Don't wanna be here? Send us removal request.
Text
نيلوفر
از مرز خوابم مي گذشتم سايه تاريك يك نيلوفر روي همه اين ويرانه فرو افتاده بود كدامين باد بي پروا دانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد ؟ در پس درهاي شيشه اي روياها در مرداب بي ته آيينه ها، هر جا كه من گوشه اي از خودم را مرده بودم يك نيلوفر روييده بود گويي او لحظه لحظه در تهي من مي ريخت و من در صداي شكفتن او لحظه لحظه خودم را مي مردم بام ايوان فرو مي ريزد و ساقه نيلوفر برگرد همه ستون ها مي پيچد كدامين باد بي پروا دانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد؟ نيلوفر روييد ساقه اش از ته خواب شفافم سر كشيد من به رويا بودم سيلاب بيداري رسيد چشمانم را در ويرانه خوابم گشودم نيلوفر به همه زندگي ام پيچيده بود در رگ هايش ، من بودم كه ميدويدم هستي اش در من ريشه داشت همه من بود كدامين باد بي پروا دانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد؟
10 notes
·
View notes
Text
قبلا کتاب تاریخی که میخوندم خوشحال بودم توی این قرن و امکانات بدنیا اومدم اما الان توی پنجمین ماهی هستیم که ازل تا ابد هم بحرانی تره😂
۳۱ تیر ۹۹
4 notes
·
View notes
Text
کپسول اکسیژن: چیزی که باعث بهتر نفس کشیدن در جهنم دنیای کرونایی میشه
نه چیزی که بدون اون میمیریم
3 notes
·
View notes
Text
این حس هرچه که هست بین ما برای من حکم کپسول را اکسیژن دارد
هرچند تمام تلاشم این است متوجه این حجم از دلباختگی من نشوی
نه که بدون تو بمیرم اما دلم میخواهد برایت بمیرم، چون که معتقدم تنها آدم حسابی این زمین ناحسابی تویی
چون که من بمانم یا تو فرقی برای زمین ندارد، یکی از ما برای کل جهان کافی ست، حالا که زمین از ما دوتا دارد ، ینی یکی دارد، یک جفت جدا دارد، یکی تو یکی من ، کاش هوایمان را داشته باشند و روزگار چرخش جوری بگردد که ما میخواهیم. نگشت هم میگردانیمش
این دو روز که کمی سر و سنگین بودیم و کمتر اخبار کنکور و تجاوز فلان دانشگاه خارجه را برایم می فرستادی ، سر و سنگین درس میخواندم و سر و سنگین زندگی میکردم
باز هم تاکید کنم که اگر نکنم برایم اتفاق ناگواری میفتد، برای درونم،
با تو همه چیز تخمی این دنیای تخمی قابل تحمل میشود
با حس خوب،
نیلوفر
(جولی، مری، شمس، ... )
۲۶ تیر ۹۹
4 notes
·
View notes
Text
من عاشق این سردرگمی ای شدم که جز من و تو کسی توش گم نیست
1 note
·
View note
Text
اولین باری که از دستش ناراحت شدم
به گمونم زندگی همین باشه
بالا داره
پایین داره
چی میشه تهش ؟
۲۳ تیر ۹۹
4 notes
·
View notes
Text
ازون روزایی که ناامیدانه مینوشتم چند ماه میگذره
هیچ وقت فکرشو نمیکردم آشنا کردن با کسی بتونه انقدر حالمو خوب کنه و دیدگاهم رو به آدم ها عوض کنه.
کسی که بدون ترس و سانسور میتونم جلوش ظاهر شم. کسی که باورم نمیشه وجود داره. همه ی وجودم رو ترس فرا گرفته. با این همه حس و انگیزه ای که بهش دارم از ابراز حسم بهش واهمه دارم.
درسته که بعد از چندسال از آدما تونستم راحت بگذرم و بجای دلتنگی فقط عذاب وجدان دلتنگ نبودن رو داشته باشم اما ..
برای این ( این به درخت میگن ایشون ، اصن تاج سر ، اصن همه ی جون و زندگیم) حتی وقتی پیششم دلم براش تنگ میشه.
درسته هنوز یه کلمه ش رو هم بهش نگفتم در این حد ولی نمیتونم انکار کنم برای خودم و اینجایی که مخاطب نداره..
دعا کنید برامون اتفاق بدی نیفته..
۲۳ تیر ۹۹
ساعت ۲.۳۹ شب
2 notes
·
View notes
Text
صدای نفس کشیدن ضبط شده ی معشوق فروغ
کاش وجود داشت اخر شب گوش میکردم
3 notes
·
View notes