Tumgik
#پرویز_یاحقی
asilmusic-blog · 6 years
Video
instagram
#AsilMusic #ادیب_خوانساری #پرویز_یاحقی برروی هشتگ زیر کلیک کنید و اجرای #بنان را گوش دهید👇 #حسن_تو_دائم_بدین_قرار_نماند حسن تو دائم بدین قرار نماند/ مست تو جاوید در خمار نماند کانال هم سو: @golha1334 رادیوگلها #تاریخ_ایران_به_احترام_تو_خواهد_ایستاد #پیانو_هم_به_تو_افتخار_میکند #موسیقی_می‌ماند #موسیقی_اصیل_ایران #موسیقی #سنتی #موسیقی_اصیل_ایران #قدیم #قدیمی #ایران #ایرانی #ایران_وطنم #ایرانیان #ایران_من #اصالت #چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد #اگرچه_عشق_وطن_میکشد_مرا_اما_خوشم_به_مرگ_که_این_دوست_خیرخواه_من_است https://www.instagram.com/p/BspsLgCgVG4/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=1v7r0h22aqsl
1 note · View note
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
یادی از بانوی آواز دلها و گلها #مهستی نازنین ❤️ که در چنین روزی به دنیا آمد ( 25 آبان 1325 )…نوجوانی بیش نبود که استعدادِ هنری و صدایِ زیبایش از طریقِ موسیقی‌دان و آهنگ‌ساز و ویولونیستِ سرشناس، #پرویز_یاحقی کشف شد. پرویز یاحقی در یک مهمانی به صورتِ اتفاقی صدایِ مهستی را می‌شنود و به صدایِ او علاقه‌مند می‌شود و او را تشویق می‌کند که مسیر موسیقی و خوانندگی را برگزیند.. از ازدواج اول با #کورس_ناظمیان صاحب دختری به نام #سحر_ناظمیان است. ازدواج دوم او با #بهرام_سنندجی صاحب کارخانهٔ کفش بود..پس از چهار سال بیماری سرطان روده بزرگ در #کالیفرنیا 1386 خورشیدی در سن 60 سالگی درگذشت...از مهستی در کارنامه‌ی هنری‌اش بالغ بر سی‌وپنج آلبومِ موسیقی برایمان به یادگار مانده است....❤️ https://www.instagram.com/p/CWRQPHDPKr6/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
چهاردهم آبان ماه؛ هفتاد و نهمین زادروز «#فضل_‌الله_توکل» گرامی باد! سال ۱۳۲۱ در تهران زاده شد. پدرش افسر ارتش شاهنشاهی ایران و مادرش دبیر ریاضی و زبان فرانسه بود. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ایران طی کرد. پس از آن، دوران دبیرستان را در «#دبیرستان_پهلوی» و سپس در «#دبیرستان_مروی» گذراند و در سال تحصیلی ۱۳۳۹ دیپلم رشته طبیعی را از #دبیرستان_مروی دریافت کرد. به جهت معاشرت و آشناییِ پدربزرگِ پدرش با هنرمندان، در سن ۶ یا ۷ سالگی به کلاس «#حسین_تهرانی» راه یافت و نزد وی دوره #تمبک نوازی را سپری نمود. در سن ۹ – ۸ سالگی پدرش برای او یک ساز «#سنتور» خرید. پس از آن وی نزد آقای «#خائفی» (معلم موسیقی مدرسه) دوره ابتدایی سنتور نوازی را فرا گرفت. سپس بعلت مأموریت پدر در #شیراز، به شاگردی «#بهادر_نوذری» درآمد و در ادامه دوره‌های مختلف ردیف نوازی ایران را با «#علی_تجویدی» آغاز کرد. او در سال ۱۳۳۵ به دعوت «علی تجویدی» به عنوان نوازنده سنتور در «ارکستر شماره ۲ رادیو» پذیرفته شد و یکسال بعد در «ارکستر شماره ۳ رادیو» به سرپرستی «#پرویز_یاحقی» نیز به عنوان نوازنده فعالیت‌های هنری خود را پی گرفت. وی در سال ۱۳۳۷ به دعوت «#داوود_پیرنیا» به «برنامه گل‌ها» راه یافت. «گل‌های صحرایی شماره ۵» (در دستگاه شور) و «برگ سبز شماره (۶۵)» به همراهی آواز «#محمود_محمودی_خوانساری» و تمبک «#امیر_ناصر_افتتاح» از اولین اجراهای تکنوازی او به‌شمار می‌آیند. از او به عنوان تکنواز آثار متعددی در برنامه‌های مختلف گل‌ها (#گل‌_های_جاویدان، #برگ_سبز، #گل‌_های_رنگارنگ و #یک_شاخه_گل) به جا مانده‌است. وی پس از اخذ دیپلم به کشور #انگلستان رفت و در #دانشگاه_کمبریج موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته اقتصاد گردید. پس از بازگشت به #ایران از سال ۱۳۴۵ مجدداً همکاری خود را با رادیو ادامه داد. او در سال ۱۳۴۵ با ساخت آهنگ (قهر و ناز) با صدای #اکبر_گلپایگانی به جرگه آهنگسازان پیوست. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ همکاری او با رادیو قطع و مجدداً در سال ۱۳۷۲ این همکاری آغاز شد. وی با همکاری «#اسدالله_ملک» «#ارکستر_همنوازان» را در صدا و سیما بنا نهاد. تکنوازی‌های متعددی حاصل این همکاری است که در آرشیو صدا و سیما موجود است. (at Iran) https://www.instagram.com/p/CWB0a1usv0N/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
