Tumgik
#روزی که زن شدم
roseillith · 4 months
Text
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
روزی که زن شدم // THE DAY I BECAME A WOMAN (2000) dir. MARZIYEH MESHKINY
50 notes · View notes
Photo
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
The Day I Became a Woman (2000) ‘روزی که زن شدم’ Dir. Marziyeh Meshkiny
101 notes · View notes
Text
watch list - drama films
CLICK HERE TO ACCESS MY OTHER WATCH LISTS.
✵ ACTIVELY UPDATING ✵
☐  8½ (1963) ☐  12 Angry Men (1957) ☐  A Streetcar Named Desire (1951) ☐  All About Eve (1950) ☐  All Quiet on the Western Front (1930) ☑  An Inspector Calls (2015) ☐  Certain Women (2016) ☐  Les Choristes (2004) ☐  Cinema Paradiso (1988) ☐  Cléo de 5 à 7 (1962) ☐  The Color Purple (1985) ☐  The Crimson City (1928) ☐  Dead Poets Society (1989) ☐  Festen (1998) ☐  Fitzcarraldo (1982) ☐  The Flame of Love (1930) ☐  Girl, Interrupted (1999) ☐  Good Will Hunting (1997) ☐  La grande bellezza (2013) ☐  The Grapes of Wrath (1940) ☐  Hiroshima, mon amour (1959) ☐  If Beale Street Could Talk (2018) ☐  Inglourious Basterds (2009) ☐  J'Accuse (2019) ☐  Jeanne Dielman, 23, quai du commerce, 1080 Bruxelles (1975) ☐  Kes (1969) ☐  Lady from Chungking (1942) ☐  Lady Macbeth (2016) ☐  The Little Foxes (1941) ☐  Little Women (2019) ☐  Moonlight (2016) ☐  One Flew Over the Cuckoo's Nest (1975) ☐  Piccadilly (1929) ☐  Rebel Without a Cause (1955) ☐  La règle du jeu (1939) ☐  Requiem for a Dream (2000) ☐  Roma città aperta (1945) ☐  Shanghai Express (1932) ☐  Sophie's Choice (1982) ☐  De stilte rond Christine M. (1982) ☐  Tagebuch einer Verlornen (1929) ☐  Tangerine (2015) ☐  A torinói ló (2011) ☐  To Kill a Mockingbird (1962) ☐  The Toll of the Sea (1922) ☐  Trois couleurs trilogy ☐  L'une chante, l'autre pas (1977) ☐  别告诉她: The Farewell (2019) ☐  東京物語: Tokyo Story (1953) ☐  روزی که زن شدم: The Day I Became a Woman (2000)
13 notes · View notes
pastoo · 4 years
Text
#خشونت_‌علیه_‌زنان   #من_هم
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند حافظ روشنفکرانی هستند که در ملا عام سنگ حمایت از زنان را به سینه می‌زنند و در جلسات آزادی و برابری سخنرانی می کنند اما در زندگی‌خصوصی شان آزارگری تمام عیار هستند و این بازی دوگانه را چنان با مهارت اجرا می‌کنند که نه آزار دیده جسارت برملا کردن آن را دارد نه جامعه چنان رفتاری را از چنین بزرگانی باور می‌کند. این روشنفکران حتی در موج اخیر افشاگری «من هم» و «ساکت نباشیم»‌نقش حامی و مدافع زنان را بازی کردند که مبادا شکافی بر پیله امنی که ساخته‌اند بیفتد. اما اگر زنی آزار دیده به دلایلی که خواهم آورد از آبروی خود می‌ترسد یا نگران است که جامعه او را باور نکند و در دفاع از آزارگر او را به کنجی براند، چرا مردانی که شاهد و ناظر هستند مهر سکوت بر لب زده اند؟ همین سوال مرا به فکر واداشت و بر آن شدم که طشت ۳۰ ساله‌ای را از بام بیندازم. طشتی متعلق به یکی از گل‌های سر سبد جامعه روشنفکری ایرانی. او کسی نیست جز آقای عبدالرضا کلانتری معروف به عبدی کلانتری که نقد مذهب و سنت می‌کند، مقاله و کتاب می نویسد، سخنرانی می‌کند، در میزگردهای وسایل ارتباط جمعی حاضر می‌شود و در دفاع از آزادی زن، سینه به تنور می‌چسباند و به این ترتیب تور نامرئی‌اش را برای جلب اعتماد عمومی و خصوصی پهن می‌کند. آدمهایی مثل من که آقای کلانتری را سالهاست می شناسیم داستان‌های زیادی از زن آزاری او در حافظه داریم. اما در این متن فقط به چند خصوصیت رفتاری ایشان اشاره می کنم که آنقدر تکرار شده‌اند که برای تک تک آنها شواهد متعددی وجود دارد و برای دوروبری‌های آقای کلانتری اظهر من الشمس است. عبدی کلانتری هنگام «شکار» زنان ابتدا نقش یک مرد متعهد و مودب و مهربان را بازی می‌کند تا زن مورد نظر به امنیت و اعتماد کامل برسد و خود را در رابطه‌ای ‌بسته، عاشقانه و اخلاقی حس کند. بعد از ایجاد اعتماد و امنیت با نقد افراد خانواده و دوستان یار شروع می‌کند به بدبین کردن و ایجاد فاصله بین یار و نزدیکانش تا خود بشود ستون خیمه و تنها امین و معتمد. در این مرحله از ماه عسل اعتماد و عشق است که از صحنه‌های عاشقانه خصوصی و عریانی‌ها عکس و فیلم تهیه می‌کند. آرشیوی که هدف ظاهری آن ثبت لحظات رویایی و فراموش نشدنی است. بعد از کامل کردن آرشیو عکس وفیلم بازی شروع می‌شود و با استفاده از عکس وفیلم زنان قبلی و تعریف و تمحید از رفتار جنسی آنها حس حسادت و رقابت یار را تحریک می‌کند. با این کار یک مثلث عشقی می سازد و این رفتارها را انقدر ادامه می دهد تا آن زن دیگر تبدیل شود به ایده آل غایب رابطه. به این ترتیب یار حس می کند که از نظر ظاهر و تجربه و استعداد کمبود دارد و لایق آقای کلانتری نیست، و باید برای حفظ ایشان بیشتر تلاش کند واز خود مایه بگذارد. بعد از این مرحله پای زنان دیگر را که معمولا از دوستان یا آشنایان نزدیک یار هستند به رابطه باز می‌کند که باعث آزار عاطفی شدید می‌شود. اگر هم اعتراضی صورت گیرد به چشم تحقیر و عقب ماندگی به یار نگاه می‌کند. بعلاوه با مهارت و سو استفاده از اعتماد و با اطلاعات دروغ رابطه یار با دوستش را تیره و پر تنش می‌کند. در این حالت استادانه و مثل یک انسان فرهیخته که دون شان خود می‌داند وارد «خاله زنک بازی های زنانه» شود، خود را از دعواها و کشمکش‌های بوجود آمده کنار می کشد و رابطه‌اش را تا آنجا که بتواند با هر دو زن ادامه می دهد. یکی از دردناک ترین داستانهای این چنینی آقای کلانتری رابطه او با یک زن فعال چپ سیاسی در بحبوحه دستگیریهای دهه شصت است. این زن و کلانتری در انظار رابطه‌ای متعهد داشتند که به ازدواج نزدیک بود. اما ناگهان گندش در آمد که آقای کلانتری با صمیمی ترین دوست این زن هم رابطه دارد. این شوک برای زن دردناک بود اما کلانتری این بازی را آنقدر ماهرانه ادامه داد که زن دچار روان پریشی شد و توان ادامه زندگی در نیویورک را از دست داد و به ناچار و با علم به دستگیری به ایران برگشت و همانطور که انتظار می‌رفت روانه زندان جمهوری اسلامی شد. من این زن و خیلی از زنان دیگری که در دام آقای کلانتری گرفتار شده‌اند را می شناسم اما به احترام حریم خصوصی نامی نمی‌برم هر چند بسیار امیدوارم که بعد از انتشار این استشهاد این زنان فرهیخته با زبان خودشان داستان‌هایشان را بنویسند. آقای کلانتری بارها در متن ها و صحبت هایش آرامش دوستدار را یکی از مهمترین متفکران امروز معرفی کرده. یکی از تزهای کلیدی آقای دوستدار که آقای کلانتری از آن بعنوان یک ایده اوریجینال یاد می کند مفهوم دینخویی است، به این معنی که شخصی که در فرهنگ دینی و اسلامی بزرگ می شود چه معتقد باشد چه لائیک، چه چپ باشد چه راست عمق فرهنگ و اندیشه و رفتارش به آموزه ها و ارزشهای دینی گرایش دارد. آقای کلانتری دینخویی را یک معضل بزرگ فرهنگ شیعه ایرانی می‌داند ، در حالیکه خود بهترین تجسم دینخویی است. حدود چهل است که در نیویورک زندگی می‌کند، شهری که انواع روابط سکسی و عاطفی آزاد و بدون آزار در آن ممکن است. در تمام این سالها بعنوان یک صاحب نظر پای ثابت حلقه های روشنفکری و گالری های هنری بوده است. مدرک جامعه شناسی دارد. منتقد سینماو ادبیات و انواع هنرهاست و شیفته موسیقی غربی. بی تردید دایره معلومات و محفوظاتش بسیار وسیع است. از نقد فرهنگ ایرانی نان می خورد،اما همین آدم در رابطه عاطفی با زنان یک شیعه تمام عیار است. گاه دیده‌ام که آقای کلانتری در فضاهای کوچک وخصوصی این تصویر را ایجاد کرده که هر چه به یارش عشق و محبت داده او نفهمیده و بها نداده و از این رابطه یک سویه به شدت دل شکسته شده و به یک همدم عاطفی واقعی نیاز دارد به یک فرشته نجات! این شگرد معمول مرد مسلمان است که می گوید زنم قدرناشناس و «سرد» است و نیازهایم را برآورده نمی کند و به دنبال صیغه‌ای می‌گردد و اگر همسرش اعتراض کند از حسادت و حساسیت بی دلیل خودش است. شگرد دیگر آقای کلانتری این است که بعد از ویران کردن یار و رفتن او با گریه و زاری سعی در جلب ترحم دوستان مشترک کرده و با این ترفند و به پشتوانه اعتبار فرهنگی - هنری و متانت ظاهری چنان نقش قربانی را بازی می‌کند که مورد قبول جمع واقع می‌شود و به این ترتیب جای آزارگر و قربانی را عوض می‌کند . بهرحال دیر یا زود تک تک این زنها متوجه می‌شوند که آقای کلانتری رفتارهای ضد و نقیض و بیمار دارد و سعی می‌کنند به شکلی مسالمت آمیز و سالم از او جدا شوند. اما واکنش آقای کلانتری در این موارد هم با آزار و تخریب روانی همراه است. در این شرایط ابتدا سعی می کند زنی که به رفتار او اعتراض کرده مغزشویی کند وبه او بقبولاند که حافظه اش بد کار می کند، به دلیل ناامنی روانی دچار حسادت و شک است بن��براین موضوعات را وارونه می بیند و یا به دلیل توهم چیزهایی می بیند که اصلا اتفاق نیفتاده و در نهایت با یک انگ سنتی، طلبکارانه مدعی می‌شود که یار قدر عشقش را نمی‌داند. بی شک هر زن یا مردی که در چنین فضای روانی باشد بعد از مدتی به عقل خود شک می کند. مخصوصا اگر به طرف مقابل اعتماد داشته باشد و به ذهنش هم خطور نکند که اینها شگردهای معمول رابطه های بیمار و آزاردهنده هستند. زن دیگر به حس و فهم خودش اعتماد نمی کند، در یک فضای تعلیق بی جواب گیر می کند و هر جور مسائل را تحلیل کند یک گوشه کار می لنگد. فکر می کند ایراد از خودش است که یا بدبینی بی اساس دارد و یا قدرت تحلیلش خوب نیست. بدترین اتفاقی که برای قربانی یک رابطه روان-آزار می تواند بیفتد اینست که به درک و حقیقت خودش از تجربه هایش شک کند. این موضوع قدرت تغییر و انجام هر اقدامی را از او می گیرد. آقای کلانتری از این هم فراتر می رود و به خاطر اشرافش به نظریه های روانکاوی فروید، نظریه های جنسیت و تبحر در زبان خیلی راحت به یارش می‌قبولاند که مشکلات و بدبینی ها و غمی که در رابطه با او دارد به خاطر مشکلاتش در کودکیست و در آخر به زن شرم می دهد که با رفتار سبک سرانه رابطه‌ای ناب و زیبا را چرکین کرده است. به این ترتیب می تواند زنی که به درستی به او اعتراض کرده را بدهکار و شرمگین کند. فراموش نکنیم که مهمترین دلیلی که این رابطه ‌های پر آزار با سکوت قربانی همراه است وجود آرشیو عکس و فیلم کذایی آقای کلانتری از قربانیانش است و ترسی که در دلشان انداخته از انتشار آنها. قربانیانی که خوب میدانند ایشان در جهت حفظ خودش از هیچ کاری فروگذار نمی‌کند. حداقل در چند مورد زنهایی را می‌شناسم که بعد از پایان رابطه مصرا از او خواسته اند عکس ها را پاک کند و از جلوی چشم بردارد و او قبول نکرده است. خودش را صاحب عکس ها و فیلم‌ها می داند . بارها دیده شده که زنی بانشاط و باانرژی وارد رابطه با آقای کلانتری شده و بعد از مدتی افسرده و مضطرب در حالی که با یکی دو زن دیگر دشمن شده و از جمع دوستان پرت افتاده‌ا نیمه جان خود را از این رابطه در برده و مدتها طول کشیده تا به روال زندگی عادی برگردد . می شناسم زنانی را که با آقای کلانتری در رابطه بوده‌اند و بعد از جدایی کارشان به دکتر و قرص ضد افسردگی و روان درمانی کشیده است. جدایی از آقای کلانتری ساده نیست و این آدم مثل هر آزارگری در عذاب دادن زنی که قصد جدا شدن از او را دارد آنچه در چنته دارد به کار می‌بندد. اگر هم دیگر به زنی نیاز نداشته باشد او را به هر شکلی دست به سر می کند و حتی اتفاق افتاده که با بستگان آن زن تماس گرفته و شکوه وشکایت که فلانی مزاحم من است و من دیگر نمی دانم به چه زبانی به او بگویم خواهان رابطه با او نیستم. موضوع اختلاف سن با این زن ها هم جای ذکر دارد. سی سال پیش داستان اینطور نبود اما در این مدت گویا ایشان بزرگ نشده‌اند و همچنان به دنبال دخترانی حداقل ۳۰-۲۰سال جوانتر از خودشان می گردد. پرونده زن آزاری ماهرانه آقای کلانتری مال امروز و دیروز نیست و این آدم هرگز نمی تواند ادعا کند که از عواقب رفتارش بی اطلاع است، با این حال او در این سالیان هیچ تغییری در رفتارش نداده . این نشان می دهد که زن آزاری آقای کلانتری آگاهانه و تعمدی است. حتی انسانی که در عمرش یک کتاب نخوانده باشد، وقتی ببیند رفتارش مرتب باعث عذاب و درد می شود به کارهایش فکر می کند و اگر بخواهد در رفتارش تجدید نظر می کند. اگر آسایش زنان برای آقای کلانتری اهمیت داشت همان سی و اندی سال پیش که زنی را راهی زندان جمهوری اسلامی کرد دست از این بازیها برمیداشت. من به دلایل متعدد (از جمله بازگشت به ایران ) ترجیح می دهم این مطلب را به عنوان ناشناس منتشر کنم. اما اگر روزی بیاید که زن آزاری و خشونت روانی علیه زنان پیگرد قانونی داشته باشد، حاضرم در هر دادگاهی علیه ایشان شهادت بدهم. آقای کلانتری از بازی قدرت با زنهایی که به او اعتماد کرده اند و از نبوغ خودش در اینکه می تواند دو رویکرد متضاد داشته باشد،لذت می‌برد. عبدالرضا کلانتری نویسنده مارکسیست و منتقد فرهنگی که بعنوان صاحبنظر به پرگار بی بی سی، رادیو زمانه، مجله روشنفکر، سکولاریسم نو، نگام و آسو دعوت می شود، سالهاست پشت پرده و دور از نگاه عمومی با مهارتی مثال زدنی زنان را مورد آزار و خشونت قرار می‌دهد. پستوی خانه‌اش نقض کامل تمام شعارهای برابری خواه در فضای عمومیست.
