Tumgik
#با_چراغ_و_آینه
lhoomanl · 2 years
Text
«طلاق از تو گیرم تو را دَر کنم
به کوریِ چشمت دو شوهر کنم
یکی اَمرَدِ تازه‌نوجوان
دویُم ظالمی تُرکمانی‌عَوان؛
به آن نوجوان عیش و عشرت کنم
به آن تُرکمانَت حوالت کنم
شاعره‌ای که این شعر را خطاب به شوهرِ [ظاهراً] ستمکارِ خود سروده است ″منیژه قاینی خراسانی″ نام داشته؛ صاحب فرزندانی هم بوده است که بعضی از آنها در هند زندگی می‌کرده‌اند و تقی‌الدین اوحدی بلیانی [زادهٔ ۹۴۴ه‍.ش/1565م] یکی از ایشان را دیده بوده است و می‌گوید: ″پسر او بالفعل در هند است.″ در هنگام غضب و نزاع به شوهر خود خوانده است.»
#با_چراغ_و_آینه در جست‌وجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#نشر_سخن
چاپ ۶، ۱۳۹۸، ص۸۳ و ۸۴.
۷۷۰ صفحه در قطع وزیری، ۱۵۰ هزار تومان.
قتل در فِراش یا کشتن در بستر
بر اساس کتاب پنجم قانون مجازات ۱۳۷۵، اگر شوهر، زنِ بالغ و عاقل خود را با مردی دیگر که او هم بالغ و عاقل باشد در موقع زنا یعنی داخل شدن آلت تناسلی مرد در جلو یا پشت زن: ۱) با چشم خود و ۲) ناگهانی و بدون کمین کردن برای دیدن زنای آنها و ۳) آگاهی به تمکین و اختیار زن، ببیند می‌تواند آن دو را در همان لحظه کشته یا مجروح سازد و جرمی مرتکب نشده است.
بنابراین مورد اَرخان و آرزو و جان در این صحنه از فیلم، چنانچه در ایران اتفاق می‌افتاد شوهر حقی در زخمی کردن یا کشتن آنها نداشت زیرا ترتیباتی همچون بوسه یا حتی رابطه دهانی داخل در تعریف زنا نیست. گذشته از این حتی اگر همه قیود قانونی هم محقق می‌گشت، اثبات آنها امری بسیار دشوار بود و ناممکن می‌نمود.
اما قتل در بستر چگونه وارد حقوق کیفری ایران شد؟
در نخستین قانون کیفری مدرن ایران (کتابچه قانونی کُنت، ۱۲۵۸ ه‍.ش، مصوب ناصرالدین‌شاه قاجار) که به دست «آنتونیو کنت دومونت فرت» رئیس اولین پلیس مدرن ایران موسوم به «ادارهٔ جلیلهٔ پلیس دارالخلافه» (تأسیس ۱۲۵۷ ه‍.ش) تهیه شده بود چنین ماده‌ای وجود نداشت.
ولی در قانون جزای عرفی (۱۲۹۵ ه‍.ش، مصوب هیأت وزرا)¹ قتل در بستر با اقتباس از قانون جزای فرانسه 1810 م² وارد حقوق کیفری ایران شد و در قانون مجازات عمومی (۱۳۰۴ ه‍.ش، مصوب کمیسیون عدلیهٔ مجلس شورای ملی، دورهٔ پنجم)³ در حالی که هنوز یک ماه از پایان شاهنشاهی قاجار و آغاز حکومت پهلوی نگذشته بود، نیز تکرار شده و در سراسر سلطنت پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی برقرار بود اما در فرانسه به سال 1975م نَسخ شد.
پس از انقلاب اسلامی با کنار گذاشتن قانون مجازات عمومی، قتل در بستر هر چند در فقه اسلامی سابقه داشت اما در قوانین کیفری از جمله قانون مجازات ۱۳۶۱ یا قانون تعزیرات ۱۳۶۲ تصویب نشد. با این همه با تصویب کتاب پنجم قانون مجازات (۱۳۷۵، مصوب مجلس شورای اسلامی، دورهٔ پنجم)⁴ پس از نزدیک به دو دهه، دوباره به حقوق کیفری ایران بازگشت. گفتنی‌است قانون مجازات عمومی ۱۳۰۴ درباره قتل در فِراش بسیار سهل‌گیرانه بود و قیود سخت‌گیرانهٔ مزبور در قانون مجازات ۱۳۷۵ را نداشت و افزون بر شوهر، برادر و پدرِ زن نیز در صورت کشتن خواهر و دختر خود فقط به زندان از ۱ تا ۶ ماه محکوم می‌شدند و شوهر هم از هر گونه کیفر من‌جمله اعدام برای قتل عمد معاف بود.
