Tumgik
#تلنگر
30ahchaleh · 5 months
Text
Tumblr media
Wilson
.
ـ میخوام شما را با یک نوع " بُـهـت " اگر آشنا نیستین آشنا کنم اما اول طبق معمول مقدمه سازی 🤪 ـ
پست رضاموتوری و اون دیالوگش که گذاشتم یادتونه
ـ " تو نمیدونی وقتی آدم تنها میشه به چه چیزهایی دل میبنده " ـ
Tumblr media
و حالا فیلم
Cast Away
ـ " دور افتاده " و شخصیت
Wilson
.
⚠️ Alert Spoil ⚠️
⚠️ خطر لو رفتن فیلم ⚠️
.
.
.
.
.
Cast Away (2000)
آدم های تنها خوب میدونن این چه حسی‌ست و این مدل وابستگی چیست ، حتی تعجب هم نخواهی کرد اگه غرق این حس بشی حاضر باشی جان خودت رو به خطر بندازی تا پدیده ویلسون "این منجی‌ت" در تنهایی ، گم یا ناپدید نشه
که اگر شد ، همچون ژپتوی پیر توی دل "نهنگ وحشت" گیر می‌افتی و فقط با بازگشت پینوکیوت هست که میتونی از آن حبسگاه رها بشی
The Terrible Dogfish
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
این مقدمه رو حالا میخوام بّست بدم به اینکه آیا بشر واقعا موجودی اجتماعی‌ست ؟
میدونیم یک سری کارها و خلق ها از سوی بشر به این واسطه پدید آمده که او در انزوا بسر برده که در غیر این صورت وقوع آنها غیر ممکن بوده
و صدالبته که یک سری کارها و خلق ها هم به خاطر وجه اجتماعی بودن بشر رخ داده که در غیر این صورت وقوع آنها نیز غیر ممکن بوده
اما نادیده گرفتن بستر انزوا به گونه ای که بشر را موجودی صرفا اجتماعی بدانیم با آنچه تجربه کردیم و میبینم در تناقض است
.
از نگاه من بشر موجودی دو وجهی‌ست هم اجتماعی هم منزوی
شاید این برداشت اشتباه اجتماعی بودن بشر ازآنجا نشات گرفته که بشر در "انزوا محض" آنهم در مدت زمان طولانی احتمال به خطر افتادن حیاتش بیشتر از بشر در اجتماع محض بدون داشتن انزوا و خلوت است و این یعنی مبنا سنجش کمیت حیات در کوتاه مدت است نه کیفیت حیات در بلند مدت !!!
در صورتی که این معیار سنجش ، درخور و شایسته بشر پیچیده نیست
پس چه بگوییم
بشر موجودی منزویست که در کنار اجتماع بودن برایش امری حیاتی‌ست
یا که بگوییم
بشر موجودی اجتماعی‌ست که در انزوا و خلوت ریست "بازنشانی ، بازآرایی" میشود مثل خواب که اگر نشود قاط میزند
و چه و چه
فرقی ندارد بشر به هر دوی این بستر ها احتیاج "مبرم" دارد
هدف من از نوشتن این متن تعریف درست با جمله بندی صحیح برای این دو وجه بودن بشر نیست این مهم با دیگران ، هدف من تلنگر آن بـُهت است که در ابتدا به آن اشاره کردم
.
از درونگرا ترین افراد تا برونگرا ترین ها ، از اجتماعی ترین افراد تا منزوی ترین آنها همه و همه در این دنیا احساس تنهایی میکنن آنهم بدجوری !
حال آیا خدایان مذهب‌ها و انواع ایدئولوژی های معبود محور ( کاری به آن کل ندارم که در پایان به آن اشاره خواهم کرد ) بلکه دقیقا منظورم خدایی است که آن مرام‌ها برای ما شرح میدهند، آیا آن خدا ها ! یک ویلسون نیستن که در این برهوت تنهایی به نجات آمده تا جاییکه بعضی به اصطلاح نجات یافتگان حاضرن برایش جان بدهند و از آن بد تر جان بگیرند ؟
.
آیا در "این وادی که گفتم" صَنم و خدا ، یگانه نیست که شاید ، شاید روزی به لطف آن مو فیروزه ای جان بگیرد
.
بنام خداوند جان و خِرد
.
.
.
: پ . ن :
در سال 2022 جناب تام هنکس در فیلم پینوکیو ساخت کمپانی دیزنی ظاهر شد گویا ایشون هم مثل من بسیار علاقه‌مند به این مفهوم هستن 😄
.
.
.