Tumblr media
1 note · View note
nerozip2-blog · 5 years
Text
کسب درآمد میلیونی از اینترنت
کسب درآمد از اینترنت
کسب درآمد میلیونی از اینترنت
کسب درآمد روزانه سیصدهزار تا یک میلیون از اینترنت
آیا میدانید تنها تعداد محدودی از افراد راه و روش کسب درآمد میلیونی از اینترنت را میدانند؟
کاملترین پکیج آموزشی ارایه شده برای کسب درآمد از اینترنت بدون سرمایه
ما در این سایت پکیج آموزشی به شما ارایه میدهیم تا درآمد میلیونی و 100% تضمینی از اینترنت داشته باشید.
به جرات میتوانیم بگوییم که در هیج جایی این روش ها ارایه نشده و شما هیچ جایی نمیتوانید این آموزش ها را پیدا کنید.
ما تمام تجربه خود را در زمینه کسب درآمد از اینترنت و کسب درآمد میلیونی از اینترنت در این پکیج جمع کردیم که خود
ما از تمام این روش ها برای کسب در آمد میلیونی استفاده کردیم.
دوستان کسب درآمد میلیونی از این روش ها صد در صد تضمینی و واقعی هست و اگر با استفاده از این روش ها برای
کسب درآمد از اینترنت نتونستید موفق شوید دنبال روش دیگه ای نباشید.چون ما کاملترین و بهترین روش هایی را جمع
کرده ایم که هیچ کس از آنها خبر ندارد.
محتوای پکیج کسب درآمد از اینترنت :
کسب درآمد ۳۰۰ هزار تا یک میلیون تومان روزانه
تمامی راه های کسب درآمد از اینترنت
۸۰ هزارتومان از محصولات پرفروش اینترنت به رایگان
اگر نگاهی از بالا به شرایط اقتصادی کشور بیاندازیم اوضاع بدی را شاهد خواهیم بود و به اهمیت کسب درآمد از اینترنت پی خواهیم برد.بیکاری
و گرانی بیداد می کند و هر روز قیمت اجناس گرانتر شده و کارخانجات و اداره جات نیروهای خود را کاهش می دهند.
در این اوضاع نابسامان باید فکری برای درآمدمان بکنیم چرا که شاید ما نیز روزی جزو قربانیان این اوضاع بد اقتصادی شویم. اما در این اوضاع
بد اقتصادی کسانی هستند که به دنبال درآمد عالی هستند. سوال اینجاست که این درآمد و کار پر سود را چطور می توان پیدا کرد؟
در دنیای اینترنت خیلی از آدم ها هستند که دوست دارند کسب درآمد کنند و به خیلی چیزها و ایده ها فکر میکنند .
همه ما دوست داریم در کمترین زمان بهترین درآمد را داشته باشیم مثلا یک فرد به طور میانگین اگر ۱۲ ساعت کار کند و شیفت هم باشد میتوانددر روز ۵۰۰۰۰ تومان درآمد کسب کند که خوب بد نیست ولی باید قید زندگی خودش را بزنه.چون ۱۲ ساعت کار میکنه و ۸ ساعت میخوابدو ۴ ساعت با خانواده اگه برای خریدبیرون نره این یک واقعیته.ولی من دوست دارم در کمترین زمان ۵۰۰۰۰ تومان بدست بیاورم” مثلا در یک ساعت”.
من همیشه اعتقاد دارم که ما باید کار کنیم تا زندگی کنیم نه اینکه زندگی کنیم تا کار کنیم “کسب درآمد از اینترنت”
ما باید تفریح داشته باشیم اگر یک روز ۲۴ ساعته ما باید ۸ ساعت بخوابیم ۱۰ ساعت با خانواده تفریح کنیم و 2 ساعت با دوستانمون بیرون باشیم و ۴ ساعت کار کنیم. این رویای من بود رویایی که وقتی سرکار بودم بهش فکر میکردم چون همش سرکار بودم ۱۲ ساعت کار بعد ۶ ساعت خواب بعد ۲ ساعت ناهار بعد دوباره کار و کار خسته کننده بودبرام .
بعد یه تصمیم گرفتم که بگردم روشی پیدا کنم که بتونم پول در بیارم بدون اینکه بخوام برای کسی کار کنم. برای اینکه یک روش خوب پیدا کنم از خوابم زدم ۱۶ ساعت کار ۴ ساعت خواب و باقی پشت کامپیوتر دنبال انواع و اقسام روش های کسب درآمد از اینترنت تمام روش های موجود در بازار را خریدم ولی هیچ کدام برای من ��نبع درآمد نشد که نشد.
ولی بعد از چند ماه نا امیدی به آرزوم رسیدم و روش پول دار شدن از طریق اینترنت را پیدا کردم اونم نه در سایت های ایرانی بلکه در سایت های کشور های اروپایی من راهی را پیدا کردم که من را به زندگی امیدوار کرد . کسب درآمد از اینترنت
و به جای اینکه ۱۲ ساعت کار کنم تا روزی ۵۰۰۰۰ بهم بدهند در خانه سه ساعت کار میکنم و روزی ۱۸۰۰۰۰۰ درآمد دارم. اصلا دنیا را یه جور دیگه میبینم وقتی یک نفر را در خیابان میبینم داره جوراب میفروشه تو سرما پیش خودم میگم چرا من ؟چرا من باید فقط این روش را بلد باشم �� شاید خدا دوستم داره نمیدونم .
میدونید دوستان اوایل که داشتم پول در می آوردم دوست نداشتم کسی از راز من با خبر بشه دوست داشتم فقط من تنهایی پودار باشم چون این روش من بود که برای پیدا کردنش وقت گذاشتم ولی الان میگم نه باید به کسانی که زمانی مثل خودم بودند کمک کنم پس بگذارید شما را راهنمایی کنم.
صد در صد تضمینی و امتحان شده
چرا کسب درآمد از اینترنت؟
کسب درآمد از اینترنت یکی از بهترین شغل های دنیا است که با آن در هر شرایطی می توانید درآمد بالا و پایداری داشته باشید. چه وضع اقتصادی کشور خوب باشد چه بد شما درآمدتان سر جایش است. در کسب و کارهای اینترنتی پتانسیل های بالایی وجود دارد که در کمتر از چند روز می توان به اندازه حقوق چندین کارمند درآمد داشت. فقط کافیه به فکر اعتماد سازی و جمع آوری مخاطبان مورد علاقه به کسب و کارتان باشید.
مزایای کسب درآمد از اینترنت
کسب درآمد از اینترنت بدون سرمایه است
کسب درآمد از اینترنت در هر شرایطی
کسب درآمد در منزل با کامپیوتر و بدون احتیاج به مکان خاص کسب درآمد اینترنتی بدون نیاز به مجوز دسترسی به مخاطبان هدف بیشتر
مبلغ درآمدتان از اینترنت نامحدود هست
دوستان یه روش در این دنیای پهناور در مورد کسب درآمد از اینترنت وجود دارد که اکثر ما از آن خبر نداریم ولی اکثرمردم اروپا و امریکا از آن
اطلاع دارند و از آن روش ها هم استفاده میکنند که خوب من هم دارم از این روش استفاده میکنم این روش بسیار ساده است و همه افراد
میتوانند ازش استفاده کنند.
تنها کافی است به اینترنت دسترسی داشته باشند آن وقت میشود در نیم ساعت تا ۳۰۰۰۰۰ تومان پول بدست آورد .شما نه فایلی را میفروشید و
نه بازاریابی میکنید فقط و فقط طبق آموزش من پیش میروید و میبینید خیلی ساده است انقدر ساده که فکرش را هم نمیکنید.
ببینید دوستان شما برای پولدار شدن و کسب درآمد میلیونی کافیه که پای خودتون را جای پای من بگذارید من اول قصد داشتم این آموزش را مجانی در اختیار مردم
قرار دهم ولی وقتی افرادی فایل های بی ارزش را برای فروش گذاشتند و من هم قبل از این روش آنها را خریدم و به نتیجه نرسیدم من هم بر آن
شدم تا برای اموزشم ارزش قائل بشم با این تفاوت که آموزش من از همه ِ آموزش ها متفاوت تره و کسب درآمد در آن وجود دارد.
عزیزان همین الان دو تا در جلوی پای شما قرار داره یکی از درها روش نوشته ورود و دیگری نوشته خروج تصمیم با خودتونه که اینده را چگونه
میخواهید اگر آینده خود را دوست دارید و دوست دارید هم زندگی کنید هم پول داشته باشید از درب ورود وارد شوید و میبینید که همه چیز
حقیقت داره و میشود خیلی ساده به ۳۰۰۰۰۰ تومان در نیم ساعت دست پیدا کرد طبق آموزش من یا تردید میکنید و از درب خروج خارج
خواهید شد و تا سال ها به این فکر خواهید کرد که پشت در ورود چی بوده به هر حال تصمیم با شماست.
من تلاشم را برای شما کردم بلاخره همه که نباید پولدار باشند کسی به خواستش میرسه که بهایش را بده دوستان شما همین امروز میتوانید
شروع کنید و اولین درآمد خودتان را کسب کنید . دوست دارم دنیای خودتان را از امروز بسازید .
این روش در هیچ سایتی مطرح نشده و برای اولین بار از این سایت مطرح میشود
عدم کسب درآمد از این بسته غیر ممکن هست مگر اینکه(هیچ) توانایی نداشته باشید
بخشش خداوند به هر کس، به اندازه نیت اوست امام علی (ع)
یک توضیح مهم : نمی خواهم مثل بقیه آموزش هایی که در مورد کسب درآمد از اینتنرت در اینترنت پخش شده از جملات تبلیغاتی استفاده کنم و یا پرینت حساب یا لیست تسویه حساب ها از درآمدهای خود را برای شما قرار دهم ( که می تواند فوتوشاپی باشد ) می خواهم یک آموزش واقعی در اختیار شما بگذارم و اگر راضی نبودید با کمال رضایت مبلغ را برگشت می دهم چون از آموزش خودم مطمئن هستم ما در اینجا ویدیویی را از عمل کرد خودمو در دوره ۱۵ روزه قرار دادیم که با استفاده از همین روش کسب درآمد ۳۰۰ هزار در سی دقیقه است . ویدیوی عملکرد :
۴/۱ تا ۴/۱۵ موجودی : ۲۶ ملیون تومان
خیلی خیلی مهم!!!
فیلم اثبات درآمد 26 میلیونی ما در15 روز
حتما حتما فیلم را ببینید
سوالات متداول :
سوال : آیا اگه شما در روز انقدر درآمد دارید چرا فایل میفروشید ؟ این شک من را بر طرف کنید ممنون
سلام وقتی گفته میشه کسب درآمد از اینترنت یعنی شما باید از تمام منابع خود استفاده کنید میخوام یه مثال کوچک بزنم
کریس رونالدو یک فوتبالیسته که در سال درآمد میلیاردی دارد از فوتبال ولی با این همه درآمد چرا در تبلیغات هم ایفای نقش میکنه و کسب درآمد میکند ؟ ما درآمد خوبی داریم خدا را شکر ولی از فروش فایل هم کسب درآمد میکنیم شما تجربه ما را دارید میخرید یک معلم مجانی درس نمیده شما باید به معلم خود پول بدید تا تجربه خودش را در اختیار شما بگذارد .