#سید_جواد_ذبیحی_درکه‌_ای ( تولد ۱۳۰۹ #شمیران – درگذشته ۲۴ تیر ۱۳۵۹ #تهران) #مؤذن و خواننده دعاهای مذهبی و آوازهای اصیل ایرانی بود. پدرش #سید_اسدالله_ذبیحی_درکه‌_ای، مداحی از ساکنان #روستای_درکه واقع در شمال تهران بود. #سیدجواد_ذبیحی نیز به رسم خواننده های مذهبی از جوانی کلاه فینه به سر می‌گذاشت و در مجالس مذهبی تهران و شهرستان‌ها شرکت می‌کرد. با وجود آنکه تحصیلات رسمی نداشت تمام ردیف‌های آوازی را به خوبی می‌شناخت. او از سال ۱۳۳۶ با همکاری #داوود_پیرنیا و هنرمندانی چون #حسن_کسایی، #رضا_ورزنده، #جلیل_شهناز، #احمد_عبادی، #مرتضی_محجوبی، #علی_تجویدی، #پرویز_یاحقی، #حسین_تهرانی، #مهدی_خالدی و #فرهنگ_شریف، وارد عرصه موسیقی غیر مذهبی شد و آوازهای زیبایی را به همراه ساز ایشان به یادگار گذاشت. او به همراه ساز آواز نمی‌خواند. بلکه در ابتدا ایشان دقایقی بداهه‌نوازی می‌کردند و سپس #ذبیحی یک آواز کامل را بدون ساز می‌خواند و در انتها بار دیگر هنرمندان به اجرای موسیقی سازی می‌پرداختند. در سال ۱۳۴۷ مجموعه‌ای از اشعار منتخب توسط وی که در مناجات‌های خود در #رادیو_ایران می‌خواند در ۱۶۵ صفحه با مقدمه #محیط_طباطبائی و توسط #انتشارات_عطایی به چاپ رسید. عنوان آن #نغمه‌_های_آسمانی است. ذبیحی همچون #خواجه_عبدالله_انصاری بر خواندن مناجات‌های فارسی که برای عموم قابل فهم و اثر گذار است تاکید داشت. موسیقی اصیل ایران: نام بردن از #سید_جواد_ذبیحی برای شنوندگان جدید رادیو که هیچ وقت با صدای او پای سفره ی #سحر ننشسته اند، بیهوده به نظر می رسد، اما دوستداران هنر آواز و شیفتگان مناجات های او در شب های #ماه_رمضان محال است که صوت دلپذیر ذبیحی و شورخوانی نیمه شب او را از یاد ببرند. آن ها مرد بی رقیب حدود دو دهه مناجات خوانی رادیو ایران را که با مرگش صدایش نیز به خاموشی گرایید فراموش نمی کنند و صدای او را در گنجینه ی ذهن خود نگه داری خواهند کرد. قبل از اینکه #شجریان بعد از انقلاب #ربنا بخوابد #ربنای_ذبیحی در ماه رمضان طنین افکن بود .شاید اگر ربنای محمدرضا شجریان از سال های دور تا امروز برای نسل های گوناگون پخش نمی شد، اینک این قطعه ی قرآنی حس نوستالژیک رمضان را در تک تک شنوندگان صدای او برنمی انگیخت و اگر پخش قطعات آوازی ذبیح هم چنان تا امروز از رادیو یا تلویزیون تداوم داشت، صدای او بود که مهمانی خدات را در مخاطبان تداعی می کرد. https://www.instagram.com/p/CRZtfszBINo/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
۴ تیرماه سالروز درگذشت #مهستی خواننده ایرانی. مهستی با نام اصلی #افتخار_دده‌_بالا- در ۲۵ آبان ۱۳۲۵ در تهران، #خیابان_ایران (#خیابان_عین_الدوله)، زاده شد. او مدتی با #کورس_ناظمیان ازدواج کرد ولی از هم جدا شدند. پدر وی #محمد_دده_‌بالا و مادرش #زینت_بلغاری بودند. #پرویز_یاحقی استعداد خوانندگی او را در نوجوانی کشف کرد. خواهر او #هایده نیز یکی از بزرگ‌ترین خوانندگان موسیقی پاپ سنتی ایران است. پرویز یاحقی صدای او را در یکی از مجلس‌ها به‌طور اتفاقی می‌شنود و بسیار به صدایش علاقه‌مند می‌شود و وی را به خوانندگی و موسیقی تشویق می‌کند. #اکبر_گلپایگانی در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند که هایده و مهستی را او آموزش داده و سپس به آهنگسازان معرفی کرده‌است. هایده از مهستی بزرگ‌تر بود اما مهستی به علت تجرد، زودتر از خواهر خود پا در وادی هنر گذا��ت. وی نام هنری خود را از #مهستی_گنجوی شاعر معروف ایرانی برگرفت. شروع کار مهستی در سن ۱۸ سالگی در #برنامه_گلها شماره ۴۲۰ و با خواندن ترانه‌ای به نام آن که دلم را برده خدایا ساختهٔ #بیژن_ترقی در سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بود اما پس از طی زمان و همراه با گرایش عمومی برای موسیقی پاپ به خصوص در دوران پس ازانقلاب ۱۳۵۷ ایران آهنگ‌هایی نیز در این سبک اجرا نمود نخستین کار وی در این زمینه ترانه بچه نشو ای دل ساخته #جهانبخش_پازوکی بود. مهستی دو بار ازدواج کرد و سرانجام هر دو ازدواج طلاق بود. از ازدواج اول با کورس ناظمیان صاحب دختری به نام #سحر_ناظمیان است. ازدواج دوم او با #بهرام_سنندجی صاحب کارخانهٔ کفش بود. مهستی از تنها دختر خود یعنی سحر دو نوه دختری به نام‌های #ناتاشا و #ناتالی داشت. در سال ۲۰۰۵ میلادی، #آکادمی_جهانی_هنر، ادبیات و رسانه از وی برای بیش از ۴۰ سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و مردمی و پاپ ایرانی تقدیر به عمل آورد و به وی #نشان_شیر_بالدار_طلایی اهدا گردید. https://www.instagram.com/p/CQmVnUon8Vo/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
