Tumgik
crossthelineordie · 3 years
Photo
Tumblr media
A snack bar named Desire, @GregAbandoned
243 notes · View notes
crossthelineordie · 3 years
Text
اینقدر ایموجی بازوی متحرک اسکایپ که آخرین پیغامش بود، روی اعصابم بود که چت را صامت و مخفی کردم.
صحبت از این بود که در گفتگو نباید باز باشد چون جریان اطلاعات فقط از این طرف به طرف شماست.
بگذریم که همچین ادعایی در مورد کمترین شکل رابطه گزاف است.
این که انسان ها همچین موقعیتی را فریاد می‌زنند فارغ از راست و دروغ بودن آن نشانه‌ی چیست؟
این احساس که بعد از قریب به ده سال دوستی از دور و نزدیک با چنین تیری هدفت می‌گیرند واقعا می‌تواند انسان های ضعیف‌تر را نابود کند.البته که من پشتم به چیزهایی غیر از این‌ها پر است اما باز هم بعد از یک شب بی‌خوابی، مدام مایع روغنی چرب و خنک و رقیقی را از دریچه‌ی بالای سر به اندازه‌ی هفت سی‌سی درونت می‌ریزند و تا پائین رفتن و در انگشت بزرگ پا جمع شدن و از زیر ناخن با درد سوزاننده خارج شدن، در قریب به اتفاق لحظات قابل شناسایی و ردیابیست.
گویا همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود.یک دومینوی تمام عیار با محاسبات دقیق.
البته که اگر به خودم بود دیرتر دومینوی اول را کله‌پا می‌‌کردم اما حالا هم که به‌خواست من نبوده دست‌و‌پا زدن برای متوقف کردنش عبث است.
او گفت موسسه‌ی عام المنفعه را تعطیل خواهد کرد که فکر نکنم نسبت و به عوض‌داشتن آن گله‌ای داشته باشد.
می‌ماند دومینوهای قبلی که در حال ریختنند و من خیره دنبالشان می‌کنم و بعد از اینکه دقیق‌تر می‌بینم یقین می‌کنم که رنگشان بعد از ریختن تغییر می‌کند و مهره‌های قبلی و بعدی اجازه نداده رنگ مهره‌ی مورد نظر را ببینیم، یا حتی شاید اصلا کوررنگی گرفته ام و اصلا هیچکدام از رنگ ها را درست ندیده ام؟
1 note · View note
crossthelineordie · 3 years
Text
شب سیزده به در فروردین هزاروچارصد.
سرشار از انواع هورمون های درون ریز تا این حد از شیدایی
بی نظیر و باور نکردنی
اصلا نمی‌توانم منبع این خوشی بی حدوحصر را بیابم
بععععله،از جنس بلوغ هم هست،می‌فهمم
اما این قله‌ی سرخوشی و لذت بعد از تجربه‌ی اون چاه بی انتهای سرخوردگی در روزهای اول تعطیلات عجیبه.
جادویی در کار است.
0 notes
crossthelineordie · 3 years
Text
وقتی با موجودی صاحب تناقض‌های بی‌حساب در گفتار و رفتار و اندیشه، درگیر هستید تقریبا هیچ کاری از دست شما ساخته نیست.علت این که تا این حد از رادیکالیسم و تندروی می‌ترسم هم همینه.وقتی هنوز گفتمان تندرو سر و شکل قابل دیدن و شنیدنی پیدا نکرده یهو با یک کرسی انذیشه‌ برگرفته از همان گفتمان روبه‌رو میشی و شت ...
واقعا ترسناکه
به موجودی که هنوز وقت به دنیا اومدنش نبوده و به زور از یک محیط لزج و چسبناک خارج شده کت و شلوار بپوشوتی ببری خونه دوست و فامیل، بهتر از این گیرت نمیاد.
طنز ماجرا هم این بود که می‌گفت مثل جغد بیداری بالای سرمون چیز می‌خونی و آخرش با تاکید به بی‌سوادی من حل شد.
بمیرم رواست
0 notes
crossthelineordie · 3 years
Text
موهاشو بالا سرش گوجه می‌کنه
حوله‌ی تنی، حوله‌ی تنی می‌پوشه تو این سگ گرما
در حالی که لاک انگشتش خشک نشده لپ‌تاپ شانزده اینچ را روی دست، با ژست مراقبت از تری لاک به پرنورترین نور خانه و احتمالا بدترین مکان از لحاظ رفله‌ی نور، حمل می‌کند.
در حالی که یک پُک به جوینت می‌زند همزمان یک لیوان آب سرد از شیشه ی آب یخچال پر می‌کند و یک چای داغ و پررنگ گیلانی هم می‌ریزد و پشت لپ‌تاپ جا می‌گیرد و با وجود مشکلات فنی عدیده، یرما خوشکله را پلی می‌کند به امید اینکه بتواند به زودی نستور خود را در دنیای بازیگری پیدا کند.
