Tumgik
#نادر_نادرپور
asharenabir · 1 year
Photo
Tumblr media
😞 ورق بزنید 😔 چگونه می روی با اینکه می‌دانی چه تنهایم؟ . . . . #نادرنادرپور #نادر_نادرپور #بیت_ناب #غزل #شاه_بیت #دلبرانه #خداحافظ #تک_بیت #شعر #اشعار_ناب #شعر_فارس #ایران #حافظ #سعدی #مولانا https://www.instagram.com/p/Cnev4DLqBme/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Photo
Tumblr media
یک اجرای متفاوت و شبی بیاد ماندنی سپاس از دعوت تون جناب نادرپور بزرگوار 🙏🙏 #تئاتر_خوب_ببینیم #نادر_نادرپور #تماشاخانه_اهورا #کوبو_آبه #ژاپن #تئاتر_نو #تئاتر #تیوال#تیوال_تئاتر #دنیز #دنیز_منفرد (at Haft-e Tir Square میدان هفت تیر) https://www.instagram.com/p/CcOZv0Zr7X2/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
lhoomanl · 3 years
Photo
Tumblr media
‏‎. 🔷 شاملو، به لحاظ دگرگون کردن رتوریک شعر فارسی، به تقلید از ترجمه خام شعر فرنگی، کار عظیمی انجام داده است: اولاً جمال‌شناسیِ شعرِ امثالِ نادرپور و توللی را - که گنجایش آن در همان چند سال اول تمام شده بود - از صحنه بیرون راند، و دیگر اینکه با ارائه نمونه‌های درخشانی از شعر یا تکه‌هایی از شعر خود، نگاه تازه‌ای را وارد شعر معاصر کرد. . . 🔶 ممکن است بگویی صبغه ایرانی را هم به کلی از شعر فارسی گرفت و تا آنجا پیش رفت که شعرهای خودش با ترجمه‌هایی که از شعر آراگون و الوار و لورکا کرده است تفاوت چندانی ندارد. به همین دلیل هم در خارج از ایران، شاملو نیمی از حرمت و قبول فروغ و سپهری را ندارد. چون شعر آنها خیلی شبیه شعر فرنگی نیست، اما شعر شاملو وقتی ترجمه می‌شود مثل این است که ترجمه یکی از شعرهای آراگون یا لورکا یا الوار را به زبان انگلیسی می‌خوانی. . . 🔷 در قرائت ترجمه یک شعر، آنچه «کمندِ» خواننده است یا فكر است(مثل افکار خیام) یا ایماژ است(مثل ایماژهای نظامی و منوچهری) یا رتوریک است(مثل رتوریک فردوسی، ناصرخسرو و سعدی). شاملو به لحاظ فکری چیزی که برای غربیان تازگی داشته باشد، حتی یک سطر هم ندارد. تکرار می‌کنم: حتی یک سطر. . . 🔶 می‌ماند ایماژ و رتوریک. این ایماژها هم غالباً در فرنگی مشابهات خود را دارند و اگر هم نداشته باشند چندان نیستند که مثل شعر منوچهری و نظامی در یک قطعه ۵۰ تا ایماژ تازه عرضه شود. پس آنچه می‌ماند رتوریک شاملو است که آن هم برای فرنگی، رتوریکی‌است دستمالی شده و مأنوس. اگر کسی بتواند رتوریک شعر کلاسیک فارسی را عیناً به فرنگی منتقل کند، برای خواننده فرنگی بسیار جالب خواهد بود. مثلاً رتوریک سعدی یا رتوریک حافظ را، چون بلاغتی بی‌سابقه برای آنهاست. البته این کار بسیار دشوار است و مقدمات بسیاری را لازم دارد. . . 🔷 شاملو با گرفتن صبغه ایرانی و شرقی از شعر فارسی آن را تبدیل به یک نمونه کامل شعر فرنگی کرده است. این در زبان فارسی و در نظر ماها که هر لحظه «عقرب زلف» ما را می‌گزد و آزرده از «تیر مژگان» و «کمان ابرو»ییم، حُسن است و در نظر خوانندگان خارجی و فرنگان، چنین نیست. . . . #با_چراغ_و_آینه #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن . ۲۳ / #آذر / ۹۸ #شاملو_شاعر_بی_همتای (۴) #شاملو #احمد_شاملو #فرنگی #نادرپور #نادر_نادرپور #فریدون_توللی #توللی #شعر_معاصر #آراگون #الوار #لورکا #فروغ #سپهری #سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد #خیام #نظامی #منوچهری #فردوسی #ناصر_خسرو #ایماژ #رتوریک #سعدی #حافظ‎‏ https://www.instagram.com/p/B6D3Q84DTXf/?igshid=1rar53j0wgnnw
0 notes
mildkani · 7 years
Photo
Tumblr media
که گر گریزم کجا گریزم؟! وگر بمانم؛ کجا بمانم؟! #نادر_نادرپور (at Café Dali)
0 notes
negarestanhonar · 7 years
Photo
Tumblr media
#مشاهير
#فریدون_مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به #همدان منتقل شده بود، و پدرش #ابراهیم_مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در #همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. #فریدون_مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در #تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به #تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در #دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان #ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای #متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به #تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به #دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
