Tumgik
#روشنفکر
arefkhodabandeh · 21 days
Text
در باب اهمیت قشر سنتی جامعه سراوان
تفاوت اساسی میان اندیشمند و روشنفکر وجود دارد. اندیشمند می تواند در گوشه ای از این دنیا زندگی کند و از پنجره رسانه به موضوعات نگاه و درباره آنها بیاندیشد و حاصل را به صورت نوشتاری یا ویدیویی یا صوتی ارائه کند و کنشی فکری و گفتگو محور داشته باشد. اما روشنفکر در وسط میدان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه خود حضور دارد، Continue reading در باب اهمیت قشر سنتی جامعه سراوان
0 notes
fdgdfgfdhu · 7 months
Text
وب سایت خبری روشنفکر
با پیشرفت هر روزه علم و تکنولوژی به خصوص در دنیای اینترنت، شکل خبررسانی و اطلاع رسانی نیز تغییر یافت، در گذشته‌ی نه چندان دور، بخش عمده خبررسانی‌ها از طریق روزنامه‌ها بود و مردم برای پیگیری اخبار روز ایران و دنیا باید هر صبح روزنامه‌ی آن روز را تهیه می‌کردند. 
همچنین سرعت اطلاع رسانی اخبار بسیار کند بود و حتی با وجود رادیو و تلویزیون نیز، گاهی خلع سرعت احساس می‌شد، اما با ظهور اینترنت و شکل گیری وب سایت‌ها بسیاری از سرویس‌های خبری با برپایی وب سایت خبری تحولی شگرف در دنیای اخبار و اطلاعات به وجود آوردند.
شاید اولین و مهم‌ترین این تحولات افزایش سرعت در جمع آوری و انتشار اخبار باشد. وب سایت‌های خبری به صورت 24 ساعت شبانه روز اخبار ریز و درشت را از همه جای ایران و جهان جمع می‌کنند و در معرض نمایش عموم قرار می‌دهند. اتفاق مثبت دیگری که در این بین ایجاد شده این است که هرجا به اینترنت دسترسی داشته باشید و به سرعت می‌توانید اخبار مورد علاقه خود را بخوانید.
در این مقاله می خواهیم وب سایت برتر خبری در ایران را به شما معرفی کنیم.
خب بریم به ادامه مقاله !!!
ملاک های انتخاب بهترین وب سایت خبری
محتوای با کیفیت بالا
 ساده و خوانا
انتشار اخبار صحیح همراه با منبع
به روز رسانی اخبار
.بی طرف بودن در مسائل مختلف 
وب سایت خبری روشنفکر
وب سایت خبری روشنفکر تمامی اخبار سایت های مرجع را مانند خبرگزاری های معتبر را جمع اوری کرده و منتشر می کند.
این وب سایت در دسته بندی های زیر اخبار خود را منتشر می کند:
1_خبر های ورزشی
2_خبر های فرهنگی
3_خبر های اقتصاد
4_اخبار پزشکی
5_کسب وکار
6_اخبار فناوری
کلام اخر
در این مقاله سعی شد یکی از برترین وب سایت های خبری را معرفی کنیم البته وب سایت  های دیگری نیز وجود دارد که با کیفیت بهتری عمل کنند
0 notes
Tumblr media
‏‎دەشڵێت: کورد مرۆڤی ئازا و ڕاشکاوانە و مێشک کراوەیە. ئەم خەڵکە ڕاستگۆیانە لە ڕادەبەدەر میواندۆستن. لە ژیانی کۆمەڵایەتیدا ئازادییەکی گەورە بە ژنان دەبەخشن و خێزانەکانیان زۆر خۆشدەوێت. ”1937، ئەرشیفی ڕۆژنامەی ئازادی ئۆکرانیا “Kurd gelên wêrek, dilpak û dilnizm in. Ev mirovên dilsoz pir mêvanperwer in. Di jiyana civakî de azadiyeke mezin didin jinan û ji malbata xwe pir hez dikin. ”1937, Arşîva Rojnameya Azadiya Ukraynayê کردها مردمانی شجاع، صریح و روشنفکر هستند. این مردم صادق بسیار مهمان نواز هستند. آنها آزادی زیادی به زنان در زندگی اجتماعی می دهند و خانواده خود را بسیار دوست دارند. 1937، آرشیو روزنامه آزادی اوکراین “The Kurds are brave, frank and open-minded people. These honest folk are extremely hospitable. They give great freedom to women in social life and love their families very much. ”1937, Ukrainian Freedom Newspaper Archive الأكراد شعب شجاع وصريح ومنفتح. هؤلاء القوم الصادقون مضيافون للغاية. إنهم يمنحون المرأة حرية كبيرة في الحياة الاجتماعية ويحبون أسرهم كثيرًا. 1937 ، أرشيف جريدة الحرية الأوكرانية “Kürtler cesur, açık sözlü ve açık fikre sahip insanlardır. Doğru sözlü olan bu halk son derece misafirperverdir. Kadınlara toplumsal yaşamda büyük bir özgürlük tanırlar ve ailelerini çok severler. ”1937, Ukrayna Özgürlük Gazetesi Arşivi Ji kerema xwe rûpela me bişopînin û bi hevalên xwe re bidin nasîn ✌️✌️ @Diroka_korda 📆 لطفا صفحه ما را فالو کنید و به دوستان خود معرفی کنید✌✌ @Diroka_korda 📆 Lütfen sayfamızı takip edin Ve arkadaşlarınla ​​tanıştır ✌✌✌ @Diroka_korda #diroka_korda #Wêne #wênefîlm #cıwanhaco #kurdistan #qamişlo #kobane #ypg #ypj  #bakur #azadi #ahmedkaya #rojbaş #amed #mehebad #adnandilbrin #aysa_șan #kurd #kurdo #kobani #afri‌n #sine #evarbaş #şakiro #wênefilm #demirtaş #hdp #saverojava @kawaurmiye_ @hozan__diyar @hunersam @seydaperincek.official  @denizdeman_  @hozanaydinofficial @azadbedran @mala.dengbejan @kordmusic @mehmetyildirim.official @komaserhat @kemaleamed21 @Mohammadkhani_official @sahiya_dengbeja @serhatcarnewa @tishk_tv  @tirej_urmiye_official  @kurdshop.official @candakurdan @civina_wejeya_kurdi @keskesor_muzik @dengbej_tv_welat @hemid_urmiye_officiall @denge_kurmanci_official @urmiye_muzik_ ‎‏ https://www.instagram.com/p/CprfwYWN4Md/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note · View note