ویش یو لاک
0 notes
crossthelineordie · 3 years
Photo
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
I see green, icy blue - Tomasz Kałużny
381 notes · View notes
crossthelineordie · 4 years
Text
امروز ۵شنبه‌ای در پائیز نود‌ و نه برنامه‌ی زندگیش سوای من را اعلام کرد.در ابتدا خودم را شبیه دستمالی استفاده شده که وقت پرتاب آن رسیده فرض کردم اما حمام صبحگاهی و اندیشیدن همراه با صدای آب کمی بهم اعتماد به نفس داد تا دستمال نباشم و انسانی احمق و بدشانس باشم.البته هنوز تصمیم نگرفتم که دوست دارم کدام باشم.
به نظر می‌رسد پروژه orange rose به پایان رسیده و باید منتظر دستور آغاز پروژه بعدی باشم.چون به این نتیجه رسیدم که ماشینی هستم مملو از بی‌نهایت و فقط برای این آفریده شدم که چیزهایی که آدم های اطرافم نیاز دارند به آنها بدهم و این وسط مواد روانگردان از آسیب کلی به خودم جلوگیری می‌کنند.این ماموریت آخر از حیث زمان و پیچیدگی ماموریت بی نظیری بود.
بالغ بر ۸ سال در یک ماموریت فوق محرمانه
البته زمان‌بندی خروجش از محیط آزمایشگاه دوره ای دو ساله دارد اما دیگر جزو مدت زمان ماموریت به شمار نمی‌رود.
این انتخاب را دارم که در این دو سال خودتخریبی کنم و از این ماموریت به عنوان آخرین نمونه‌ی موفقم یاد کنم.
اما اگر بتوانم جلوی وسوسه‌ی قوی خودتخریبی مقاومت کنم احتمالا ماموریت بزرگتری نصیبم می‌شود.
البته خاطرات هم این وسط قلقلکم می‌دهند.مگر می‌توان خاطرات یک کار ده ساله را به راحتی فراموش کرد؟
احتمالا به راحتی خیر
شاید ادامه داشته باشد در زمان بهتر
0 notes
crossthelineordie · 4 years
Text
بابت اینکه امروز بهش گفتم من هم دردهایی دارم که تو هیچی ازش نمی‌دونی مورد عتاب شدید قرار گرفتم با این ترجیع‌بند که تو نمی‌فهمی درد چیه و مقام درد فقط برای منه.
جالبه واقعا
باید این همه سال که با یک نفر زندگی می‌کنی تا بفهمی در موردت چی فکر می‌کنه
البته خیلیا زود خسته می‌شوند و از ادامه‌ی بازی ناتوان و عده ای هم تا ده سال پنهانش می‌کنند و به بازی ادامه می‌دهند.
اما زیبایی کار از نظر من اینجاست که همیشه به این بازی آگاه باشی
ولی در ادامه‌ی آن کوشا
البته ممکنه بعد از ده سال به بی احساس بودن متهم بشی که خیلی هم چیز بدی نیست
اگر خودم را جای طرف مقابل بگذارم و یک مرحله آگاهی بیشتر برای او تصور کنم قطعا برای عصبانیتش از پی بردن به این بازی در طرف مقابل احترام قائلم.
این بار هم زدن زیر میز بازی به بعد از کرونا موکول شد.
البته بعید می‌دانم زدن زیر میز بازی تن‌پروری آسان باشه‌ یا به قولی کاست بنفیت
1 note · View note
crossthelineordie · 4 years
Text
باز هم ثبت در دفتر زمان
بعد از حدود ۵ سال زندگی مشترک رسمی و نزدیک به ده سال زندگی مشترک غیر رسمی به این نتیجه رسیده که شوهر به هیچ دردش نمی‌خورد و ازدواج آزادی هایش را تحدید کرده.
گویا زندگی مشترک همچون وصال معشوق در ابتدا شیرین و رو به جلو و بعد از سپری شدن مدتی چیزی جز کابوس برای حداقل یک نفر از دو نفر نیست‌.
کابوس نا‌تمامی شده ام برای خودم.
در جوانی فکر می‌کردم اگر بمیرم می‌توانم در کنار افرادی که دوستشان دارم اما برایشان فاقد ارزش هستم بپلکم و همچون روح در زندگی آنها بلولم و گاهی هم با شکستن لیوانی یا بشقابی و یا کوبیدن دری به‌هم حضور ناپیدایم را اثبات کنم.
اما نمردم و آن افراد را فراموش کردم و آنها هم به همچنین.
اما در دنیای زندگان به این مهم دست یافتم و حتی چه بسا هدف های بزرگتر از آن.
