Tumgik
lindilog · 2 years
Text
I'm sad is that going to change? tell me it will
0 notes
lindilog · 2 years
Text
as long as I'm here no one can hurt u
0 notes
lindilog · 2 years
Text
با خودت تکرا کن من فراموش کردم وفکرم مشغول رشد دادن خودمه من فراموش کردم و فکرم مشغول رشد فردیمه من فراموش کردم و فکرم مشغول رشد خودمه
من فراموش کردم و فکرم مشغول رشد خودمه
0 notes
lindilog · 2 years
Text
ذلم واست تنگ شده دلم واسه حرف زدن باهات واسه اینکه بهت لبخند بزنم و تو دلت بگب چقد وقتی میخندم قشنگ میشم
0 notes
lindilog · 2 years
Text
سه اینکه سوای کاری مه دارم اونجا انجام میدم همیشه دوس داشتم محیط کارم خوشگل باشه و با امکانات بالا و فضای بین همکارا خوب باشه و همه هم پیر نباشن این شرکته همهی این شرایط رو داره
0 notes
lindilog · 2 years
Text
دو اینکه به این نتیجه رسیدم که ادم کار اول دومشو لازم نیست دوست داشته باشه
0 notes
lindilog · 2 years
Text
ولی دو تا چیز هست که باعث میشه رو تصمیمم بمونم یک اینکه چیزیه که هممیشه میخواستم امتحانش کنم اگر نکنم میدونم از مخم بیرون نمیره
0 notes
lindilog · 2 years
Text
اصلا ولش کن بیا واست بگم شرکت چطور بود اول اینکه خیلی حس خوبی ندارم چون هم سرپرستی که رو کارای من نظارت میکنه خیلی ازم ایراد گرفت و هم کاری که ازم میخواد انجام بدم بیگاریه
0 notes
lindilog · 2 years
Text
میخوام فراموشت کنم بهم میگه اکانتشو حذف کن هرجی که متعلق به اونه از بین ببر مثل همیشه تصمیای مهمو میندازم عقب
0 notes
lindilog · 2 years
Text
مامانم اومد ببینه چی شده صدای اون ارومم کرد وگرنه اگر خودم تنها بودم عق زدنام تموم نمیشد . بیچاره مامانم فک کرد بخاطر اینکه به روز اول کاریم ری اکشن بد نشون داده ن اینطوری عق میزنم احساس گناه بهش دست داد البته این احساس گناه بی فایده هم نبود باعث شد یکم از دعوا کردنم دست برداره
0 notes
lindilog · 2 years
Text
اون عکس پروفایل دیگه ایر خلاص بود بدنم به زجه افتاد گریه نکردم ولی حالت تهوع شدید گرفتم دو سه باری عق زدم
0 notes
lindilog · 2 years
Text
بعد رفتم تلگرامتو چک کردم پروفایل جدید گذاشته بودی الحق هم خوشتیپ افتاده بودی . نامرد حداقل احترام این دل لامصب ما رو نگه میداشتی همچین عکسی نمیذاشتی
0 notes
lindilog · 2 years
Text
ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد باورم نمیشد این همه مدت اصلا بهم پیام نداده بودی یه غمی تمام وجودمو گرفت که تاحالا تجربه نکرده بودم تمام بدنم میخواست گریه کنه ولی نمیتونست
0 notes
lindilog · 2 years
Text
وی پی انو وصل کردم و رفتم سراغ واتس اپ هی منتظر شدم گفتم شاید هنوز کامل آپدیت نشده همینطوری زل زده بودم به آرشیو منتظر بودم اون عدد یک خوشگلی که وقتی پیام میدادی میومد ظاهر بشه
0 notes
lindilog · 2 years
Text
وقتی رسیدم خونه دیدم که حسین گوشیمو درست کرده و گذاشته رو میز اول یکم باهاش ور رفتم بعد فهمیدم وی پی انی که از قبل داشتم هنوز کار میکنه
0 notes
lindilog · 2 years
Text
ارا امروز یادت بودم ولی یادت حالمو بد نکرد مث همیشه فقط یادت میوفتادمو باهات حرف میزدم ولی وقتی رسیدم خونه همه چیز فرق کرد
0 notes
lindilog · 2 years
Text
یاد وقتی افتادم که تصمیم گرفتم در قلبمو به روی تو باز کنم از اون تصمم هم هیچ کس با خبر نشد فقط و فقط خودم جزئیاتشو میدونستم
0 notes