bornlady · 7 months
Text
سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : رئيس كميته كه مشتاق گرفتن شهادت در رابطه با فرار و غيره بود، مداد خود را در دست گرفت و خواسته خود را در اين مورد به وي بيان كرد. از جمله سؤالاتی که از وی پرسیده شد: آیا از تلاش برای فرار از بردگی پشیمان هستید؟ پس از یک اسپاسم شدید، در حالی که دوستش می خواست برای خروج از اتاق بپیچد، ناامید از رضایت از هدفش گفت: نرو، من به سوال شما پاسخ ندادم. رنگ مو : خوشحالم که از بردگی فرار کردم! سپس نام خود را بر زبان آورد و سعی کرد نام استاد خود را بگوید، اما آنقدر ضعیف بود که قابل درک نبود. بردگی در کنار بالین او، شبانه روز، شنیع تر از همیشه به نظر می رسید. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : فقط فکر کنید که چگونه این مرد بیچاره در سرزمین روشنفکر مسیحی، به امید آزادی، در سرزمینی غریب در میان غریبه ها، نه تنها مجبور بود فداکاری همسر و خویشاوندانش را تحمل کند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه بلکه جان خود را نیز تحمل کرد. هیچ چیز غمگین‌تر از دیدن او در وضعیتی در حال مرگ نبود و به جای رسیدن به مقصد مورد علاقه‌اش در کانادا، رفتن به آن «بورنی که هیچ مسافری از آنجا باز نمی‌گردد». البته مصلحت بود، حتی پس از مرگش، فقط چند تن از دوستان او را تا قبرش دنبال کنند. با این وجود، او به طرز شایسته ای در قبرستان زیبای لبنان به خاک سپرده شد. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : در کیفش یک تکه پنج سنتی پیدا شد که تمام وابستگی مالی او بود. این اولین مورد مرگ در راه آهن زیرزمینی در این منطقه بود. این کمیته مدیون خدمات پزشکی دوستان سرشناس فراری دکتر دکتر بود. که خدمات وفادارانه آنها به رایگان ارائه می شد. و همینطور به خانم اچ اس دوترته و خانم ویلیامز که سخاوتمندانه در مراسم خاکسپاری او مناصب خیریه و دوستی را انجام دادند. لینک مفید : سالن زیبایی نوژا سعادت آباد از همراه وی که بدون معطلی از بند کانادا عبور کرد، نامه ای دریافت کردیم که به عنوان مورد مورد علاقه، عصاره زیر را می آوریم: "من از سلامتی برخوردارم، و امیدوارم وقتی این به دست شما رسید، شما هم از همین نعمت برخوردار باشید. عشق من را به آقای —- و خانواده خود بدهید و به آنها بگویید من در سرزمین آزادی هستم! من مردی هستم. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : مردان!" (خطاب فوق خطاب به آن مرحوم بود.) نامه پیوست، از کشیش از طرف همراه رومولوس، احساسات غم انگیز خود را از شنیدن خبر مرگ دوستش بیان می کرد. و در اینجا ممکن است بی مناسبت نباشد که به وضوح دیده شود که کشیش منسفیلد یکی از وزرای نادری بود که معتقد بودند «با دیگران همان گونه رفتار کنیم که در عمل انجام می شود» درست است. لینک مفید : سالن زیبایی نیل سعادت آباد نه صرفاً در تئوری، و احساس می‌کردند که دیگر نمی‌توانستند به خاطر «سقوط کردن» در اطاعت از قانون برده‌های فراری در زمان رئیس‌جمهور فیلمور، بهانه دانیال برای پرستش «تصویر طلایی» در زمان نبوکدنصر باشند. می خواهد که در پاسخ به نامه محبت آمیز شما برای شما بنویسم و ​​اطلاعات مرگ مهمان فراری شما، ژئو را به شما منتقل کنم. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : ویمز. او عمیقاً تحت تأثیر اطلاعات بود، زیرا او بیش از همه به او وابسته بود و سال ها بود. آقای لمون اکنون از خواهرش انتظار دارد که بیاید، و از شما می خواهد که به هر نحوی که می توانید به او کمک کنید - همانطور که او می داند که شما انجام خواهید داد. او آرزو می کند که وقتی خواهرش می آید کت و کلاه ویمز را بفرستید. و وقتی تاریخ فرار ویمز را می نویسید و منتشر می شود. لینک مفید : سالن زیبایی نگین سعادت آباد یک کپی از مقالات را برای او می فرستید. او هنوز در کاریابی چندان موفق نبوده است. آقا و خانم هریس هفته گذشته عازم کانادا شدند. دوستان برایشان یک کیف پول 15 یا 20 دلاری درست کردند و امیدواریم کارشان خوب باشد. آقای لمون به شما و خانم استیل احترام می گذارد. سلام من را به او برسانید و خودتان را نیز بپذیرید. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : اسکله گرم ذخیره شده است. این ورود توسط انجام شد. اما آنها نه به اتاق دولت آمدند و نه به عنوان مسافران کابین، هدایت یا عرشه. فضای مشخصی، نه چندان دور از دیگ بخار، جایی که گرما و گرد و غبار زغال سنگ تقریباً غیرقابل تحمل بود - مهماندار رنگی روی قایق در پاسخ به درخواست این بنده های ناراضی، نمی توانست به جای دیگری برای پنهان کردن اشاره کند. لینک مفید : سالن زیبایی لیا سعادت اباد او اصلاً مطمئن نبود که آنها می توانند گرمای شدید آن مکان را تحمل کنند. هیچ حالت دیگری جز دراز کشیدن صاف، کاملاً دور از نور، و تقریباً در وضعیتی مشابه از نظر هوا وجود نداشت. با این حال، در اینجا فرصتی برای کنار گذاشتن یوغ وجود داشت، حتی اگر به قیمت جان آنها تمام شود.
