Text
3 notes
·
View notes
Photo

آیا دکتر این رو نمیدونست که انتظار در فراسوی زمان اون جایی که تمام واژه ها تبدیل به غریبه ایی میشوند معنایی جز یاس مطلق ندارد؟! آیا دکتر این نا امیدی و انتظاری این گونه افتضاح را میتونست بیماریی به جز افسردگی مزمن بنامد؟! دکتر برای این مرض چه بهونه ایی میتونست بیاره؟! آیا او تظاهر میکرد که زندگی بیشتر از اینها ارزش زنده ماندن را داره. آیا دکتر نمیدونست من برای هدر دادن زندگی آفریده شده ام؟! چرا میخواست بهم ثابت کنه بالاتر از سیاهی رنگی هم هست؛ آیا اگر خودش هم به این مرض مبتلا میشد میتونست خودش رو درمان کند؟! آیا جرئت این رو که این حرفا رو به خودش هم بگه داشت؟! ؛ آیا گوشهاش میتونه مزخرفات خودش را تحمل کنه؟! #چرک_نویس (at Sick Mind) https://www.instagram.com/p/CEuQ-OggV5uPcQ35Ezlyx8HIa_55quevMYYfL80/?igshid=1jxiq61e15xs2
0 notes
Photo

از طرف نیمه های خالی ، نقشه ی فرداهای خیالی از طرف درخت های بی برگ ، پایانِ محضِ نونهالی از طرف جنون با رضایت ، شروع بیماری تا سرایت زخم شکنجه ای به اسم دنیا ، از سمتِ تجربه تا روایت واسه ی تو دلسرد ، باد دوره گرد منو قبولم کن ، این منم مرگ https://www.instagram.com/p/CCYkzYPB12ttLZ48TlNwb5ZSsRmYGMCVbk2jos0/?igshid=xnz70n1o2b81
0 notes
Text
چشمهایت عشق را لو دادند
وقتی چشمانت آیینه دوست داشتن بود
و خیابانی که در آن
عشق را گرو سنگفرش گذاشته بودند
پاییز عشق را پژمرده میکرد
وقتی جوانه های دوست دارم را در دستانت کاشتم
واژه ها بوی تو را میدادند
و کتاب ها را جستجو کردم،میان شعرهای عاشقانه
وقتی که جمله ها عقیم دوست داشتم بود
کنار گوش هایت عشق را نازل کردم
وقتی که هیچ خدایی عشق را کتاب نمیکرد
0 notes