¹ مواد ۲۵۳ و ۲۵۴.
² ماده ۳۲۴.
³ ماده ۱۷۹.
⁴ نامدار به قانون تعزیرات ۱۳۷۵، ماده ۶۳۰.
بن‌مایه‌ها:
* جلد نخستِ نخستین کوشش‌های قانونگذاری در ایران، سید علی آل داود، انتشارات محمود افشار، چاپ نخست، ۱۳۹۷، برگرفته از ص۱۴۸.
* جلد نخستِ حقوق کیفری اختصاصی، حسین میرمحمدصادقی، نشر میزان، چاپ ۱۷، ۱۳۹۳، ص۳۳۷.
۹ / #بهمن / ۱۴۰۱
#درباره_نسوان #درباره_حقوق
#نسوان #منیژه_قاینی #منیژه_قاینی_خراسانی #تقی_الدین_اوحدی_بلیانی #ازدواج #طلاق #چندشوهری #چندزنی #چندهمسری #تجدید_فراش #قتل_در_فراش #قانون_جزای_عرفی #کتابچه_قانونی_کنت #قانون_مجازات_عمومی #قانون_مجازات_اسلامی #نخستین_کوششهای_قانونگذاری_در_ایران #سیدعلی_آل_داود #حسین_میرمحمدصادقی #امرد #ترکمان #هند #مردستیزی #زن_ستیزی #فمینیسم #فمینیست #خیانت #سریال_ترکی #قمار_عشق #عشق_قمار_است #aşkkumardir #polygamy
0 notes
lhoomanl · 3 years
Photo
Tumblr media
‏‎‌ ‌ کسی کو ز دانش بَرَد توشه‌ای جهانی‌ست بِنشَسته در گوشه‌ای 🟢 این بیت که حتی بسیاری از اهلِ ادب آن را از فردوسی و یا نظامی می‌شناسند، البته سرودهٔ این انسانِ والای چند قرنِ اخیر است و از تجربهٔ شخصیِ گوینده‌ای سرچشمه گرفته است که حقّا اعتقاد داشته است او خود جهانی‌است بنشسته در گوشه‌ای. 🟠 کسانی که فیضِ دیدارِ او برای ایشان حاصل شده بوده است و سعادتِ آن را داشته‌اند که محضرِ او را دریابند - امثالِ علامهٔ قزوینی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، علی‌اکبر دهخدا و تمامیِ بزرگانِ سیاست و ادبِ قرنِ حاضر از قبیلِ وثوق‌الدوله و فروغی و تیمورتاش - همگان اعتراف کرده‌اند که ادیب پیشاوری، تافتهٔ جدا بافته‌ای بوده است که فرهنگِ ایران‌زمین در سدهٔ اخیر، به خویش دیده است؛ مجموعهٔ نادری از بالاترین مدارجِ «فضل و فضیلت». فضلی که از حدودِ عصرِ مغول به بعد کمتر کسی از آن پایه و مایه از علوم ادب و ریاضی و نجوم و منطق و فلسفه برخوردار بوده است و فضیلتی که یادآور افسانه‌های تذكرةالاولياءِ عطار است در وارستگی و زُهد و بی‌نیازی و مِناعَتِ طبع. 🟣 مردی از این‌گونه را در نظر آورید که با این‌گونه تَشَخُّص‌ها، همواره نگرانِ شکل‌گیریِ سیاست و جهاد باشد و لحظه به لحظه تاریخِ عصر را تعقیب کند و در شعرِ خویش، از پسِ پردهٔ زبانی فنی، بازتاب دهد. پارادوکسِ بزرگِ زندگیِ ادیب پیشاوری در همین‌جاست که از یک سویْ همهٔ عمر با زهدی شبیهِ زهدِ ابوذر زیسته و از سوی دیگر قلبش با تمامِ جریان‌های سیاسیِ عصر تپیده است؛ مردی که در تمامِ عمر یک دست لباس بیشتر نداشت، و همان را می‌شستند و می‌پوشید و هیچ گونه تعلقی به هیچ چیز از این جهان نداشت، با این همه، حوادثِ تاریخ و جبهه‌گیری‌های جهان را در نیمهٔ دومِ قرنِ نوزدهم و آغازِ قرنِ بیستم همواره تعقیب می‌کرد. 🔵 کسانی که دیوانِ ادیب را در پیشِ چشم داشته باشند، در شگفت می‌شوند از اینکه می‌بینند او در شعرش از یک سوی، نگرانِ پیروزی یا شکستِ قیصرِ آلمان است و از سوی دیگر با زبانِ خاقانی، در پایانِ قرنِ نوزدهم و آغازِ قرنِ بیستم سخن می‌گوید. این پرسش از دلِ بسیاری از خوانندگانِ هوشمندِ دیوانِ او می‌گذرد که ″ای بزرگ! ای حکیم! این شعرها را برای چه کسی می‌گویی؟ چند تن در روی کرهٔ زمین می‌توانند این شعرها را بفهمند و از آن لذت ببرند؟″ البته او پاسخِ خویش را، در طیِ سال‌ها اندیشه، آماده کرده بود. وقتی شاگردِ او على عبدالرسولی همین سخن را، در موردِ بیتی از ابیاتِ یکی از قصایدش با او در میان نهاد، و گفت: ″این شعر را از هزاران نفر یک تن بیشتر نخواهد فهمید″، ادیب فرمود: «من این شعر را برای همان یک تن گفته‌ام!» و این پاسخِ قاطعِ او، فَوَرانِ احساسِ ژرف و شِگَرفِ کسی‌است که هفتاد سال شب و روز به قلمروهای بی‌کرانِ فرهنگِ باستانیِ شرقِ اسلامی اندیشیده بود و به این نتیجه رسیده بود که «هنر» ویژهٔ «خواص» است و عامهٔ مردم را از آن بهره‌ای نیست. #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #انتشارات_سخن به مناسبت ۹۱مین سالمرگ ادیب پیشاوری(۱۳۰۹ ه‍ـ.ش) #فردوسی #نظامی #ادیب_پیشاوری #سید_احمد_ادیب_پیشاوری #سید_شاه_بابا #سهروردیه #پیشاور #پاکستان #خراسان #ایرانشهر #عرفان #خاقانی #جنگ_جهانی_اول #عوام #جهانی_بنشسته_در_گوشه_ای #جهانی_است_بنشسته_در_گوشه_ای #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #شعر_معاصر #ادبیات_فارسی #آلمان #قیصر #ویلهلم_دوم #هوهنتزولرن #هوهنتسولرن #انتشارات_سخن #نشر_سخن https://www.instagram.com/p/CQwS3RejtkX/?utm_medium=tumblr
0 notes
lhoomanl · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎. 🔵 در یک کلام «عطا»ی شاملو همین هوای تازه و فضای فرنگی برای شعر فارسی است و «لَقا»ی او هم سَتَروَن کردن یک نسل از راه حذف موسیقی از شعر و بدتر از آن «تک‌الگویه» کردن فرهنگ شعری جوانان. بدترین بدبختی برای هنرمند یک‌الگویه بودن است. حتی اگر آن الگو حافظ باشد یا شکسپیر. شاملو با مهارت و استعداد برجسته‌اش، سلیقه شعری خود را به عنوان تنها سليقه شعری قابل قبول عصر بر جوانان تحمیل کرد. در نتیجه چندین نسل شاعر یک الگویه پرورش یافت که تنها رتوریک آن رتوریک شاملو بود. . . ⚪ در نظرش سعدی شاعر نبود، فردوسی شاعر نبود، بهار شاعر نبود و این نسل چندان مسحور این سیطره معنوی شاملو شدند که برای «وِرِّ» بدونِ «واو» و «رِ»، و «خشِ» بی «خا» و «شینِ» شعرِ شاملو حکمت‌ها و تفاسیری نوشتند که بر هیچ یک از متون عرفانی دنیا نوشته نشده است و در میان آن حجم انبوه ستایش‌های امثال آقای ... - که در عرصه شعر «هر» را از «بر» تشخیص نمی‌دهد - جوانان خیال کردند هرچه بر قلم شاملو می‌رود، در این هفتصد سالی که از مرگ حافظ می‌گذرد، شعری‌است که همتای آن نمی‌توان یافت. . . 🔴 حال آنکه شاملو از شعرای برجسته نسل خویش است و معدلی دارد در حدود سپهری و اخوان و فروغ و اگر بعضی عوامل دیگر را هم دخالت دهیم باید سایه و مشیری را هم بر این جمع بیفزاییم. بنا بر این، او یکی از ۷-۸ شاعر متجدد نیم قرن اخیر است و ما در این سده غول‌های گردن‌فرازتری از نوع شهریار و بهار و پروین و ایرج و نیما داشته‌ایم که هنوز هم بعد از نیم‌قرن که از مرگ عده‌ای از ایشان می‌گذرد در متن جامعه ادبی ما حضور و فرمانروایی دارند. معلوم نیست که داوری مردم، پنجاه سال دیگر درباره شاملو چه باشد؟ آنچه مسلم است این است که شاملو - بعد از ۱۲۰ سال دیگر که در میان ما نباشد - شخصیتش از نوع فروغ و سپهری و اخوان - که پیوسته در حال گسترش‌اند - نخواهد بود، چون تمام آن «ضمایم» از میان می‌رود و تنها شعر او باقی می‌ماند. شعر او بدون آن «ضمایم» معلوم نیست که چه سرنوشتی داشته باشد. . . . #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن . #مرد_هزار_چهره #مهران_مدیری #شبکه_سه_سیما ی ج.ا.ا . ۲۶ / #آذر / ۹۸ #شاملو_شاعر_بی_همتای (۶) . . . #شهریار #بهار #پروین_اعتصامی #ایرج_میرزا #نیما_یوشیج #سایه #هوشنگ_ابتهاج #فریدون_مشیری #سعدی #فردوسی #شعر #شکسپیر #حافظ #موسیقی #شاملو #احمد_شاملو‎‏ https://www.instagram.com/p/B6L5JBADWcu/?igshid=1gbn3tr33mkv6
0 notes
lhoomanl · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎. 🔵 چیزی که نقطه مرکزی شخصیت شاملو را تشکیل می‌دهد رها کردن شعر فارسی است از قید هر نوع نظام موسیقاییِ قابل بررسی و شناختى. من خود در ستایش موسیقی شعر او چند صفحه‌ای در موسیقی شعر نوشته‌ام و آن را ستوده‌ام و شاملو آن را بسیار می‌پسندد اما این موسیقی هرچه باشد غالباً امری‌است «احساسی» و قابل تبیین نیست و چون در همه موارد، قابل تبیین علمی نیست همه نوع ادعا - نفياً و اثباتاً - درباره‌اش می‌توان کرد در صورتی که در کارهای قدما یا نیما و اخوان و سپهری و فروغ بنیاد کار قابل نفی و اثبات است. موسیقی هر چه باشد یکی از شاخه‌های علم ریاضی است. در ریاضی نمی‌توان مدعی شد که این عدد هم زوج است و هم فرد، یا این عدد هم از پنج بیشتر است و هم از پنج کمتر. اما در قلمرو موسيقی شعر شاملو، عددی می‌توان فرض کرد که در یک آن، هم زوج است و هم فرد، هم بزرگ‌تر از پنج است هم کوچک‌تر از پنج؛ چیزی مناسب نقدهای ژورناليستی روز. بستگی دارد به قدرت انشاپردازی و خوش‌سخنی آن روزنامه‌چی و یا حرافی بی‌سروته امثال آقای ... . . ⚪ شاملو زیرک و هوشیار است و می‌داند که اگر بخواهد مثل سایه غزل بگوید نمی‌تواند؛ اگر بخواهد مثل فروغ مثنوی بگوید نمی‌تواند؛ اگر بخواهد مثل اخوان قصیده بگوید نمی‌تواند اصلاً فهمید که روی ریل‌های عروض - چه عروض کلاسیک و چه عروض نیمایی - راحت نمی‌تواند راه برود. این بود که به نثر پناه برد. به همین دلیل در شعرهایی که در عروض آزاد سروده است سایه‌ی لحن و بیان نیما یوشیج آشکار است و زبان در آنها چندان در اختیار شاعر نیست. حتی در مشهورترین آن شعرها، وقتی دقت کنی، زبانش می‌لنگد: . ور مؤمنید و پاک و مقدس نماز را از چاووشان نیامده بانگی . . 🔴 «چاووش» چه ربطی به نماز دارد؟ آن روانی و شادابی زبان فروغ یا آن فخامت اخوان را ندارد. روی همین ضعف بود که حسابش را از عروض جدا کرد و گفت: دیگی که برای ما نمی‌جوشد بگذار توش كله سگ بجوشد. اصلا گور پدر عروض و وزن. این تصمیم او از یک جهت شجاعانه بود و سبب شد که نوعی از شعر به نام شعر منثور - دست کم در حد بعضی شعرهای خوب خودش - در فارسی رواج پیدا کند ولی فرهنگ شعری ایران را هم عملاً با مصاحبه‌ها و حرف‌هایش یک‌الگویه و عقیم کرد. . . . #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن . #نغمه #نی_نوا #حسین_علیزاده . ۲۵ / #آذر / ۹۸ #شاملو_شاعر_بی_همتای (۵) . . . #چاووش #نیما_یوشیج #مهدی_اخوان_ثالث #سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد #احمد_شاملو #شاملو #نماز #نینوا #سایه #هوشنگ_ابتهاج‎‏ https://www.instagram.com/p/B6JW9x2DG_z/?igshid=jxv9xrk37bio
