Tumgik
#، تفکرآزاد
tafakkor · 2 years
Text
در دیاری که پُر از دیوار است…
در دیاری که پُر از دیوار است…
.. «سهراب سپهری می گوید:‌
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم میگویم:
در دیاری که پُر از دیوار است، به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟ به که باید دل بست؟»
..    .. ..   .. .. ..  
در دیاری که پُر از دیوار است، بایستی از دیوار بالا رفت، که
شاید دوستی، همدلی، هم صحبتی، آن سوی دیوار پیدا شود.
یا که باید دیوار را سوراخ کرد، تا که راهی برای دیدار همسایه یافت.
یا که باید فریاد زد تا صدای تو، از آن سوی دیوار ها شنیده شود و
صدائی، جواب صدای تو را بدهد.
یا که زمین را گود کرد، تا راهی از زیر دیوار به آن سوی آن، پیدا کرد.
.
اگر بالا رفتن از دیوار به عنوان ِ  به ناموس مردم نظر داشتن، مجازات شود،
یا سوراخ کردن دیوار، با اتهام تجاوز به اموال عمومی جریمه شود،‌
یا اگر صدای فریاد تو را، صدای کمانه کردن ِ گلوله ای جواب دهد،
یا با کندن زمین به پنهان داشتن گنج متهم شوی، که کجاست؟ بگو!
آن زمان چه؟
شاید بشود با یاد قصه های زمان کودکی، دل خود را خوش کرد،
یا با نوشتن و گفتن چیزی، دل نوشته ای، مشغول شد، اگر چه مانند
شاعران بزرگ، و یا نویسندگان توانا، با قافیه و عروض و سبک
و وزن نباشد و یا جمله بندی های استادانه نداشته باشد.
.
روز را تا، تپشی در قلب هست
و تا فکری در سر،
و یا، کُنشی در بدن،
بایست سپری کرد.
تلاش برای پیدا کردن و جستجو، برای راهی دیگر را،
نمی توان، با نمی توان گفتن، به هیچ کاری نکردن، گذراند.
..
سوز
۱۴ آبان ۱۳۹۷ –  05.11.2018
2 notes · View notes
tafakkor · 2 years
Text
ژینا-مهسا، دختر ایران
ژینا-مهسا، دختر ایران
..
دختری را به نام این که بد حجاب هستی، تحقیر می کنند، با او بد رفتاری می کنند،
به زور می خواهند او را داخل ماشین سوار کنند تا به مرکز توجیه کردن به برند
و اگر مقاومت از سوی دختر باشد، او را چند نفری با بی احترامی و کشان کشان
و گاهی با مشت و لگد، به داخل ماشین هول می دهند.
.
این گروه ظالم، دست زدن به، و بغل کردن های دختری نامحرم را گناه نمی شمارند
ولی دیده شدن موی سر آن دختر را گناهی بزرگ عنوان می کنند که با مشت و لگد
و باتوم به او ضربه می زنند تا آن دختر تسلیم شود و با آن ها برود.
.
این چه ارشاد کردنی هست؟
این فساد کردن هست، بی حرمتی به زن هست،
تحقیر کردن زن هست.
.
بالا دستی های آن ها، فکرشان فرسوده و عقب افتاده است و
می خواهند مردم روشن و آگاه امروزی، مانند آن ها که فکرشان
محدود است و مال هزار سال پیش، رفتار کنند.
.
دنیای امروز دنیای روشنگری هست و مردم افکار هزار سال پیش
را قبول ندارند و بسیاری از مردم هم نمی خواهند به بهشت خیالی
و توهمی شما بروند، حتی با زور شما نمی خواهند به بهشت تان بروند.
.
بساط تان را جمع کنید و از این دیار بروید! مردم شما را نمی خواهند.
..
سوز
۲۷ شهریور ۱۴۰۱ –  18.09.2022
.
#مهسا_امینی
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
دماوند زیبا
دماوند زیبا
..
