خانه یا مرغدانی
https://rabi.ir/mag/?p=2544
روی پشت بام خانه ی یکی از برادرهای بسج،اتاقی بود که آن را مرغدانی کرده بودند،ولی به علت بمباران استفاده نمی شد. کف آن مرغدانی را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم.حاجی هم یک ملحفه سفید آورد؛با پونز پرده زدیم که بشود دوتا اتاق. بعد هم با پول تو جیبی ام کمی خرت و پرت خریدم:دوتا بشقاب،دوتا قاشق،دوتا کاسه و یک پتو هم از پتو های سپاه آوردیم. یادم هست حتی چراغ خوراک پزی نداشتیمفیعنی نتوانستم بخرم وآن مدت اصلاََ غذای پختنی نخوردیم.این شروع زندگی ما بود
0 notes
قهوه
https://rabi.ir/mag/?p=2541
مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که «این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید یه لیوان قهوه جلوش بذاریو...خلاصه زندگی با این دختر سخته».اما خدا می داند که مصطفی تا وقتی شهید شد،با اینکه خودش قهوه نمی خورد همیشه برای من قهوه درست می کرد. می گفتم:«واسه چی این کاره می کنی؟راضی به زحمتت نیستم». می گفت:«به مادرت قول دادم که این کارها رو انجام بدم». همین عشق و محبت هایش را می دیدم که احساس می کردم رنگ خدایی به زندگیمان داده.
0 notes
روز ازدواج مبارک
https://rabi.ir/mag/?p=2529
چه صاف و ساده شروع شد چه عاشقونه و زیبا حکایت دو تا عاشق حکایت دوتا دریا میباره نقل ستاره از آسمون شبستون فرشته ریسه میبنده تو کوچه و تو خیابون زلال آیینه نور نگین آیه ی نور همون که مهریه اش آب همون که سنگ صبوره برکت این زندگی تا ابد موندگاره آیه به آیه محبت تو سفره میباره آسمون خونه امشب عجب نوری داره بارون،بارون ستاره دامن خورشیدو ماهو گرفته فرشته دست خدا این دو یارو برا هم نوشته ساقیو کوثر که باشن همونجا بهشته این بهترین سرنوشته سبوی سبز جهازش پر از شراب طهورا بلور شاخه نباتش هزار تا شاخه ی طوبی شب کرامت ماه.شب سخاوت خورشی عروس خونه ی مولا لباس عروسشو بخشید برکت این زندگی تا ابد موندگاره آیه به آیه محبت تو سفره میباره آسمون خونه امشب عجب حالی داره بارون ،بارون ستاره دامن خورشیدو ماهو گرفته فرشته دست خدا این دو یارو برا هم نوشته ساقی و کوثر که باشن همونجا بهشته این بهترین سرنوشته دانلود صوت
0 notes
آخرین یکشنبه ماه ذی القعده
https://rabi.ir/mag/?p=2526
نماز یکشنبه ذیالقعده، نماز مستحبی و چهار رکعتی است که در یکی از روزهای یکشنبه ماه ذیالقعده خوانده میشود و فضائل بسیاری از جمله آمرزش گناهان و با ایمان مردن برای آن در روایات آمده است. برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبههای ماه ذیالقعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرید (یا قبل از غسل ��ضو بگیرید) و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذیالقعده به جای آورید که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده میشود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یکبار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگویید و در پایان چنین دعا کنید: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ» برای این نماز ثواب زیادی ذکر شده، از جمله اینکه رسول اکرم فرمود: هر که این نماز را به جا آورد؛ توبه او مقبول و گناهانش آمرزیده شود، دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، با ایمان میمیرد، دین و ایمانش از وی گرفته نمیشود؛ قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ توسعه رزق پیدا کند؛ ملکالموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان دهد.