موفق شده ام تجسم زندانبان،بی‌فکر،بی‌احساس،در اکثر اوقات مزاحمی باشم که گویا سرشت غم در چشمانم خانه دارد.
البته همچنان خوب می‌خوابم اما تقریبا آخرین سنگرم همین خواب است که از صورتک هایی که به من متصل هستند رهایی داشته باشم.
البته این حجم از تمنای سرکوب شده ای که با خودم حمل می‌کنم برای اولین بار به رکورد جدیدی رسیده.
اما ابدا موافق نیستم که سرکوب شدنشان دلیل رسیدن به این نقطه باشد.
سازوکار شکل گرفتنشان قبل از هرچیز به حدی ناکامل بوده که منجر به تولید موجود غریبی گردیده.
ناکاملی و ناتمامی که در همه ی مدل های مشابه قابل ردیابیست.
اما مجازات عدم کمال نباید این‌قدر سنگین باشد.
نمیدانم چند روز دیگر زیر این بار زنده می‌مانم اما گریزی از آن نیست.
0 notes
crossthelineordie · 4 years
Text
خیلی جالب شد
اتفاقی که جرقه ی آن ۷ سال پیش خورد و ۴ سال قبل فتیله به صورت رسمی آغاز به سوختن کرد به همین زودی به انتها رسیده.
فتیله به پایان رسیده اما هنوز خاموش نشده.
باید آن را خاموش کرد
البته فتیله ای که از نظر دیگران با زنگاری از گه پوشیده شده.
کاش کمتر درد داشت
0 notes
crossthelineordie · 4 years
Text
نست داره تموم دوستان مشترکمون رو به سمت خودش می‌کشه و این وسط هم چند نفری که مقاومت می کنند رو هوا می کنه.
البته از اون جایی که اکثرا آدم هایی اند که به دلیلی به نست نزدیک شدند، خیلی دلم نمی‌سوزه.
چون ته تهش اینا واسه من رفیق نمی‌شدن و فقط چکمه‌لیس نست بودن.
اما خب این وسط پیدا هم می‌شه که واقعا رفیقمون بود اما بعد از این کار نست رفت و دیگه حاضر نشد جواب بده و دوستیش را با من هم به من زد.
خلاصه اینکه کاری که داره می کنه آگاهانه یا نا‌آگاهانه داره به‌همون سمتی می ره که فکر می کردم.
0 notes
crossthelineordie · 4 years
Photo
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
Just Mads being himself
207 notes · View notes
crossthelineordie · 5 years
Text
عزا عزاست امروز
ما به یک عزاداری دسته‌جمعی بزرگ در تک تک خیابان های ایران نیاز داریم.
بدون عزاداری برای رفته ها ، شروع خیلی سخت می‌شه.
بدون پوریا ها و نیکیتا ها و مهدی ها و بقیه ی بچه ها که سهمشون از این زندگی یک فلز خیلی داغ و سریع بود، شروع دوباره خیلی سخت تر هم می‌شه.
واسه رفته ها و بازمانده هاشون دعا کنید.
#Iran_Protest
1 note · View note
crossthelineordie · 5 years
Text
Tumblr media
3 notes · View notes
crossthelineordie · 5 years
Text
They start farting front of each other.
So Soooon
1 note · View note
crossthelineordie · 5 years
Text
Finally
They start to fuck each other
0 notes
crossthelineordie · 5 years
Text
با حلوا حلوا کردن
هنرمند سلبریتی عزیزمون که افتخار دیدنش رو سه بار از نزدیک و بارها از دور داشتم یادداشت پر طمطراقی در مورد پول های کثیف نوشته و تا دلش می خواسته حاشیه رفته و تقریبا به تنها چیزی که نپرداخته همون مساله اصلی است.
جالبه که اعلام برائت کرده از پول کثیف و گفته ما ممکنه دیگه خسته شیم از بس پول نداریم بوم نقاشی بخریم و مجبوریم بوم قبلی رو پاک کنیم تا بتوانیم دوباره نقاشی کنیم و اینکه ممکنه بمیریم.
هنرمند مرد از بس که پول نداشت.
جالبه که در یک بار از اون سه بار که در کافه به زیارتشون نائل شدم مبلغ سفارشش سه برابر قیمت یک بوم ایرانی با کیفیت بوده.
دومین چیزی که توجه من رو جلب می کنه اینه که عده ای فکرمی کنن با نشون دادن گه، گهی که به زعم بنده به پا و کون خیلی ها چسبیده، و فریاد گه گه برآوردن گه پاک میشه
کارکرد چنین یادداشتی برای من نه تنها آگاه کردن مخاطبانش نیست بلکه شاخک هام رو تیز می کنه و مطمئنم یه روز ایشون بند رو آب می ده و اون وقته که من فریاد می زنم
0 notes