دماوند ِ زیبا، به بالا سپیدست
به دامن ش، بند ضحاک ِ پلید است
فریدون بیاورد، ضحاک به بند
شد آنگه، همه کام ایران به خند
بیارید باز دست ضحاک به بند
شود مام ایران دوباره ز ِ سر، ارجمند
سیاهی دلان را ازین خاک بیرون کنید
چنان چون به باید، چنین چون کنید
پلیدند به فکر و غریب اند به ما
زبان را غریب و فریب اند به ما
ز ِ ایرانیان روی تافته، عرب پرورند
ز ِ ما خواسته برده، عرب را دهند
شوید دور ازین خاک ِ والا تبار
بیابید چو سابق، بیابان ز ِ سوسمار و مار
شما را نشاید در این خاک، زنده گی
گدائی سزاوارتان است و آن بنده گی
..
سوز
۲۱ خرداد ۱۴۰۱ –  11.06.2022
——-                    ——-
… چنین چون کنید… چنین خون کنید 
خواسته… مال ، ثروت – – فرهنگ فارسی معین
.
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
عقل را آور به پیش
عقل را آور به پیش
.. 
هیچ دینی را ندار، آداب خویش
عقل را در پیش دار بر کار خویش
گر خدا می خواست، نامش گسترد
پس نمی آمد هزار، ایمان و کیش
.
آن یکی گفتا که «یهوه» نام اوست
آن دگر گفتا، «پدر» در شان اوست
یک دگر گفت که به جز «الله» نیست
پس چه نامی، بر خدای ما نکوست
.
اهورامزدا و شیوا و نام،‌ بسیار هست
هر کجا یک شیوه ای بر مردمانش چیره است 
در محبت کردن و یاری، کمک بر دیگران
راه بسیار ساده و، کوته و هم، هموار هست
..
سوز
۰۵ خرداد ۱۴۰۱ –  26.05.2022 
.
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
ژوبین آزادی
 ژوبین آزادی
..
ای گلوله های آزادی
به صدا در آیید
جای هر کدام از شما
در پیشانی هر خیانت کاری به ایران است
آن که کاری بر ضد ایران می کند
آن که با دشمن ایران، همکاری می کند
آن که برای خرابی ایران عملی انجام می دهد
هزاران از جوانان ما را کشتند تا
تمدن وحشی و بیابانی خود را
بر تمدن درخشان و مهربان سالاری ما مسلط کنند
به هر راهی که می توانیم
آن ها را به گور سکوت بفرستیم
آن ها می خواهند ما را به گور بفرستند 
این بی وطن ها می خواهند
ما را از خاک خودمان بیرون کنند
پیش دستی کنیم، اگر هم کشته شویم
افتخار مبارزان راه میهن را خواهیم داشت
و نه ترسویان ترس از مرگ را
و نه با تو سری و تحقیر مردن را
همیشه فرصت پیدا می شود
شجاعت کنیم
مرگ پر از افتخار
به از زنده گی ننگین است
راه آزادی ایران ما این است
..
سوز 
۰۳ خرداد ۱۴۰۱  -  24.05.2022 
---------
ژوبین نیزه کوتاهی است که برای پرتاب استفاده می شود.
زوبین یا ژوبین به طور تاریخی یک سلاح دورزن برای جنگ یا شکار بوده است. 
.
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
بشکه ای خندان
بشکه ای خندان
..
یک کمی که به عکس نگاه می کنیم، می شود دید که بشکه ی خندان در زیر بشکه ای 
خراب تر از خودش در زیر فشار است، در حالی که بشکه ای سالم تر از هر دو
بشکه، به کناری رانده شده و بین دیوار مانع، و بشکه درب و داغون تر، زیر سلطه
قرار دارد.
هم چنان دیده می شود که اگر بشکه ی خندان، رو به سوی به بیننده دارد، بشکه ای که
بالاتر از همه است، پشت به بیننده دارد و بقیه بشکه ها هم، هم سوی بشکه ای که
غالب است قرار گرفته اند.
این چهره که خندان است با یک چشم نگاه می کند و چشم دیگر را بسته است،
مانند این که دارد چشمک می زند و موضوع را جدی نگرفته است.
جائی که بشکه ها قرار دارند، سنگلاخ است با سنگ های تیز و ناهموار.
.
و خوراکی که در دهان دارد کوچک و ناچیز است.
گر شکم خالی است ولی خندان لب است.
این یک تشابه از روز و حال مردم ایران است. 