1 note · View note
bornlady · 8 months
Text
تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : بعد از دو روز در خانه با او از او متنفر شدم زیرا نمی شناختم می تواند از هر کسی متنفر باشد وقتی او مرا لمس کرد، همه جا لرزیدم. رنگ مو : یک شد نوعی دوئل بین ما او همیشه در مورد اینکه من را وادار می کند، مزخرف می گفت او را از طریق درد دوست بدار - و چشمانش هرگز آنچه را که دهانش می‌گفت، نگفتند. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : آنها مانند چشمان شخص دیگری بودند که به اشتباه در آنجا گرفتار شده بودند. "سپس یک روز وارد کتابخانه طبقه بالا شدم و او را با یک سگ دیدم. یک فاکس تریر کوچک. آن را به پای میز بسته بود و بود تکان دادن آن با شلاق او یک تلنگر به آن می داد، سپس عقب می ایستاد و به آن نگاه کنید، سپس یک تلنگر دیگر به آن بزنید. لینک مفید : پروتئین تراپی مو او را تحقیر کرد، اما او اهمیت نداد او مانند یک سگ از پدرش پیروی می کند. در ابتدا شما من را می شناسید فکر می‌کردم می‌توانم کاری از آن بسازم و آن را انجام دهم. و بعد شروع کردم فهمیدن. "اول یک چیز کوچک، سپس چیز دیگری. کریسپین بزرگ همیشه بود صحبت کردن، سیل از آن. او همیشه به من نگاه می کرد و به من لبخند می زد. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : چیز وحشتناک این بود که سگ آنقدر ترسیده بود که نتواند زوزه بکشد، آنقدر ترسیده بود که بداند صدمه دیده است اصلا او لبخند می زد، سگ را با دقت نگاه می کرد، اما چشمانش غمگین و ناراضی بودند پس از آن نشانه های زیادی وجود داشت. من آن موقع دو نفر را می دانستم. لینک مفید : تفاوت پروتئین تراپی و ابریشم سازی چیزهایی، اینکه او دیوانه وار دیوانه شده بود و من در آن زندانی بودم خانه شب و روز مرا زیر نظر داشتند. من پول نداشتم تنها امید من به فرار از طریق دیوید بود که همیشه به من خبر می داد و از من التماس می کرد تا اجازه بدهم به من کمک کند اما من هنوز غرور خود را داشتم. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : اگرچه تقریباً بود مورد ضرب و شتم. من تا شب قبل از آمدن تو تسلیم نمی شوم چیزی اتفاق افتاد، چیزی که او سعی کرد انجام دهد. کریسپین جوانتر آن بار او را متوقف کرد، اما بار دیگر - خوب، ممکن است وجود نداشته باشد یکی اونجا که همه چیز را حل کرد. من از طریق شما به دیوید اطلاع دادم. لینک مفید : پروتئین تراپی مو بهتر است یا کراتین که این کار را خواهم کرد برو من باید بروم. نمی‌توانستم لحظه‌ای دیگر ریسک کنم. من نمیتونستم ریسک کنم یک لحظه دیگر به شما می گویم." او ناگهان از جا بلند شد و گرفتار شد دستان هارکنس در عذاب، گریه می کند: "اینجا نمان! اینجا نمان! آنها می توانند ما را اینجا پیدا کنند! تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : ما می رویم دوباره گرفتار شود اوه، لطفا بیا! لطفا! لطفا!" او ناگهان از وحشت دیوانه شد. اگر او را با تمام وجود نگه نمی داشت به زور او به داخل مه هجوم آورده بود. او در آغوش او تقلا کرد، کشیدن و زور زدن، گریه کردن، ندانستن چه گفت. سپس ناگهان او آرام شد، اگر او را نگه نمی داشت. لینک مفید : پروتئین تراپی مو در خانه با مواد طبیعی غلت می خورد و زمزمه می کرد: «من دیگر نمی توانم-اوه، دیگر نمی توانم!» فرو ریخت، به طوری که او را شناخت غش کرده بود VII روی سنگ نشست و او را در آغوشش گذاشت که انگار مال اوست کودک. او خودش قوی نبود، اما او در او بسیار کوچک بود معتقد است که او نمی تواند باور کند که او یک زن است. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : کلمات را زمزمه کرد به او، پیشانی او را با دست نوازش کرد. او تکان خورد و به سمت چرخید و سرش را محکم‌تر روی سینه‌اش گذاشت. بعد دستش به سمت گونه اش حرکت کرد و روی آن دراز کشید. بالاخره بعد از مدتها سرش را بلند کرد، به او نگاه کرد، خیره شد طوری به سمت او رفت که انگار تازه از خواب بیدار شده بود. لینک مفید : پروتئین تراپی بعد از دکلره برگشت و او را بوسید گونه. او چیزی را زمزمه کرد - او نمی توانست کلمات را درک کند - سپس در آغوش او لانه کرد، انگار که او می خوابد. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : سپس برای او شروع شد، آنجا نشسته بود و به بیرون خیره می شد مه، سخت ترین آزمون او همانطور که قبلاً هرگز در زندگی خود او را تجربه نکرده بود می دانست که عشق واقعا چیست. لینک مفید : پروتئین تراپی یا کراتین پس او اکنون آن را می دانست. این کودک در او نادانی، شجاعت او، سابقه سخت او، تماس او با بدترین ها عناصر موجود در طبیعت انسان، خلوص او، راه خود را در طبیعت پیدا کرده بود درونی ترین فرورفتگی های قلبش دید که آنجا نشسته بود، با یک چیز عجیب وضوح دید تقریباً الهی، هم در روح او و هم در روح او. او می دانست. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : که وقتی دوباره با زندگی روبرو شود، او اولین کسی خواهد بود که او به او می رسد می چرخید او می دانست که با یک کلمه، یک نگاه می تواند عشق او را به دست آورد.