سوال : آیا میتوانم با این محصول از همین امروز درآمد داشته باشم ؟
بله
سوال : سلام من شک دارم آخه اگر بشه ۳۰۰ هزار در روز بدست آورد دیگه هیچکس سرکار نمیره دیگه نیازی نبود کار کنیم من میترسم همش تبلیغات الکی باشه مثل بقیه آموزش های دیگه که سایت های دیگه میفروشند آیا واقعا تضمین میدید که این آموزش متفاوته لطفا سریع به این ایمیلم پاسخ بدید با تشکر
دوست عزیز شک شما طبیعی هست بلاخره آدم باید محتاط هم باشه من به شما قول میدهم که متفاوته و تا الان در هیچ سایتی این آموزش ما را پیدا نمیکنید. ما تضمین میدهیم اگر آموزش ما تکراری بود مبلغ را برگشت بدیم. در مورد اینکه کسی دیگه سرکار نمیره هم درسته ولی شما نگران نباشید چون آنقدر آدم شکاک وجود داره که ما کمبود نیروی کار نخواهیم داشت شاید در روز ۵۰۰ نفر از این محصول دیدن کنند ولی تنها شاید ۴ نفر این محصول را خریداری کنند پس میبینید که ما ۴۹۶ نفر هنوز داریم که به خاطر باورشون و شکشون از این محصول استفاده نمیکنند ولی آون ۴ نفر همان افرادی هستند که ریسک پذیر هستند و خودروی آخرین سیستم سوار میشن و از کنار آون ۴۹۶ نفر عبور میکنند و جالبه که آون ۴۹۶ نفر دوست دارند جای آون ۴ نفر باشند حالا تصمیم با خود شماست که جزء ۴ نفر باشید یا ۴۹۶ نفر
سوال : چگونه به این محصول اعتماد کنم؟
من و بسیاری از دوستانم (خریداران) داریم از این پکیج کسب درآمد می کنیم ، برای همین ویدیوی عملکرد خودمو در یکماه برای شما قرار دادم اگر این فایل آموزشی را خریدید و نتوانستید ازش کسب درآمد کنید دیگر دنبال کسب درآمد از اینترنت نباشید که پولتان را دور خواهید ریخت چون ما علاوه بر روشی که بیان می کنیم تمام روش های کسب درامد از اینترنت رو برای شما خریدیم و به رایگان در پکیج گزاشتیم.
سوال : این محصول مثل بقیه روش های کسب درامد در اینترنت است؟
خیر ، این روش کاملا خاص و تعداد کمی در ایران از این روش اطلاع دارند که کاربران ما هستند ، ما به شما تضمین میدهیم اگر این آموزش برای شما تکراری یا خاص نبود وجه پرداختی را عودت می دهیم.
سوال : نیاز به تمرین هم داریم ؟
بله ، یکشبه نمیتوان ملیاردر شد مگر با رسیک ، هدف ما رسیدن به درآمد خوب است پس به تمرین و کسب تجربه نیاز داریم.
سوال : آیا گارانتی بازگشت وجه ارائه می دهید ؟
بله ، درصورتی که متوجه شدید این آموزش مانند بقیه آموزش های موجود در اینترنت است ۵۰ درصد از مبلغ به خریدار عودت داده می شود ، کافیست شماره شبای حساب خود را از طریق ایمیل موقع خرید برای ما ارسال کنید ، طی مدت ۳ روز کاری وجه به حساب شما انتقال داده می شود.
بخوانید  اسرار کسب درآمد در منزل
توجه : این آموزش برای تمام سنین، مرد و زن، پیر و جوان، با هر سطح سواد، بیکار و شاغل و … همه و همه تهیه شده و همه قادر به انجام آن هستند.
من در این پکیج تمام راههای کسب درآمد از اینترنت را به شما آموزش دادم و مهم ترین آموزش من ویدیوی آموزشی هستش که ۴۵ دقیقه زمان میبره تماشا کردنش و اینکه چطوری در روز میتوانید تا حتی ۹۰۰ هزار تومان کسب درآمد کنید این شوخی نیست و با کسی شوخی ندارم هدف همه ما کسب درآمد از اینترنت هست و من این کار را برای شما آسان کردم چون خود من از این روش کسب درآمد میکنم پس به شما این اطمینان را میدهم که موفق خواهید شد.
محتوای این پکیج :
کسب درآمد ۳۰۰ هزار در ۳۰ دقیقه
تمامی راه های کسب درآمد از اینترنت
۸۰ هزارتومان از محصولات پرفروش اینترنت به رایگان
در صورت داشتن هرگونه مشکل با ایمیل زیر در ارتباط باشید:
ویدیوی عملکرد :
حتما حتما فیلم را ببینید
ویدیو عملکرد
۴/۱ تا ۵/۱۸ موجودی: ۷۳ ملیون تومان
تخفیف ویژه 80%
25 دیدگاه
1 note · View note
sedayemardan · 2 years
Photo
Tumblr media
قصه از نیمه شب ِدو سال پیش که تازه بچه دار شده بودیم شروع شد:با صدای گریه ی پسرم از خواب پریدم و به اتاق خواب نوزادم رفتم که دیدم خانمم گوشی به دست بالای تخت بچه نشسته اما اصلا حواسش به بچه که داشت گریه می کرد نبود،حتی متوجه نشد که من وارد اتاق شدم تا اینکه با صدای بستن در سرش را از روی گوشی بلند کرد و دستپاچه گفت:داشتم با دکترِ بچه چَت می کردم!میگه ممکنه دل درد داره که اینقدر گریه می کنه...آنشب متوجه دروغِ خانمم شدم ، اما به روش نیاوردم و از فردای آن روز رفتارهاش و تحت نظر گرفتم که متوجه ی رابطه ی وی با چند مرد غریبه شدم و چندماه پیش به دستور قاضی به اتفاق مامور کلانتری وارد خانه شدیم،مرد غریبه و همسرم بازداشت شدند... خلاصه ی پرونده:با طرح پرونده ی رابطه ی نامشروع،زن منزل شوهر را ترک و پرونده ی مطالبه ی مهریه اش را مطرح می کند،شوهر که درگیر پرونده ی رابطه ی نامشروع واثبات این اتهام بوده به کل از پرونده ی مهریه و عواقب محکومیت در چنین پرونده ای غافل بوده تا روزی که با حکم جلب به محل اقامت زن مراجعه می کند همزمان با جلب ِ زن،مامورین کلانتری محل نیزبه موجب ماده۳قانون اجرای محکومیت های مالی *شوهر را بابت مهریه بازداشت می کنند!و به این شکل محکوم له پرونده ی کیفری با دستبند وپابند به عنوان محکوم علیه پرونده ی مهریه راهی واحد اجرای احکام کیفری می شود تا پس از تحویل زن به اجرای احکام کیفری، بابت بدهی ناشی از مهریه راهی زندان شود! لینک خبر در استوری درج خواهد شد. khabaronline.ir/news/1622184 https://www.instagram.com/p/CcdYYb9tquM/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
shahzaad-deadpulse · 3 years
Text
آ قربون پسر
Tumblr media
به یاد پدرم
«آ قربون پسر!»
 1
پدرم از هر لحاظ كه فكرش را بكنید شخصیت چشمگیری داشت كه فوراً‌ جلب توجه می‌كرد؛ از جمله به لحاظ ظاهری: مردی فوق‌العاده خوش‌سیما و خوش‌اندام با  نزدیک به 190 سانتیمتر قد كه یادم نیست یك بار هم بدون لباس شیك از خانه بیرون رفته باشد. وقتی آن كت و شلوار سفید/شیری‌رنگ یا كت و شلوار طوسی روشن‌اش را می‌پوشید منظم و مرتب با پیراهن شیك و كراوات متناسب بر گردن، حتی وقتی پیرمرد هم شده بود دخترها و زن‌ها از او چشم برنمی‌داشتند. سال‌های آخر، تركیب آن موهای سفید برف‌گون كه هنوز هم كمابیش پرپشت بودند و زیبا واقعاً او را باشكوه جلوه می‌داد.
 بزرگ‌ترین تفریح‌اش در دوران پیری خواندن روزنامه و کتاب بود. حتی صفحه‌های تسلیت و ترحیم را هم می‌خواند و هرازگاهی صدایش با اندوه و حیرت برمی‌خاست كه «آخ، ... هم مرد.» یك مصدقی پرحرارت قدیمی بود كه همچنان  عاشق و شیدای مصدق بود. تا آخرین لحظه‌ی عمرش ملحدی سفت و سخت ماند! در جوانی و میان‌سالی زندگی بی‌اندازه خوشی داشت. زمانی فوق‌العاده ثروتمتد بود ولی سخاوت بی‌اندازه، رفیق‌باز بودن و البته اهل صفا بودن و وارستگی‌اش باعث شده بود همه‌‌ی ثروتش را از دست بدهد. بیش‌تر از نیمی از اقوام و آشنایان به لحاظ مادی و/یا معنوی مدیون او هستند. خیلی‌ها را ثروتمند كرد، زندگی خیلی‌ها را از متلاشی شدن نجات داد و البته 99 درصد همین آدم‌ها وقتی پیر و بیمار و البته بی‌پول شده بود كوچك‌ترین سراغی از او نگرفتند. با این حال حتی یک بار هم از زبان پدرم گلایه‌ای در این باب نشنیدم. تا این حد بزرگوار بود.
در واقع باحال‌ترین پدری بود كه می‌توانید تصور بكنید. راستش فکر می‌کنم تقریبأ تمام خصوصیات ژنتیک خوبم را از او به ارث برده ‌باشم! به هیچ وجه كاراكتر معمول پدرهای ایرانی را نداشت و بیش‌تر به پدرهای خیلی باحال غربی می‌ماند. وقتی به سن بلوغ نزدیك شدم بدون هیچ رودربایستی و لاپوشانی شروع كرد با من از تجربه‌های جنسی خودش در دوران قدیم گفتن تا چشم و گوش���ام باز شود!
فكر می‌كنم ده یازده سال هم نداشتم وقتی برای اولین بار بساط "لیموناد (از نوع قرمز) و مزه را به دست خودش چید و من و برادر دیگرم مهرداد را صدا زد. كاملاً‌ معلوم بود كه داشت كیف دنیا را می‌كرد. چند بار تكرار كرد: «"لیموناد" را باید این‌جوری بخوری، با پسرهات. این‌طوری كیف می‌ده.» البته این اتفاق فقط در مواقعی می‌افتاد كه چشم مادرم را دور می‌دید. البته مادرم هم اصلآً سنتی نبود (كلاً خانواده‌ای سنتی نبودیم خوش‌بختانه) ولی خب به هر حال نمی‌توانست "لیموناد" نوشیدن یك‌وجب بچه را هضم كند! در هفده هجده سالگی برای اولین بار شروع كردم به سیگار كشیدن. پدرم وقتی متوجه شد، بدون این كه چیزی به من بگوید دیگر بسته‌ی سیگارش را توی جیب‌اش نمی‌گذاشت بلكه دم دست روی میزی جایی می‌گذاشت تا من بابت سیگار پول ندهم. همین برخورد او باعث شد فوراً علاقه‌ام به سیگار كشیدن را از دست بدهم تا حدوداً شش هفت سال بعد.
در حالی كه تمام دوستان و بچه‌محل‌ها یكی از بزرگ‌ترین كابوس‌های زندگی‌‌شان "مکان" بود من كوچك‌ترین دغدغه‌ای از این بابت نداشتم چون پدرم نه تنها مشكلی با این قضیه نداشت بلكه تشویق‌ام هم می‌كرد و در واقع عشق دنیا را می‌كرد!
اولین باری که در شانزده هفده سالگی دختری را به خانه‌مان آوردم حسابی چهره‌اش باز شد! دو سه ساعت بعد که دختر رفت پدرم بلافاصله آمد توی اتاقم و اول از همه کلی تشویقم کرد بابت تور کردن چنین دختر زیبا و خوش‌اندامی! انصافأ هم دختر که ارمنی بود واقعأ لعبتی بود و از تاپ‌ترین "تکه"های محلمان. بابا اول همان شوخی معمولش را کرد:
- مگه قرار نبود یه مادر و دختر پیدا کنی مادره مال تو دختره مال من؟!
سپس با کنجکاوی پرسید:
- خب کاری کردی یا نه؟ نگو نه که...
- آره بابا. پس چی؟ اول بوسیدمش بعد کم‌کم راضی‌اش کردم.
- آفرین. گوشش رو مالیدی بهت گفته بودم؟
- آره. جواب داد.
- پس چی که جواب میده. خب چند بار باهاش رفتی؟
با غرور گفتم: - دو بار.
- چی؟
صدایش متعجب بود. اول فکر کردم به طرز خوبی متعجب است. چه خیال خامی!
- همچین تیکه‌ای رو سه ساعت با هم خلوت کردین تو اتاقت برای دو بار؟
- پس چندبار؟ تازه دختر بود، زن که نبود.
- خب دختر باشه. من همسن تو بودم توی طویله‌ی خونه‌مون خانم می‌آوردم یک دهم این هم خوشگلی نداشتن، حداقل چهاربار ترتیب‌شون رو می‌دادم یه ساعت نشده! وقتی می‌رفت هم تازه دو بار به یادش با خودم ورمی‌رفتم!
اصلأ شوخی نمی‌کرد. اهل چاخان کردن هم هرگز نبود. مخ‌ام سوت کشید!
- اوه اوه! شما دیو شهوت بودین پس با این حساب.
- آره که بودم. پس چی؟ حالا هم هستم. تو هم باید باشی!
  2
می‌خواهم به چیزی اقرار كنم كه شاید باعث شود برای همیشه از من بدتان بیاید! از به‌خصوص شانزده هفده سالگی به بعد درگیر اختلاف‌ها و قهرهای بی‌پایانی با پدرم شدم كه تا روزی كه زنده بود ادامه پیدا كرد. در واقع دو سه بار و هر بار چند سال از خانه قهر كردم. همین قضیه باعث شد از هفده هجده سالگی مصمم شوم به لحاظ مالی روی پای خودم بایستم تا مجبور نباشم دست جلوی پدرم دراز كنم.
حتما ‌از خودتان می‌پرسید كه چرا باید كسی با چنین پدر نازنینی قهر كند؟ خب مسأله این جاست كه قضیه در واقع اصلآً مربوط به رابطه‌ی من و پدرم نمی‌شد و همیشه پای مناسبات همواره پرتنش او و مادرم در میان بود. در طول سال‌ها كار چنان بالا گرفت كه حتی آن روز صبح كه پدرم در بیمارستان جان سپرد پیش‌اش نبودم و حتی از این اتفاق غمگین هم نشدم.