0 notes
lhoomanl · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎. 🔷 شاملو، به لحاظ دگرگون کردن رتوریک شعر فارسی، به تقلید از ترجمه خام شعر فرنگی، کار عظیمی انجام داده است: اولاً جمال‌شناسیِ شعرِ امثالِ نادرپور و توللی را - که گنجایش آن در همان چند سال اول تمام شده بود - از صحنه بیرون راند، و دیگر اینکه با ارائه نمونه‌های درخشانی از شعر یا تکه‌هایی از شعر خود، نگاه تازه‌ای را وارد شعر معاصر کرد. . . 🔶 ممکن است بگویی صبغه ایرانی را هم به کلی از شعر فارسی گرفت و تا آنجا پیش رفت که شعرهای خودش با ترجمه‌هایی که از شعر آراگون و الوار و لورکا کرده است تفاوت چندانی ندارد. به همین دلیل هم در خارج از ایران، شاملو نیمی از حرمت و قبول فروغ و سپهری را ندارد. چون شعر آنها خیلی شبیه شعر فرنگی نیست، اما شعر شاملو وقتی ترجمه می‌شود مثل این است که ترجمه یکی از شعرهای آراگون یا لورکا یا الوار را به زبان انگلیسی می‌خوانی. . . 🔷 در قرائت ترجمه یک شعر، آنچه «کمندِ» خواننده است یا فكر است(مثل افکار خیام) یا ایماژ است(مثل ایماژهای نظامی و منوچهری) یا رتوریک است(مثل رتوریک فردوسی، ناصرخسرو و سعدی). شاملو به لحاظ فکری چیزی که برای غربیان تازگی داشته باشد، حتی یک سطر هم ندارد. تکرار می‌کنم: حتی یک سطر. . . 🔶 می‌ماند ایماژ و رتوریک. این ایماژها هم غالباً در فرنگی ��شابهات خود را دارند و اگر هم نداشته باشند چندان نیستند که مثل شعر منوچهری و نظامی در یک قطعه ۵۰ تا ایماژ تازه عرضه شود. پس آنچه می‌ماند رتوریک شاملو است که آن هم برای فرنگی، رتوریکی‌است دستمالی شده و مأنوس. اگر کسی بتواند رتوریک شعر کلاسیک فارسی را عیناً به فرنگی منتقل کند، برای خواننده فرنگی بسیار جالب خواهد بود. مثلاً رتوریک سعدی یا رتوریک حافظ را، چون بلاغتی بی‌سابقه برای آنهاست. البته این کار بسیار دشوار است و مقدمات بسیاری را لازم دارد. . . 🔷 شاملو با گرفتن صبغه ایرانی و شرقی از شعر فارسی آن را تبدیل به یک نمونه کامل شعر فرنگی کرده است. این در زبان فارسی و در نظر ماها که هر لحظه «عقرب زلف» ما را می‌گزد و آزرده از «تیر مژگان» و «کمان ابرو»ییم�� حُسن است و در نظر خوانندگان خارجی و فرنگان، چنین نیست. . . . #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن . ۲۳ / #آذر / ۹۸ #شاملو_شاعر_بی_همتای (۴) #شاملو #احمد_شاملو #فرنگی #نادرپور #نادر_نادرپور #فریدون_توللی #توللی #شعر_معاصر #آراگون #الوار #لورکا #فروغ #سپهری #سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد #خیام #نظامی #منوچهری #فردوسی #ناصر_خسرو #ایماژ #رتوریک #سعدی #حافظ‎‏ https://www.instagram.com/p/B6D3Q84DTXf/?igshid=1rar53j0wgnnw
0 notes