آنها در نظر گرفتند و تصمیم گرفتند که آن را در تمام خطرات امتحان کنند. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : رنج های هنری باکس براون، در مقایسه با آنچه که این مردان در طول سفر به آن تسلیم شدند، هیچ بود. حدود ساعت سه صبح به خانه یکی از کمیته ها رسیدند در تمام مسیر از اسکله باران سرد سیلابی می بارید و آنها کاملاً خیس می شدند، اما قلب هایشان از شادی و شادی غیرقابل بیان متورم می شد. لینک مفید : سالن زیبایی تبسم سعادت اباد از پوشش ضخیم گرد و غبار زغال سنگ، و اثر باران اضافه شده به آن، تمام آثار ظاهری طبیعی به طور کامل محو شد، و آنها در نهایت ترسناک به نظر می رسیدند. اما آنها برای آزادی زندگی خود را در خطر مرگ قرار داده بودند. هر مرحله از سفر انتقادی آنها با شیوایی طبیعی بی نظیری بررسی و اظهار نظر می شد. سالن زیبایی چهره پردازان سیدخندان : چگونه، وقتی تقریباً در آستانه خفگی در اسکله های گرم خود، برای دمیدن هوا، مجبور به خزیدن یک به یک شدند. زمان، به یک دیافراگم کوچک؛ اما به ندرت یکی از افراد فقیر سه دقیقه را پشت سر می گذاشت و به این ترتیب سرحال می شد. لینک مفید : آدرس سالن زیبایی چلسی فرمانیه قبل از اینکه دیگران اصرار کنند که او باید "به سوراخ خود برگردد." هوا گرانبها بود، اما فعلاً آنها آزادی خود را با قیمتی بسیار بیشتر ارزیابی می کردند. پس از آن که با دل خود صحبت کردند.
0 notes
newsinmywebsite · 7 months
Video
youtube
2024 03 02 Temporary Disruption Derang Episode 73 دِرَنگ ۷۳: انتلکتوئل ی...
دِرَنگ ۷۳: انتلکتوئل یا‌ روشنفکر در این ويدئوپادکاست نگاهی می‌اندازیم به روشنفکری در ایران #مهسا_امينی #زن_زندگی_آزادی #مرد_ميهن_آبادی
0 notes
darmanabad · 2 years
Video
کمدی و طنز تلخ جزم اندیشی با چاشنی #فان و خنده #آخوند#  protests in iran, shafie ayar new video, persian language, Bahram Moshiri, iran protest, iranian protests, ahmad kasravi, iran, i am zeus, shafie ayar, learn about criticism of islam, persian for beginners, farsi for beginners, shafie ayar new, iamzeus, secularism, darmanabad, آتئیست یعنی چه, من زئوس هستم, آتئیست, اعتراضات, روشنفکر ایرانی, بهرام مشیری, سرزمین جاوید, برنامه‌های بهرام مشیری, احمد کسروی, علیرضا رضایی شفاف سازی, کریستوفر هیچز, درمان آباد, درمان اباد"
0 notes
rmzirn · 2 years
Photo
Tumblr media
گوسفند هر رنگی باشد باز هم گوسفند است ؛ اگر عقاید آدمی احمقانه باشد ، با کراوات و کت و شلوار نمیشود روشنفکر شد. ❌ #کمی_اندیشه 🤔 #کمی_تفکر #لطفا_گوسفند_نباشید #عقاید_احمقانه #عقاید_پوسیده 💫💫🎖💫💫 #مدیریت_در_هزاره_سوم کانال ما در تلگرام: @QaRmZiRn https://www.instagram.com/p/CnkiXmcoxAg/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
shahrebehtar · 3 years
Photo
Tumblr media
شما خودتون رو دوست دارین؟❤🤔 چرا اگه کسی از خودش تعریف کنه کار بدیه؟ قبول دارم آدم فخر فروشی یا تعریف بیحا نباید از خودش بکنه، ولی اگه آدم توانایی یا قابلیت خاصی داره باید با افتخار اعلام کنه و به توانایی هاش ایمان داشته باشه.🙂 شما چی میگین؟ . تصاویر از: @mooshran . . . . . . #روشنفکر #روشنفکری #اعتماد_به_نفس #روانشناسی #تفکر_مثبت #گلسار_رشت #رشت_گلسار #رشت #لاهیجان #انزلی #رودبار #منجیل #رضوانشهر #سیاهکل #املش https://www.instagram.com/p/CYVz7MSKvnR/?utm_medium=tumblr
0 notes
tiamtehrani · 3 years
Text
اسنوبیسم روشنفکری/هنرمندی؛
مفاهیم را مصادره می‌کند
حقایق را قلب می‌کند
و چون زبان‌آوری را تا حدی می‌شناسد به مردمان در نیرنگش فخر می‌فروشد.
زندگی‌اش زائده‌ای ست در جمع اما همین زائده را چونان تاجی می‌نماید.
0 notes
fdgdfgfdhu · 7 months
Text
https://roshanfakr.ir/
وب سایت خبری روشنفکر
1 note · View note
canoonaa · 4 years
Photo
Tumblr media
#روشنفکر #عوام #روشنفکری #آزادی #خرافات #کاریکاتور https://www.instagram.com/p/CDDbwSQJA0-/?igshid=148xqp9c64okd
0 notes
zahraghavidel-blog · 5 years
Photo
Tumblr media
#درد . یه وقتایی تو زندگی #تنها و #بزرگترین کاری که باید بتونی از پسش بر بیای اینه که فقط #صبور باشی و بیشتر #درد بکشی تا #پخته تر و #بزرگتر بشی ... اینکه میگن تو #مسیر رسیدن به جایی که میخوای باشی باید از مسیر #لذت ببری یه #دروغ بزرگه که عده ای به ظاهر #روشنفکر و #متوهمان_دانایی به خوردمون دادن ... برای بزرگ شدن ، برای #قله_نشینی باید #رنج کشید و تمرین #صبر کرد . . . کماکان مبتدی ✍️ زهرا قویدل https://www.instagram.com/p/B1UXYPiAh68/?igshid=54ibwkr7splz
0 notes
nimroozmag-blog · 6 years
Photo
Tumblr media
🔹به‌مناسبت ۲۸بهمن، سالروز تولد #صادق_هدایت، داستان‌نویس، مترجم و روشنفکر ایرانی . 🔻کاریکاتوریست: حمیدرضا حیدری‌صفت منتشر شده در #ماهنامه_طنز_نیمروز . . . #هدایت #داستان_نویس #مترجم #روشنفکر #بوف_کور #گیاه_خوار #گیاه_خواری #داستان_نویسی_نوین #نویسنده #پاریس #خودکشی #چخوف #کافکا #حاجی_آقا #فواید_گیاه_خواری #زنده_به_گور #وق_وق_صاحاب #سگ_ولگرد #مسخ #سه_قطره_خون #اصفهان_نصف_جهان #پدر_داستان_نویسی_نوین #داستاننویسی #داستان_نویسی #داستاننویس #صادق_هدایت👤 #صادق_هدایت❤ #صادق_هدایت_بوف_کور https://www.instagram.com/p/Bt_agAmg3N2/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=n1u14nl5uzaz
0 notes
Photo
Tumblr media
‏‎. . . . #برتراند_راسل #برتراندراسل #راسل #نیچه #آرتورشوپنهاور #آرتور_شوپنهاور #شوپنهاور #فروید #متعصب #ژان_پل_سارتر #روشنفکر #روشنفکری #انسانیت‎‏ https://www.instagram.com/p/Bs1C78agiGt/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=6e1vqk5rfnni