۴ تیر سالروز درگذشت بانو "#افتخار_دده_بالا"با نام هنری #مهستی خواننده موسیقی اصیل و پاپ ایرانی است که از او با نام‌هایی چون بانوی آواز #گل‌ها و #دل‌ها یاد می‌شود. (زاده ۲۵ آبان ۱۳۲۵ – درگذشت ۴ تیر ۱۳۸۶) #مهستی از خوانندگان موسیقی اصیل و همچنین پاپ ایرانی است. وی در نوجوانی استعدادش برای خوانندگی توسط #پرویز_یاحقی کشف شد. خواهر او نیز یکی از بزرگ‌ترین خوانندگان درگذشته موسیقی پاپ ایران یعنی #هایده است. #هایده از مهستی بزرگتر بود، اما #مهستی زودتر از خواهر خود پا در وادی هنر گذاشت. وی نام خود را از #مهستی_گنجوی شاعره ایرانی وام گرفته بود. نخستین آوازهای او در مجموعه #گلها به کارهای او اعتبار بخشید و او را به خواننده ای محبوب در دهه های چهل و پنجاه بین مردم بدل ساخت و به علاوه راه را برای ورود خواهر بزرگترش، #هایده به عالم خوانندگی نیز باز کرد. ⚫ دوره خوانندگی مهستی شروع کار #مهستی در سن ۱۷ سالگی برنامهٔ گلها برنامه شماره ۴۲۰ و با خواندن ترانه‌ای به نام "آنکه دلم را برده خدایا "ساختهٔ #بیژن_ترقی در سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بوده‌است. اما پس از طی زمان و همراه با گرایش عمومی برای موسیقی پاپ بخصوص در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران آهنگ‌هایی نیز در این سبک اجرا نمود. در ابتدا خانواده وی نسبت به آوازخوانی او اظهار بی‌میلی می‌کردند چرا که در آن دوران خوانندگی برای یک زن مناسب تلقی نمی‌گردید. ⚫ زندگی خصوصی و روابط خانوادگی بانو #مهستی دوبار ازدواج کرد ولی هر دوی ازدواج‌ها منجر به طلاق گردید. از ازدواج اول با #کورس_ناظمیان صاحب دختری به نام #سحر هستند. ازدواج دوم ایشان هم با #بهرام_سنندجی صاحب کارخانهٔ کفش بوده‌است. #مهستی از تنها دختر خود دو نوه به نامهای #ناتاشا و #ناتالی دارد. ⚫ دوران بیماری #مهستی تا حدود چهار سال بیماری خود را از اطلاع عامه مردم پنهان نگاه داشته بود. اما تحت شیمی درمانی خفیف قرار گرفته بود. پزشکان به او هشدار داده بودند که در صورت مداوا با دُز بالاتر که مورد نیاز شرایط وی می‌باشد، امکان ایجاد مشکل در صدای او وجود خواهد داشت. با این وجود در نوروز ۱۳۸۶ که قرار بود کنسرتی در دبی انجام دهد به علت ظهور مجدد علایم بیماری، در بیمارستانی در آن شهر بستری شد و فورا به #لس‌_آنجلس بازگشت و در برنامه تلویزیونی در مصاحبه با #نادره_سالار_پور، دختر برادر خود، به همراه پزشک خانوادگی، حضور پیدا کردند و اعلام کردند که به بیماری سرطان مبتلاست و باید پرتو درمانی شود. بدین منظور پس از انجام مداوا به همراه دخترش به شمال #کالیفرنیا رفت. https://www.instagram.com/p/CQmUz8wHP7i/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
هنرمندی که ناشیانه آمد و ناشیانه رفت! انتقاد زنده یاد #مرتضی_احمدی از پیوستن بانو مرضیه به منافقین در پایان عمرشان و خاطره چگونگی شروع کار ایشان در نمایش . شهریور 1328 یک نمایشنامه را در تماشاخانه تهران به کارگردانی استاد رفیع حالتی تمرین می کردیم. در آغاز پرده اول، وجود دختر جوانی که صدای جذابی داشت ولی غریبه بود، جلب توجه می کرد‌. مدیر تماشاخانه احمد دهقان آمد و دختری بیست ساله، با چهره ای گندم گون بنام خدیجه را برای ایفای نقش به استاد معرفی کرد. این دختر فقط دارای صدای جذابی بود و نه آشنایی با ردیف داشت و نه قواعد #خوانندگی و ریتم را می دانست یعنی با #موسیقی کاملاً بیگانه بود. استاد حالتی در پایان تمرین و تست خواندن از او، از من خواست با وی تمرین کنم و لااقل