.. 
سوز 
۲۶ خرداد ۱۴۰۰ –  16.06.2021 
Tumblr media
.    
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
چی بود، کدام؟
چی بود، کدام؟
..
بوی گل سنبل را با نفس به درون سینه کشیدم، خوشبو بود.
آبجوی داخل جام را سر کشیدم، گوارا بود
چیپس سیب زمینی نمکی را چشیدم، خوشمزه بود
موسیقی ملایم و دل پسندم را از یوتیوب می شنوم، آرامش دارم
حالت مَلَنگ و این جوری، آن جوری را در اثر خوردن
مشروب الکلی، حس می کنم و احساس بی خیالی دارم
نه نگران آینده هستم و نه به گذشته افسوس می خورم…
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که چند دور، دور کعبه بزنم
چندین نماز در جاهای مختلف بخوانم
و پیاده از جائی به جای دیگر دوان دوان بروم
و چند سنگ به یک سنگ دیگر بزنم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که، کنار دیواری سنگی بایستم
و دائم خود را تکان بدهم و سرم را جلو و عقب ببرم
و چیزهائی را زیر لب تکرار کنم
و خواست و آرزوی خودم را
روی کاغذی در شکاف سنگ بگذارم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که یکشنبه ها به کلیسا بروم
و به سخنان کشیش گوش کنم
و آرزو کنم که خداوند روزی مرا امروز بدهد
و برای  صلح و آرامش مردم دنیا دعا کنم
و پولی کم را، به صندوق کلیسا هدیه کنم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که به رودخانه ای مقدس بروم
و سر ِ خودم را در آن جا، زیر آب بکنم
و دعا های مختلف بخوانم که
دنیا برای مراد و آرزوی من بچرخد
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که هدایا و پول را
به مجسمه ای طلائی هدیه بدهم
که خود آن مجسمه نمی تواند استفاده کند
و عود و مواد خوشبو را بسوزانم
و امید داشته باشم که سلامت و سعادت
به سراغم بیایند و راحت و رفاه داشته باشم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا این که خودم را، در خودم پنهان کنم
با خوردن آبجو و ویسکی و الکل های دیگر
و حالت بی خودی و مَلَنگی و بی مسئولیتی را حس کنم
و لبخند بی خودی زدنم، با نگاه بی تفاوت به دنیا را
خوش بودن زمان را، در نگاه به دنیا بدانم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا خواندن کتابی که با باور های من هماهنگ است
و سر تایید تکان دادن به موضوع های آن
و شاید خواندن چیز های جدید از آن که نمی دانستم
و تایید آن که خب، این ها را یاد گرفتم
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
یا حساب و کتاب کردن درآمد روزانه
که امروز استفاده ای بیشتر از دیروز داشتم
و آن چه که خریدم و فروختم سود آور بود
و امروز سود بیشتری داشته ام از دیروز
آیا این است بهترین  زنده‌گی؟
.
.
.
زنده‌گی، دل خوش بودن به دل خوشی های اندکی هست که
برای دیگران، آن چنان با ارزش نیست.
..
سوز
۱۶ اسفند ۱۳۹۸ –  06.03.2020
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
باید که رفت
باید که رفت
..