0 notes
pastoo · 4 years
Text
#خشونت_‌علیه_‌زنان   #من_هم
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند حافظ روشنفکرانی هستند که در ملا عام سنگ حمایت از زنان را به سینه می‌زنند و در جلسات آزادی و برابری سخنرانی می کنند اما در زندگی‌خصوصی شان آزارگری تمام عیار هستند و این بازی دوگانه را چنان با مهارت اجرا می‌کنند که نه آزار دیده جسارت برملا کردن آن را دارد نه جامعه چنان رفتاری را از چنین بزرگانی باور می‌کند. این روشنفکران حتی در موج اخیر افشاگری «من هم» و «ساکت نباشیم»‌نقش حامی و مدافع زنان را بازی کردند که مبادا شکافی بر پیله امنی که ساخته‌اند بیفتد. اما اگر زنی آزار دیده به دلایلی که خواهم آورد از آبروی خود می‌ترسد یا نگران است که جامعه او را باور نکند و در دفاع از آزارگر او را به کنجی براند، چرا مردانی که شاهد و ناظر هستند مهر سکوت بر لب زده اند؟ همین سوال مرا به فکر واداشت و بر آن شدم که طشت ۳۰ ساله‌ای را از بام بیندازم. طشتی متعلق به یکی از گل‌های سر سبد جامعه روشنفکری ایرانی. او کسی نیست جز آقای عبدالرضا کلانتری معروف به عبدی کلانتری که نقد مذهب و سنت می‌کند، مقاله و کتاب می نویسد، سخنرانی می‌کند، در میزگردهای وسایل ارتباط جمعی حاضر می‌شود و در دفاع از آزادی زن، سینه به تنور می‌چسباند و به این ترتیب تور نامرئی‌اش را برای جلب اعتماد عمومی و خصوصی پهن می‌کند. آدمهایی مثل من که آقای کلانتری را سالهاست می شناسیم داستان‌های زیادی از زن آزاری او در حافظه داریم. اما در این متن فقط به چند خصوصیت رفتاری ایشان اشاره می کنم که آنقدر تکرار شده‌اند که برای تک تک آنها شواهد متعددی وجود دارد و برای دوروبری‌های آقای کلانتری اظهر من الشمس است. عبدی کلانتری هنگام «شکار» زنان ابتدا نقش یک مرد متعهد و مودب و مهربان را بازی می‌کند تا زن مورد نظر به امنیت و اعتماد کامل برسد و خود را در رابطه‌ای ‌بسته، عاشقانه و اخلاقی حس کند. بعد از ایجاد اعتماد و امنیت با نقد افراد خانواده و دوستان یار شروع می‌کند به بدبین کردن و ایجاد فاصله بین یار و نزدیکانش تا خود بشود ستون خیمه و تنها امین و معتمد. در این مرحله از ماه عسل اعتماد و عشق است که از صحنه‌های عاشقانه خصوصی و عریانی‌ها عکس و فیلم تهیه می‌کند. آرشیوی که هدف ظاهری آن ثبت لحظات رویایی و فراموش نشدنی است. بعد از کامل کردن آرشیو عکس وفیلم بازی شروع می‌شود و با استفاده از عکس وفیلم زنان قبلی و تعریف و تمحید از رفتار جنسی آنها حس حسادت و رقابت یار را تحریک می‌کند. با این کار یک مثلث عشقی می سازد و این رفتارها را انقدر ادامه می دهد تا آن زن دیگر تبدیل شود به ایده آل غایب رابطه. به این ترتیب یار حس می کند که از نظر ظاهر و تجربه و استعداد کمبود دارد و لایق آقای کلانتری نیست، و باید برای حفظ ایشان بیشتر تلاش کند واز خود مایه بگذارد. بعد از این مرحله پای زنان دیگر را که معمولا از دوستان یا آشنایان نزدیک یار هستند به رابطه باز می‌کند که باعث آزار عاطفی شدید می‌شود. اگر هم اعتراضی صورت گیرد به چشم تحقیر و عقب ماندگی به یار نگاه می‌کند. بعلاوه با مهارت و سو استفاده از اعتماد و با اطلاعات دروغ رابطه یار با دوستش را تیره و پر تنش می‌کند. در این حالت استادانه و مثل یک انسان فرهیخته که دون شان خود می‌داند وارد «خاله زنک بازی های زنانه» شود، خود را از دعواها و کشمکش‌های بوجود آمده کنار می کشد و رابطه‌اش را تا آنجا که بتواند با هر دو زن ادامه می دهد. یکی از دردناک ترین داستانهای این چنینی آقای کلانتری رابطه او با یک زن فعال چپ سیاسی در بحبوحه دستگیریهای دهه شصت است. این زن و کلانتری در انظار رابطه‌ای متعهد داشتند که به ازدواج نزدیک بود. اما ناگهان گندش در آمد که آقای کلانتری با صمیمی ترین دوست این زن هم رابطه دارد. این شوک برای زن دردناک بود اما کلانتری این بازی را آنقدر ماهرانه ادامه داد که زن دچار روان پریشی شد و توان ادامه زندگی در نیویورک را از دست داد و به ناچار و با علم به دستگیری به ایران برگشت و همانطور که انتظار می‌رفت روانه زندان جمهوری اسلامی شد. من این زن و خیلی از زنان دیگری که در دام آقای کلانتری گرفتار شده‌اند را می شناسم اما به احترام حریم خصوصی نامی نمی‌برم هر چند بسیار امیدوارم که بعد از انتشار این استشهاد این زنان فرهیخته با زبان خودشان داستان‌هایشان را بنویسند. آقای کلانتری بارها در متن ها و صحبت هایش آرامش دوستدار را یکی از مهمترین متفکران امروز معرفی کرده. یکی از تزهای کلیدی آقای دوستدار که آقای کلانتری از آن بعنوان یک ایده اوریجینال یاد می کند مفهوم دینخویی است، به این معنی که شخصی که در فرهنگ دینی و اسلامی بزرگ می شود چه معتقد باشد چه لائیک، چه چپ باشد چه راست عمق فرهنگ و اندیشه و رفتارش به آموزه ها و ارزشهای دینی گرایش دارد. آقای کلانتری دینخویی را یک معضل بزرگ فرهنگ شیعه ایرانی می‌داند ، در حالیکه خود بهترین تجسم دینخویی است. حدود چهل است که در نیویورک زندگی می‌کند، شهری که انواع روابط سکسی و عاطفی آزاد و بدون آزار در آن ممکن است. در تمام این سالها بعنوان یک صاحب نظر پای ثابت حلقه های روشنفکری و گالری های هنری بوده است. مدرک جامعه شناسی دارد. منتقد سینماو ادبیات و انواع هنرهاست و شیفته موسیقی غربی. بی تردید دایره معلومات و محفوظاتش بسیار وسیع است. از نقد فرهنگ ایرانی نان می خورد،اما همین آدم در رابطه عاطفی با زنان یک شیعه تمام عیار است. گاه دیده‌ام که آقای کلانتری در فضاهای کوچک