ترانه خواندن را به او بیاموزم. حدود دو ماه تا آخرین تمرین نمایشنامه با کمک #نوازندگان حرفه ای که استخدام شده بودند، با او سروکله زدم. برای شناخت #ریتم و سرضرب گرفتن، همراه با ضربات شدیدی که #نوازنده #تنبک می زد، من با کف دست به زانوهای خود می کوبیدم تا حدی که تا ساعت ها کف دستم و زانوهایم ناسور میشد به امید اینکه وی به #ترانه خوانی مسلط شود. در مورد دریافت ملودی استعداد بیداری نداشت و سالها بعد اکثر آهنگسازان بویژه #پرویز_یاحقی در مورد ضعف #یادگیری وی شاکی بودند‌. بالاخره تمرینهای سنگین با او به پایان رسید و #نمایشنامه به روی صحنه رفت. چشمتان روز بد نبیند به محض آنکه پرده بالا رفت و این دختر پیشاپیش #دختران وارد صحنه شد، با دیدن حضور بیشمار #تماشاگران و سکوت وهم انگیز سالن، دستپاچه شد و آهنگ را #فالش خواند و هر چه استاد رشته بود پنبه کرد و افزون بر آن حتی راه خروج که استاد بارها با وی #تمرین کرده بود را گم کرد و با سردرگمی نمیدانست چگونه خارج شود. با آنهمه تمرین چنان بلایی به سر ترانه ای به آن زیبایی آورد که #عرق سرد سر و رویمان را خیس نمود و خستگی این مدت بر تنمان ماند. استاد حالتی از فرط #عصبانیت سرش را به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست. این دختر پاورچین در حال خروج از #تماشاخانه بود که استاد به طرف او پرید و با فریاد گفت: بهتره بری خواننده #رادیو بشی #دختر. بازیگری کار امثال شماها نیست. رادیو توی یک خراب شده دیگه ای هست. این دختر سر به زیر و محجوب آن زمان کسی نبود جز #مرضیه که بعد از آن واقعه، رفت دنبال خوانندگی در تئاتر جامعه باربد زیر نظر استاد #اسماعیل_مهرتاش‌. هر چند بعدها شنیدم که در یکی از مصاحبه‌ هایش گفته بود: راهنمای اولیه من استاد رفیع حالتی بود. این هنرمند ناشیانه آمد و ناشیانه هم رفت‌. https://www.instagram.com/p/CHYRICOnRbW/?igshid=skbwgub42jh
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
پس چرا اینقدر حرص می‌زنی؟ #استاد_عبدالعلی_وزیری در خاطراتش می‌گوید: متاسفانه زمانی با #رضا_محجوبی آشنا شدم که ناراحت بود و به همین سبب صدای سازش را نشنیدم ولی آثارش بسیار جذاب است، مثل چهار مضرابی که #پرویز_یاحقی آن را اجرا کرده یا رِنگ هایی که ساخته و متداول است. رضا در اواخر زندگی پریشان حواس شده بود و ساز نمی‌زد. موزیسین وقتی پریشان حواس شود نمی‌تواند ذوق خود را نمایان سازد. این یک افسانه است که می‌گویند رضا به خاطر عشق دیوانه شد. افراط در مصرف مشروب، شب زنده داری و اعتیاد او را دچار پریشان احوالی کرد. او با آن خواننده همکاری داشت و طبعاً با هم آشنا بودند. من در حالت‌های بسیار ناراحت کننده دیدمش. زمانی که حالش خوب بود می‌نشست و حرف می‌زد، تعریف و خوشمزگی می‌کرد اما در مواقعی نیز حالش بسیار بد بود و این دیگر تظاهر نبود. نمی‌توانم بگویم رضا یک بهلول بود با تصوراتی که ما از بهلول داریم‌‌. رضا خیلی قانع بود و وقتی از دوستانش کمک مالی می‌خواست اصلاً احساس شرمندگی نمی‌کرد، زیرا دوستانش نیز این احساس را در او بوجود نمی‌آوردند. مثلاً وقتی از من می‌پرسید: عبدالعلی جان، پول داری؟ می‌گفتم: بله و کیف پولم را باز می‌کردم او فقط یک اسکناس 20 ریالی برمی‌داشت و حاضر نبود بیشتر بردارد و با همان مقدار رفع نیاز می‌کرد. اصلاً حاصر نمی‌شد مثلاً 100 ریال پول بردارد. او بی آزار، ساکت و خوب بود و فکر می‌کنم علائمی از نبوغ در او وجود داشت. رضا عقاید جالبی داشت، زندگی را سخت نمی‌گرفت و زندگی مادی را آسان تلقی می‌کرد تا آنجا می‌پذیرفت که معنویت فدا نشود و آنقدر پول در می‌آورد که نیاز داشت و جالب اینکه گاهی ثروتمندان را بخاطر ثروتشان تحقیر هم می‌کرد. دوستی ثروتمندی داشتم که اندک ذوقی هم داشت. شبی رضا در یک مهمانی به او گفت: فرض کن کره زمین ناگهان برق بزند و طلا شود و همه را به جنابعالی بدهند، آن وقت فکر می‌کنی بیش از آنچه که الان می‌خوری، خواهی خورد؟ دوستم گفت: نه. رضا گفت: پس چرا برای بیشتر بدست آوردن اینقدر حرص می‌زنی؟ هرگز کسی را ندیدم که مانند ر��ا تا این اندازه به مادیات بی توجه باشد. مثلاً مدتها یک نفر همراهش بود بنام علی عارف که در جوانی رفیق عارف قزوینی تصنیف‌ساز معروف بود و از اینرو به علی عارف معروف شده بود. علی عارف تار می‌زد ولی پنجه و مضراب توانایی نداشت. رضا هر چه گیرش می‌آمد نه دهم آن را به او می‌داد. یک روز علی عارف داشت پرت‌و‌پلا می‌گفت رضا به من اشاره کرد و با انگشت به شقیقه خود زد، یعنی ولش کن، دیوانه است، ناراحت نشو ! منبع: چهره‌های موسیقی ایران معاصر - هوشنگ اتحا https://www.instagram.com/p/CHTMv9MHRGQ/?igshid=8kov2x5rmqvy