گرچه می شد، خوش به ماند روز تو
ناچشیده روز را، باید که رفت
خوب گذشت یا، این که بد
در میانه چاره نیست، باید که رفت
خوب بودی تو در این سال ها، یا این که بد
نیست فرصت، چون زمان، از دست که رفت
با خوشی ها، روز و شب، بر تو گذشت
یا که با درد و غم و اندوه، ولی باید که رفت
سود ِ ما، یا که زیان در پایه، چیست
مال بسیار اندوخته هم، باید که رفت
نان خشک را خورده ای، یا گوشت مرغ
خورده و ناخورده از روی مراد، باید که رفت
دل خوشی هامان از آن باشد که هان
نام نیک را داشتیم، در حال ِ رفت
هم چو نور یک جرقه، کوته است این عمر ما
تگ، درخشید و خموش، در جا که رفت (تگ، صدای جرقه)
حاصل عمر را، یادی و نامی هست به جا
نام نیک برجا گذاشت، باید که رفت
مِی به دست و یار در بر، حاضر است
بی شراب و یار و باده، نامراد، باید که رفت 
باده نوش و، مست و، هم بسیار مست  
جام ها را ز دست بگذاشته، باید که رفت
بر نماز و، گر دعائی، شب و روز
جانماز ها، جا گذاشته، باید که رفت
با هزار نوکر و چاکر، در کنار و، دور و بر
بی مراقب یا که همراه، بایست که رفت
گر سواره رفته ای، در طول ِ عمر
بی کجاوه، تنها و تک،  باید که رفت
یا که درویش بوده ای و، مال ندار
بی گلیم و بی قبای ژنده ات، باید که رفت
گر همه دنیا، به دست ات بوده است
دست خالی، بی مال ها ، باید که رفت
گر دلی بشکستی از راه خطا و اشتباه
خود ولی، با یک دل بشکسته ای، باید که رفت
مال به دست ات آمده بسیار، اما کنون
واگذاشته این همه مال و منال، باید که رفت
ای خوش آن که، بشنود چند بار در حال و بعد
نیکی اش بسیار بود، از دنیا که رفت
..
سوز
۲۳ آذر ۱۳۹۸ –  14.12.2019 
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
روزگاری او هم نگاری بودست
روزگاری او هم نگاری بودست
..
روزگاری دل ِ من، بند ِ سر ِ زلف ِ نگاری، بودست
در بند ِ نگاه ِ دلبر و، چشم ِ نگاری بودست
هر جام که پُر کرده و با عشوه و ناز، دستم داد
از گوشه ی چشم، منتظر ِ خنده، خماری بودست
.
آن نگار ِ دل نشین رفت، زنی گوژپشت، گشت
سال ِ من رفت ز ِ هفتاد و، پی ِ دل می گشت
تا که دل، در پی ِ ناز ِ رُخکی، وا بدهد
آن که ناز کرد به من، بود زنی هشت در هشت**
..
سوز
۲۲ تیرماه ۱۳۹۸ –  13.07.2019
** ۶۴ ساله 
0 notes
tafakkor · 2 years
Text
شوق دیدار
شوق دیدار
..
ماه رفته است، کفش هایش را بیاورد
برای گردشی در راه یک ماهه اش
ابرها، غبار آب پاشیده اند در راه آسمان
و ستاره ای پیدا نیست، و راه ناپیدا
نور ِ امید ِ‌ دیدار ِ تو، در دل روشن است
تا بیابد راه را،‌ و به پاید چاه را
آواز قو، که ز ِ تنهائی ندا دهد
راه می نماید که دوُر زنم
صخره های نا امیدی را به سوی تو
قلب ام از شوق ِ دیدار تو، بی تاب می تپد
صدای گام هایم به سوی تو، همراهی ام می کنند
و ندا می دهند مانند جَرَس ز ِ کاروان
که راه پیموده می شود و دیدار نزدیک است
..
سوز
۲۹ بهمن ۱۳۹۷ –  18.02.2019 
0 notes
tafakkor · 3 years
Text
مقام زن
مقام زن
تقدیم به زنان به مناسبت روز جهانی زن مقام زن .. افراد کمی، ز ِ نام ِ زن‌، ترس دارند هر جا که زن است‌، برآن حصار می دارند در بطن ِ زنی، وجودشان پا به گرفت با چنگ و دهان‌، به سینه اند، شیر خوارند . با دست ِ زنان، خوراک آمد به دهان در بچه گی است‌، قدم قدم‌، دست ِ زنان با عشق ِ زنان، تلاش دارند شب و روز تا با نگهی‌، قرار گیرد‌، تن و جان . بر راحتی یو‌، رفت و شدی بی پروا چون، خانه یه خاله، گفته بودی آقا با همسر ِ خود که در تلاش است شب و روز آسوده و امن‌، به خوان نشستی آقا . چون مادر ِ ماست‌، مقام ِ زن، بالا هست هان، دختر ِ ما، مادری از فردا هست پس خواهر ِ ما‌، عمه شدی بر فرزند از هر دو طرف‌، محبتی والا هست . بر نصف ِ جهان‌، جسم ِ زنان جای گرفت آن نصف ِ دگر‌، ز ِ قلب ِ مردان بگرفت گر‌‌، دو نیمه از نصف ِ جهان جمع کنی بینی که زن است که کل ِ دنیا بگرفت .. سوز 18.اسفند 1391 - 08.03.2013 .