0 notes
دست و پا میزنه علی اکبر رضا
https://rabi.ir/mag/?p=2532
حضرت امام محمد تقي جوادالأئمه علیه السلام امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال ۱۹۵هجري در مدينه ولادت يافت . نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقي است . القاب ديگري مانند : رضي و متقي نيز داشته ، ولي تقي از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيكه يا خيزران است كه اين دو نام در تاريخ زندگي آن حضرت ثبت است . امام محمد تقي (ع ) هنگام وفات پدر ۸ ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت . مأمون خليفه عباسي كه همچون ساير خلفاي بني عباس از پيشرفت معنوي و نفوذ باطني امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعي كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد . " از اينجا بود كه مأمون نخستين كاري كه كرد ، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبي دايمي و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهاي دايمي كه امام جواد (ع ) از ناحيه اين مأمور خانگي برده است ، در تاريخ معروف است " . از روشهايي كه مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به كار مي بست ، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسي مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشي را به كار بستند . به خصوص كه در آغاز امامت هنوز سني از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمي دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتي است الهي ، بستگي به كمي و زيادي سالهاي عمر ندارد . باري ، حضرت جواد (ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره اي كه فرقه هاي مختلف اسلامي و غير اسلامي در ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگي در اين دوران ، زندگي مي كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاي زيادي به زبان عربي ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با كمي سن وارد بحثهاي علمي گرديد و با سرمايه خدايي امامت كه از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام رباني مايه گرفته بود ، احكام اسلامي را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسياري پاسخ گفت . براي نمونه ، يكي از مناظره هاي ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقي (ع ) را در زير نقل مي كنيم : " عياشي در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابي دؤاد بود ، نقل مي كند كه ذرقان گفت : روزي دوستش ( ابن ابي دؤاد ) از دربار معتصم عباسي برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد . گفتم : چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتي ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علي بن موسي الرضا جرياني پيش آمد كه مايه شرمساري و خواري ما گرديد . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقي را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدي كرده بود . خليفه طريقه اجراي حد و قصاص را پرسيد . عده اي از فقها حاضر بودند ، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند ، و محمد بن علي الرضا را هم خواست . خليفه از ما پرسيد : حد اسلامي چگونه بايد جاري شود ؟ من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد . خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوا بوجوهكم و ايديكم . بسياري از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق كردند . يك دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد . خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است : ... و ايديكم الي المرافق . و اين آيه نشان مي دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد . دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود . و چون بحث و اختلاف پيش آمد ، خليفه روي به حضرت ابوجعفر محمد بن علي كرد و گفت : يا اباجعفر ، شما در اين مسأله چه مي گوييد ؟ آن حضرت فرمود : علماي شما در اين باره سخن گفتند . من را از بيان مطلب معذور بدار . خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد . حضرت جواد فرمود : اكنون كه من را سوگند مي دهي پاسخ آن را مي گويم . اين مطالبي كه علماي اهل سنت درباره حد دزدي بيان كردند خطاست . حد صحيح اسلامي آن است كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد . خليفه پرسيد : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زيرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشاني ، دو كف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براي سجده حق تعالي محلي باقي نمي ماند ، و در قرآن كريم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسي نبايد آنها را ببرد . معتصم از اين حكم الهي و منطقي بسيار مسرور شد ، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حكم حضرت جواد (ع ) قطع كردند . ذرقان مي گويد : ابن ابي دؤاد سخت پريشان شده بود ، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين ، آمده ام تو را نصيحتي كنم و اين نصحيت را به شكرانه محبتي كه نسبت به ما داري مي گويم . معتصم گفت : بگو . ابن ابي دؤاد گفت : وقتي مجلسي از فقها و علما تشكيل مي دهي تا يك مسأله يا مسائلي را در آنجا مطرح كني ، همه بزرگان كشوري و لشكري حاضر هستند ، حتي خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايي كه در حضور تو مي شود هستند ، و چون مي بينند كه رأي علماي بزرگ تو در برابر رأي محمد بن علي الجواد ارزشي ندارد ، كم كم مردم به آن حضرت توجه مي كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علي منتقل مي گردد ، و پايه هاي قدرت و شوكت تو متزلزل مي گردد . اين بدگويي و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نوراني و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد . اين روش را - قبل از معتصم - مأمون نيز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به كار مي برد ، چنانكه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيي بن اكثم كه قاضي بزرگ دربار وي بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايي كند ، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتي وارد كند . اما نشد ، و اما از همه اين مناظرات سربلند درآمد . روزي از آنجا كه " يحيي بن اكثم " به اشاره مأمون مي خواست پرسشهاي خود را مطرح سازد مأمون نيز موافقت كرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقي (ع ) احترام بسيار كرد و آنگاه از يحيي خواست آنچه مي خواهد بپرسد . يحيي كه پيرمردي سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مي فرمايي مسأله اي از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت مي خواهد بپرس . يحيي بن اكثم پرسيد : اگر كسي در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد كرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير ؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيواني را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز ؟ احرام محرم براي عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيي دچار حيرت عجيبي شد . نمي دانست چگونه جواب گويد . سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان به يكديگر نگاه مي كردند . مأمون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتي كه بر مجلس حكمفرما بود ، روي به بني عباس و اطرافيان كرد و گفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن علي الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد . باري ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت ۱۷سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اي داشت كه : هر يك خود قله اي بودند از قله هاي فرهنگ و معارف اسلامي مانند : ابن ابي عمير بغدادي ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهري ، احمد بن ابي نصر بزنطي كوفي ، ابوتمام حبيب اوس طائي - شاعر شيعي مشهور - ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي و فضل بن شاذان نيشابوري كه در قرن سوم هجري مي زيسته اند . اينان نيز ( همچنانكه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هر كدام به گونه اي مورد تعقيب و گرفتاري بودند . فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند . عبدالله بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيده سياسي او را نيز بدانم . ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود ، اميراني كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود ، چنانكه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند . اگر كسي شعر او را براي آنان ، بدون اطلاع قبلي ، مي نوشت و آنان از شعر لذت مي بردند و آن را مي پسنديدند ، همين كه آگاه مي شدند كه از ابوتمام است يعني شاعر شيعي معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور مي دادند كه آن نوشته را پاره كنند . ابن ابي عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و مأمون ، محنتهاي بسيار ديد ، او را سالها زنداني كردند ، تازيانه ها زدند . كتابهاي او را كه مأخذ عمده علم دين بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدين سان دستگاه جبار عباسي با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي كرد و چه ظالمانه ! شهادت حضرت جواد علیه اسلام اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولي رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فكري و رواياتي كه از آن حضرت نقل شده و مسائلي را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتي كه از آن حضرت بر جاي مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار ۲۵سال و دوره امامتش ۱۷سال بوده است . معتصم عباسي از حضرت جواد (ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد . امام جواد در ماه محرم سال ۲۲۰هجري به بغداد وارد شد . معتصم كه عموي ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مبادا خلافت از بني عباس به علويان منتقل شود . از اين جهت ، درصدد تحريك ام الفضل برآمدند و به وي گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستي ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علي الجواد ، مادر علي هادي فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد . اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا ام الفضل - چنان كه روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد . آنگاه اين دو فرد جنايتكار سمي كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روي دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف كرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد . امام جواد (ع ) مقداري از آن انگور را تناول فرمود . چيزي نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدي بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سيه كار با ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد ، اما پشيماني سودي نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گريه مي كني ؟ اكنون كه مرا كشتي گريه تو سودي ندارد . بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردي مبتلا كند و به روزگاري بيفتي كه نتواني از آن نجات بيابي . در مورد مسموم كردن حضرت جواد (ع ) قولهاي ديگري هم نقل شده است . زنان و فرزندان حضرت جواد علیه السلام زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندي نداشت . حضرت امام محمد تقي زوجه ديگري مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را ۴ پسر و ۴ دختر نوشته اند بدين شرح : ۱ - حضرت ابوالحسن امام علي النقي ( هادي ) ۲ - ابواحمد موسي مبرقع ۳ - ابواحمد حسين ۴ - ابوموسي عمران ۵ - فاطمه ۶- خديجه ۷- ام كلثوم ۸- حكيمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگاني كوتاه و عمري سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نوراني نورافشاني كند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال ۲۲۰ه . به سراي جاويدان شتافت . قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسي بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است . دانلود فیلم
0 notes
تربیت شهیدحججی یا آقازاده ها
https://rabi.ir/mag/?p=2517
سلام علی آقای عزیز! یک سال گذشت. یک سال بی بابایی رو پشت سرگذاشتی. البته میدونم که مامان و مادربزرگ و پدربرزگ و خلاصه همه اقوام نذاشتن آب تو دلت تکون بخوره، اما نازنین، خوب هیچی جای بابا رو نمیگیره. میدونی بابا داره همه ما رو نگاه میکنه. با همون لبخند همیشگیش. کنار اربابش ایستاده، کنار مولامون، آرامشی داره که نپرس. ما موندیم و دنیایی پر از سختی علی جان. لابد میخوای بدونی چه سختی؟ علی عزیزم! بزار بزرگ میشی خودت لمس میکنی البته امیدوارم بزرگ میش این سختیها دیگه نباشه. میدونی گلم! بابایی رفت تا تکلیفش رو عمل کنه. نمره اش ۲۰ شد. چون شاگرد اوّل کلاس جهاد و شهادت بود. علی جون! ما ها موندیم با تکالیفمون. خیلی شرمندهایم. همه مون بعد شهدا خیلی خراب کردیم. اونا رفتن ما جا موندیم. ما موندیم و یک دنیا مشق ننوشته یا غلط غلوط نوشته. علی گلم! یه مشت آقا و آقازاده هاشون موندن که بعضیهاشون دارن تکلیف شون رو عمل میکنن اما امان از بعضی دیگه شون. میدونی عدالت خدا یعنی چی؟ یعنی تو یه کلمه من اسمم شده آقازاده. یعنی تو یه خانواده محترم به دنیا اومدم اما خودم هیچی نیستم. هیچی. حالا این کجاش عدالته؟ برات میگم عموجان. اینکه اگه من تو این خانواده نبودم اینقدر تهی و پوچ و بی خاصیت بودم که حتی نمیتونستنم یه روز دووم بیاورم و نابود میشدم. اصلاً از صحنه روزگار محو میشدم. حالا یه آدم ضعیف با کلی امکانات چه میکنه؟ همه رو خراب میکنه. حیف و میل میکنه. بعد کاخنشین میشه و ماشین مدل بالا انواع ویلا و غیره. بماند علی جون. اما تو ژنت خوبه. پاکه. شریفه. آسمونیه. میدونی مثل کی شدی؟ مثل پیغمبر که باباشو ندید. مثل امام زمان که ۵ ساله یتیم شد. تو بزرگی. به جاهای بزرگ میرسی. امیدوارم اون روز که رییس جمهور میشی برات پوستر بچسبونم عموجون. میبوسمت. دانلود کلیپ شهید حججی چگونه تربیت شد؟
0 notes
«نگاه آخر» باصدای حجت اشرف زاده
https://rabi.ir/mag/?p=2489