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
دلایل جدایی #پرویز_یاحقی و #حمیرا شاهرخ نادری در کتاب شما و رادیو به کوشش بانو فروغ بهمن پور میگوید: پرویز و حمیرا سال 44 ازدواج کردند و سال 49 جدا شدند. شب جدایی در هتل اوین با این دو نفر بودم. دلیل اختلاف شان این بود که پرویز به قول‌ و قرارهایی گذاشته بود عمل نکرد. ترانه *خدا کند ای گل مرا نفریبی* را بخاطر همین بد عهدی او بود که حمیرا آنجا با شعر بیژن ترقی با پرویز درد دل کرده بود. روزی وقتی با حمیرا از آمریکا تلفنی ساعتها درد دل میکردیم چیزهای جدیدی گفت که پرویز به خاطر دل خود و معشوقه اش به عهدش پشت پا زد. پرویز با معشوقه اش در دیباچی شمالی در خانه اجاره ای زندگی میکردند. او فهمید که نمی تواند از گذشته‌اش جدا شود یواشکی کارهایی میکرد. پرویز بادوستان قبل از ازدواجش که نامشان گیتی، ناهید و شیرین بود هنوز رابطه داشت و پنهانی به آنها تلفن می کرد و یادم هست که حمیرا با بیژن ترقی درددل میکند و بیژن ترانه *تو مرا تنها نگذاری* که همردیف ترانه *مرا نفریبی* را سرود و حمیرا آن را خواند. در حقیقت در میهمانی های شبانه و روابط پنهانی هست که مشکلات سر باز میکند. از بانو الهه پرسیدند: چرا ازدواجهای مختلف کردی در پاسخ گفت: من باید در تمام عمرم همسر میداشتم و بهمین دلیل بود که بدنام نشدم. باید روابط قبلی از بین برود. حیف از پرویز با آنهمه استعداد که نصرت الله معینیان بارها به من گفت: کاری کن که پرویز بیشتر در رادیو بماند و یه طوری سرش را گرم کن. او را به رادیو آوردم و کارهایی به او سپردم. بسیار باهوش و بااستعداد بود و همه کارها را در مدت خیلی کوتاه یاد میگرفت. پرویز که آمد ابتکاراتی هم با خودش آورد نظیر برنامه های با کاروان شعر و موسیقی و در گوشه و کنار شهر که شنونده‌های زیادی داشت که تهیه کننده و مجری برنامه ها خودش بود. پرویز تمام برنامه های بی رنگ و روح رادیو را پررونق کرد و جلا داد. یک نابغه تمام عیار بود. اکثر کسانی که ویلن میزدند بدون شک پیرو سبک پرویز بودند. پرویز آنقدر در رادیو موثر بود که با پیگیری نصرت الله معینیان رئیس رادیو از خدمت سربازی معاف شده بود چون معینیان میگفت: بخاطر خدمت شایان این آدم به رادیو، باید اینجا بماند و خلق کند. پرویز بقدری هنرمند بود که وقتی درکنسرت ماموران دارایی برای اخذ مالیات می آمدند وقتی فهمیدند که کنسرت پرویز یاحقی است از دریافت مالیات منصرف میشدند. پرویز هرگز از خاطره ها محو نمی شود. او نگین درخشانی است در هنر این مملکت. یکروز با او برای خرید ماشین به نمایشگاهی در سه راه تخت جمشید رفتیم همانجا گفت این آقا خواهری دارد(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CGxkw1qnyLy/?igshid=b91buciza1k9
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#حکایت #خلق #ترانه #مرا_نفریبی توسط #پرویز_یاحقی #شاهرخ_نادری #تهیه_کننده #رادیو در #کتاب شما و #رادیو می نویسد: قبل از اینکه بانو #حمیرا و پرویز #یاحقی #زندگی جدیدی را شروع کنند مثل دیگران با هم #عهد و پیمانی بسته و قول و قرارهایی میگذارند ولی بعد از #ازدواج به آن عمل نشد. حمیرا که با #بیژن_ترقی در ارتباط بود از وی میخواهد که شعری بسراید که بتواند حرفهای دلش را به شوهرش برساند و به همین خاطر بیژن ترقی این ترانه را سرود: تو بمانی تو بمانی که چو جانی در برم تو ندانی که ز #عشق تو چه آمد بر سرم اگر چه جهانی شده مرا شده #دشمن بمان تو برای شکسته #دل من که چشم دل من شود ز تو روشن شدم به تو #عاشق خطا که نکردم تو را به غم تو رها که نکردم برای دل تو چه‌ها که نکردم شدم به تو عاشق خطا که نکردم