سال‌ها گذشت تا توانستم نگاهی واقع‌بینانه و منصفانه به روابط میان پدر و مادرم بیندازم. برای اولین بار متوجه شدم كه چه ناعادلانه در مورد پدرم قضاوت كرده بودم. سال‌ها پیش فهمیدم كه همیشه در این اختلاف‌ها هر دو طرف قضیه مقصرند و اتفاقاً دریافتم كه پدرم طفلكی همیشه طرف كم‌تر مقصر قضیه بود و شاید بی‌اغراق در 80 تا 90 درصد موارد مادرم مقصر بوده. ولی خب وابستگی بیش از حد من به مادرم باعث شده بود نتوانم این حقیقت آشكار را دریابم و حالا موقعی متوجه‌اش شده بودم كه دیگر دیر بود.
  این بزرگ‌ترین حسرت تمام زندگی پرحسرت من بوده و خواهد بود.
 3
یكی از زیباترین خاطرات‌ تمام زندگی‌ام كه با دنیا عوض‌اش نمی‌كنم بهترین لحظه‌ی دوران بزرگسالی من و پدرم بود: فكر می‌كنم مادرم مسافرت بود. رابطه‌ی میان من و پدرم مثل همیشه شكرآب بود ولی عجالتاً‌ در یك خانه با هم  و با مادرم زندگی می‌كردیم. من ‌دختری را كه سال‌ها عاشق‌اش بودم به خانه‌مان ‌آورده بودم و دختر دو روز و دو شب ماند. پدرم طفلكی تمام آن مدت ازمان پذیرایی كرد و حتی شام و ناهار می‌پخت. هرگز كوچك‌ترین تلاشی برای سر درآوردن از آن‌چه در اتاق من می‌گذشت نكرد. میوه و وسایل دیگر پذیرایی را می‌آورد، در می‌زد، می‌گذاشت پشت در و بعد خودش می‌رفت. غذا را چند بار با هم خوردیم. با دوست‌دخترم محترمانه و در عین حال صمیمانه رفتار می‌كرد و دو سه باری هم صادقانه زیبایی‌اش را ستود. بعد هم نوبت دوست‌دخترم شد كه خوش‌تیپی پدرم را بستاید! من هم به‌شوخی گفتم: «خب چه توافقی. من می‌رم دیگه. به پای هم پیر شین!»
 از این سطرها به بعد را با گریه‌ای مقاومت‌ناپذیر و به‌سختی می‌نویسم. موقعی كه وقت رفتن دختر و من فرارسید در فرصتی كه دختر بیرون در آپارتمان داشت كفش‌هایش را می‌پوشید بابا به من نزدیك شد، كیف جیبی‌اش را درآورد و باز كرد و جلوی من گرفت و با محبت‌آمیزترین لحن ممكن گفت:
- بابا جون، پول كم و كسر نداری؟ بردار. هر قدر لازم داری بردار. اصلآً‌ همه‌اش رو بردار.
وقتی تردید مرا دید ادامه داد:
- بردار بابا، با دوست‌دخترت هستی یه وقت آبروریزی نشه.
ولی تردید من به خاطر این بود كه اشك داشت از چشمانم سرازیر می‌شد. بیش‌تر از ده سال بود كه از پدرم پول نخواسته و نگرفته بودم. در آن لحظه نیازی هم نداشتم. ولی مطمئن بودم اگر نگیرم پدرم ناراحت می‌شود و اگر بگیرم حالا حالاها طعم شیرین‌اش را با خودش در تنهایی بی‌پایانش مزمزه خواهد كرد. پس برداشتم. یک اسكناس هزار تومانی برداشتم كه آن موقع پول كمی هم نبود. بابا اصرار كرد بیش‌تر بردارم ولی گفتم كافی است. از او خداحافظی كردم تا بروم ولی دو قدم برنداشته دوباره به طرفش برگشتم، تنگ ‌بغل‌اش كردم و هر دو گونه‌اش را بوسیدم. می‌خواستم به او بگویم که خیلی دوستش دارم یا لااقل ازش تشکر کنم ولی حتم داشتم به محض این که شروع به صحبت کنم بغضم خواهد ترکید. انگار بغض بابا هم در آستانه‌ی ترکیدن بود چون در حالی كه صدای پیرش از فرط عاطفه و بغض می‌لرزید فقط دو سه کلمه گفت؛ ولی تمام عشق و دلتنگی و افسوس و نیاز و اندوه‌‌ و شوق‌اش را به طرز غریبی در همین کلمات گنجاند؛ طوری که مو بر تن‌ لرزان‌ام راست کرد:
- آ قربون پسر.        
افسوس كه حتی آن دو روز شیرین و حتی آن لحظه‌های جادویی هم فقط تا مدت كوتاهی رابطه‌‌ی من و پدرم را زیبا نگه داشت. من ابله با آن كله‌‌ی پرباد خیلی زود باز همه چیز را خراب كردم. حیف كه معمولآ وقتی می‌فهمیم كه دیگر دیر شده.
 4
در تمام این سال‌ها صدها بار همان چند كلمه‌ی پدرم با آن صدای پیر و خسته و لرزان از فرط عاطفه در گوش‌ام، در مغزم و در روح‌ام طنین‌انداز شده و هر بار، بدون استثنا هر بار، اشك‌ام را درآورده است:
- آ قربون پسر.
و صدها بار در پاسخ‌اش گفته‌ام:
- نه، قربان تو بابا جون. من قربان تو برم. قربان خودت و اون قلب پاک زخم‌خورده‌ی چاک‌چاک‌ات و  اون تنهاییت.
فقط همان یک بار نگفتم، هیچ نگفتم؛ فقط همان یک باری که واقعأ مهم بود و واقعأ باید می‌گفتم.
هرگز خودم را نبخشیده‌ام. کاش او هم مرا نبخشیده باشد. حق‌ام نیست.
 |||||||
 این سه ترانه‌ی بی‌همتا را به یاد و خاطره‌ی پدرم، به خاطره‌ی "بابا"، تقدیم می‌كنم:
 Mike and the Mechanics - The Living Years ( HQ sound - with Lyrics ) - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=gUdiQWxps5E
                                                                                                                 black - too many times - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=QIRMXmzCrF4
 Fleetwood Mac - Oh Daddy (Album Version with lyrics) - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=8jB3zzv2G6Y
             Mike & The Mechanics – The Living years
                      Every generation
Blames the one before
And all of their frustrations
Come beating on your door
I know that I'm a prisoner
To all my Father held so dear
I know that I'm a hostage
To all his hopes and fears
I just wish I could have told him in the living years
Crumpled bits of paper
Filled with imperfect thought
Stilted conversations
I'm afraid that's all we've got
You say you just don't see it
He says it's perfect sense
You just can't get agreement
In this present tense
We all talk a different language
Talking in defence
Say it loud, say it clear
You can listen as well as you hear
It's too late when we die
To admit we don't see eye to eye
So we open up a quarrel
Between the present and the past
We only sacrifice the future
It's the bitterness that lasts
So Don't yield to the fortunes
You sometimes see as fate
It may have a new perspective
On a different day
And if you don't give up, and don't give in
You may just be OK.
Say it loud, say it clear
You can listen as well as you hear
It's too late when we die
To admit we don't see eye to eye
I wasn't there that morning
When my Father passed away
I didn't get to tell him
All the things I had to say
I think I caught his spirit
Later that same year
I'm sure I heard his echo
In my baby's new born tears
I just wish I could have told him in the living years
Say it loud, say it clear
You can listen as well as you hear
It's too late when we die
To admit we don't see eye to eye
-------------------------------------------
Black – Too Many Times Lyrics
 There've been too many times
When I never said what was on my mind
How was I to know you'd go so soon?
Your God would come to take you home
Leaving me stumbling over
Stupid lines on a shabby page
Daddy, sometimes I'm filled with rage
I lost the only thing that was really mine
So daddy, can you hear me?
Oh daddy, do I still make you laugh?
And I know just what you'd say
 Is this really the time and place
To say all of those things that we never said?
There've been too many times
When my head was filled with stupid pride
I hope you're laughing now
That all these words have been set aside
Oh daddy, can you hear me?
Oh daddy, do I still make you laugh?
And I know just what you'd say
Is this really the time and place
To say all of those things that we never said?
 It seems so long since I saw you
And yet it seems like yesterday
There's no need to make amends
For I look on us as friends
Oh daddy, can you hear me?
Oh daddy, do I still make you laugh?
Oh daddy, can you hear me?
Oh daddy, do I still make you laugh?
Still make you laugh?
There've been too many times
There've been too many times
There've been too many times
There've been too many times
Songwriters: COLIN VEARNCOMBE
Too Many Times lyrics © BMG RIGHTS MANAGEMENT US, LLC
--------------------------------------
 FLEETWOOD MAC – Oh Daddy
 (Christine McVie)
 Oh Daddy,
You know you make me cry,
How can you love me,
I don't understand why.
Oh Daddy,
If I can make you see,
If there's been a fool around,
                                                                                       It's got to be me.
Oh Daddy,
You soothe me with your smile,
You're letting me know,
You're the best thing in my life.
Oh Daddy,
If I can make you see,
If there's been a fool around,
It's got to be me.
1 note · View note
dayyoos-blog · 6 years
Text
روانشناسی، اینترنت و خوشبختی - قسمت اول
صبح یکی از روزهای تابستون – تابستونی که من بین اول و دوم راهنمایی بودم – توی اتاق پذیرایی داشتم با برادرام بازی می کردم که مامانم اومد پیشمون و بعد از همراهی مختصری با ما در بازی کردن، تلویزیون رو روشن کرد و برادرام رو نشوند پای برنامه کودک تا سرگرم برنامه کودک بشن و بعد مامانم رفت توی اتاقش و من رو هم صدا کرد که برم پیشش.
مامانم نشست لبه تخت و به من هم گفت که کنارش بشینم. با زبانی کودکانه و ساده شروع کرد به صحبت کردن درباره مرحله های مختلف زندگی مثل کودکی، نوجوانی و جوانی و به من گفت که با توجه به سن و سالت باید آماده رفتن از مرحله کودکی به مرحله نوجوانی بشی و شروع کرد به توضیح دادن درباره دوران بلوغ که این دوره در ابتدای مرحله نوجوانی شروع میشه و تا چند سال طول میکشه. خلاصه درباره علایم بلوغ مانند بزرگ شدن سینه ها، پریود شدن و ... با زبانی مناسب یک دختر 12 ساله توضیح داد. البته توی مدرسه هم یکی از معلمها مون یه صحبت خیلی مختصر درباره بلوغ کرده بود ولی توضیحات مامانم خیلی بیشتر و بهتر بود.
بعدا فهمیدم که بابام به مامانم گفته بوده تا با من درباره بلوغ صحبت کنه. این هم باید بگم که بابام روانشناس هست و مامانم خانه دار. من الان 28 سالمه. مامانم 51 و پدرم 59 سالشه. دوتا برادر دارم به اسم مجتبی و مصطفی که به ترتیب 25 و 23 سالشونه. اسم مامانم و بابام، منصوره و علی هست و اسم من هم محدثه و همگی ساکن تهران.
چند ماه بعد از صحبتهای مامانم، برای اولین بار پریود شدم و بر اساس قول و قرارهایی که با هم داشتیم ماجرا رو بهش گفتم که اون هم کارهایی که باید میکردم رو بهم گفت و یه نوار بهداشتی هم بهم داد تا استفاده کنم.
هر روزی که میگذشت شهوتم زیاد و زیادتر می شد و خجالت می کشیدم که درباره این حس درونی با مامانم صحبت کنم و این درحالی بود که مامان ازم خواسته بود که هر سوالی درباره دوران بلوغ و موضوعات جنسی دارم ازش بپرسم تا راهنماییم کنه ولی شرم و حیاء بی مورد که احتمالا توی مدرسه یا از طریق تلویزیون در وجودم شکل گرفته بود این اجازه رو به من نمیداد تا بتونم با مامانم درباره نیاز جنسی سوالی بپرسم بنابراین برای پاسخگویی به نیاز جنسی راهی جز خودارضایی پیدا نکردم. من هم مثل خیلی از نوجوون های دیگه با خودارضایی لذت می بردم و به آرامش می رسیدم.
تعطیلات تابستونی بین دوم راهنمایی و سوم راهنمایی من شروع شده بود. صبح یکی از روزهای اوایل تعطیلات که بابام رفته بود سرکار (بیمارستان)  و برادرام توی کوچه مشغول بازی بودن و من هم در حال تماشای تلویزیون بودم، مامان گفت: بیا بشین کنارم میخوام باهات حرف بزنم. رفتم کنارش نشستم بهم گفت: عزیزم مگه ازت نخواسته بودم هر سوال و راهنمایی که درباره موضوعات جنسی داری ازم بپرسی و چیزی رو از من پنهان نکنی؟ برای چی این همه خودارضایی کردی و منو در جریان این کارهات نذاشتی؟ با شنیدن صحبتهای مامان شوکه شدم و کلی تعجب کردم که چجوری از خودارضایی های من با خبر شده و همینطور حسابی خجالت می کشیدم بطوری که نمیتونستم توی چشمهاش نگاه کنم. بعد از چند ثانیه سکوت، سرم رو بالا گرفتم و شروع کردم به معذرت خواهی و بهش قول دادم که دیگه خودارضایی نکنم و چیزی رو ازش پنهان نکنم.
البته بعدا مامانم بهم گفت که اصلا نمیدونسته که من خودارضایی میکنم یا نه و برای اینکه از این قضیه سر در بیاره با یه دستی زدن به من و گفتن اینکه من از خودارضایی هات باخبرم خواسته عکس العملم رو ببینه که من هم مثل آدم های ساده لوح، زود شروع به اعتراف و معذرت خواهی کردم که این باعث شد مادرم مطمئن بشه که من خودارضایی میکنم و شهوت در وجودم شکل گرفته.