روزگار روزگاریست که ظالمان و یزیدیان زمانه همچنان وجود دارند و ادامه راهشان هستند. پس باید جلوی آنان ایستاد. اگر تاریخ را ورق بزنیم میتوان مردانی از سرزمین ایران یافت که همواره مقابل بی عدالتیها ایستادگی کردند و پرچم پر افتخار اسلام ناب محمدی را به احتزاز درآوردند. ایثارگری عنایت خداوند به بندگان خاص است و همه ما مدیو�� تلاشها، زحمات و جانفشانی ایثارگران و خانوادههای معظم آنها هستیم. رشادت و ایثارگری شهدا در هشت سال دفاع مقدس با هیچ زبانی ��ابل توصیف نیست زیرا آنها بالاترین ایثار را که نثار جان خودشان بود، انجام دادند. این روزها کم نیستند انسانهایی از جنس آهن که با مجاهدت خود در راه خداوند نامشان سر زبانهاست. اما این «مدافعان حرم» که خیلی زود به خیل «شهدای حرم» میپیوندند کیستند و چه در سر دارند؟ آرمانشان چیست و چگونه دل از آرامش زندگی روزمره میکنند و بدون اجبار از ایران، سوریه، افغانستان و کشورهای دیگر عازم کارزار «دفاع از حرم» میشوند؟ «عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.» در این بین سردار بی سر محسن حججی یکی از هزاران یار و یاور امام حسین (ع) که با رشادت و از خود گذشتگی توانست نام نیک خود را در لیست نام آوران و آن امام بزرگ قرار دهد. شهید سیدمرتضی آوینی در روایت ماندگار خود از عصر عاشورا تحت عنوان «فتح خون» برشهایی تکاندهنده و بعضاً ماندگار دارد که گویی تا سالهای سال بکری خود را از دست نداده و هنوز روایت حال ما هستند. به چهره شهید حججی عزیزی که او را یک آدم ستمگر و جلاد به قربانگاه میبرد، نگاه کنید، همه نگاهش آرامش است. آن نگاه شهید حججی برای افتخار کشور ما کافی است و نشان میدهد مردم و جوانان ایران اسلامی تا چه حد در راه اهداف بلندشان، آماده ایثارند. براستی که این یادگار ابراهیم خلیل است که نمونه اعظم آن در کربلا انجام شد.. گاهی تنها یک نفر میتواند تمام دنیا را مثل یک حبه قند در فنجانی قهوه به هم بزند! قهوه چشمان توست تیره ، تلخ ، اما آرام بخش و اعتیاد آور گاهی اوقات دلم تنگ طعم تلخ اشکهایم میشود و آرام میبارم و مینوشم … گویی قهوه ای تلخ از جنس حقیقت می نوشم …چه کسی میگوید قهوه تلخ است؟ قهوه در برابر روزگار تلخم شیرینترین نوشیدنی عالم حساب میشود … قهوه فقط یادآور است … یاداور لحظات شیرین با تو بودن … قهوه شیرین است … خیلی شیرین … محسن جان در دانشگاه تو میتوان صلابت ، شجاعت ، ایثار ، کرامت ، مردانگی ، عشق ، و از همه مهمتر سر خم نکردن به جز معبود خویش و هزاران صفات دیگر را یاد گرفت... دانلود نگاه آخربا صدای اشرف زاده
0 notes
تمنای شهادت
https://rabi.ir/mag/?p=2486
توسل به حضرت زهرا(س) خدایا اعتراف میکنم گذشته خوبی نداشتهام؛ بندۀ خوبی برایت نبودهام؛ خیلیها مرا به چشم گناه دیدهاند، خیلیها مرا به چشم گنهکار میشناسند. خدایا تو بیش از همه بر من آگاهی؛ خوب و بدم را میدانی و از گذشتهام باخبری. حال که به درگاهت آمدهام، جز شرمندگی و پشیمانی چیزی ندارم. خدایا تو را به حبیبهات فاطمه زهرا(س) قسم میدهم از گذشتهام بگذر و مرا ببخش. خدایا اگر تو کمکم نکنی، در منجلاب گناه غرق میشوم. من به خودی خود در برابر شیطان و گناه ضعیفم، مگر اینکه تو به فریادم برسی. خدایا من آنگونه که اولیایت، شهدایت و خوبانت بندگیات را کردند، بندۀ خوبی برایت نبودهام، اما امید به رحمتت اینگونه جسارتم بخشیده که باری دیگر به آستانت پناه برم. خدایا دستم را بگیر و سرنوشتی برایم رقم بزن که برای خوبانت رقم زدی. خدایا این روسیاه پرگناه را هم به خیل شهدای درگاهت راه بده تا عالمیان به رحمتت پی ببرند. خدایا تو را به پهلوی شکستۀ فاطمه(س) قسم؛ تو را به صبر امیرالمومنین قسم؛ مرا در ایام فاطمیه بپذیر و توفیق نوکری و خادمی حضرت زینب(س) را بر من عطا کن. خدایا تو اگر بخواهی، احدی نمیتواند مانع رفتنم بشود. ای خدای محمد، ای خدای علی، ای خدای فاطمه، ای خدای حسن و ای خدای حسین... . تو را به این پنج نور مقدس قسم میدهم مرا از رحمتت نا امید نکن و مرا هم بپذیر... . خدایا دیگر برای شهادتم وقتی تعیین نمیکنم، اما تمنا میکنم سرنوشتم را ختم به شهادت قرار بدهی و این روسیاه را هم روسفید قبول کنی. ۱۶بهمن۱۳۹۵ (دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۱۸ و ۱۹ بهمن یادگار۱۳۹۵)
0 notes
خود زینب جدا کرده علمدارای این خط را
https://rabi.ir/mag/?p=2498
محسن حججی متولد ۲۱ تیر ۱۳۷۰ در نجف آباد، شهید حرم است: فارغ التحصیل مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل ورودی سال ۱۳۸۷ بود یک برادر و سه خواهر دارد، خودش فرزند دوم خانواده می باشد ازدواج: محسن حججی در ۱۱ آبان ۹۱ با زهرا عباسی عقد کرد، این دو در ۹ مرداد ۹۳ با یکدیگر ازدواج کردند و زیر یک سقف رفتند، تنها فرزندشان علی در ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ بدنیا امد ورود به سپاه پاسداران: بعد ازخدمت سربازی اشتیاقش برای حضور داوطلبانه در سپاه بیشتر شد در سال ۱۳۹۳ بعد از ازدواج رفت ثبت نام کرد و قبولش کردند اعزام به سوریه: چند روز قبل از محرم ۹۴ اعزام شد و بعد از اربعین ۹۴ به خانه برگشت دومین بار در ۲۷ تیر اعزام شد اسارات و شهادت: این مدافع مظلوم و مقتدر حرم در روز دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ به اسارت حرامیان داعشی درآمد و در روز چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ در منطقه تنف سوریه به شهادت رسید، داعش ها سر وی را بدنش جدا کردند خود زینب جدا کرده علمدارای این خط رو برای تو چه پایانی چه تقدیری مقدر بود دم آخر سرت رو دامن سالار بی سر بود یکی میفته صد تا مرد برمیخیزن از خونش یکی میره می مونن هم قطارا پای پیمونش جهادی ما ادامه داره تا ظلم و تباهی هست همیشه خاک سرخی هست تا کاخ سیاهی هست یکی میفته صد تا مرد برمیخیزن از خونش یکی میره می مونن هم قطارا پای پیمونش جهادی هست تو این راه عمادی هست تو این رزم تا وقتی جهادی هست کلیپ جدید با صدای حامد زمانی (به مناسبت سالگرد شهید حججی)
0 notes
پیشکش به فرزند شهید حججی
https://rabi.ir/mag/?p=2464
وصیت نامه شهید حججی به فرزند خود. سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم، چند کلمهای هم میخواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم! اگر ما نمیرفتیم به حرم حضرت زینب (س) جسارت میشد یا خدایی ناکرده همان خرابه های شام برای حرم حضرت رقیه (س) اتفاق می افتاد، علی جان من خیلی دلم میخواهد روسفید و شهید شوم و یک بار قبل از ظهور و یک بار بعد از ظهور امام زمان (عج) شهید بشم به خیال خودم می گویم که این زرنگی که دو بار برای اسلام شهید شوی! انشالله که بتوانم به این آرزو برسم اما بازهم راضی به رضای خدا هستم؛ اگر به آرزویم رسیدم و شهید شدم که الحمدالله اگر هم به آرزویم نرسیدم لایق نبودم و شاید صلاح خدا چیز دیگری است! علی جان! بابا جامعه خیلی روز به روز سخت تر میشه، گناه روز به روز رشد و پیشرفت می کند؛ پاک بودن در این جامعه، بسیار سختتر از زمانهای قبل است و هر چه به ظهور امام زمان (عج) نزدیکتر میشویم فتنهها بیشتر میشود و شیطان قویتر میشود. تو باید خیلی مواظب خودت باشی، نه تنها تو باید مواظب خودت باشی بلکه باید مواظب اطرافیانت هم باشی؛ اسمت را گذاشتم علی تا مولا و پیشوایت، الگویت علی (ع) شود! میخواهم طوری علیوار (ع) زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان (عج) شوی، پس از همین الان روی خودت، درس خواندنت، شغل، انتخاب زندگی، راه و روشی که میخواهی انتخاب کنی، در انتخاب رفیقها، در انتخاب آن آیندهای که برای خودت در نظر داری، کار کن! خلاصه که خیلی روی خودت کار کن! من همیشه به یادت هستم، همیشه بالای سرت هستم، اگر انشاالله شهید شدم همیشه پا به پایت در زندگی دنبالت میآیم و نمیگذارم کمبود سایه پدرت را احساس کنی، اگر هم شهید نشدم میآیم و پیشت خودم باهات هستم تا بزرگ شوی! بعضی وقتا دل کندن از یک سری چیزهای خوب باعث می شود تا یک سری چیزهای بهتری را به دست بیاری، من از تو و مادرت دل کندم! تا بتوانم نوکری حضرت زینب را به دست آورم! آرزو دارم تا خدا در این سفر به من نگاه کند، خیلی دوستتون دارم مواظب خودتون باشید و سعی کنی طوری زندگی کنی که خدا عاشقت باشد! اگر خدا عاشقت شود! خوب تو را میتواند خریداری کند! موظب خودتون باشید، دعا کنید من هم رو سفید شوم! خداحافظ... علی کوچولو پیشکش به فرزند شهید حججی با الهام از برنامه کودک خاطرهانگیز علی کوچولو آهنگساز: مرحوم استاد بابک بیات خواننده: ستوده حقانی کارگردان: حامد حیدری
0 notes
«شهید» دردانهی خداست
https://rabi.ir/mag/?p=2471
ازشهید_احمد_کاظمی تا شهید_محسن_حججی احمد کاظمی سالها بعد از جنگ هم زندگی کرد تا محسن حججی الگوی خود را پیدا کند! محسن حججی جوانی بود که نه بهمن ۵۷ را درک کرد و نه والفجر ۸ را اما خداوند منان آنقدر حاجاحمد را زنده نگه داشت تا برای قهرمان جوانمرد ما اسوهای باشد در رفتار و گفتار! حضرت حق در «روزگار جنگ» از شهید احمد کاظمی، عکسی تاریخی گرفت لیکن ظهور این عکس را تا «جنگ روزگار» به تأخیر انداخت! آری! لنز دوربین خدا وقتی عکس از علیبن ابیطالب میگیرد، ظهورش میشود عباسبن علی! همچنان که محسن حججی، ظهور احمد کاظمی بود! تو فکر کن عکس خدا از این یکی حاجاحمد، کی ظاهر شود! متوسلیان را میگویم که این همه عاشق دارد میان نسل جوان! متوسلیان را میگویم که انشاءالله همچنان زنده است! و ما نیز راستش را بخواهی، زنده به حیات طیبهی شهدا هستیم! ما از شهدا مینویسیم، چرا که محسن حججی از احمد کاظمی مینوشت! اگر احمد کاظمی نمیبود، محسن حججی میمرد و اگر محسن حججی نمیبود، ما نیز مرده بودیم! اگر باد میوزد، به عشق آن است که پرچم بلندبالای شهید را به رقص درآورد! هر روز خورشید طلوع میکند تا به شهید سلام کند! هر شب ماه میدرخشد تا به شهید عرض ادب کند! «شهید» دردانهی خداست و خداوند، هستی را عاشق و شیدای شهیدان آفریده است! کجا از بهشت زهرا، زیباتر است؟! کجا از گلزار شهدای نجفآباد، زیباتر است؟! در هر خاکی که شهیدی هست، عطری از کربلا به مشام میرسد! بلند بگو؛ «سلام بر حسین»! والله هرچه اسلام دارد، از این «سلام» است! سربلند میکند این «سلام» آدمی