سخن #دشمنان مشنو از برم تو مرو من به خاطر تو از جمله #عزیزان یکباره بریدم بخدا مست عشق توام تا که آتش غم شعله زد به دلم دست از همه #یاران بهر تو کشیدم از جمله عزیزان یکباره بریدم #شکسته دلم را بده تو پناهی که طفل دل من نکرده گناهی مرا که ز عشقی نبوده نصیبی خدا کند‌ای گل مرا نفریبی به درد دل من تو همچو طبیبی خدا کند‌ای گل مرا نفریبی این #کتاب حاصل زحمات و مصاحبه چندین ساعته بانو #فروغ_بهمن_پور با آقای شاهرخ نادری است که متاسفانه حق و حقوق مادی و معنوی ایشان توسط شاهرخ نادری و نشر نامک نادیده گرفته شد و هیچ نامی از این بانوی زحمتکش به میان آورده نشد. https://www.instagram.com/p/CGnogO3nKzw/?igshid=1ib6gir1dzt91
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#پرویز_یاحقی و خمخانه #شیراز نواب صفا در کتاب قصه شمع مینویسد: در ایام نوروز 1338 نم نم باران بهاری بر ما که شراب زده، در زیر درختان نارنجستان حافظ ساعتی بیتوته کرده بودیم و چهره ما را نوازش میکرد، به اتفاق پرویز یاحقی در راه بازگشت به خانه از راننده تاکسی پرسیدیم: کاکو، خواجه حافظ خیلی از خم و خمخانه سخن گفته، ممکن است خمخانه ای را به ما نشان بدهی ؟ راننده که مسافرانش را خوب شناخته بود گفت: بروی چشم و ما را از کوچه پس کوچه ها به خمخانه یک نفر کلیمی برد که در واقع محل سکونتش بود. بعد از ورود، پرویز را معرفی کردیم. صاحبخانه ابتدا چند نوع شراب به ما ارزانی داشت. در این زمان کم‌کم اهالی خانه از بزرگ و کوچک دور ما حلقه زدند. پرسیدم: در خانه شما ویلن هم پیدا میشود ؟ صاحبخانه گفت: بله، ولی چون کسی با نواختنش آشنایی ندارد ویلن سالم نیست و فقط 2 تا سیم دارد. پرویز گفت: همان را بیاور. ویلن را آوردند و پرویز با همان 2 سیم به نواختن پرداخت. برای ما و اهالی خانه حیرت آور بود که چطور ممکن است، ولی پرویز که روز خوبی را بر مزار حافظ گذرانده بود و چند پیاله شراب خانگی ترس محتسب خورده هم نوشیده بود و مهمان نوازی صاحبخانه، صفای راننده تاکسی و جمع یاران یکدل چنان او را مجذوب ساخته و به وجد آورده بود که آن شب قدرت نمائی عجیبی کرد و بقول مولانا: از خشک چوب و خشک سیم، آواز دوست را آنچنان از سینه‌ فرسوده و خسته ویلن بیرون کشید و قیامتی بپا ساخت که خاطراتش هرگز از یادمان فراموش نخواهد شد. https://www.instagram.com/p/CDZea1inEdt/?igshid=fiyrv6owzoom
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
دلایل جدایی #پرویز_یاحقی و #حمیرا شاهرخ نادری در کتاب خاطراتش (شما و رادیو) به کوشش بانو فروغ بهمن پور میگوید: پرویز و حمیرا سال ۴۴ ازدواج کردند و سال ۴۹ جدا شدند. شب جدایی در هتل اوین با این دو نفر بودم. دلیل اختلاف‌شان این بود که پرویز به قول‌ و قرارهایی گذاشته بود عمل نکرد. ترانه *خدا کند‌ای گل مرا نفریبی* را بخاطر همین بد عهدی او بود که حمیرا آنجا با شعر بیژن ترقی با پرویز درد دل کرده بود. روزی وقتی با حمیرا از آمریکا تلفنی ساعتها درد دل میکردیم چیزهای جدیدی گفت که پرویز به خاطر دل خود و معشوقه‌اش به عهدش پشت پا زد. پرویز با معشوقه‌اش در دیباچی شمالی در خانه اجاره‌ای زندگی میکردند. او فهمید که نمی تواند از گذشته‌اش جدا شود یواشکی کارهایی میکرد. پرویز بادوستان قبل از ازدواجش که نامشان گیتی، ناهید و شیرین بود هنوز رابطه داشت و پنهانی به آنها تلفن می کرد و یادم هست که حمیرا با بیژن ترقی درددل میکند و بیژن ترانه *تو مرا تنها نگذاری* که همردیف ترانه *مرا نفریبی* را سرود و حمیرا آن را خواند. در حقیقت در میهمانی‌های شبانه و روابط پنهانی هست که مشکلات سر باز میکند. از بانو الهه پرسیدند: چرا ازدواجهای مختلف کردی در پاسخ گفت: من باید در تمام عمرم همسر میداشتم و بهمین دلیل بود که بدنام نشدم. باید روابط قبلی از بین برود. حیف از پرویز با آنهمه استعداد که نصرت الله معینیان بارها به من گفت: کاری کن که پرویز بیشتر در رادیو بماند و یه طوری سرش را گرم کن. او را به رادیو آوردم و کارهایی به او سپردم. بسیار باهوش و بااستعداد بود و همه کارها را در مدت خیلی کوتاه یاد میگرفت. پرویز که آمد ابتکاراتی هم با خودش آورد نظیر