#تحصیل
#مشیری همزمان با #تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می‌پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در #روزنامه ‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و #نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته #ادبیات فارسی #دانشگاه_تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد می‌کرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینه‌های #ادبی و #فرهنگی از جمله نقد #کتاب، #فیلم، #تئاتر، #نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ #شعر هایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی #مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سال‌ها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکتر #پرویز_ناتل_خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
سرودن #شعر
#مشیری_سرودن #شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام #تشنه_توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین #شهریار و #علی_دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. خود او دربارهٔ این مجموعه می‌گوید: «چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله #نادر_نادرپور ، #هوشنگ_ابتهاج (سایه)، #سیاوش_کسرایی، مهدی #اخوان_ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک #شعر می‌گفتند و همه #شاعران نامدار شدند، زیرا به #شعر گذشته بی‌اعتنا نبودند. #اخوان_ثالث، #نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار #سعدی و #حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث می‌کردیم و بر آن تکیه می‌کردیم.»
#موسیقی
مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت شورای موسیقی و شعر #رادیو را پذیرفت، و در کنار #هوشنگ_ابتهاج ، #سیمین_بهبهانی و #عماد_خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه در #رادیو_ایران در آن سالها داشت. علاقه به موسیقی در مشیری به گونه‌ای بوده است که هر بار سازی نواخته می‌شده مایه آن را می‌گفته، #مایه_شناسی‌اش را می‌دانسته، بلکه می‌گفته از چه ردیفی است و چه گوشه‌ای ، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجسته‌ترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی بوده است.
#فریدون_مشیری در سال ۱۳۷۷ به #آلمان و #آمریکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای #کلن ، #لیمبورگ و #فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت #آمریکا از جمله در دانشگاه ‌های #برکلی و #نیوجرسی به طور بی‌سابقه‌ای مورد توجه دوستداران #ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به #سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله #استکهلم و #مالمو و #گوتبرگ شرکت کرد.
معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه‌ترین شعرهای نو زبان فارسی است.
با توجه به علاقه‌ای که وی به #عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعه‌ای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به شیخ #ابو سعید_ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمه‌ای به قلم دکتر جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود. ازدواج
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده‌است. مرگ
مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان‌ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴سالگی در تهران درگذشت. مزار او در بهشت زهرا، قطعهٔ ۸۸ (قطعهٔ هنرمندان)، ردیف ۱۶۴، شمارهٔ ۹ می‌باشد.
دربارهٔ مشیری
#عبدالحسین_زرین‌کوب در بارهٔ شعر مشیری می‌نویسد: «در طی سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هرروزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران می‌سپارد و به قلمرو افسانه‌های قرون روانه می‌کند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بی‌پیرایهٔ خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد... زبانی خوش‌آهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچ و خم‌های بیان ادیبانهٔ شاعران دانشگاه‌پرورد و در همان حال خالی از تأثیر ترجمه‌های شتاب‌آمیز شعرهای آزمایشی نو راهان غرب.»
تعدادی قطعات موسیقی روی اشعار #فریدون_مشیری ساخته شده.