به محض اینکه عذرخواهی کردنم تموم شد خندید و من رو گرفت توی بغلش و بعد از یه بوسه بهم گفت: تو فقط باید بابت پنهان کاری عذرخواهی کنی نه به خاطر خودارضایی. خودارضایی که کار بدی نیست.
با شنیدن این حرف از مامان، حس خجالت کشیدنم تموم شد و با بغل کردن و بوسه های مکرر اون، بطور کامل آروم شدم. مامانم بهم گفت: باید قول بدی که از این به بعد چیزی رو از مادرت پنهان نکنی و هر سوالی که داشتی ازم بپرسی البته به شکلی که مجتبی و مصطفی متوجه نشن، آخه اون دوتا بچه اند و هنوز به سن بلوغ نرسیدن. من هم قبول کردم و به مامان قول دادم که دیگه چیزی رو ازش مخفی نکنم و اون هم خوشحال شد و ازم تشکر کرد.
بعد از تمام شدن صحبتهای من و مامان، برگشتم و دوباره نشستم جلوی تلویزیون، نگاهم به صفحه تلویزیون بود ولی همش داشتم به حرفهای مامان فکر می کردم. به خاطر حمایتها و پشت گرمی هایی که از مامانم دیده بودم خیلی خوشحال بودم و پیش خودم فکر میکردم که چیکار کنم تا رابطم با مامانم صمیمی تر بشه. بعد از کلی فکر کردن، این رو متوجه شدم که از بین رفتن شرم و دریده شدن پرده ی حیاء بین اعضای خانواده، یه عالمه لذت و خوشی رو برام به ارمغان میاره.
زدن موهای زیر بغل و اطراف کسم، بهانه خوبی بود برای آغاز رابطه صمیمانه با مامانم. یادم میاد همیشه قیچی و تیغ توی حموم بود و هر چند هفته یکبار موهای زیر بغل و اطراف کسم رو با تیغ میزدم. یه روز که با مامانم توی خونه تنها بودم رفتم پیشش و ازش پرسیدم که بهتره موهای زاید بدنمو با تیغ بزنم یا واجبی؟ قبل از اینکه جواب بده، ازم پرسید تا حالا با چی میزدی؟ منم گفتم با تیغ . بهم گفت: کدوم تیغ؟ گفتم از تیغ هایی که توی حموم بود استفاده میکردم. یه کم اخم کرد و گفت تیغ یه وسیله شخصیه دیگه از اون تیغ ها استفاده نکن و هر وقت هم خواستی موهای بدنتو بزنی به خودم بگو تا بهت واجبی بدم. بهش گفتم چند هفته هست که موهای بدنمو نزدم بهم واجبی میدی برم هموم خودمو تروتمیز کنم؟ با تعجب گفت الان؟ منم گفتم آره خب. گفت باشه و رفت توی اتاقش و یه بسته واجبی برام آورد و گفت روی جلدش طرز استفادشو نوشته، با دقت بخون بعد استفاده کن.
از حموم که بیرون اومدم  ازم پرسید حالا تیغ بهتره یا واجبی؟ منم گفتم اصلا تیغ قابل مقایسه با واجبی نیست، تا حالا بدنم اینقدر تروتمیز نشده بود. اونم با تعجب گفت: واقعا ! اجازه هست ببینم بدنت چجوری شده. منم که دقیقا منتظر همین جمله بودم با یه عشوه خاصی گفتم چرا که نه. اصلا قرار ما این بود که چیزی رو از هم مخفی نکنیم و با هم صمیمی باشیم. اونم در پاسخ به این حرف من با خنده گفت: ای شیطون. کم کم داری راه می افتیاااا
اول تی شرتم رو در آوردم و زیر بغلم رو به مامانم نشون دادم. ازش پرسیدم خوب تمیز شده؟ اونم بهم گفت: عالی. شلوارمم در آوردم ولی شورتم رو نه. فقط جلوی شورتم رو تا حدی که بالای کسم معلوم بشه کشیدم پایین گفتم اینجا چطور؟ قبل از اینکه جواب بده گفت من که همه جاشو ندیدم که بخوام نظر بدم چرا شورتت رو کامل در نمیاری منم گفتم آخه....یکم مکث کردم که گفت چیه به همین زودی قول و قرارهامون رو یادت رفت. من مادرتم دلیلی نداره چیزی رو از من پنهان کنی. البته من از خدام بود که شورتمو دربیارم توی اون لحظه فقط داشتم ناز میکردم.
با پایین کشیدن شورتم دیگه کاملا لخت شده بودم. به مامانم گفتم نگاه کن ببین خوب موهای اطراف کسم رو زدم. بهم گفت: ایستاده، خوب مشخص نمیشه برو روی مبل بشین پاهات هم باز کن تا همه جاش معلوم باشه. همین کار رو کردم و مامانم اومد جلوم نشست و خیره شده بود به کسم. یه دست به کسم کشید گفت: وای چه کس خوشکلی داری محدثه. با این کارش کم کم داشتم حشری میشدم و اون هم متوجه شده بود که من دارم کیف میکنم. برای بار دوم روی کسم دست کشید و من با صدایی شهوت انگیز گفتم: جوووون بازم کسمو بمال. اون هم شروع کرد به مالیدن کسم که صدای آه آه من اتاق رو پر کرده بود. بعد از چند دقیقه کسم حسابی آب انداخته بود و مامان با استفاده از آبی که از کسم بیرون می اومد کسم رو میمالید و بعد شروع کرد به میک زدن چوچوله و لیسیدن کسم که تقریبا یک دقیقه بعد یه لرزه ای کردم جیغی کشیدم و ارضاء شدم. مامانم بلند شد و روی مبل و کنارم نشست. با دستش سرمو خم کرد سمت خودش و لبهام رو بوسید و بهم گفت: عزیزم خیلی دوست دارم عاشقتم. منم به مامانم گفتم: لذتی رو که تجربه کردم صد برابر لذت خودارضایی بود. مرسی مامان جونم خیلی خوبی، ممنون.
اولین لز من با مامانم به معنی آخرین خودارضائی من بود. رابطمون روز به روز صمیمانه تر میشد و هر چند شب یکبار با هم هماهنگ میکردیم که وقتی همه خواب هستن، بیاد توی اتاق من، تا با هم لز کنیم و هر روزی که می گذشت، از مامانم چیزهای بیشتری یاد میگرفتم و اطلاعاتم راجع به سکس بیشتر و بیشتر میشد.
چند روزی از رابطه سکسی بین من و مامانم میگذشت که مامانم ازم خواست که درباره رابطمون پیش هیچکسی حرف نزنم مخصوصا توی مدرسه و پیش همکلاسی هام. دقیقا یادم هست که بهم گفت: مجازات این کاری که ما میکنیم، اعدام هست. جمهوری اسلامی به کسی رحم نمیکنه پس خوب حواست رو جمع کن تا مشکلی برامون پیش نیاد.
بعد از شروع لز و رابطه صمیمی با مامانم، به فکر سکس با بابام افتادم و به خودم میگفتم کاش با بابام هم صمیمی می شدم و میتونستم با اون هم سکس داشته باشم. برای رسیدن به کیر بابام دوتا راه داشتم ولی نمیدونستم کدوم یکی از این راه ها بهتره. راه اول این بود که از مامانم بخوام که شرایط رو برای سکس من با بابام فراهم کنه و راه دوم این بود که خودم مستقیم و بدون اطلاع مامان به سراغ بابا برم. برای انتخاب راه اول تردید داشتم چون فکر میکردم با گفتن درخواستم به مامان، اون رو عصبانی کنم و شرایط برام سخت بشه و مشکل راه دوم هم این بود که نمیدونستم بابام چه عکس العملی در مقابل خواسته من نشون میده و در صورت پاسخ مثبت بابام به درخواستم و باخبر شدن مامانم از سکس بین من و بابام، اون چه واکنشی نشون میده.
میدونستم که چندتا از دوستای مدرسه ام کلی فیلم سوپر دارن. یه روز موقع زنگ تفریح رفتم پیش یکیشون و ازش خواستم که یه فیلم سوپری بهم قرض بده که از سکس دوتا زن و یک مرد باشه. فرداش که پنج شنبه بود، دوستم اون فیلمی رو که میخواستم برام آورد.
وقتی رسیدم خونه به مامان یه چشمک زدم و با لبخند گفتم: خودتو آماده کن که امشب میخوایم دوتایی حسابی خوش بگذرونیم. برگشت بهم گفت: میخوای چیکار کنی؟ منم بهش قضیه رو گفتم که توی مدرسه از یکی از دوستام یه فیلم سوپر گرفتم و امشب میخوام با تو بشینم پای کامپیوتر و فیلم سوپر نگاه کنم. اونم خوشحال شد و گفت: اتفاقا منم میخواستم تنوعی به رابطمون بدم. که خودت پیش دستی کردی شیطون. بهش گفتم چه تنوعی؟  تو برنامت چی بود؟ که گفت: باشه بعدا بهت میگم الان وقتش نیست. با این حرفش درباره برنامش بیشتر کنجکاو شدم و دوباره اصرار کردم که برنامه خودشو بگه. بهم گفت: باشه آخر شب وقتی همه خوابیدن میام توی اتاقت هم قضیه رو بهت میگم و هم با همدیگه فیلم نگاه میکنیم.
لحظه شماری میکردم تا شب بشه. در طول روز هر وقت توی اتاق یا آشپزخونه تنها میشدیم، همدیگه رو انگشت میکردیم همش میخندیدیم.
ساعت 11شب بود که برادرهام رفتن توی اتاقشون ب��وابن. منم رفتم توی اتاقم و در رو بستم یه صندلی دیگه گذاشتم کنار صندلی کامپیوتر ، CD رو گذاشتم توی کامپیوتر و منتظر مامان شدم. بعد از نیم ساعت مامان با دوتا خیار اومد توی اتاق. یه خیار بزرگ و یکی دیگه هم کوچک تر. بهش گفتم خیار چرا آوردی؟  گفت: این خیار بزرگه مال منه و این کوچکتره هم مال تو. میخوام با این خیارها سوراخ کونمونو گشاد کنم. خیارها رو گذاشت روی کمدم و اومد نشست کنارم و منم فیلم رو play کردم. هر چقدر که از فیلم میگذشت شهوتی تر میشدیم. ساک زدن اون دوتا دختره برای پسره تمام شد و پسره شروع کرد به کردن یکی از دخترها و اون یکی دختره هم مشغول لیسیدن پستونهای دوستش شد. پسره داشت کس دختره رو با کیرش پاره میکرد که من به مامان گفتم کاش جای این دختره بودم. بهم گفت خیلی کیر دوس داری؟ منم بهش گفتم: دوست داشتن چیه من عاشق کیرم آرزومه یه پسر کیر کلفت کسو کونمو پاره کنه. خندید و گفت تو فعلا ببین از عهده این خیار کوچیکه بر میای بعد حرف از کیر کلفت بزن. منم برگشتم گفتم این که برای من چیزی نیست. اونم با یه حالت کل کل گفت: باشه بزار فیلم تموم بشه ببینم میتونی این خیار رو جا کنی توی کونت یا نه.
حین دیدن فیلم داشتم کسمو میمالیدم و دیگه کامل حشری شده بودم که شروع کردم به لخت شدن. به مامان هم گفتم لخت شو تا شروع کنیم به لز. در حین دیدن فیلم مامانم کس من رو میمالید و من هم کس مامان رو. فیلم به دقایق آخرش رسیده بود و پسره کیرشو از کس دختره درآورد و آب کیرشو ریخت توی دهن اون یکی دختره و دختره، همه آب کیرهای پسره رو خورد. از مامان پرسیدم که تا حالا آب کیر بابا رو خوردی که اون گفت: تا دلت بخواد آب کیر باباتو خوردم. اکثر مواقع آب کیرشو میریزه توی دهنم. بهش گفتم آب کیر بابا چه مزه ایی؟ گفت: دوس داری طعمش رو بچشی؟ گفتم آره چرا که نه و جفتمون شروع کردیم به خندیدن و همو بغل کردیم و همو بوسیدیم.
با تمام شدن فیلم از جلوی کامپیوتر بلند شدیم و در حالی که دستمون روی کون هم بود تا کنار تخت رفتیم و به پهلو روبروی هم خوابیدیم روی تخت و شروع کردیم به لب دادن به همدیگه. در حین لب دادن، مامان سوراخ کونمو میمالید و من ازش میخواستم که بیشتر به سوراخ کونم فشار بیاره. همون انگشتی که باهاش سوراخ کونمو میمالید کرد توی دهنش و اون رو خیس کرد و دوباره، به مالیدن سوراخ کونم با همون انگشت ادامه داد. مالیدن سوراخ کون با انگشت و خیس کردن همون انگشت با آب دهنش خیلی برام لذت بخش بود و این کار رو مکررا انجام میداد تا اینکه فشارهای انگشتش روی سوراخ کونم بیشتر شد و انگشتش رفت داخل کونم. یه کم دردم گرفت ولی این درد، دردی لذت بخش بود. انگشتشو داخل کونم میچرخوند و به عضله های اطراف سوراخ کونم فشار می آورد تا سوراخ کونم گشاد و گشاد تر بشه. بعد به من گفت که دمر بخوابم. این کار رو انجام دادم و پاهام رو از هم باز کردم. مامانم چندتا تف غلیظ انداخت داخل و اطراف سوراخ کونم و رفت خیار کوچکتر رو از روی کمدم آورد. خیار رو داد بهم و گفت: میخوام اینو بکنم توی کونت تا سوراخ کونت گشاد بشه. عزیزم میخوام آرزوتو برآورده کنم میخوام کیر کلفت بابات رو توی کس و کونت ببینم و نظرتو راجع به مزه آب کیر بابات بشنوم. با شنیدن این حرف از مامانم، آرزوم رو دست یافتنی می دیدم و داشتم از خوشحالی بال درمی آوردم.