برنامه‌های با کاروان شعر و موسیقی و در گوشه و کنار شهر که شنونده‌های زیادی داشت که تهیه کننده و مجری برنامه‌ها خودش بود. پرویز تمام برنامه‌های بی‌رنگ و روح رادیو را پررونق کرد و جلا داد. یک نابغه تمام عیار بود. اکثر کسانی که ویلن میزدند بدون شک پیرو سبک پرویز بودند. پرویز آنقدر در رادیو موثر بود که با پیگیری نصرت الله معینیان رئیس رادیو از خدمت سربازی معاف شده بود چون معینیان میگفت: بخاطر خدمت شایان این آدم به رادیو، باید اینجا بماند و خلق کند. پرویز بقدری هنرمند بود که وقتی درکنسرت ماموران دارایی برای اخذ مالیات می آمدند وقتی فهمیدند که کنسرت پرویز یاحقی است از دریافت مالیات منصرف میشدند. پرویز هرگز از خاطره‌ها محو نمی شود. او نگین درخشانی است در هنر این مملکت. یکروز با او برای خرید ماشین به نمایشگاهی در سه راه تخت جمشید رفتیم همانجا گفت این آقا (ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CAS0_6TnFZl/?igshid=1hbb6cpo4xzdc
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
در یازدهمین سالروز درگذشت استاد بیژن ترقی شاعر و ترانه سرای برجسته کشورمان و خالق آثار جاودانه ای مانند آتش کاروان با صدای زنده یاد بانو دلکش - بهار دلنشین و برگ خزان و نیز سرود وطنم (ایران جوان-نخستین سرود ملی ایران) یاد و خاطره او را گرامی می داریم . زنده یاد بیژن ترقی در 12 اسفند سال 1308 در شهر تهران به دنیا آمد . پدرش محمد علی ترقی از جمله ناشران شناخته شده زمان خود بود که انتشارات خیام را بنا گذاشت که در زمان خود آثار فراوانی در حوزه فرهنگ و هنر را به بازار کتاب ایران عرضه کرد. از سال 1320 به دلیل آنکه خانه پدرش محل رفت و آمد شاعران بنامی چون گلچین معانی، امیری فیروزکوهی، استاد شهریار و ... شد ، ذوق فرهنگی وی هم به سمت شعر و شاعری سوق پیدا کرد. در سال 1324 استاد امیری فیروزکوهی وی را تشویق می‌کند مطالعه نسخه خطی دیوان صائب تبریزی را آغاز کند. یک سال بعد وی سرودن شعر در قالب‌غزل و مثنوی را می آغازد. سال 1331#استاد_شهریار #دیوان صائب تبریزی با مقدمه استاد امیری فیروزکوهی رامنتشر می‌کند و و سه سال بعد دیوان کلیم کاشانی هم فرصت انتشار می‌یابد. از سال‌های میانی دهه 30 وی با جمعی از اهل موسیقی، همانند مرحومان علی تجویدی، غلامحسین بنان، روح الله خالقی، پرویز یاحقی و ... آشنا می‌شود و همین آشنایی اسبابی را فراهم می‌آورد تا وی برای آهنگ‌های این بزرگان ترانه بسراید. برخی از ماندنی‌ترین ترانه‌های این د��ران، که به دوران طلایی گل‌ها معروف است، حاصل همکاری ترقی با موزیسن‌های نامدار آن دوران است. ترانهٔ «بهار دلنشین» کار مشترک بیژن ترقی با روح‌الله خالقی بود. این ترانه با صدای بنان ماندگار شد. زنده نام بیژن ترقی با زنده یاد پرویز یاحقی نیز سه ترانه ماندگار «برگ خزان»، «افسانه محبت» و «می‌زده» را ساخت که هر سه ترانه را مرضیه خواند. استاد ترقی در سال‌های پایانی عمر خود یکی از ترانه‌های ماندگارش را سرود تا نشان دهد که دود همچنان از کنده بلند می‌شود، این ترانه ایران جوان نام دارد که با رهبری پیمان سلطانی بر روی آهنگی از مسیولومر، نخستین سرود ملی ایران،توسط سالار عقیلی اجرا شد. زنده یاد ترقی در سال‌های آخر عمر به بیماری قلبی دچار شد و روز جمعه، چهارم اردیبهشت سال 1388 دار فانی را وداع گفت.#استاد_بیژن_ترقی #دلکش#صائب_تبریزی #کلیم_کاشانی #غلامحسین_بنان #روح_الله_خالقی #علی_تجویدی #پرویز_یاحقی #ایران_جوان #پیمان_سلطانی #برگ_خزان #افسانه_محبت #می_زده #امیری_فیروزکوهی #بهار_دلنشین #نخستین_سرود_ملی_ایران https://www.instagram.com/p/B_VqS6Anq6I/?igshid=1hkqx3unrjbts
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