lhoomanl · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎. 🔵 شاملو «مختلف‌الاضلاعی» است که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان‌ها می‌بینند و باز از «مختلف‌الاضلاعِ» شعرِ او هم فقط «ضلعِ» بی‌وزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچه‌ای چل‌برگ و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود. چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتن وزن می‌توان شاملو شد. سی سال است که او، بدون اینکه قصد سوئی داشته باشد، دو سه نسل از جوانان این مملکت را سَتَروَن کرده است که حتی یک مجموعه درخشان، حتی یک شعر درخشان، حتی یک بند درخشان که خوانندگان جدی شعر بپسندند نتوانسته‌اند بسرایند. . . ⚪ اخوان حرف‌های جرقه‌ای و زودگذری می‌زد که شاید خودش هم متوجه عمق آن‌ها نبود. از جمله می‌گفت: «عزیز جان! این احمد شاملو خودش خوب است ولی "تالیِ فاسد" دارد» و می‌گفت: «مثلِ ابن‌عربی است که خودش به هر حال عارفی است و عارفی بزرگ ولی تالیِ فاسدش این همه حاشیه‌نویس و مهمل‌باف است که تا عصر ما همچنان ادامه دارند.» شاملو در حد یکی از شعرای برجسته نسل خودش بزرگ است و تالیِ فاسد دارد. آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می‌کند ولی هنوز مقصر اصلی و یا یکی از مقصرهای اصلی را به‌جا نیاورده است. . . ⚫ این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه‌چی‌های معاصر است، بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره می‌کنند، اینها همه‌شان شعرای ناکام‌اند. یک وقتی ملک‌الشعراء بهار صفحه شعر «نوبهار ادبی» را اداره می‌کرد و نیما یوشیج جوان، شعر ای شب یا مثلاً افسانه را در آنجا چاپ می‌کرد. به هر حال، زیر نظر آدمی بود که قصیده دماوندش را و ده‌ها شاهکار دیگرش را همه در حفظ داشتند و همه به مقام شامخ او اعتراف داشتند، حتی دشمنان سیاسی او. . . 🔴 می‌بینی که تنها مقصر شاملو نیست که وزن را حذف کرده و ملاک هنر را - که باید «امری وجودی» باشد و هست - به ظاهر تبدیل به «امری عدمی» کرده است؛ در کنار او «این جانیان کوچک» به قول فروغ، این خبرنگاران روزنامه‌، که آرزوی شاعر شدن دارند و در تمام محافل خود را به عنوان شاعر معرفی می‌کنند متصدیان صفحه شعر مجلات شده‌اند و بسیار طبیعی است که از زیر دست آن‌ها نیما یوشیج و توللی و فروغ و اخوانی ظهور نخواهد کرد. . . . #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن نگاره: #یغما_گلرویی و «#شاملوی_بزرگ» آذر ۱۳۷۳ 🔻به مناسبت ۹۴مین سالگرد میلاد #احمد_شاملو (۱۳۰۴-۱۳۷۹ ه‍ـ.ش) . ۲۱ / #آذر / ۱۳۹۸ #شاملو_شاعر_بی_همتای (۲)‎‏ https://www.instagram.com/p/B5-zb3rjP8u/?igshid=160nqke0tgv4f
0 notes
lhoomanl · 3 years
Photo
Tumblr media
‏‎‌ 🔴 دیوانِ ادیب، در کنارِ دیوانِ خاقانی و انوری، یکی از دشوارترین متونِ نظمِ زبانِ فارسی‌است. او خاقانیِ دیگری بوده است که از قرنِ ششمِ هجری به پایان قرنِ نوزدهم و آغازِ قرنِ بیستمِ میلادی پرتاب شده بوده است. با این همه در اعماق این متنِ دشوار، همواره دلی را در تپیدن، می‌توان دید که دلِ انسانِ عصرِ اوست؛ از یک سویْ می‌گوید: ‌‌ خِرَد چیره بر آرزو داشتم جهان را به کم‌مایه بگذاشتم ‌‌ 🟠 و از سوی دیگر، هواپیماهای آلمانی را در جنگِ جهانیِ اول، تعقیب می‌کند که در پیکارِ جهانی و سرنوشت‌ساز چه می‌کنند. ‌‌ 🟡 علی عبدالرسولی در این باره نوشته است: «مخصوصاً علاقه ٔمفرط به سیاست داشت و غالباً با هرکس در این