم در رابطه با این شهربازی این بوده که همانطور که گفتیم مانند یک مدرسه اجتماعی بوده که کودک شما میتواند در آن مهارت های اجتماعی خودش را تقویت کند، تعامل اجتماعی داشته باشد، علاقه خود را کشف کرده و در مورد مشاغل، درآمد زایی و… اطلاعات خوبی را کسب کرده و یاد بگیرد.
شهربازی کیدزانیا را میتوان یک شهر مینیاتوری دانست که در آن همه آن چیزی که در یک شهر واقعی وجود دارد مانند بانک، ایستگاه پلیس و … قرار گرفته است.
ساعات کاری: همه روزه از ساعت 10:00 الی 22:00
آدرس: امتداد جاده شیخ محمد بن زاید، مرکز خرید دبی مال، طبقه 2
آدرس: خیابان الریاض
Tumblr media
پارک آبی آکواونچر در دبی
پارک های آبی دبی از پارک های آبی معمولی که میشناسیم کمی فراتر از نظر تفریحات، سرگرمی ها و وسایل بازی هستند و از همین رو بیشتر در زمره شهربازی ها دسته بندی میشوند. پارک آبی آکواونچر دبی یکی از همین دسته پارک ها است که دارای مساحتی برابر با 1414 هکتار بوده و متعلق به هتل آتلانتیس دبی میباشد.
باید گفت که شهرت و محبوبیت این پارک جهانی بوده چرا که در خود طولانی ترین سرسره های آبی کل دنیا و به ویژه خاورمیانه را جای داده است.
این پارک شامل دسته بندی های مختلف بوده که این دسته بندی ها شامل واتر ساید، بخش رودخانه، بخش کوسه و کلاب کودکان است همچنین که این شهربازی دارای محوطه ساحل اختصاصی و زیپ لاین بوده که میتوانید از آنها بهره ببرید. گفتنی است که این پارک آبی دارای ورودی بوده و برای استفاده از هر کدام از تفریحات آن ملزم به تهیه بلیط میباشید.
0 notes
bornlady · 8 months ago
Text
سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : قبل از فروخته شدن، او زیر نظر استادی به نام جاناتان بیلی بود که کشاورزی را در همسایگی لورل، دلاور دنبال می کرد و به عنوان یک استاد، مردی میانه رو به حساب می آمد. رنگ مو : لوین مردی بیست و هفت ساله، باهوش، تیره رنگ و جثه مناسبی برای همه کارها بود. ویلیام جیمز کانر، همسر، فرزند و چهار برادرش در جایگاه بعدی قرار گرفتند. برادران دوستانی به نظر می‌رسیدند و می‌توانستند در هر بازاری در جنوب میسون و دیکسون ��این، قیمت‌های بالایی داشته باشند. گفته می شد که آنها دارایی کندال سرگرد لوئیس بودند که در نزدیکی لورل، دلاور زندگی می کرد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : اما استاد جدید او نمی‌توانست تحمل کند، زیرا قبلاً راز فرستادن لوین به جنوب را فاش کرده بود. لوین ترس کاملی از عرض جغرافیایی جنوبی داشت. او تصمیم گرفت که شانس خود را برای کانادا امتحان کند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه ولى معلوم بود كه او هرگز كارى از جانب حق تعالى نداشته، بلكه بدون حق عادلانه بر آنان ستم كرده است. آنها کاملاً قابل توجیه بودند که کندال سرگرد لوئیس و همه هوادارانش را به بهترین نحو ممکن مواظبت کنند. اتهامات بسیار جدی علیه لوئیس مطرح نشد، اما برعکس آنها گفتند که به او به عنوان یک "برده دار میانه رو" نگاه می شد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : آنها همچنین گفتند که "او پنجاه سال عضو کلیسای اسقفی متدیست بود و در آن بدن بلند ایستاد." علاوه بر این، آنها اظهار داشتند که او گاهی اوقات برده می فروخت. مدتی قبل از فرار این حزب، هشت نفر توسط او فروخته شده بود (دو نفر از آنها به گرجستان). علاوه بر این ویلیام جیمز فروخته شده بود و به سختی فرصتی برای فرار پیدا کرد. لینک مفید : سالن زیبایی ناهید سعادت آباد همراه همسر و فرزند اولی، نه تنها خود را روز به روز از درآمد سخت خود محروم می‌کردند، بلکه پیش‌بینی‌های ترسناک بلوک حراج همیشه در ذهن آنها بود. . در حالی که آنها از لوئیس به عنوان "میانه رو" و غیره صحبت می کردند، همه آنها می گفتند که او هیچ امتیازی برای بردگان خود نمی گذارد. ریچارد ویلیامز گزارش کاملی از خود ارائه کرد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : اما فقط یک گزارش ناچیز ثبت شد. او گفت که از ریچموند آمده و آنجا را ترک کرده است زیرا در آستانه فروخته شدن توسط جان ا. اسمیت بود که مالک او