را! از صدقهسر همین «سلام» بود که محسن حججی عاشق احمد کاظمی شده بود! از بس در سر محسن، سودای احمد کاظمی بود که خدا اول سر حججی را از او گرفت! هیهات! حریف رهبر ما نخواهد شد کدخدا، با وجود آن احمد و این محسن! مکتب ولایت فقیه، انسانساز است! در تحریم سیمخاردار هم که باشیم، باز خمینی قادر است چمران بسازد! الان برد موشکهای ما چقدر است؟! برد خون طهرانیمقدم اما از آن هم بیشتر است! و هیچ کدام از قطرات خون شهید شهریاری، پلمبشدنی نیست! شک ندارم میشکافند احمدیروشن و رضایینژاد، این سیمان روزگار را، که ما کم از خون شهدا معجزه ندیدهایم! ما تنها نیستیم! ستارهها در سپاه ما هستند! محمد بلباسی ستارهای است که با شهادت، نورافشانی مضاعف میکند! خداوند از جمیع شهدای مدافع حرم، یک عکس تاریخی انداخته که ظهورش را موکول کرده به عصر ظهور! عاقبت، در و دیوار مسجدالاقصی، یک قاب ناب که میخواهد! خدایا! چه خواهی کرد با دل ما... نویسنده: حسین قدیانی
0 notes
درد و دل شهید محسن حججی با شهید کاظمی
https://rabi.ir/mag/?p=2452
انشار برای اولین بار به مناسبت سالگر شهادت: درد و دل شهید محسن حججی با شهید کاظمی چند وقتی هست که از شما یادی نکرده بودیم، البته هر روز پایین بنر اردو اسمتون رو می دیدم اما فقط یک اسم اصلاََ انگار نه انگار که با اسم شما و بااسم مؤسسه آمدیم اردوبگذارید خودمان را توجیه کنیم حاجی باور کنید که درگیر کلاس بودیم حاجی نیت مهمه اسم ورسم مهم نیست و هزار تا دلیل دیگه حاج احمد خیلی دلم گرفته سر سفره شما وشهدانشسته ایم و حواسمون به شما نیست هر چند اساتید حرف از شناخت شما و شهدا می زنند. حاجی حواسمون دارد پرت می شود و یا شاید داریم به شما عادت می کنیم و چه بد دردیست درد عادت کردن انگار یادمان رفته برای چه آمده ایم دوران صبح آنقدر طولانی شده است که دشمن عملیات ،شده اوقات فراغت زندگی مان کارمان شده فقط شوخی و بچه بازی هر چند ظاهرهایمان غلط انداز است همه فکر می کنند از رزمندگان مخلص جنگ نرمیم یادمان رفته که آمدیم خودمان را بسازیم حاج احد یادتان هست سال ۸۵راهیان یک مشت بچه را که از شهید وشهادت چیزی نمی دانستند بی بهانه جمع کردید و بردید جنوب و یادتان هست وقوف نامه نوشتیم، اماببخشید گمش کردیم اماشما گفتید مشکلی نیست خندیدی و دستی به شانه مان زدید گفتید:یا علی. بریدمان عرفه مشهد و حتی اردوی جهادی و دوباره گفتید بنویس نوشته هایتان را امضا می کنم عهد نامه،وقوف نامه،مرام نامه، سوگندنامه باز هم ببخشید آن روزها جوهر خودکارمان سفید نوشته بود الان به جز چند تا کاغذ سفید چیزی نداریم.نه! انگار چیزی ننوشتیم حاج احمد شرمنده ایم حرف های حاج حسین یکتا توی مجتمع غدیر مشهد ۸۹همش یادمون نیست تو شلمچه دم غروب چقدر گریه کردیم و باز یادمون رفت حاج احمد معذرت می خوام اردوی جهادی صبرمان کم بود حرف های مردم آنجا که با تمام مهربانی و ساده دلی بود به مزاج ما خوش نمی آمد استقبال بچه های روستا را با گاز جواب دادیم ناشکری کردیم به خودمان بد وبیراه گفتیم که چرا آمدیم پشت کوه حاجی حتی دیروز خودم خیلی سریع این اتفاق افتاد نفهمیدم چی شده ولی وقتی از روی صندلی بلند شدم داغ کرده بودم مدام به خودم بد وبیراه گفتم محسن این چه غلطی بود کردی ولی حرف هایی بود که زده شده و امروز توی این جمع همان جمعی که دیروز شاید با تائتر و طنزمان ارزش هایی را به سخره گرفته بودیم می خوام اعتراف کنم که رو حانیت و لباسشان برایم به اندازه ی چفیه مقدس است هنوز باورم به اندازه این حرف نرسیده که لباس روحانیت لباس پیغمبری است ،ولی باور دارم که به اندازه این چفیه لباس خاکی بسیجی حرمت دارد. من حضرت آقا امام خامنه ای را به اندازه اما عصر(عج)دوست دارم و دیروز فراموش کرده بودم امام خمینی ،شهید بهشتی ،مفتح ،آیت الله طالقانی و هزاران هزار مبارزی که خونشان را قدم به قدم و لحظه به لحظه ی این انقلاب به زمین ریخته است روحانی بوده اند و به راستی چقدر زود و راحت انسان مسخره زمان می شود حاجی در پیشگاه شما قسم میخورم که تا عمر دارم مدافع ارزش ها وآرمان ها امام و حضرت آقا باشم پشتیبان ولایت فقیه وحافظ روحانیت حاجی این بار به جای تمام نوشته ها می خوام توبه نامه بنویسم شاید یکی دو روز باقی مانده ��ا از دست ندهم. صلوات... دانلود صوت
0 notes
غذای محرومین
https://rabi.ir/mag/?p=2450
غذای حمید بسیارساده بود.از همان اول ازدواج به همسرش گفت:"...تو نباید همه ی وقت خودت رو صرف پختن و کارهای خانه بکنی.غذای ما باید همون غذایی باشه که محرومین جامعه می خورن."همسر شهید می گوید:"بگذارید یک افسانه برای تان تعریف کنم،می دانم که باور نمی کنید.من و حمید شش ماه تهران بودیم و در این مدت سه یا چهار بار آبگوشت خوردیم و چند باری به قول حمید شفته پلو؛بقیه اش ماست بود یاپنیر یا هندوانه و خربزه.توی خانه،یخچال یا گاز خوراک پزی هم نداشتیم.بله!مادر تهران،در نزدیکی کاخ ها این گونه زندگی می کردیم!"