غوطه ور در شیرین نوازی! ناگفته هائی از زندگی #پرویز_یاحقی از زبان پسر دائیش بهزاد یاحقی بهزاد ياحقی سالهای زيادی خارج از ايران به فعاليتهای هنری اشتغال داشت، از جمله: شركت در چند نمايشگاه گروهی و فردی نقاشی و گذراندن دوره‌ سازسازی در ايتاليا و آمورش کمانچه به هنرآموزان. او بعد از خارج شدن از ايران رابطه‌ای با پرويز نداشت اما خاطرات كودكی را به خوبی بياد دارد: در سال ۲۷ برای اولين‌ بار با نظر پدرم، پرویز اولين تكنوازی‌اش را به عنوان نوازنده خردسال در برنامه روز جمعه راديو اجرا كرد و جالبه قدش به ميكروفن نمی رسيد و مسئولان استوديو مجبور شدند زير پايش ميز قرار دهند. در اين اجرا كه خيلی خوب از عهده‌‌اش برآمد، او را برای اولین بار با نام پرويز ياحقی معرفی كردند. پرويز در بَدو ورود به عرصه هنر به پيشنهاد پدرم، نام فاميل ياحقی را انتخاب كرد و اين به علت مخالفت جدی پدرش (غلامرضا صديقی پارسی) در مورد اشتغال او در حرفه موسيقی بود. وقتی اولین تصنيف او «ای اميد دل من كجايی» در سال ۳۶ در برنامه گلهای رنگارنگ ۱۷۲ ضبط ميشد، پرويز فقط ۲۲ سال داشت. در ضبط اين برنامه، صبا كه رهبری و مسئوليت ويلن اول و پدرم ويلن دوم را بر عهده داشتند، صبا به پرويز توصيه كرد كه رهبری و ويلن اول را بعهده بگيرد و اين برای او تشويق بسيار بزرگی بود و بسيار خوب از عهده كار برآمد. اعضای اركستر استاد صبا، محجوبی، حسين ياحقی، تهرانی، ورزنده، تجويدی و بنان بودند با شعری از نواب صفا. پرويز از ۷ تا ۱۵سالگی همراه با مادر و خواهرش (پروين) در خانه‌‌ای زیست كه در خيابان صفی عليشاه بود. اين خانه‌ی خبيرالممالک به پدرم اجاره داده بود. به غير از برادر بزرگم محمد حسين (۱۳۲۰ - ۱۳۷۵) بقيه فرزندان: محمود (۲۴) شيرين‌ دخت (۲۸) من (بهزاد) و بهروز (۲۹) در همين منزل متولد شده‌ ایم. آخرين عضو خانواده، سيمين (۳۴) در منزل جاده قديم متولد شد. خانواده مان فقط ۸ سال در صفی عليشاه زندگی كردیم. در نتيجه، اطلاعاتم بدليل ۱۵ سال تفاوت سنی با پرويز و رفت و آمدها در آن منزل شنيداری است. پرويز ۱۵ ساله و من ۱۵ روزه بودم كه در دی ۲۹ از صفی عليشاه به منزل جاده قديم منتقل شديم. در آن دوره، پرويز كه ۶ سال از برادرم محمد حسين بزرگتر بود، تحت حمايت پدرم به سر ميبرد. پرويز بعد از ۵۰‌ سالگی در تعدادی از مصاحبه‌‌های مطبوعاتی بدلايل شخصی تاريخ تولدش را ۱۳۱۶ اعلان كرده، اما به استناد خواهرم شيرين در شناسنامه‌ او، سال تولدش ۱۳۱۴ درج شده است. كلاس درس پدرم در بخش بيرونی، بلافاصله بعد از هشتی درِ ورودی، در سمت راست راهرو قرار داشت.(ادامه کامنت اول https://www.instagram.com/p/B-2nE--nlST/?igshid=1pxs0u7q6g2t3
0 notes
amir1428 · 5 years
Photo
Tumblr media
(نوشته‌ای‌ از #مسعود_کیمیایی بنام سالهای پرویز در ماهنامه فیلم) صدای یک #ویلن در تمام رادیوهای خیابان آمد. خیاط‌ هایی که صندلی ها را بیرون می گذاشتند و کوک عید میزدند و عطاری که نیمی از راه بوی داروهای گیاهی او بود، فقط همین صدای ویلن بود که هوس می ساخت و حواس پرت میکرد. دریایی که آرام بر خیابان میریخت، دختران مدرسه را لبخند میداد. چهارمضراب سه‌‌گاهش و اینکه آخر هر نت را میکشید و به جیغ میرساند (گلیساندو) تازه‌ی تازه بود. همه‌ رادیوها صدای سه‌گاه بود و حالا ویلن سلو یاحقی با ضرب امیر بیداریان. رویا در خیابان بود. صداهای دیگر را انگار می‌ بستند. سیخ های کبابی جعفر آقا که کباب به نان میبست و آنها را در پیت زیر دستش می ریخت صدا نداشت. ماشینها بوق نمی زدند، مردم در اتوبوسها آرام بودند، صدای ویلن پرویز نمی گذاشت ادامه‌ رویاهای خودم باشم. حالا او برای ما رویا می ساخت. سینما صاحب رؤیاهای ما شد. پرویز خان اصلاً صبا نبود. انگار مهدی خان خالدی بود که او آمد. هیچ کدام از آن نامها نمی نواخت. #پرویز_یاحقی https://www.instagram.com/p/B8EV1munt-n/?igshid=13dbur6hbs0jd
0 notes
asilmusic-blog · 4 years
Video
instagram
#AsilMusic تبریک سال نو ۱۳۹۹ استاد عبدالوهاب شهیدی به همه هموطنان عزیز ❤ کانال تلگرامی استاد شهیدی 👈👈 ostad_shahidi@ #abdolvahab_shahidi #گلهای_رنگارنگ #عبدالوهاب_شهیدی  #جلیل_شهناز #پرویز_یاحقی  #محمودی_خوانساری #فرهنگ_شریف  #ادیب_خوانساری #ایرج_خواجه_امیری #رحمت_الله_بدیعی #هوشنگ_ظریف  #گلپا #نادر_گلچین #حسن_ناهید #ناصر_افتتاح #حسن_کسایی #بنان  #رهی_معیری #اسماعیل_مهرتاش  #جواد_معروفی #علی_تجویدی  #قوامی #موسیقی_اصیل  #موسیقی_سنتی  #عود #نی  #پیانو  #سنتور  #تار https://www.instagram.com/p/B-WRltZB5Ix/?igshid=yl2g549h9k68
0 notes