بود. او به اسمیت به خاطر این که یک برده دار منصف و قابل تحمل بود، اعتبار داد، اما اضافه کرد که "همسرش زن بدنام سختی بود." او با رفتار ریچارد با او تأثیر بسیار عمیقی بر ذهن او گذاشته بود. لینک مفید : سالن زیبایی سیتو سعادت اباد با این حال، با یافتن خود در زمین آزاد، با چشم اندازهای تشویقی در پیش رو، از فکر کردن در مورد بیماری هایی که متحمل شده بود دست نکشید، بلکه از صمیم قلب شادی کرد. او همسرش جولیا را که آزاد بود ترک کرد. سیدنی هاپکینز و هنری ویلر این مردان جوان با هم از برده داری خارج شدند. در حالی که سیدنی زندگی می کند. سالن زیب��یی ویدارز عظیمیه : برای همیشه ژاکوب هوگ، از هاور-دو-گریس، را فردی می داند که او را فریب داده و مانع از روشنگری و تحصیلاتش شده است. هنری، همراه او، نیز اهل هاور دی گریس بود. او با مردی به نام آمو�� بارنز مشکل داشت، یا به عبارت دیگر بارنز ادعا می کرد که او را دارد، درست همانطور که او صاحب اسب یا قاطر بود. لینک مفید : سالن زیبایی نیل سعادت آباد و هر روز او را کنترل می کرد تقریباً به همان روشی که حیوانات بالا را اداره می کرد. اشاره به. هنری هیچ توجیهی برای چنین رفتاری پیدا نکرد. او زیر بارنز مذکور بسیار رنج کشید و سرانجام چشمانش باز شد تا ببیند که یک راه آهن زیرزمینی به نفع همه روح‌های بیمار برده‌داری مانند خودش وجود دارد. بنابراین او در اسرع وقت یک بلیط گرفت و بدون تصادف از راه رسید و آموس بارنز را ترک کرد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : تا بهترین کار ممکن را برای امرار معاش انجام دهد. این کاندیدای کانادا بیست و یک سال سن داشت و پسری ظاهراً به احتمال زیاد. جوزف هنری هیل. روح آزادی در این مسافر واقعاً مفهوم "یک ایده" بود. در سن بیست و هشت سالگی، هدف او برای رهایی از طریق فرار در راه آهن زیرزمینی، با موفقیت محقق شد. لینک مفید : سالن زیبایی هرا سعادت آباد البته نه بدون مشکل. یوسف نمونه عادلانه ای از یک مرد بود که از نظر جسمی و ذهنی می توانست بخواند و بنویسد و از این طریق موضوعات مورد علاقه در مورد مسئله برده داری را حفظ کند. جیمز توماس جونیور، تاجر تنباکو، در ریچموند، جو را به عنوان یک قطعه دارایی قابل فروش، یا یک ماشین دستی برای صرفه جویی در نیروی کار و کسب درآمد در دفترش ثبت کرد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : برای خوشحالی زیاد
جو، او صدای زنگ راه آهن زیرزمینی را در ریچموند شنید، - مصاحبه رضایت بخشی با هادی داشت، - پاسخ مثبت دریافت کرد و به زودی مسافری شد که در راه کانادا بود. او مادر، زن آزاده و دو خواهرش را در زنجیر رها کرد. او دو بار فروخته شده بود، اما هرگز قصد نداشت دوباره فروخته شود. او تجربه‌اش از برده‌داری را کاملاً به‌طور کامل ارائه کرد. لینک مفید : سالن زیبایی هما سعادت آباد و کمیته او را در مورد عملکرد راه‌آهن زیرزمینی، ارزش آزادی و امنیت کانادا به‌عنوان پناهگاه آگاه کرد. کورنلیوس مردی مجرد، سی و شش ساله، سیاهپوست کامل، جثه متوسط ​​و باهوش بود. او اظهار داشت که برای مدت طولانی صورتش را به سمت کانادا گرفته بود. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : سه بار تلاش کرده بود از زندان خارج شود. "در چهار یا پنج سال گذشته، شرایط برای من بسیار سخت گذشت. معشوقه من، خانم مری اف پرایس، اخیراً من را مسئول برادرش، ساموئل ام. بیلی، تاجر تنباکو در ریچموند کرده بود. هر دو معتقد بودند. در هیچ کاری مانند فیلم برده داری، آنها زودتر مرده سیاهپوستی را می دیدند تا آزاد. آنها تقریباً درجه دوم جامعه بودند. لینک مفید : سالن زیبایی سیما سعادت آباد او و خواهرش صد سر خود را دارند، اگرچه در چند سال گذشته او در حال لاغر شدن بوده است. به من اجازه داده شد هفته‌ای یک دلار بابت تخته‌ام، یک دلار کمک هزینه معمول برای برده‌ها باشد. سالن زیبایی ویدارز عظیمیه : در هفته کریسمس، او به من اجازه نداد پول هیئت مدیره را بگیرم، اما هفتاد و پنج سنت برایم هدیه داد. معشوقه بیست و پنج سنت اضافه کرد که میزان آزادگی آنها بود. من به خوبی از من مراقبت می کردم.