قطعه شعری از از #فریدون_مشیری :
بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
https://youtu.be/Od1ORWACkko
1 note · View note
Photo
Tumblr media
اجرای متفاوت نمایش کمدی_تراژدی دوستان نويسنده: کوبو آبه مترجم: فردین توسلیان طراح، دراماتورژ و کارگردان: نادر نادرپور بازیگران(به ترتیب ورود): رامتین سلیمانی مهشید دلاوری حسین کرمی مروارید کفائی زویا زارعی باران شریعتی وانیا افضلی فرید ترابی حسن معصوم‌نژاد صابر خرم‌بخت درسا پورقاسمی محمدرضا فطرتی پرستو جانکی از ۱۵ فروردین ماه هر‌شب ساعت ۲۰ تماشاخانه اهورا # # # ‏ #نادر_نادرپور #تماشاخانه_اهورا #کوبو_آبه #ژاپن #تئاتر_نو #تئاتر #تیوال #تئاتر_خوب #دنیز #دنیز_منفرد https://www.instagram.com/p/CcOZS0xLcZq/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#نادر_نادرپور (زادهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان ـ درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس) از آغاز آنچه کردم بی‌ثمر بود همه سودم درین سودا ضرر بود چه حاصل بردم از این بازی بخت که انجامش از آغازش بتر بود نه هرگز تن به راحت آشنا شد نه هرگز دل ز شادی باخبر بود بد و خوب آنچه گفتم بی‌اثر ماند شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود بهار زندگی زودم خزان گشت که عمرم چون نسیمی تیزپر بود به هر در، حلقه‌ای کوبید و کوچید مرا قسمت گدایی دربدر بود گمان را از یقین برتر شمردم که چشم و گوش عقلم کور و کر بود به کار دیگران خندیدم از کبر ز بس اندیشه بکرم به سر بود به شعر آویختم، چون برگ در باد ندانستم که باد آشوبگر بود بنای هستی‌ام را واژگون کرد که اینم گوشمالی مختصر بود حریفان، خانه‌ها بنیاد کردند مرا خشت قناعت زیر سر بود رفیقان، نعره مستی کشیدند مرا فریاد خونین از جگر بود به بی‌دردان سپردم خوشدلی را که نوش دیگرانم نیشتر بود بسا شبها که از آشفته‌ حالی چو سر بر آسمان کردم، سحر بود بسا ایام کز شوریده‌ بختی دل غمگینم از شب تیره‌ تر بود بهشت شادخواران، جای من نیست مرا از آتش دوزخ گذر بود گرم برگشت ممکن بود ازین راه و یا در طالعم راهی دگر بود بدین‌سانش نمی‌پیمودم ای مرد که در‌ این راه‌پیمودن خطر بود برين عمر به باطل رفته نفرين خدایا، بس کن این بیداد، آمین https://www.instagram.com/p/CEPE63eHMiX/?igshid=60c2qb5cxqle
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#نادر_نادرپور (زادهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان ـ درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس) از آغاز آنچه کردم بی‌ثمر بود همه سودم درین سودا ضرر بود چه حاصل بردم از این بازی بخت که انجامش از آغازش بتر بود نه هرگز تن به راحت آشنا شد نه هرگز دل ز شادی باخبر بود بد و خوب آنچه گفتم بی‌اثر ماند شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود بهار زندگی زودم خزان گشت که عمرم چون نسیمی تیزپر بود به هر در، حلقه‌ای کوبید و کوچید مرا قسمت گدایی دربدر بود گمان را از یقین برتر شمردم که چشم و گوش عقلم کور و کر بود به کار دیگران خندیدم از کبر ز بس اندیشه بکرم به سر بود به شعر آویختم، چون برگ در باد ندانستم که باد آشوبگر بود بنای هستی‌ام را واژگون کرد که اینم گوشمالی مختصر بود حریفان، خانه‌ها بنیاد کردند مرا خشت قناعت زیر سر