باب سخن می‌گفت. حُبِّ وطن و عشق به استقلالِ مملکت، مذهب و سیرتِ او بود. هیچ گناهی را بزرگتر از خیانت به وطن و تمایل به اجانب نمی‌دانست؛ چنان‌که اغلبِ قصاید و مثنویاتش در این زمینه و راجع به این موضوع است.» ‌ 🟣 این پارادوکس، تکرارِ قصه‌ای ممکن است که در تاریخِ زُهد و تصوفِ اسلامی و شاید هم عرفانِ مشرق‌زمین سابقهٔ چند هزار ساله دارد. این زاهدانِ واقعی، از امثالِ ابن‌ادهم و بایزید گرفته تا افسانهٔ بودا، غالباً امری دنیوی و تمایلی این جهانی، وادار به زهدشان کرده است. در گوشه و کنارِ کرامات و احوال و اقوالِ آنان، ناخودآگاه، آن زمینهٔ دنیوی، گاه خود را آشکار می‌کند و ادیب، بی آنکه دعویِ زهدی از این دست که صوفیان در راهِ آن کوشیده‌اند، داشته باشد، با ایشان در این امر شریک بوده است و «ترکیبِ زهد و سیاست» که مرکزِ روحی و پارادوکسیِ وجودِ او را تشکیل می‌دهد از نخستین سال‌های نوجوانیِ او سرچشمه می‌گیرد که در جنگ و درگیری با نظامیانِ دولتِ انگلیس، در پیشاور[در هندوستان، پاکستانِ امروزی] ، گروهی از نزدیک‌ترین افرادِ خانوادهٔ او (پدر و عموزاده‌ها و دیگر عزیزان) قتلِ عام شدند و او با مادرش از این مهلکه جانِ سالم به در برد و به بخش‌هایی از خراسان گریخت و سپس به ایران آمد و متجاوز از هفتاد سال از عمرِ نود ساله‌اش را در ایران سپری کرد اما کینهٔ خویش را نسبت به انگلستان تا واپسین دمِ حیات از یاد نبرد و آرزوی انتقام گرفتن از ایشان را همواره در دل می‌پروراند. ادیب، با مشروطیتِ ایران نیز از این روی مخالف بود که مشروطه را در جهت میل و منافعِ انگلستان می‌دید. شاید او تنها شاعرِ عصرِ مشروطه باشد که برای شیخ فضل‌الله نوری مرثیه گفته است؛ مرثیه‌ای شیوا و دل‌انگیز به زبان عربی... ‌‌ 🔵 روی همان کینه و احساسِ انتقام‌جویی نسبت به انگلیسی‌ها بود که در صف آرایی‌های نظامیِ جهان، دلش همواره با دولت‌هایی بود که با انگلستان در تعارض بودند؛ ستایشی که از دولتِ آلمان و قیصرِ آلمان می‌کند، در حقیقت مرهمی‌است که بر زخمی کهن‌سال می‌نهد؛ آنجا که در پایان قصیدهٔ معروفش دربارهٔ قیصرِ آلمان می‌گوید: ‌‌ گر آلمانی شاعری، مانندِ مانی ساحری اَر تنگ‌آسا دفتری پَردازَد از اَمثال‌ها ‌‌ تا مَدحَتِ قيصر کُنَد بر نامِ وی دفتر کُنَد تفصيلش از گوهر کُنَد وز اخترش اجمال‌ها ‌‌ چون بینَد این دیبای من، دیبای دَهرآرای من دور اُفتَد از صحرای من از حُسنِ این مَنوال‌ها ‌‌ 🟤 و بلافاصله در پایانِ همین قصیده، دَفعِ دَخلِ مُقَدَّر می‌کند و به معترضانی که ممکن است بگویند چنین زبان و بیان و اسلوبی آیا در این روزگار می‌تواند خریدار داشته باشد و آن هم در مدحِ قیصرِ آلمان که شاید یک کلمه هم از این کلمات برای او مفهوم نیست، می‌گوید: ‌‌ با شوره خُرسندند اگر قومی ز دریا بی‌خبر بر دانشی‌مردم گُذَر بُگذَر از این جُهّال‌ها #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #انتشارات_سخن ‌‌ ۱۱ / #تیر / ۱۴۰۰ ‌‌ https://www.instagram.com/p/CQ1fJzlDrY-/?utm_medium=tumblr
0 notes