وخصوصی این تصویر را ایجاد کرده که هر چه به یارش عشق و محبت داده او نفهمیده و بها نداده و از این رابطه یک سویه به شدت دل شکسته شده و به یک همدم عاطفی واقعی نیاز دارد به یک فرشته نجات! این شگرد معمول مرد مسلمان است که می گوید زنم قدرناشناس و «سرد» است و نیازهایم را برآورده نمی کند و به دنبال صیغه‌ای می‌گردد و اگر همسرش اعتراض کند از حسادت و حساسیت بی دلیل خودش است. شگرد دیگر آقای کلانتری این است که بعد از ویران کردن یار و رفتن او با گریه و زاری سعی در جلب ترحم دوستان مشترک کرده و با این ترفند و به پشتوانه اعتبار فرهنگی - هنری و متانت ظاهری چنان نقش قربانی را بازی می‌کند که مورد قبول جمع واقع می‌شود و به این ترتیب جای آزارگر و قربانی را عوض می‌کند . بهرحال دیر یا زود تک تک این زنها متوجه می‌شوند که آقای کلانتری رفتارهای ضد و نقیض و بیمار دارد و سعی می‌کنند به شکلی مسالمت آمیز و سالم از او جدا شوند. اما واکنش آقای کلانتری در این موارد هم با آزار و تخریب روانی همراه است. در این شرایط ابتدا سعی می کند زنی که به رفتار او اعتراض کرده مغزشویی کند وبه او بقبولاند که حافظه اش بد کار می کند، به دلیل ناامنی روانی دچار حسادت و شک است بنابراین موضوعات را وارونه می بیند و یا به دلیل توهم چیزهایی می بیند که اصلا اتفاق نیفتاده و در نهایت با یک انگ سنتی، طلبکارانه مدعی می‌شود که یار قدر عشقش را نمی‌داند. بی شک هر زن یا مردی که در چنین فضای روانی باشد بعد از مدتی به عقل خود شک می کند. مخصوصا اگر به طرف مقابل اعتماد داشته باشد و به ذهنش هم خطور نکند که اینها شگردهای معمول رابطه های بیمار و آزاردهنده هستند. زن دیگر به حس و فهم خودش اعتماد نمی کند، در یک فضای تعلیق بی جواب گیر می کند و هر جور مسائل را تحلیل کند یک گوشه کار می لنگد. فکر می کند ایراد از خودش است که یا بدبینی بی اساس دارد و یا قدرت تحلیلش خوب نیست. بدترین اتفاقی که برای قربانی یک رابطه روان-آزار می تواند بیفتد اینست که به درک و حقیقت خودش از تجربه هایش شک کند. این موضوع قدرت تغییر و انجام هر اقدامی را از او می گیرد. آقای کلانتری از این هم فراتر می رود و به خاطر اشرافش به نظریه های روانکاوی فروید، نظریه های جنسیت و تبحر در زبان خیلی راحت به یارش می‌قبولاند که مشکلات و بدبینی ها و غمی که در رابطه با او دارد به خاطر مشکلاتش در کودکیست و در آخر به زن شرم می دهد که با رفتار سبک سرانه رابطه‌ای ناب و زیبا را چرکین کرده است. به این ترتیب می تواند زنی که به درستی به او اعتراض کرده را بدهکار و شرمگین کند. فراموش نکنیم که مهمترین دلیلی که این رابطه ‌های پر آزار با سکوت قربانی همراه است وجود آرشیو عکس و فیلم کذایی آقای کلانتری از قربانیانش است و ترسی که در دلشان انداخته از انتشار آنها. قربانیانی که خوب میدانند ایشان در جهت حفظ خودش از هیچ کاری فروگذار نمی‌کند. حداقل در چند مورد زنهایی را می‌شناسم که بعد از پایان رابطه مصرا از او خواسته اند عکس ها را پاک کند و از جلوی چشم بردارد و او قبول نکرده است. خودش را صاحب عکس ها و فیلم‌ها می داند . بارها دیده شده که زنی بانشاط و باانرژی وارد رابطه با آقای کلانتری شده و بعد از مدتی افسرده و مضطرب در حالی که با یکی دو زن دیگر دشمن شده و از جمع دوستان پرت افتاده‌ا نیمه جان خود را از این رابطه در برده و مدتها طول کشیده تا به روال زندگی عادی برگردد . می شناسم زنانی را که با آقای کلانتری در رابطه بوده‌اند و بعد از جدایی کارشان به دکتر و قرص ضد افسردگی و روان درمانی کشیده است. جدایی از آقای کلانتری ساده نیست و این آدم مثل هر آزارگری در عذاب دادن زنی که قصد جدا شدن از او را دارد آنچه در چنته دارد به کار می‌بندد. اگر هم دیگر به زنی نیاز نداشته باشد او را به هر شکلی دست به سر می کند و حتی اتفاق افتاده که با بستگان آن زن تماس گرفته و شکوه وشکایت که فلانی مزاحم من است و من دیگر نمی دانم به چه زبانی به او بگویم خواهان رابطه با او نیستم. موضوع اختلاف سن با این زن ها هم جای ذکر دارد. سی سال پیش داستان اینطور نبود اما در این مدت گویا ایشان بزرگ نشده‌اند و همچنان به دنبال دخترانی حداقل ۳۰-۲۰سال جوانتر از خودشان می گردد. پرونده زن آزاری ماهرانه آقای کلانتری مال امروز و دیروز نیست و این آدم هرگز نمی تواند ادعا کند که از عواقب رفتارش بی اطلاع است، با این حال او در این سالیان هیچ تغییری در رفتارش نداده . این نشان می دهد که زن آزاری آقای کلانتری آگاهانه و تعمدی است. حتی انسانی که در عمرش یک کتاب نخوانده باشد، وقتی ببیند رفتارش مرتب باعث عذاب و درد می شود به کارهایش فکر می کند و اگر بخواهد در رفتارش تجدید نظر می کند. اگر آسایش زنان برای آقای کلانتری اهمیت داشت همان سی و اندی سال پیش که زنی را راهی زندان جمهوری اسلامی کرد دست از این بازیها برمیداشت. من به دلایل متعدد (از جمله بازگشت به ایران ) ترجیح می دهم این مطلب را به عنوان ناشناس منتشر کنم. اما اگر روزی بیاید که زن آزاری و خشونت روانی علیه زنان پیگرد قانونی داشته باشد، حاضرم در هر دادگاهی علیه ایشان شهادت بدهم. آقای کلانتری از بازی قدرت با زنهایی که به او اعتماد کرده اند و از نبوغ خودش در اینکه می تواند دو رویکرد متضاد داشته باشد،لذت می‌برد. عبدالرضا کلانتری نویسنده مارکسیست و منتقد فرهنگی که بعنوان صاحبنظر به پرگار بی بی سی، رادیو زمانه، مجله روشنفکر، سکولاریسم نو، نگام و آسو دعوت می شود، سالهاست پشت پرده و دور از نگاه عمومی با مهارتی مثال زدنی زنان را مورد آزار و خشونت قرار می‌دهد. پستوی خانه‌اش نقض کامل تمام شعارهای برابری خواه در فضای عمومیست.