دونستن اینکه قراره به آرزوم برسم، باعث شده بود که انرژی و انگیزم توی سکس دوچندان بشه. مامانم بهم گفت: محدثه جان، کیر بابات خیلی کلفته، برای همین باید اول سوراخ کونت خوب گشاد بشه و بعد سکس با بابات رو شروع کنی درضمن برای سکس از کس هنوز زوده باید چند سال بگذره بعد.
مامان بهم گفت: خیار رو بکن توی دهنت و خوب تف مالیش کن تا راحت بره داخل کونت. این کار رو انجام دادم و بعد خیار رو دادم دست مامانم تا اونو بکنه توی کونم. با فرو رفتن خیار داخل کونم درد لذت بخشی رو حس کردم. دردی که دوس داشتم زیاد و زیاد تر بشه و بیشتر لذت ببرم. مامانم با یه دست خیار رو توی کونم عقب جلو میکرد و با دست دیگه چوچولمو میمالید که باعث شد بعد از چند دقیق ارضاء بشم.
بعد از ارضاء شدنم مثل همیشه همو بغل کردیم و به هم لب دادم و از همدیگه تشکر کردیم.
بعد از اینکه لباسهامونو پوشیدیم مامان بهم گفت: تا هفته بعد با این دوتا خیار سوراخ کونتو گشاد کن و کونتو برای بابات آماده کن. پنج شنبه هفته بعد همراه بابات میام پیشت و مثل این فیلم سوپر، سه نفری با هم سکس میکنیم. راستی اون CD رو هم بده تا به بابات هم بدم نگاه کنه. درضمن الان هم بابات از قضیه من و تو خبر داره اصلا کل این برنامه ها، نقشه اون بود. بابات از یک سال پیش برای رفع نیاز جنسی تو، برنامه ریزی کرده بود و کلی با هم صحبت کردیم تا محیط خونه رو طوری مهیا کنیم تا زندگی شاد و پر از لذت داشته باشی. بعد از تمام شدن صحبتهامون به هم شب بخیر گفتیم و مامان رفت و من هم خوابیدم. فردا صبح که از خواب بیدار شدم یه حس عجیبی داشتم چون جمعه بود و بابام خونه بود و با بیرون اومدن از اتاق با بابام مواجه میشدم. بابایی که میدونست من خودارضایی کردم، فیلم سوپر دیدم، با زنش لز کردم و عاشق کیر و آب کیرش شدم.
از روی تخت بلند شدم و رفتم جلوی آیینه، موهامو شونه کردم و از اتاق رفتم بیرون دیدم برادرام هنوز توی اتاقشونن و بیدار نشدن و مامان بابام هم توی آشپزخونه بودن و داشتن صبحونه می خوردن.
بعد از شستن دست و صورتم، رفتم توی آشپزخونه به مامان بابا صبح بخیر گفتم و نشستم سر میز صبحونه.
بابام: خوبی عزیزم؟ چه خبر؟
من: هیچی سلامتی تو خوبی؟
بابام: خوبم ولی نه به اندازه تو. دیشب خوش گذشت بدون من؟
من: خوب بود ولی اگر تو هم پیشمون بودی بیشتر خوش می گذشت. ( بعد از این جمله سه تامون خندیدیم)
مامان با یه زیرکی خاصی گفت: محدثه دیگه بزرگ شده، از این به بعد میخواد توی کارها به مامانش کمک کنه.
من: دقیقا کدوم کارها؟
مامان: خودت دوس داری توی چه کارهایی به من کمک کنی؟
من: دیشب بهت گفتم. یادت نیست؟
مامان: آهان پس منظورت اینه فقط میخوای در شوهرداری به من کمک کنی. آره شیطون؟
همینطور در حال لاس زدن و خندیدن بودیم که برادرام از خواب بیدار شدن و اومدن توی آشپزخونه، مامانم براشون صبحونه آماده کرد و بعد از تمام شدن صبحون خوردنمون، همگی آماده شدیم که بریم پارک جنگلی لویزان، پیک نیک.
توی پارک بودیم که دوتا برادرام ازمون فاصله گرفتن و مشغول بازی کردن شدن و من، مامان و بابا نشستیم کنار هم و مشغول صحبت کردن شدیم. مامان گفت بیایم با هم برنامه ریزی کنیم که چه وقتهایی سکس داشته باشیم. بابا بهم گفت: اولین و مهم ترین اولویت یک دانش آموز درس خوندنه. پس همینطور که تاحالا درسهاتو به خوبی میخوندی همین روند باید ادامه پیدا کنه و هیچ چیزی نباید در درس خوندنت تاثیر منفی بزاره. پس باید حواسمون باشه که در سکس زیاده روی نکنیم به نظرم هفته ای یکبار کافیه. مثلا پنج شنبه شبها وقت مناسبیه چون فرداش مدرسه نمیری و اگر از خواب دیر بیدار بشی مشکلی پیش نمیاد. مامانم گفت: من که کاملا موافقم. منم با نظر اونها موافقت کردم ولی به بابا گفتم: البته این هفته رو باید استثناء کنیم چون من باید با خیارهایی که مامان بهم داد، سوراخ کونمو گشاد کنم. بابام گفت: آهان باشه این یه هفته استثناء ولی از هفته بعد فقط یکبار در هفته فعالیت جنسی میکنیم. مامانم بهم گفت: هر وقت خواستی اینکار رو بکنی خبرم کن منم بیام پیشت. منم گفتم باشه ولی فقط تو بیای پیشم؟ بابا پس چی؟ مامان گفت: آخه بابات بیاد نمیتونه که تو رو بکنه اینقدر کیرش کلفته اصلا توی کون تو نمیره. منم گفتم تا وقتی که سوراخ کونم هنوز خوب گشاد نشده برای بابا ساک میزنم بعدش که با خیار سوراخمو گشاد کردم، کون دادن به بابا رو شروع میکنم. مامانم گفت باشه فکر خوبیه. علی نظر تو چیه؟ بابام هم گفت: منم موافقم. بابام رو کرد به مامانم و گفت: دخترت هم به خودت رفته مطمئنم بزرگ بشه مثل خودت، جنده میشه. با این حرف بابام هر سه تامون خندیدیم و بعد بابا بلند شد و رفت پیش برادرام . من و مامان هم مشغول تهیه ناهار شدیم. در حین کار از مامان پرسیدم که بابا شوخی کرد که تو جنده هستی یا جدی گفت؟ مامان یه لبخندی زد و گفت: بابات هیچ وقت دروغ نمیگه. از این که فهمیده بودم مامانم جنده هست خیلی تعجب کرده بودم و بهش گفتم: پس چرا تاحالا بهم نگفته بودی؟ مامانم گفت: منتظر بودم سن و سالت بیشتر بشه بعد بهت بگم. درضمن قضیه جنده بودن من رو هم به هیچ کسی حتی بهترین دوستت نگو. فهمیدی؟ منم گفتم چشم. سوالهای زیادی در ذهنم شکل گرفته بود. از مامانم پرسیدم  بابا به خاطر جنده بودنت از دستت ناراحت نمیشه؟  جواب داد معلومه که نه. اون من رو دوس داره، بابات عاشق منه هر کاری میکنه تا من خوشحال بشم. تنوع در سکس خیلی لذت بخشه پس چه دلیلی داره من رو از این لذت محروم کنه؟ وقتی میبینه که من از جنده بودن و سکس با پسرهای کیر کلفت لذت میبرم و خوشحال میشم اون هم خوشحال میشه چون عاشق من هست. من هم از خوشحال شدن شوهرم خوشحال میشم. عاشق با دیدن خوشحالی معشوق خوشحال میشه نه ناراحت.
وقتی توی ماشین بودم و داشتیم از پارک لویزان به سمت خونه برمیگشتیم کنار پنجره نشسته بودم و به بیرون خیره شده بودم و همش داشتم به خانواده و سبک زندگی فکر میکردم. تا حالا غیرت رو صفت خوبی میدونستم ولی موقعی که دیدم بی غیرتی میتونه به یک زن و شوهر کمک کنه که زندگی پر از لذت داشته باشن، نظرم راجع به غیرت تغییر کرد. با فهمیدن این موضوع که پدر و مادرم بی غیرت هستن خیلی خوشحال شدم و از داشتن همچین پدر و مادری احساس غرور میکردم.
6 notes · View notes
keomusic · 3 years
Text
دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
با دانلود و شنیدن این آهنگ لذت ببرید هم اکنون آهنگ جدید زدبازی به نام پدر من بد منو نگاه میکنه در کئوموزیک
Download new Music by zbazi name is pedare man
Tumblr media
متن آهنگ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
حالا میاد آقا با من دست میده،سلام میگه ام جی تو همون لشی هستی که الان میخوام نزدیکش نیام ولی اینی که هستم باز بهتر از اونیه که غینیه رسما یا اونایی که رفتن و بینی رو بستن (جوون) مثه تازه عروسای سینی به دستن این چاقالا جدیدا یه کارایی میکنن که من تاحالا ندیدم (آره) بابای عزیزم تو گفتی نمره بیست تو میدی بم الان میگی عمرا نیست امیدی بت چون شنیدی که میگن سهراب هرکجا میره چشا تنگ و باریکه کل عصرو خوابیده، همش از خماریه چرا هر دوثانیه، منگ و قاطیه، حتما برگو چاقیده، یا که سنگو سابیده مثه گچ دیوار لش و بی آر می ترسیم دیگه نشیم بیدار کروس ( مهراد هیدن) پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم ورس ۲ ( علیرضا جی جی ) فکر میکنم بد بار اومدم هربار اومدم خونه، لخت، انگار از بار اومدم بهم میگی باهات کم راه اومدم ؟ بدبخت باهات ده بار اومدم رفتیم باهم کلانتری هرچیم خواستم حالا برام خرید الان ولی دیگه آفتابی نیست زندگی تلخه اما کافی نیست چون من دیگه مردم و ریش دارم دو رو ورم همه زردن و نیش دارن ولی جی جی زن بور میزنه ها ها گرفتی ؟! زن بور میزنه منم اینو میدونم تهران اینه و اینجا دیوونن ملت هرشب بیرون میموننو باهم دیگه اینو میخونن : کروس ( مهراد هیدن ) پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم ورس ۳ ( مهراد هیدن ) گیج و ویج تو یه دایره می چرخم مثه پرگار دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام امروزم وصله به دیشب خسته چت خوابم میاد ولی این چشا بسته نمیشن حال نمیکنم آفتاب اومده بیرون باز موندن خونم از دیروز بام باز رفتی / شدم فاز منفی با اون لیوان و با اون سیگار توش صبح تا شب بیداری، روحتو میشکافی میخوابی روز و چیوا بلوز واسه همینه که عکست تو آیینه بام میره، باریک و خالی و تاریکه ورس ۴ ( سیاوش سیجل ) ظهر پامیشم دیگه نیس بابایی / بگه هیس لالایی میزنم ریت با چایی / حال میکنم با زندگیم مثه فوتبالیست با لایی چون دنیا خوبه / دورم دوتا بوره نمیخوام پاشم صبحا زوره؟؟!! / تا تو لواسون لب اسون میدم، برنامه 9ماه جوره پدر من، پسرتم / گیراتو بکن یه ذره کم آرتیستم / پاش وامیستم / انقدر بد نیست که سر جمع میدونم زندگیم جهنمه / ولی انقدر فن دورمه اینجا هوا خنکه / دورگه میان میندازن لبامو نه که اااا مست و لش چت و ولگردم؟! / درس و مشق یهو ول کردم حد و مرز و دیگه رد کردم / تو ترس و لرز و پای دل دردم پاس بده یه کام / صاف مثه بکام انقدر بکشم خواب بره چشام پدر ببخش منو یه روزی میبینیم که تشتمو بریج ( مهراد هیدن ) بابایی یاد روزاییکه میخوندی لالایی / بابایی ما پایینم و تو اون بالایی بابایی یاده روزایی یاده روزایی که میخوندی لالایی / بابایی بابایی بابایی ….. بابایی یاد روزایی که میخوندی لالایی / بابایی ما پایینم و تو اون بالایی بابایی یاده روزایی یاده روزایی که میخوندی لالایی / بابایی بابایی بابایی ….. کروس ( مهراد هیدن ) پدر من / پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من ) پدر من بد منو نگا میکنه / پدر من بد منو نگا میکنه پدر من بد منو نگا 
دانلود آهنگ
نوشته دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی اولین بار در دانلود آهنگ. پدیدار شد.