lhoomanl · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎. #اخوان_و_فروغ (۲ از ۲) ادامه از ۳ دی ۹۸ ⁦6️⃣⁩ نظره اولی حکم می‌کند که روزی خواهد رسید که فقط سطر آخر این صفحه اعتبار داشته باشد و دیگر کسی با سطرهای پیشین آن ارتباط برقرار نکند، اما واقعیت چیز دیگری است و و احتمالاً استمرار بیشتر آن که درزمانی است افزون‌تر است تا آن که همزمانی است. ⁦7️⃣⁩ ممکن است بپرسید: چرا؟ پاسخ بسیار ساده و در عین حال پیچیده و دشوار است؛ چون شعر یک پدیده فرهنگی است و فرهنگ یک «واحدِ» تاریخی است، هرچه این جنبه تاریخی عمیق‌تر باشد بقا و استمرار شعر که یکی از وجوه آن است بیشتر خواهد بود. ⁦8️⃣⁩ مثالی بزنم از گذشته. شاعران سبک هندی از آن دسته شاعرانی هستند که بیشتر کوشیده‌اند «همزمانی» باشند، ولی حافظ و سعدی و نظامی و خاقانی سعی در آن داشته‌اند که بیشتر در زمانی باشند. امروز ما در زنجيره تکامل تاریخی شعر فارسی برای گروه «در زمانی‌ها» ارزش بیشتری قائلیم. اگر به همان تمثیل «سطر» و «صفحه» بیندیشیم و هر سطر را یک قرن در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که در عصر ما افراشته و فروغ فقط با سطر آخر سروکار دارند و پروین بیشتر با سطرهای ۵-۶ سروکار دارد و ایرج با سطر آخر و سطر هفتم، که سطر سعدی است. بهار و تا حدی اخوان - به شیوه معتدل‌تر و هوشیارانه‌تری - با کل صفحه سروکار دارند. ⁦9️⃣⁩ استغراق مطلق در سطر آخر یک خطر عمده دارد و آن این است که در دراز مدت فراموش شود، زیرا زبان پیوسته در حال انتخاب و تغییر است و ادبیات جاودانه آن ادبیاتی‌است که بر مشترکات ادوار مختلف زبان تکیه می‌کند. فرض کنیم که «رفتمی» به جای «می‌رفتم» مربوط به سطرهای چهارم این صفحه باشد ولی از آنجا که در سطر هشتم، که سطر عصر حافظ است، به دست او هم انتخاب شده و مُهر تأیید بر آن خورده است، تضمینی از نبوغ حافظ دارد که به سادگی افراد یک ملت و تاریخ حاضر نیستند آن را به فراموشی بسپارند، زیرا به ناچار در شعر حافظ آمده است و از طریق او در شعر دیگران هم شناخته خواهد ماند. 🔟 تمثیل صفحه و سطر، امری‌است «نسبی» و «سطر آخر» خود می‌تواند تبدیل به صفحه‌ای شود که در آن سطرهای بسیاری وجود دارد؛ مثلاً اگر شعر فروغ را در قیاس با اخوان، که با تمام سطرهای این صفحه سروکار داشت، برخاسته از سطر واپسین این صفحه دانستیم، نباید به معنی این باشد که این حکم، مطلق است، زیرا فروغ هم به طور خالص در سطر آخر نایستاده، بلکه بهره‌هایی از سطرهای پیشین صفحه نیز دارد، ولی در میان شاعران بزرگ نوپرداز، بیش از هر کس دیگری موجودیت خود را در سطر آخر استواری بخشیده است؛ اما «سطر آخر» خود چیزی است نسبی. اینجا همان چیزی مطرح خواهد شد که به آن «زبان معیار» می گویند و زبان معیار نمی‌تواند صددرصد برخاسته از سطر آخر این صفحه باشد، بی‌گمان اجزایی از سطرهای دیگر را نیز در خود خواهد داشت. فرض کنیم فروغ اگر می‌خواست واقعاً با سطر آخر سروکار داشته باشد، ظاهراً به جای: «همه هستی من آیه تاریکی است که تو را در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد.» لازم بود بگوید: تموم هستی من یه آیه تاریکیه که تو رو هی تو خودش به سحرگاه... سطر آخر واقعی شاید چنین چیزی باشد. #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن ‏ https://www.instagram.com/p/B6n5B5kDNoy/?igshid=1eyy7j6c6cvi6
0 notes