Tumblr media
1 note · View note
deenrahmat · 5 years
Photo
Tumblr media Tumblr media
لورن بوث، خواهر زن تنی بلر : چرا عاشق اسلام شدم !؟  اغلب افراد قبل از اینکه اسلام آوردن خود را اعلام کنند، ماه ها بلکه سال ها تحقیق می کنند. وقتی به مادرم گفتم که تغییر دین داده ام، گفت:” نگو که به آن دیوانه ها پیوستی فکر کردم گفتی بودایی شدی” اما حالا درک می کند و قبول کرده است. لورن و چري خواهر هستند. چري همسر توني بلر است. لورن بوث علاوه بر اینکه خواهرزن تونی بلر است ، گوینده، روزنامه نگار و مسلمان نیز هست. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ دلیل آن چیست؟ حقیقت را از منبع اصلی، یعنی خود او بشنوید. او در صحبت های خود برای ما از احساسش راجع به مسلمان شدن می گوید. ” این عجیب ترین سفر زندگی من است. واگن قطار گرم است و همسفرانم به طرز عجیبی پذیرای من هستند. با سرعت و بدون تاخیر حرکت می کنیم. باران، برف و ریلهای آهن موازی قطار هیچ تفاوتی در حرکت سریع رو به جلو ندارند. هنوز هم نمی دانم چگونه سوار شدم و چون یک غریبه بودم نمی دانستم قطار دقیقا به کجا می رود، جز اینکه مقصد هر جا که باشد مهمترین جایی است که می توانم تصور کنم. می دانم که همه این ها خیلی بعید به نظر می رسد اما این احساس واقعی من نسبت به تغییر دینم به اسلام است، تغییری که هفته پیش اعلام کردم. گرچه وسائل و عواملی که مرا به نقطه رسانده است هنوز مبهم است، این تصمیم در تمام ابعاد زندگی من تعیین کننده است، دقیقاً به محکمی ریلهای آهن زیر آن قطار سریع السیر. وقتی از من خواسته می شود یک توضیح ساده راجع به پذیرفتن دینی که دارای کمترین محبوبیت در رسانه های غربی است بدهم، فکر می کنم باید به تجربه معنوی بیش از یک ماه پیش در مسجدی در ایران اشاره کنم. اما دقیقتر آن است که به ژانویه ۲۰۰۵ باز گردیم، زمانی که به تنهایی به کرانه باختری سفر کردم تا انتخابات آنجا را برای روزنامه “The mail on sunday” پوشش خبری دهم. می توانم به جرئت بگویم که تا قبل از آن سفر هیچگاه با اعراب یا مسلمان ها نبودم. همه آن تجربه شوکی بود اما شاید نه به دلایلی که انتظار داشتم. بسیاری از چیزهایی که ما راجع به این قسمت از دنیا و مردمی که پیرو حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) هستند می دانیم بر اساس اخبار نگران کننده و به گفته برخی تبعیض آمیز است. به همین دلیل وقتی در حال پرواز به سمت خاورمیانه بودم ذهنم پر از کلمات تکراری برنامه “ساعت ده” بود: تندروها، افراد متعصب، ازدواج های تحمیلی، بمبگزاران انتحاری و جهاد. هیچ شباهتی به یک بروشور گردشگری نداشت. گرچه همین اولین تجربه من مثبت تر از آن بود که فکر می کردم.بدون کت و لباس مناسب وارد کرانه باختری شدم چون مسئولین اسرائیلی فرودگاه چمدانم را نگه داشتند. همان طور که در مرکز رام الله قدم می زدم و از سرما به خود می لرزیدم، پیرزنی دستم را گرفت. در حالی که تند تند عربی حرف می زد مرا به خانه ای در کوچه کناری برد. آیا من توسط تروریستی تقریبا مسن ربوده شدم؟ برای چند دقیقه گیج کننده می دیدم که لباسهای دخترش را می گردد تا اینکه کت، کلاه و روسریی بیرون کشید. بعد مرا به همان خیابانی که در آن قدم می زدم برد، مرا بوسید و به گرمی همراهی ام کرد. حتی یک کلمه ی قابل فهم هم میان ما رد و بدل نشد. این عملی سخاوتمندانه بود که هرگز فراموش نمی کنم و این جور مسائل صدها بار به اشکال مختلف برایم تکرار شده است. با این حال این برخورد گرم به ندرت در اخباری که می خوانیم و می بینیم منعکس می شود. طی سه سال بعد، سفرهای متعددی به سرزمین های اشغالی داشتم، که زمانی فلسطین تاریخی بود. اوایل به ماموریت می رفتم، با گذشت زمان همراه موسسات خیریه و گروه های طرفدار فلسطین به آنجا سفر می کردم. سختی هایی که فلسطینی ها از هر کیش و آیینی متحمل می شدند برایم سنگین بود. باید به یاد داشت که مسیحی ها دو هزار سال است که در سرزمین مقدس ساکن هستند و آن ها هم تحت اشغال غیر قانونی اسرائیل رنج می برند. کم کم دیدم عباراتی همچون ماشاالله و الحمدالله به گفتار روزمره من راه یافتند. این ها نداهایی همراه با شوق هستند که از صد اسم خدا گرفته شده است. نه تنها از دیدار با گروه های مسلمان عصبی نمی شدم بلکه برای دیدار با آنها لحظه شماری می کردم. فرصتی بود تا با افراد آگاه، با هوش و مهمتر از همه مهربان و سخاوتمند باشم. حالا استراحتی ده دقیقه ای می کنم و می روم تا نماز بخوانم. ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر است. (هر روز پنج نماز دارد که زمان خواندن آنها بسته به طلوع و غروب خورشید متفاوت است)شک نداشتم که سوار کشتی تغییر فهم سیاسی شده ام؛ جایی که فلسطینی ها به جای مظنونین ترور به خانو.اده و خسارات مادی جنگ، به جامعه شهری مسلمانان تبدیل می شد. اما سفری معنوی؟ چیزی بود که هرگز به ذهنم نمی رسید. گرچه همیشه دوست داشتم دعا بخوانم و از بچگی از داستان های حضرت عیسی و پیامبران پیش از او لذت می بردم. داستان هایی که در مدرسه یا دوره پیش آهنگی با آن ها آشنا شده بودم. من در خانواده ای غیر مذهبی بزرگ شدم. شاید فهم فرهنگ اسلامی و به خصوص فرهنگ زنان مسلمان بود که مرا به سوی درکی بهتر از اسلام کشاند. چقدر زنان مسلمان از نگاه انگلیسی ها عجیبند: از سر تا پا پوشیده اند و بعضی وقت ها پشت سر شوهرانشان راه می روند (گرچه در تمام موارد این چنین نیست) و بچه هایشان دور تا دور دامن های بلندشان هستند. برعکس، زنان حرفه ای در اروپا با رضایت، بیشترین استفاده را از ظاهر خود می برند. خود من برای مثال همیشه به موهای بور و زیبایم افتخار می کردم و همین طور خط سینه ام. این عادت کاری بود که در تمام اوقات این ها به نمایش بگذارم چون این روز ها خیلی چیز ها که می فروشیم به ظاهرمان ربط دارد. گرچه هر وقت برای پخش تلویزیونی دعوت می شوم می نشینم و با تعجب مجری های زن را تماشا می کنم که چگونه یک ساعت برای درست کردن مو و آرایش خود صرف می کنند قبل از اینکه حتی ۱۵ دقیقه به موضوعات جدی مورد بحث توجه کنند. آیا آزادی این است؟ کم کم به این فکر افتادم که در جامعه آزاد ما تا چه اندازه به دختران و زنان‎مان احترام گذاشته می شود. در سال ۲۰۰۷ به لبنان رفتم. چهار روز با دختران دانشجو بودم که همه آن ها حجاب کامل داشتند. لباس های کمربند دار روی شلوار های تیره رنگ یا جین. بدون اینکه مو هایشان دیده شود. آن ها جمعی پرشور، مستقل و رُک بودند. به هیچ وجه دخترانی کم رو که زود مجبور به ازدواج می شدند، نبودند. چیزی که به خاطر آنچه در غرب خوانده بودم در ذهن داشتم. یکبار برای مصاحبه ای با شیخی که فرمانده نیروی مقاومت حزب الله بود همراه من آمدند. از برخورد او با دخترها خوشنود و متعجب شدم. همان طور که شیخ نبیل ،عمامه به سر با لباس های گشاد، از مبادله زندانی ها صحبت می کرد، آن ها وسط حرفش می پریدند، آزادانه میان صحبت های او حرف می زدند و دست خود را به علامت صبر کردن برای مترجم بالا می گرفتند. در واقع ریاست زنان مسلمان تقریبا چیزی خنده دار است که به نظر می رسد در بسیاری از خانواده های جامعه حقیقت دارد. می خواهید مردان تحت تسلط را ببینید؟ به مردان مسلمان نگاه کنید تا به مردان غیر مسلمان. در واقع همین دیروز مفتی بزرگ بوسنی به من زنگ زد و خود را به شوخی “شوهر زنش” معرفی کرد. چیز دیگری هم در حال تغییر بود هر چه بیشتر در خاورمیانه بودم، بیشتر می خواستم که مرا به مساجد ببرند. به خودم می گفتم فقط برای گردشگری. براستی که آن ها را مجذوب کننده یافتم. خالی از مجسمه و به جای نیمکت فرش شده، مساجد را بیشتر شبیه اتاق نشیمنی بزرگ می دیدم که بچه ها در آن بازی می کنند، زنان به خانواده هایشان نان لواش و شیر می دهند و مادر بزرگ ها در صندلی های چرخدارشان می نشینند و قرآن می خوانند. آن ها زندگی خود را به محل عبادت شان ومحل عبادت شان را به خانه هایشان می آورند.   … و بعد شبی در شهر ایرانی قم فرا رسید. زیر گنبد طلای حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) (بانوی محترمه عالمه). من هم مثل دیگر زائران در حالی که پنجره های ضریح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را گرفته بودم چند بار نام خدا را بردم. وقتی نشستم لذت روحانی خالصی در من جوانه زد. نه لذتی که انسان را از زمین جدا کند بلکه لذتی که به انسان رشایت و آرامش کامل می بخشد. مدت زیادی نشستم. زنان جوانی دور من را جمع شدند و از اتفاق جالبی که برایم در حال رخ دادن بود صحبت می کردند. آنگاه فهمیدم که من دیگر یک گردشگر در اسلام نیستم بلکه مسافر درون امتم، جامعه اسلامی که تمام مومنین را به هم پیوند می دهد. اوائل دلم می خواست این حس از بین برود. به چند دلیل. آیا من برای تغییر دینم آماده بودم؟ دوستان و خانواده ام چه فکری می کنند؟ آیا من برای تعدیل کردن رفتارم از جهات مختلف آماده بودم؟ و نکته بسیار عجیب این است که لزومی نداشت من نگران هیچ کدام از این ها باشم چون مسلمان شدن تا حدودی آسان است. گرچه عملی کردن آن یک مسئله بسیار متفاوتی است. برای شروع، اسلام دستور به مطالعه زیادی می دهد. من مادر دو بچه هستم و تمام وقت کار می کنم. از شما انتظار می رود که قرآن را از ابتدا تا انتها بخوانی، علاوه بر این عقاید و تفکرات و احادیث امامان و افراد معنوی روشنفکر را مطالعه کنی. اغلب افراد قبل از اینکه اسلام آوردن خود را اعلام کنند ماه ها بلکه سال ها تحقیق می کنند. با پدر پیش از اسلام آوردن مردم از من می پرسند چه مقدار از قرآن را خوانده ام و جواب من این است که تا به امروز حدود صد صفحه خوانده ام. و آن هم ترجمه اش را. اما قبل از آنکه کسی مسخره ام کند باید بگویم که آیات قرآن را باید ده خط ده خط خواند، باید قرائت کرد، و بر آن تفکر کرد و اگر ممکن بود حفظ کرد مثل خواندن مجله “OK!” نیست. قرآن متنی جدی است که من در طول عمرم آن را خواهم شناخت. کمک می کند تا عربی را یاد بگیرم و من هم علاقه مندم به این