بود رفیقان، نعره مستی کشیدند مرا فریاد خونین از جگر بود به بی‌دردان سپردم خوشدلی را که نوش دیگرانم نیشتر بود بسا شبها که از آشفته‌ حالی چو سر بر آسمان کردم، سحر بود بسا ایام کز شوریده‌ بختی دل غمگینم از شب ��یره‌ تر بود بهشت شادخواران، جای من نیست مرا از آتش دوزخ گذر بود گرم برگشت ممکن بود ازین راه و یا در طالعم راهی دگر بود بدین‌سانش نمی‌پیمودم ای مرد که در‌ این راه‌پیمودن خطر بود برين عمر به باطل رفته نفرين خدایا، بس کن این بیداد، آمین تهران - 30 مرداد 41 https://www.instagram.com/p/CDHa340nbcs/?igshid=1qdqacgcct8wa
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
پای صحبت #فخری_نیکزاد گوینده #خوش‌صدا و باسابقه رادیو قبل از #نوروز سال ۴۷ به رادیو و تلویزیون تقاضا دادم. در آن زمان در دوبلاژ بودم، #تقی_روحانی صدایم را در رادیو تست کرد و گفت که خبر میدهیم و در تلویزیون هم صدا و تصویر گرفتند که شعرخوانی بود، چند قطعه #شعر دادند که بخوانم، وقتی از #استودیو بیرون آمدم، #فرح_اندوز اولین کسی بود که مرا #تشویق کرد. #منتظر جوابشان بودم که یکروز تقی روحانی زنگ زد و گفت: قبول شدی و هفته دیگر به سرِ کار بیا. یکروز که پای تلویزیون نشسته بودم، دیدم که برنامه‌های آزمایشی مرا از تلویزیون پخش می کنند، یعنی آنقدر خوب شده بود که برای نوروز پخش کردند، بلافاصله از تلویزیون زنگ زده شد که قبول شدم. آنزمان رادیو و تلویزیون از هم جدا بود، نمیدانستم که چکار کنم. به تقی روحانی زنگ زدم و گفتم: ترجیحاً به تلویزیون میروم. اولین برنامه تلویزیونی من شهر آفتاب بود که دکتر #پارسی_نژاد آنرا تهیه میکرد که #ترجمه کتابهای #فرانسوی بود و همینطور #فارسی. اینها #تفسیر و من اجرا میکردم، تا اینکه بعد از چند ماه طرح #برنامه #هفت_شهر_عشق نوشته شد که #موسیقی و #زندگی #شاعران و اشعارشان بود و تقریباً شبیه #برنامه_گلها ولی از نظر گفتار مفصل تر بود. با اولین خواننده‌ای که برنامه را اجرا کردیم #شجریان بود. این برنامه سالها ادامه پیدا کرد تا اینکه ۳ تا ۴ سال قبل از #انقلاب #نادر_نادرپور در رادیو و تلویزیون آمد و گروه ادب امروز را بنیان کرد که #اشعار شعرای #معاصر بود. برنامه‌‌های مختلفی بود و علاوه بر آنها من تمام برنامه‌های مخصوص تلویزیون از جمله #اعیاد اعم از #مذهبی و #غیرمذهبی، برنامه‌های ویژه ۴ آبان، نوروز، #جشن_سده را اجرا میکردم. وقتیکه رادیو و تلویزیون با هم ادغام شد، تهیه کنندگان رادیو بطرفم هجوم آوردند و برنامه‌های زیادی در رادیو داشتم از جمله نامه‌های یک #جهانگرد، یک شعر و یک شاعر، هزار و یک شب و برنامه‌های دیگر که فرصت سر خاراندن نداشتم. خاطره‌ای دارم که شاید درس عبرتی برای امثال من که دقت بیشتری داشته باشند. همیشه دوست داشتم که شعری را که میخوانم معنی‌اش را بدانم و همان شب به شنوندگان بدهم. یک شعر از حافظ بود که عربی بود و من بلد نبودم، از تهیه کننده معنی‌اش را پرسیدم و او خیلی جدی معنی کرد:‌ای ساقی جام را بگردان و ولش نکن. و شوخی نمیکرد و من هم جدی قبول کردم، چون او تهیه‌ کننده بود و ادعا داشت که حافظ شناس هم است. آن معنی ملکه ذهنم شد تا روزی در جلسه هفتگی نادرپور که در واقع مهمانی بود و شام میدادند و(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CGdOHdmHdtv/?igshid=126it2vjkddz
0 notes