0 notes
بیست و پنجم ذی القعده یا نسیم الهی
https://rabi.ir/mag/?p=2443
بیست و پنجم ذی القعده یا نسیم الهی «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذیالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخشهایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کمکم به شکل یک چهارم خشکیهای امروزی درآمد. به نظر برخی مفسران، آیه ۳۰ سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ دادهاند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله: - میلاد حضرت ابراهیم(ع) - میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) - خروج رسول اکرم(ص) از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجةالوداع. فرصت های معنوی زندگی، نسیم هایی الهی هستند که دل و جان آنان را که خود را در معرض آن قرار دادند می نوازند و به آنها شادمانی و آرامشی ژرف می بخشند. «دحوالارض» نیز از آن گونه نسیم هاست، که سالی تنها یک بار می وزد. تکرار دوباره این نسیم روح بخش برای آنان که جان خویش را از عطر آن آکنده نساختند، نامعلوم است. پس این فرصت طلایی را دریابیم؛ که رسول خدا (ص) فرمود: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ بَعْدَها اَبداً؛ همانا در طول زندگی شما نسیم هایی از سوی پروردگارتان می وزد. هان! خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که چنین نسیمی سبب شود که برای همیشه بدبختی از شما دور ماند». روزی که زمین و خاک گسترده شده است آدم را این حرم، سراپرده شده است میگفت فرشته در تب کرب و بلا این خاک از این دیار آورده شده است یک نهر از این طرف یکی از آن سو گسترد برای کودک تشنۀ او صد نهر دگر اگر هم آنجا میساخت یک قطره نمیچکید بازش به سبو ای کاش به خاک هم شهامت میداد ای کاش به آب و شعلۀ آتش و باد تا بر صف لشگر پلیدان افتند آنروز که آتش به تن ما افتاد
0 notes
مستند دا��تانی شهید «محسن حججی» بزودی منتشر میشود
https://rabi.ir/mag/?p=2420
کتاب زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم محسن حججی توسط انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر میشود. کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت محسن حججی که مراحل پایانی چاپ خود را میگذراند. این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛ ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان. همچنین گفتنی است این کتاب حاوی اسناد، تصاویر و دلنوشتههای شهید حججی نیز میباشد. کتاب «سربلند» زندگی مستندداستانی شهید حججی به قلم نویسنده کتاب «عمار حلب»؛ محمد علی جعفری به زودی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر میشود. علاقه مندان جهت پیش خرید کتاب میتوانند از طریق سایت rabi.ir کتاب را پیش خرید کرده و بعد از چاپ نهایی ؛ کتاب را درب منزل دریافت نمایند .
من به چشم خویش تن دیدم که جانم میرود و سربلند
دیدی آخر رو سفید شدی
هنوز گرمی لبش را روی لبم حس میکنم
گرمی آخرین بوسه ای که زدم زیر گلویت
گر می روی بی حاصلی ،گر می برندت حاصلی
رفتن کجا؟ مردن کجا؟
0 notes
ایمان و اخلاق
https://rabi.ir/mag/?p=2429
پسر عمه_دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل.زمستان ۵۶بود که از من خواستگاری کردمن که آن موقع در سرم تب وتاب انقلاب بودم،خیلی بهم برخورد.یک سال و چند ماه از این جریان گذشت و در این بین،او بود که با اصرار و خواندن آیات و روایات،سعی در متقاعد کردند داشت؛تا این که یک بار برای اتمام حجت آمد و گفت:"معصومه!خودت می دونی ملاک من برای انتخاب تو،ظاهر و قیافه نبوده ولی اگه باز فکر می کنی این قضیه منتفیه،بگو که دیگه با اصرار تو رو اذیت نکنم." نشستم و با خودم خلوت کردم.در روایات دیده بودم که اگر خواستگاری برای تان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود،رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛هیچ وقت دلیلی هم برای رد کردنش به ذهنم نرسید،گفتم راضی ام.
0 notes
توکل به خدا
https://rabi.ir/mag/?p=2417
استعانت جستن از غیر خدا مرد را بی شک فزاید ابتلا خواهش دل در طریق اولیاء باشد جستن از غیر خدا داشتیم با ماشین از روستا بر می گشتیم که ماشینمان نزدیک روستای مادرِحاج حمید،بنزین تمام کرد.پیشنهاد کردم به خانه مادرشان برویم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید با ناراحتی گفت:«چیزی را به شما می گویم که آویزه گوشتان کنید. هیچ وقت خودتان را نیازمند کسی غیر از خدا نکنید.حتی اگر نیازمند شُدید فقط از خدا بخواهید و به او توکل کنید » با ناراحتی گفتم:«الان خدا برای ما بنزین می فرسته؟!»گفت:«بله اگه توکل کنی می فرسته».بعد هم کاپوت ماشین را بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین انداخت که یک مرتبه یکی از دوستانش از راه رسید و مقداری بنزین به ما داد. حاج حمید گفت:«دیدی اگه به خدا اعتماد کنی خودش وسیله رو می فرسته؟»
0 notes