کار اما آن هم زمان می برد. با چند مسجد در شمال لندن ارتباط دارم و امیدوارم بتوانم حداقل هفته ای یکبار به آنجا بروم. در ضمن هیچ وقت نمی گویم می خواهم فرقه سنی یا شیعه را انتخاب کنم . برای من یک اسلام و یک خدا وجود دارد. و اما در مورد پوشش یا عفت شاید راحت تر از چیزی که تصور می کنید، باشد. پوشیدن روسری یعنی که من سریع تر از قبل برای بیرون رفتن آماده می شوم. همین چند هفته پیش اولین باری که به طور باز روی موهایم انداخته بودم از خجالت سرخ شدم. خوشبختانه هوا سرد بود و کمتر کسی توجه کرد. بیرون رفتن در هوای آفتابی سخت تر بود. اما این جا کشوری بامدارا است و کسی هنوز چپ چپ به من نگاه نکرده است. در ضمن باید بگویم چادر مال من نیست چه رسد به برقه که از چادر هم پوشیده تر است. من به هیچ وجه از زنانی که آن حد عفت را انتخاب می کنند انتقاد نمی کنم اما اسلام از من انتظار ندارد که پوشش سخت گیرانه تری را انتخاب کنم. قابل پیش بینی بود که برخی فضاهای رسانه ای از اینکه راجع به اسلام آوردن من صحبت کنند خوششان آمده است و سیلی از بدگویی به راه انداخته اند که در واقع این صحبت ها متوجه من نیست، بلکه درباره تفکری غلط از اسلام است. اما من نظرات بسیار منفی را نادیده گرفته ام. بعضی از معنویت چیزی نمی فهمند و هر بحثی پیرامون آن، آنها را وحشت زده می کند. سوالات سختی در رابطه با معنی زندگی شان ایجاد می کند و آن ها عصبانی می شوند. یکی از نگرانی های من مربوط به حرفه ام است. می توانند به راحتی مرا کنار بگذارند. خصوصاً اگر به پوشیدن روسری ادامه بدهم. در حقیقت بر اساس تجارب زنان دیگری که تغییر دین داده اند، در این فکرم که آیا با من طوری رفتار می شود که انگار عقلم را از دست داده ام؟ من تمام عمرم سیاسی بوده ام و این ادامه خواهد داشت. چند سالی است که درگیر فعالیت های حمایت از فلسطین بوده ام و فکر نمی کنم از آن ها دست بکشم. گرچه بریتانیا کشوری بامدارا تر از فرانسه یا آلمان است. ابهامی عمیق در مورد آینده نیز وجود دارد. من هر روز حس می کنم که تغییراتی در درون من به وجود می آید که آدم متفاوتی می شوم و نمی دانم این به کجا ختم می شود و من چه کسی خواهم شد؟ خوشبختانه مهمترین رابطه های من هنوز به قوت خود پا برجاست. واکنش دوستان غیرمسلمانم بیشتر کنجکاوی بود تا دشمنی. می پرسیدند: “آیا اسلام ترا تغییر خواهد داد؟” “آیا هنوز می توانیم با هم دوست باشیم؟” “می توانیم با هم برای خوردن مشروب بیرون برویم؟” جواب دو سوال اول مثبت است و آخری یک نه بزرگ همراه با رضایت است. در رابطه با مادرم فکر می کنم اگر من خوشحال باشم او هم خوشحال است و اگر با وجود سابقه اعتیاد پدرم به الکل من از آن دوری کنم ،چه چیزی بهتر از این می تواند باشد؟ بزرگ شدن در خانواده ای الکلی با پدری خشن، شکاف بزرگی در زندگی من به جای گذاشته است. دردی است که هرگز خوب نمی شود و اظهارنظرهای پدرم راجع به من بسیار دردناک است. ما سال ها است که همدیگر را ندیده ایم پس چگونه می تواند چیزی راجع به من بداند یا نظری قابل قبول راجع به اسلام آوردنم داشته باشد؟ من فقط برای او متاسفم. سایر افراد خانواده ام خیلی از من حمایت می کنند. زمانی که من در حال رشد بودم من و مادرم رابطه خوبی با هم نداشتیم اما حالا پل های ارتباطی را ساخته ایم و او یک حامی بزرگ برای من و دخترانم است. وقتی به او گفتم که تغییر دین داده ام، گفت:” نگو که به آن دیوانه‎ها پیوستی فکر کردم گفتی بودایی شدی” اما حالا درک می کند و قبول کرده است. اتفاقا کنار گذاشتن الکل خیلی آسان بود. در واقع حتی فکرش را هم نمی توانم بکنم که دیگر به الکل لب بزنم. واقعا دیگر نمی خواهم. همچنین حالا دیگر زمانی نیست که به فکر ارتباط با مردان باشم. درحال بهبودی از شکست ازدواجم هستم و دارم طلاق می گیرم. پس دنبال کسی نیستم و تحت فشار هم نیستم، که دنبال کسی باشم. اگر زمانی فرا رسید که به ازدواج مجدد فکر کنم به خاطر تطابق با دینی که پذیرفته ام آن مرد باید مسلمان باشد. از من می پرسند: “آیا دخترانت هم مسلمان می شوند؟” نمی دانم، به خودشان بستگی دارد. نمی توانم قلب کسی را عوض کرد. اما مطمئناً خصومتی با اسلام ندارند و واکنش آن ها نسبت به تغییر آیین غافلگیر کننده من شاید از همه چیز گویا تر باشد.   در آشپزخانه نشستم و صدایشان کردم. این طور شروع کردم: “دخترها، من خبری برای شما دارم، من حالا یک مسلمان هستم.” سرهایشان را به هم نزدیک کردند و چیزی گفتند و بعد بزرگتری یعنی الکس گفت: “ما چند سوال داریم. الان بر می گردیم.” لیستی نوشتند و برگشتند. الکس صدای خود را صاف کرد: “آیا باز هم الکل می خوری؟” جواب: “نه!” واکنش با نگرانی هورایی کشیدند. -”آیا باز هم سیگار می کشی؟” سیگار کشیدن حرام نیست اما ضرر دارد بنابراین جواب دادم “نه!” این جواب هم با تاییدی مقدس مابانه روبرو شد. با این وجود آخرین سوال آن ها مرا غافل گیر کرد. لورن بوث ۴۳ ساله ششمین دختر تونی بوث هنر پیشه است.
1 note · View note