0 notes
amlak-navan · 8 months ago
Text
نما و مشخصات برج سفید
برج سفید که در نزدیکی شهرک های مهم سرخرود مثل شهرک خزرشهر، شهرک خانه دریا و شهرک دریاکنار قرار دارد، بر روی یک زمین به مساحت ۱۰۰۰ متر مربع واقع شده است. این برج دارای ۲۸ طبقه است که شامل ۳ طبقه مخصوص مشترکات و ۲۵ طبقه مسکونی است، هر طبقه دارای ۳ واحد مسکونی است. واحدهای غربی با متراژ حدود ۱۹۰ مترمربع و ۳ اتاق خواب طراحی شده‌اند، واحدهای شرقی دارای متراژ تقریبی ۱۴۵ مترمربع و ۲ اتاق خواب می‌باشند، و سایر واحدها با مساحت حدود ۱۰۵ مترمربع و ۲ اتاق خواب ارائه شده‌اند.
این برج دارای دو پنت‌هاوس با متراژ ۴۵۰ مترمربع است که با بهترین معماری و طراحی داخلی مجهز شده‌اند. آسانسورهای این برج به تعداد ۲ تا ۴ لاین، بسیار ایمن و لوکس هستند و با سرعت ۲.۵ متر بر ثانیه حرکت می‌کنند. نما نمای خارجی برج سفید ساحلی در سرخرود با طراحی زیبا و شکیل، ترکیبی از سبک‌های کلاسیک و مدرن را به نمایش می‌گذارد. ساختمان با رنگ سفید و پنجره‌های بزرگ شیشه‌ای، همراه با نوارهای تزئینی روی نمای ساختمان، یک دید زیبا و جذاب ارائه می‌دهد. این نمای بی‌نظیر و شکیل، برج سفید ساحلی را از سایر برج‌های ساحلی سرخرود متمایز می‌کند و جذابیت خاصی به آن می‌بخشد.
Tumblr media
مشخصات هر واحد هر واحد از برج سفید به شرح زیر است:
۱. سیستم تهویه مطبوع: دارای سیستم تهویه مطبوع مدرن با کنترل دما و تهویه هوا. ۲. گرمایش مرکزی: سیستم گرمایش مرکزی با رادیاتورهای گرمایشی در تمام اتاق‌ها. ۳. سیستم‌های امنیتی: شامل درب‌های ضد سرقت، دوربین‌های مداربسته و سیستم اعلام حریق. ۴. سیستم انتقال دهنده های گرما و صدا: جهت کاهش صداهای مزاحم از واحدهای مجاور. ۵. سیستم تلفن و اینترنت: اتصال به شبکه‌های ارتباطی تلفن و اینترنت. ۶. آسانسور: آسانسورهای لوکس با سرعت مناسب. ۷. پارکینگ خصوصی: یک یا چند پارکینگ خصوصی در زیرزمین برج. ۸. سیستم برق اضطراری: جهت تامین برق در صورت قطعی ناگهانی. ۹. درب‌های ضد سرقت: با قفل‌های ایمن برای افزایش امنیت. ۱۰. تراس یا بالکن خصوصی: با ��نظره زیبا به دریا یا ساحل. ۱۱. تجهیزات آشپزخانه: اجاق گاز، فر، ماکروویو، ماشین ظرفشویی و یخچال. ۱۲. محل نصب واحد‌های گرمایشی و سرمایشی: تجهیز به دستگاه‌های گرمایشی و سرمایشی. ۱۳. واحدهای پنت‌هاوس: دو واحد پنت‌هاوس با طراحی داخلی شیک و مبله با تمام امکانات لوکس.