source https://keomusic1.ir/%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%86-%d8%a8%d8%af-%d9%85%d9%86%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87-%d9%85%db%8c%da%a9%d9%86%d9%87-%d8%b2%d8%af%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c.keo
0 notes
roseillith · 4 months
Text
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
روزی که زن شدم // THE DAY I BECAME A WOMAN (2000) dir. MARZIYEH MESHKINY
23 notes · View notes
bornlady · 5 months
Text
پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : دختر کوچک تو دختر کوچک من است، طلسم من است چشم مرجانی کوچک.» شاهزاده زودتر از رفتنش بیدار نشده بود41به راه پله و جستجو در مورد، و ببینید! چشم کوچک مرجانی وجود داشت. او آن را برداشت، آن را به اتاق خود برد و روی میز گذاشت. در همین حال، دختر کوچک وارد اتاق شد. رنگ مو : مرجان قرمز را دید و به سختی او را داشت آن را نگه داشت تا او ناپدید شد که گویی هرگز نبوده است. سه پریس کودک را برده بود و به آرامگاه مادرش برده بود و به سختی چشم مرجانی را در دهان زن مرده قرار داده بود با یک زندگی جدید بیدار شد اما پسر پادشاه در ذهنش آسان نبود. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : او به قبرستان رفت، مقبره را باز کردند و در تابوت او گل رز زیبای او قرار داشت رویاها، با دختر کوچکش در آغوش و طلسم مرجانی در او دهان از قبر برخاستند و او را در آغوش گرفتند و مرواریدها از آن فرو ریختند چشمان هر دو در حالی که گریه می کردند. لینک مفید : پروتئین تراپی مو دختر کوچک بود همان تصویر رزا زیبا، و نه کمی شبیه مادری که به دنیا آورده بود او بنابراین خواب او برای او آرامشی نداشت، تا اینکه یک شب رزا زیبا بود در خواب به او ظاهر شد و این کلمات را با او گفت: "اوه، من شاهزاده! اوه، نامزد من! روح من زیر پله های قصر توست، بدن من در مقبره است. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : از دهانشان برمی خیزد آنها لبخند زدند و گیاهان سبز شیرین در رد پای آنها رشد کردند. زن قصر و دخترش تاوان جنایات خود را پرداختند، اما زیبا رزا و پدرش و مادرش، دختر سلطان، همه بودند دوباره متحد شدند و به مدت چهل روز و چهل شب عیش و نوش داشتند. لینک مفید : مراحل بوتاکس مو در خانه در میان کوبیدن طبل ها و صدای سنج.42 دیوونه مهمد روزی روزگاری در قدیم که شتر فقط جاسوس بود، وزغ ها روی بال در هوا برخاستند و من خودم در هوا سوار شدم در حالی که من روی زمین راه رفت و همزمان از تپه بالا رفت و به پایین دلال رفت می گویم در آن روزها دو برادر با هم زندگی می کردند. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : تمام آنچه از پدرشان به ارث برده بودند چند گاو و غیره بود حیوانات و یک مادر بیمار یک روز روحیه تفرقه در آن غرق شد برادر کوچکتر (ضمناً او نیمه هوش بود، خدا کمکش کند) و نزد برادرش رفت و گفت: «ببین برادر! در این دو اصطبل! یکی از آنها به اندازه جدید است. لینک مفید : پروتئین تراپی سرد مو چیست در حالی که دیگری قدیمی است و پوسیده بیایید گاوهایمان را به اینجا برانیم، و هر چه که می رود استوار مال من خواهد بود و بقیه مال تو خواهد بود.» برادر بزرگتر گفت: «اینطور نیست، محمد. "بگذارید هر چه وارد می شود اصطبل قدیمی مال تو باشد!» به43این را هم مهدی نیمه دیوانه قبول کرد. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : که در همان روز رفتند و گاوهای خود را سوار کردند و همه چهارپایان رفتند به اصطبل جدید بجز یک گاو پیر بی پناه که آنقدر کور بود که آن را دید راهش را اشتباه گرفت و در عوض به اصطبل قدیمی رفت. محمد گفت هرگز یک کلمه، اما گاو پیر کور را به مزرعه برد تا چرا کند. لینک مفید : پروتئین تراپی اتوکشی دارد هر او صبح زود آن را به آنجا می‌راند و هر شب دیر می‌راند دوباره برگشتن. یک روز که او در جاده بود، باد شروع به لرزیدن کرد درخت بزرگ کنار جاده چنان شدید که شاخه های وسیعش ناله می کردند و دوباره زمزمه کرد "سلام! پدر پیر ناله می کند!» احمق به درخت گفت "آیا برادر بزرگترم را دیده ای؟" اما درخت، انگار که نشنیده است. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : فقط به غر زدن ادامه داد احمق در این مورد چنان خشمگین شد که او هلی کوپتر خود را گرفت و به درخت کوبید که از درخت بیرون فوران کرد جریان کامل پولک های طلایی. در این احمق تجمع کمی هوشیاری او به سرعت به خانه رفت و از برادرش خواست که دیگری به او قرض دهد گاو، همانطور که می خواست با یک جفت شخم بزند. لینک مفید : آیا بوتاکس مو در بارداری ضرر دارد او همچنین یک گاری و مقداری پیدا کرد گونی های خالی اینها را از زمین پر کرد و فوراً به سوی خود حرکت کرد درخت در آنجا گونی هایش را از خاکشان خالی کرد و از آنها پر کرد به جای آن پولک‌های پولک می‌خورد، و وقتی عصر به خانه برگشت. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : برادرش نزدیک بود برای شگفتی از دیدن هیولا پایین افتاد گنج آنها نمی توانستند به هیچ چیز فکر کنند جز تقسیم آن، بنابراین برادر کوچکتر به همسایه خود رفتند44یک پیمانه سه پایه برای اندازه گیری آن. حالا همسایه کنجکاو بود که بداند چنین کلوخه ها چه کاری می توانند. لینک مفید : پروتئین تراپی مو برای زنان باردار داشته باشند اندازه گرفتن.
پس گرفت و ته پیمانه را به قیر مالید و مطمئناً وقتی احمق پیمانه را برای مدت کوتاهی به عقب آورد بعد یک پولک به ته آن چسبیده بود. همسایه بلافاصله رفت و آن را به دیگری گفت، او رفت و آن را به الف گفت سوم، و بنابراین طولی نکشید که همه از همه چیز مطلع شدند. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : حالا برادر عاقل تر نمی دانست حالا که ممکن است چه بلایی سرشان بیاید این همه پول داشت و شروع به ترسیدن کرد. بنابراین او قاپید کلنگ و بیل او، سنگر حفر کرد، گنج را دفن کرد و به آنجا رفت با سرعتی که پاشنه هایش می توانست او را حمل کند. لینک مفید : پروتئین تراپی مو بهتره یا کراتینه در راه به ذهن عاقل رسید برادر که احمقانه درب کلبه را نبسته بود پشت سر او بود، بنابراین برادر کوچکترش را فرستاد تا این کار را برای او انجام دهد. بنابراین احمق به خانه برگشت و با خود فکر کرد: "خب، از آنجایی که من اینجا هستم، من هم نباید مادر پیرم را فراموش کنم. پروتئین تراپی مو با مواد طبیعی در خانه : بنابراین او یک را پر کرد دیگ بزرگی با آب، آن را جوشاند و مادر پیرش را در آن جوشاند به طور کامل که سر پیر بیچاره او هرگز دوباره صحبت نمی کند. بعد از که پیرزن را با جارو به دیوار چسباند و پاره کرد در را از لولاهایش جدا کرد. لینک مفید : پروتئین تراپی اتوکشی دارد آن را روی شانه هایش انداخت و رفت و دوباره وصل شد برادرش در جنگل45 برادر بزرگتر به در نگاه کرد و به ماجرای غم انگیز گوش داد مادر پیر بیچاره اش، اما برادر کوچکترش را سرزنش و سرزنش می کند دومی بیش از هر زمان دیگری پرخاشگر شد.
0 notes
keomusic1 · 3 years
Text
دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
با دانلود و شنیدن این آهنگ لذت ببرید هم اکنون آهنگ جدید زدبازی به نام پدر من بد منو نگاه میکنه در کئوموزیک
Download new Music by zbazi name is pedare man
Tumblr media
متن آهنگ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی
حالا میاد آقا با من دست میده،سلام میگه ام جی تو همون لشی هستی که الان میخوام نزدیکش نیام ولی اینی که هستم باز بهتر از اونیه که غینیه رسما یا اونایی که رفتن و بینی رو بستن (جوون) مثه تازه عروسای سینی به دستن این چاقالا جدیدا یه کارایی میکنن که من تاحالا ندیدم (آره) بابای عزیزم تو گفتی نمره بیست تو میدی بم الان میگی عمرا نیست امیدی بت چون شنیدی که میگن سهراب هرکجا میره چشا تنگ و باریکه کل عصرو خوابیده، همش از خماریه چرا هر دوثانیه، منگ و قاطیه، حتما برگو چاقیده، یا که سنگو سابیده مثه گچ دیوار لش و بی آر می ترسیم دیگه نشیم بیدار کروس ( مهراد هیدن) پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم ورس ۲ ( علیرضا جی جی ) فکر میکنم بد بار اومدم هربار اومدم خونه، لخت، انگار از بار اومدم بهم میگی باهات کم راه اومدم ؟ بدبخت باهات ده بار اومدم رفتیم باهم کلانتری هرچیم خواستم حالا برام خرید الان ولی دیگه آفتابی نیست زندگی تلخه اما کافی نیست چون من دیگه مردم و ریش دارم دو رو ورم همه زردن و نیش دارن ولی جی جی زن بور میزنه ها ها گرفتی ؟! زن بور میزنه منم اینو میدونم تهران اینه و اینجا دیوونن ملت هرشب بیرون میموننو باهم دیگه اینو میخونن : کروس ( مهراد هیدن ) پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من) پدر من بعدش منو صدا میکنه (پدر من) میگه تو که بیکاری / تا لنگ ظهر که میخوابی پدرم ببخش ولی من از دست رفتم ورس ۳ ( مهراد هیدن ) گیج و ویج تو یه دایره می چرخم مثه پرگار دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام امروزم وصله به دیشب خسته چت خوابم میاد ولی این چشا بسته نمیشن حال نمیکنم آفتاب اومده بیرون باز موندن خونم از دیروز بام باز رفتی / شدم فاز منفی با اون لیوان و با اون سیگار توش صبح تا شب بیداری، روحتو میشکافی میخوابی روز و چیوا بلوز واسه همینه که عکست تو آیینه بام میره، باریک و خالی و تاریکه ورس ۴ ( سیاوش سیجل ) ظهر پامیشم دیگه نیس بابایی / بگه هیس لالایی میزنم ریت با چایی / حال میکنم با زندگیم مثه فوتبالیست با لایی چون دنیا خوبه / دورم دوتا بوره نمیخ��ام پاشم صبحا زوره؟؟!! / تا تو لواسون لب اسون میدم، برنامه 9ماه جوره پدر من، پسرتم / گیراتو بکن یه ذره کم آرتیستم / پاش وامیستم / انقدر بد نیست که سر جمع میدونم زندگیم جهنمه / ولی انقدر فن دورمه اینجا هوا خنکه / دورگه میان میندازن لبامو نه که اااا مست و لش چت و ولگردم؟! / درس و مشق یهو ول کردم حد و مرز و دیگه رد کردم / تو ترس و لرز و پای دل دردم پاس بده یه کام / صاف مثه بکام انقدر بکشم خواب بره چشام پدر ببخش منو یه روزی میبینیم که تشتمو بریج ( مهراد هیدن ) بابایی یاد روزاییکه میخوندی لالایی / بابایی ما پایینم و تو اون بالایی بابایی یاده روزایی یاده روزایی که میخوندی لالایی / بابایی بابایی بابایی ….. بابایی یاد روزایی که میخوندی لالایی / بابایی ما پایینم و تو اون بالایی بابایی یاده روزایی یاده روزایی که میخوندی لالایی / بابایی بابایی بابایی ….. کروس ( مهراد هیدن ) پدر من / پدر من بد منو نگا میکنه (پدر من ) پدر من بد منو نگا میکنه / پدر من بد منو نگا میکنه پدر من بد منو نگا 
دانلود آهنگ
نوشته دانلود آهنگ رپ پدر من بد منو نگاه میکنه از زدبازی اولین بار در دانلود آهنگ. پدیدار شد.