0 notes
tafakkor · 9 years
Text
دوستت «نه» دارم 3
دوستت «نه» دارم3
...
به «نه» گفتن، خرابم کردی، ای دوست
ز ِ بادام  ِ تن ام، بَر کنده شد، پوست 
که می انگاشتم ات، چون نصف ِ بادام 
کنون که می روی، پس بوده ای، پوست
..
سوز 
0 notes
tafakkor · 9 years
Link
0 notes
tafakkor · 10 years
Text
نیمکت های زنانه و مردانه
نیمکت های زنانه و مردانه
نیمکت های زنانه و مردانه
..
در پارک وُ کنار ِ سبزه وُ گُل
دختر و پسر، نشسته چون گُل
سنبل ها باهم، جدا ز ِ لاله
پس لاله رُخان جدا ز ِ بلبل
.
نیمکت ها کنون، دو رنگ جدا شد
هر رنگ برا، مرد وُ زن سوا شد
از دور که نگا کنی به نیمکت
زن از شوهرش، به پارک جدا شد
..
سوز
27 تیر 1393 – 18.07.2914
View On WordPress
0 notes
tafakkor · 10 years
Text
رقص ِ خوشحالی ( هپی دانس )
(رقص ِ خوشحالی(هپی دانس
 ( رقص ِ خوشحالی ( هپی دانس 
..
بر شادی یو رقص ، شدند جوانان
در لرزه فتاده ، کاخ ِ دیوان
پانصد تا پلیس ِ باز و مخفی
در گردش و جست��وی سقفی
.
اینترنت و عکس های ِ هوائی
گشتند ، که تا رسند به جائی
کان رقص ِ نشاط و حال ِ شادی
بر عالَم ِ دین ، زَدَست فسادی
.
دست ها و بدن ، تکان به باسن
این کار گُنه است ، فساد ِ روشن
تو سری به خود زدن ،  مجاز است
گر قمه ، زنی ، در آن ثواب است
.
خندیدن ِ مردمان گناه است
قه…
View On WordPress
0 notes
tafakkor · 11 years
Link
چه دانستم
..
چه دانستم‌، من آن گاهی که دانستم‌،
شرابی ارغوانی را‌ دو پیمانه‌، درونم، جا توانستم‌،
به ناز ِ چشم ِ آن ساقی‌، برای ِ یک قدح دیگر‌‌‌‌‌‌‌‌‌ٰ،
هنوز هم باز‌، برایش جای می جُستَم‌،
زمان را‌‌، از‌ برای ِ صحبتی شیرین‌، کنار ِ دلبری شیرین‌،
به دست ِ باده می شُستم‌!
ندانستم که هر پیمانه بیش از پیش‌، کُنَد سُستم‌،
شراب و باده های بعد از آن را‌، جای می جُستم‌،
برایش حال می جُستم‌، محبت از نگاه ِ‌ یار می جُستم‌،
ندانستم شرابی که کُنـَد مستم‌،
همان جا می کُنـَد سستم‌، به گفتارم من آهستم‌،
منی که با‌، اشاره از نگاه ِ‌ یار‌، فنر وآآآر می جَستَم‌،
برای ِ‌ چند قدم رفتن، کمک از نرده ای در دست‌،
یا که بر ایستادنم‌، بایدی‌، دیوار می جُستَم‌،
چه دانستم در این خوش حالت ِ مستی‌،
به بیدار ماندن و شوخی‌، کنار ِ یار‌، نیارستم‌‌،
بُتی رعنا که از زیبا رخان جُستم‌،
فتادم در کنارش‌، به سان ِ خرس ِ خواب آلود‌،
چشیدن های لذت بار و هم بازی‌،
به شد فانی و یکباره‌‌، شد از دستم‌،
چه دانستم‌،
به جای ِ لمس ِ شور انگیز، کنار ِ یار می خُسبم ؟
..
سوز
۰۶ شهریور ۱۳۹۱ – 27.08.2012 .
0 notes