1 note · View note
deafeningarbitergardener · 8 months ago
Text
محمد رستمی صفا کارآفرین و بنیانگذار گروه صنعتی صفا
به گزارش لاین اقتصاد به نقل از صفا نیوز محمد رستمی صفا در شرح زیر می پردازیم به بیوگرافی آقای محمد رستمی صفا بنیان گذار گروه صنعتی صفا و کارآفرین برتر ایران
موسس گروه صنعتی صفا در خرداد ۱۳۲۶ در خانواده ای صنعتگر و بازرگان در محله خانی آباد تهران چشم به جهان گشود، پدر وی از فعالان صنعت و تجارت فولاد بود و زمانیکه ۱۱ سال داشت پدرش به دلیل بیماری قلبی برای مدتی دست از کار کشید و محمد که تنها پسر خانواده بود تصمیم گرفت مانع از وقفه در کار پدر گردد. حاصل این تلاش ها ایجاد چندین کارخانه بزرگ در زمینه لوله، پروفیل و مصنوعات فولادی است و بسیاری از پروژه های ملی در زمینه های مختلف نفت، گاز و پتروشیمی مرهون زحمات شبانه روزی ایشان است.
محمد رستمی صفا در سال ۱۳۵۴ در رشته مدیریت بازرگانی موفق به اخذ مدرک کارشناسی از دانشکده مدیریت بازرگانی گردید. طی بیش از ۶ دهه فعالیت حدود ۵۵۰۰ نفر از جوانان این مرز و بوم در کنار ایشان کار کرده و آموخته اند و تعداد قابل توجهی از این جوانان امروزه در صنایع مرتبط در نقاط مختلف دنیا در حال مدیریت و فعالیت می باشند.
0 notes
youtureir · 4 months ago
Text
0 notes
kalynfugate2 · 8 months ago
Text
لاین نوری
لاین نوری
1 note · View note
hazaratbet · 9 months ago
Text
معرفی بازی اسلات حضرات
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
:معرفی بازی اسلات سایت حضرات
بازی ماشین اسلات بازی ماشین اسلات یک بازی کازینویی بسیار راحت است که برد در آن تا حد زیادی به شانس شما بستگی دارد. بازی با ماشین اسلات تنها به فشردن یک دکمه ختم می شود. برای شرط بندی در ماشین اسلات فرقی نمی کند که شما چطور این بازی را انجام دهید، در نهایت نتیجه ی برد یا باخت شما با تعدادی عدد به شکل رندوم مشخص می شود. کار کردن با ماشین اسلات بسیار ساده ولی در عین حال سرگرم کننده و مهیج است به طوری که ویکی پدیا بازی اسلات ماشینی را یکی از هیجان انگیزترین و جذاب ترین بازی های ماشینی در دنیا به شمار می آورد. به بیان ساده تر ماشین اسلات از چند گردونه تشکیل شده است. با فشردن دکمه توسط کاربر این گردونه به چرخش درآمده و ��ر نهایت اگر تصاویر مشابه به هم در یک ردیف قرار بگیرند شما برنده ی این بازی می شوید. بازی ماشین اسلات ممکن است دارای ۳ لاین، ۴ یا حتی ۵ لاین باشد. معتبرترین و بزرگ ترین سایت برای ارائه ی این بازی راحت و هیجان انگیز، سایت حضرات است که شما در قسمت کازینو آنلاین این سایت می توانید با این بازی شانس خود را به چالش بکشید
0 notes
zibaei · 9 months ago
Text
خانم ها همیشه دوست دارند در بهترین حالت ظاهری خود باشند. تمامی تلاش خود را به کار میبرند که همیشه آراسته و مرتب دیده شوند. اما انجام این کار همیشه و در همه حال سخت و طاقت فرسا است. امروزه سالن های آرایشی لاین های متفاوت دارند که خانم ها می توانند هر کدام را که نیاز دارند استفاده کنند. لاین های رنگ و لایت و لاین آرایش های دائم و لاین ناخن و … همگی برای کمک به خانم ها به وجود آمده است. در این متن می خواهیم ۱۰ تا از بهترین آرایشگاه های سعادت آباد تهران را به شما معرفی کنیم. با ما همراه باشید.
برای معرفی بهترین آرایشگاه زنانه سعادت آباد تهران از مجله اینترنتی روتین مراجعه کنید
0 notes
zamanikeratin · 10 months ago
Text
1 note · View note