source https://keomusic1.ir/%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%86-%d8%a8%d8%af-%d9%85%d9%86%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87-%d9%85%db%8c%da%a9%d9%86%d9%87-%d8%b2%d8%af%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c.keo
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
نخستين مينياتوريست زن ۱۳ آبان ۱۲۹۴؛ ۱۰۵ سال پيش در چنين روزی #کلارا #آبکار در تهران زاده شد. او هرگز آثارش را به فروش نگذاشت. پدر و مادر کلارا آبکار از ارمنيان جلفای اصفهان بودند و زود به استعداد دخترشان در دبيرستان پی بردند و در پيشرفت او کوشيدند: "نقش معلمان دلسوز به خصوص معلم نقاشیم مارکار قرابگيان در پيشرفت من بسيار موثر بود". ۲۳ ساله بود که به هنرستان دخترانه راه يافت و نزد استادانی مانند هادی‌خان تجويدی و طاهر جوادزاده مينياتور و نزد ميرزاعلی درودی تذهيب را فرا گرفت. او سه سال بعد از وزارت پيشه و هنر گواهينامه درجه يک مينياتورسازی را دريافت کرد و به هنرستان عالی رفت: "نوعی از نقوش گره را در کتاب‌های هنری ارامنه ديده بودم. وقتی در مسير طولانی دوران هنری با استاد عاليقدر، حسين کاشی‌تراش، با آنهمه نبوغ آشنا شدم، حيفم آمد که از دريای معرفتش قطره‌ای برنگيرم. بدين ترتيب نزد ايشان شروع به آموختن هنر گره‌چينی يا گره‌سازی (نقش و نگار روی کاشی و چوب) نمودم که الحق کاری بس مشکل و وقت‌گير بود". ۴۰ ساله بود که پس از ۱۴ سال کار و آموزش به استخدام دانشکده هنرهای زيبا درآمد و سه سال بعد از آنجا ليسانس نقاشی در شاخه مينياتور گرفت. او در تذهيب (کتاب‌آرایی) و مينياتور پيرو سبک گذشتگان به ويژه نگارگران روزگار دودمان صفوی بود و رنگ‌آميزی و خط‌های طبقه‌بندی‌شده را به سبک نقاشی سنتی ايران، بر نگارگری نوين و "پِرسپِکتيو" برتری می‌داد. کلارا آبکار بيش از ۱۰۰ نگاره ماندگار مانند "انوشیروان و بزرگمهر"، "شکار بهرام"، "یوسف و زلیخا"، "پیرزن و سلطان سنجر" و "تاج پیمان" که نگین‌کاری روی نقره است از خود به جا نهاد و همه را به سازمان ميراث فرهنگی پيشکش کرد. افزون بر اين او تابلوهای بسیاری در زمینه تذهیب دارد که تذهیب هشت ضلعی او با طرح بته‌جقه در ميان کارشناسان و علاقه‌مندان شناخته شده است. ۶۲ ساله بود که بازنشسته شد: "برای هنرمندان نبايد بازنشستگی وجود داشته باشد زيرا درست در زمانی که يک هنرمند با دنيايی از تجربه و ذوق در اوج شکوفایی می‌تواند به آفرينش هنری بپردازد، ابلاغ خانه‌نشينی به او می‌دهند". ۷۳ ساله بود که خانه شخصیش را آموزشگاه نگارگری کرد و دو سال پس از آن موزه‌ای به نام او با آثارش در کاخ پيشين سعدآباد گشوده شد. کلارا آبکار در ۸۰ سالگی در زادگاهش درگذشت. https://www.instagram.com/p/CHI6tamnxh9/?igshid=1m4vwlc9noizy
0 notes
pachalog · 4 years
Text
روز هجدهم قرنطینه
Tumblr media
شیراز - یکشنبه 18/12/1398
دلم برای لیبیکا تنگ شده است، مدت¬هاست که ندیدمش. قرنطینه خانه مادری دل را افسرده نمی-کند، دلباز است و فرح بخش. حیاطش تازه است و پر طراوت، جسم و ذهن را آرام می¬کند.  اما با این وجود لیبیکا نیست. او که نباشد انگار هیچ نیست، دل و دماغ خاطره نویسی هم نیست، کتاب خواندن هم دردی دوا نمی¬کند. امروز روز پدر بود به روایت جمهوری اسلامی و روز زن بود به روایت غیر جمهوری اسلامی، البته من خیلی به روز زن و مرد به عنوان تکریم اعتقادی ندارم، چون اگر کسی به تبعیض بین زن و مرد باور داشته باشد، خب این تبریک به خاطر زن بودن یا مرد بودن هر کس هم خود تبعیض است. از نظر کسانی که 8 مارس را به عنوان روز زن قرار داده اند، این روز برای تبریک گفتن و هدیه دادن و غیره نیست؛ داستان این روز بخاطر کارگر های زنی بوده است که برای برابری و بالاتر بردن حقوق شان اعتراض می¬کنند اما در کارخانه حبس می¬شوند و آتش سوزی ساختگی صورت می¬گیرد و تعدادی از آنها می¬میرند. در واقع این روز یادآور مبارزات زنان برای رسیدن به برابری است. اما روز مرد و زن جمهوری اسلامی به کل ضد زن است چرا که اولا بر مبنای شخصیت¬های تاریخی اسلامی است که الگوی بسیار ضد زن از خانواده در جامعه امروز است و دوم اینکه بزرگداشت این روزها بازتولید همان مفاهیم سنتی و ضد زن از مرد و زن است. یعنی مردی که در سنت غیرتی است، نان¬آور، تصمیم گیرنده، رئیس خانواده و زنی که در مقابل، مادرِ فداکار، همسرِ صبور، سنگ صبور اعضای خانواده، با حیا و غیره است. من و لیبیکا به این دو روز اعتقاد نداریم و اگر بخواهیم بهم کادو بدهیم در مناسبتی بهتر از این دو روز بهم کادو می¬دهیم مثل عید که لیبیکا دوست دارد بهش عیدی بدهم اما چون کوچکتر است به من عیدی ندهد! آخر این چه منطقی است. در این دو روزی که در شیراز بودم به این نکته رسیدم که شروع اپیدمی وحشتناکی است، درست مثل قم، تهران و گیلان . از آنجا که جدی گرفته نشده، از مردم خیابان، ترافیک، صف¬های فست فود، میهمانی¬های دور همی که هنوز برگزار می¬شود و ما که از آن کرونایی¬های بالقوه فراری هستیم؛ گرچه این¬ها قابل حل است اما فاجعه¬ی اصلی که قرار است در روز¬های آتی رخ دهد، مسافران نوروزی است. این¬ها عاملین اصلی انتقال بیماری خواهند بود، امیدوارم یا دست غیب یا فرگشت ویروس یا هر عاملی موجب کاهش گسترش ویروس شود. یکی از دوستانم که گرایش چپ دارد می¬گفت، اگر کرونا به عوامل حکومت و تمرکز قدرت و ثروت حمله کند و آنها را از پای در بیاورد می¬توان به او "رفیق کرونا" گفت. البته متاسفانه بیماری¬ها بیشتر برای قشر ضعیف و نیازمند است که کمتر دسترسی به بهداشت دارند. بگذریم از صبح روی صندلی نشسته¬ام و خشک شده¬ام. احساس می¬کنم به روزهای اول قسمت نخست خاطره برگشته¬ام یا فلش¬بَک زده¬اند و من از نو دارم این مرحله¬ها را طی می¬کنم. با زور بلند شدم به طبقه پایین رفتم، درحالی که اخمم در هم بود مادرم گفت "چرا ناراحتی؟" گفتم "کونم خشک شده است" مادر گفت این چه طرز صحبت کردن است؟ گفتم کون را می¬گویی؟ خب مادر من کون، کون است دیگر. اسمش این است، میدان شاه نیست که انقلاب شود بشود میدان امام، اسمش این است. فک کنم یا روی شاه حساس بود یا روی اَمام چون دیگر جوابم را نداد. پس سعی کردم مودب باشم و "ZR" یا عنصر چهلم جدول مندلیوف که شبیه دونات است را برداشتم و زیر پایم گذاشتم و رویش نشستم تا آن بخش تحتانی بدن که گاهی خشک می¬شود، کمتر خشک شود. به لیبیکا زنگ زدم، با صدای نخراشیده¬ای عر زدم که "بابا حوصله¬ام سر رفت". گفت "چته؟ تکرر، تکدر، تمدد اعصاب داشته باش" گفتم مگر مثانه است. البته به نظرم خیلی هم فرقی نمی¬کند. موهایم خیلی بلند شده است، یال آورده¬ام. به اردلان می¬گویم موهایم را می¬توانی کوتاه کنی! نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت خوراکم اصلاح است. دیدم اگر موهایم را به او بسپارم چیزی از آن نمی¬ماند. موهای خودش هم دست کمی ندارد. گفت ای کاش می¬شد آرایشگر بیاید خانه. خب چه فرقی می¬کند؟ آرایشگر اگر ناقل باشد چی؟ دستش را می¬خواهی چه کنی که به سرت می¬زند. دهانش را که روی سرت مدام حرف می¬زند، آرایشگرها حرف زدن خیلی دوست دارند. از آن گذشته آن بخش مردانه¬شان را که هی به آدم می¬مالند چه؟  دیدیم فایده ندارد. کلا بیخیال همه چیز شدیم. 
0 notes
mahbobe · 6 years
Link
مشتری ما از سیاره دیگری نیامده ما از‌هم می‌خریم و به‌هم می‌فروشیم محبوبه مصرقانی زنی است از جنس هنر، حتی کلامش هم با نظم چیده و ادا می‌شود. بوی توت فرنگی می‌دهد. سفید می‌پوشد و هنرمندانه خلق می‌کند. نیره زارعین زنی است 47 ساله که پنج سال است کسب و کار خود را راه‌اندازی کرده. کسب و کارش خانوادگی است و با تمام عشقی که دارد هنر را به دخترش آموخته تا ادامه دهنده راهش باشد. زارعین لیسانس مترجمی زبان دارد و می‌گوید هرگز نمی‌تواند حتی تصور کند یکجا ساکن مانده باشد. او درباره راه‌اندازی کسب و کارش این‌گونه می‌گوید: از جوانی علاقه بسیاری به هنر داشتم و هر چیزی را در هر جایی می‌دیدم تلاش می‌کردم تا از طرحش سر در بیاورم و یکجورهایی بفهمم که چگونه آن چیز درست شده. با این روحیه از هر وسیله هنری یا دست‌سازی که خوشم می‌آمد از لباس گرفته تا صنایع دستی را به هر نحوی بود می‌ساختم. برایم تفریح بود و انگار با کنار هم چیدن الگو‌ها، قطعات پازلی را حل می‌کردم. تمام زندگی‌ام را این گونه گذراندم، عادت نداشتم چیزی که خودم می‌توانستم درست کنم، بخرم. از همان ابتدای ازدواج هم تمام وسایلم را خودم دوختم یا ساختم؛ از سوزن دوزی‌ها گرفته تا لحاف و رختخواب‌ها را. کم کم به فکر کار برای تولیدی‌ها افتادم و از تولیدی‌ها سفارش گرفتم. البته بیشتر در حوزه لوازم خواب کودکان فعالیت می‌کردم؛ چند سالی اینگونه گذشت تا اینکه به‌دلیل رکود در بازار این کار را رها کردم. حدود چند سال گذشته به‌صورت اتفاقی خانه خواهرم خالی شد و فرصتی بود تا کارگاهم را راه‌اندازی کنم. در این راه تنها نبود و هنری را که داشت به دخترش نیز آموخت: دخترم متولد سال هفتاد است و گرافیک خوانده. از همان کودکی‌اش متوجه شدم مثل خودم به هنر علاقه‌مند است و هر موقع که من سراغ کار هنری می‌روم با علاقه به دنبالم می‌آمد یا مواقع کار در خانه در کنارم می‌نشست. برای همین همان چیزهایی که خودم یاد گرفته بودم به او نیز یاد دادم. زمانی که می‌خواستم کارگاهم را راه‌اندازی کنم خیلی دودل بودم که شروع کنم یا نه اما با دلگرمی‌های دخترم و با اتکا به پشتکارش قوت گرفتم. همچنین با توجه به آنکه جوانان بیشتر از ما سر از شبکه‌های اجتماعی در می‌آورند توانستیم مشتریان خوبی جذب کنیم. پس برند توت فرنگی را راه‌اندازی کردیم و من در تولید لوازم کودک و دخترم در حوزه سوزن‌دوزی مشغول شدیم. از او می‌پرسم شاخص اصلی موفقیت یک خانم در کسب و کار چیست؟ زارعین اینگونه پاسخ می‌دهد: اینکه هنر و سلیقه در کارهایی که با هنر ارتباط دارند حرف اول را می‌زند شکی نیست. اما به نظر من چیزی که یک کسب و کار را روی هم نگه می‌دارد نظم است. با نظم شما می‌توانید براحتی خلأها و مشکلات را شناسایی کنید. اما اگر همه چیز درهم بر هم باشد یا رشته توالی مشخص نباشد قطعاً شناسایی ایرادها و حفره‌ها سخت می‌شود. نکته دیگر اینکه قدیم می‌گفتند بازار جای زن نیست و هر کس که وارد بازار می‌شد و می‌خواست کار کند به نحوی رفتارش تغییر می‌کرد و حالت مردانه می‌گرفت. این درست نیست به نظر من یک خانم قابلیت این را دارد در عین حال که یک تاجر یا کاسب است یک زن تمام عیار و کدبانو هم باشد. خانم زارعین درباره تکنیک‌های مشتری مداری‌اش می‌گوید: شما اگر بخواهید کسب و کارتان را راه بیندازید از در خانه‌تان که بیرون می‌روید در خیابان که راه می‌روید و وقتی در خانه نشسته‌اید حتی وقتی سفر رفته‌اید ذهن شما باید با پسندها و ذائقه مشتری‌تان در ارتباط باشد و این اتصال گم نشود. این طور نیست که بگوییم فقط در ساعات اداری به مشتری فکر می‌کنم و بعد او را کنار می‌گذارم. من به همه به چشم مشتری نگاه می‌کنم همه افرادی که شاید به نحوی با محصولات ما ارتباط داشته باشند. در حال حاضر اغلب مشتریان ما در شبکه‌های اجتماعی با ما ارتباط برقرار می‌کنند اما اکثر مشتریان اولیه‌ام که به من انگیزه ادامه راه دادند از دوستان، آشنایان و همه آنهایی که قبلاً همکار بودیم هستند. ارتباطات اهمیت زیادی در کسب و کار دارد. خیلی‌ها در جامعه ما معنی ارتباط گرفتن را در پارتی بازی می‌دانند ولی چنین نیست. وقتی با خیلی‌ها حرف می‌زنید آنها کاملاً وارفته به خود و دنیایشان نگاه می‌کنند و وقتی می‌گویی چرا کاری نمی‌کنید می‌گویند چون نه پول داریم و نه پارتی اما من این طور فکر نمی‌کنم. یک نکته دیگر در این کار، گشاده رویی است که نباید اجازه بدهید از دست برود. تا شما با کسی با لبخند و روی باز استقبال نکنی به جایی نخواهی رسید. همه افرادی که در حال حاضر با هم کار می‌کنند شاید روزی همدیگر را نمی‌شناختند یا اگر هم فامیل یا دوست بودند نحوه ارتباطشان کاری نبوده. مشتری که از سیاره دیگر نمی‌آید، خود ما هستیم که باید از هم بخریم و به هم بفروشیم. از او درباره آینده کسب و کارش می‌پرسم: سرمایه من بچه‌هایم هستند. قصد دارم به پرورش دخترم بپردازم و به نحوی او را به جلو هدایت کنم. البته در وجود او انگیزه پیشرفت وجود دارد اما می‌خواهم به او هر چه که خودم نکردم یا احساس می‌کنم نیاز بود که انجام دهم و ندادم به او بیاموزم تا کارش را بی‌نقص انجام دهد و موفقیت بیشتری کسب کند. او گرافیک خوانده و می‌تواند دانش آکادمیک‌اش را با آنچه من به صورت عملی به او می‌آموزم ترکیب کند و هنر منحصر بفردی را ��رائه دهد. ما برای یادگیری دانش هنری‌مان زحمت کشیدیم، ‌پس ارزش آن را دارد که به دیگران هم بیاموزیم. با این تفکر شاید آموزشگاهی هم در کنار کارگاه راه‌اندازی کنم تا هم آموزش دهم و هم کسانی که آموزش می‌بینند را به کار بگیرم.                     
2 notes · View notes
ehsane7 · 4 years
Photo
Tumblr media
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک هفته بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و  به همسرش گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده؟ مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم! #زندگی هم همینطور است. وقتی که #رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه #شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم: آیا آمادگی آن را داریم که به جای #قضاوت_کردن فردی که می‌بینیم، در پی #دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟؟ . #کسبوکار #زیستن #قضاوت #ذهنیت_مثبت #بازاریابی_وفروش #مهارت_زندگی #آموزشی #داستان_کوتاه #آموزنده #اندیشیدن #احسان_علوی #پریمیوم #پرسنال_برندینگ #برندسازی_شخصی #برندینگ_سازمانی #شادی_یعنی #تکنیک_فروش #مذاکره_تجاری #مشاوره_کسب_و_کار #هدفمند #بزرگان (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/B8rMVTqn74B/?igshid=a10m82jq1myk
0 notes