او می دانست که او نیز هرگز احساس نکرده بود که عشق چیست. او می دانست. لینک مفید : پروتئین تراپی موی فر بدون صافی که شرایط این شب او را همان طور که می خواست به سمت خود سوق داده بود هرگز در شرایط عادی تبدیل نشده اند. بله، او این را می دانست همچنین - اگر در زندگی روزمره با او ملاقات می کردند، او هرگز دوستش نمی داشت او، در واقع دو بار به او فکر نمی کرد. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : او مردی نبود که کسی در موردش فکر کند. به غیر از خواهرانش هیچ زنی او را دوست نداشته است. این کودک، به وحشت رانده شده است ناامیدی ناشی از وحشت هفته های گذشته کاملاً بیدار شده بود زن بودن توسط همان وحشت، و او اتفاقا در آنجا بود بیداری این همه بود. لینک مفید : بهترین مرکز پروتئین تراپی مو در شرق تهران و با این حال او می دانست که او بسیار صادق است، و خوب و درست است، اگر یک بار نزد او می رفت، با او می ماند. او به طور پیوسته آینده را دید. او آزادی او را از دیوانه ای دید او ازدواج کرده بود، سپس پیوند خود را با خودش. شادی او و او کشف تدریجی نوع انسانی که او بود. تفاوت پروتئین تراپی سرد و گرم : بد نیست - اوه نه - اما مسن تر، از جهات دیگر بسیار مسن تر از خودش سالها، به همین راحتی خسته می شوند.
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
#داستان_کوتاه #تلنگر توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید... به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر! بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!! بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!! تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر... عفونت از این جا بالاتر نرفته! لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می كرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر... !!! بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود... وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم.‌.. گندم و جو می فروختم... خیلی سال پیش... قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم... دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم... #دکتر_مرتضی_عبدالوهابی (#استاد_آناتومی #دانشگاه_تهران) https://www.instagram.com/p/CWbP6GxlB3a/?utm_medium=tumblr
1 note · View note
rahebidari · 3 years
Photo
Tumblr media
در دنیایی که نور بر تاریکی غالب نیست داشتن یک احساس مجسم هر چند دور و دست نیافتنی امید به روزهای خوب را میدهد که در پیش است که شاید انفجار یک حضور به یک باره همچون مرگ یک ستاره عالم را مشعشع کند و آنگاه تلنگری بر هویت وجودی انسان بر زمین را در همگان بیدار خواهد کرد آنگاه چهره ها همه خندان بهت زده از این سرخوشی فراگیر به یکسان و یکرنگ آن روز بوی ذکر یا فارس الحجاز ادرکنی را میدهد #فاضل_زائری#fazelzaeri ‏@fazelzaeri ‏@visorstudio ‏@mojwaharat_alzumorrodah #دنیا #نور #تاریکی #احساس_مجسم #دور_دست_نیافتنی #امید_روزهای_خوب #انفجار #حضور #مرگ #ستاره #عالم #مشعشع #تلنگر #هویت #انسان #زمین #بیداری #چهره #خندان #سرخوش #فراگیر #یکرنگ #ذکر #یا_فارس_الحجاز_ادرکنی https://www.instagram.com/p/CT5rA4RKBtm/?utm_medium=tumblr
0 notes
koorosh2800 · 3 years
Photo
Tumblr media
‏‎#تلنگر 📚 دقیقاً ۲۳ سال پیش در اتوبان قزوین- تهران بعد از سیمان آبیک با سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت با اتومبیل پاترول دو درب به سمت تهران می‌ آمدم. هم عشق سرعت داشتم و هم اینکه کلاسم دیر شده بود. ناگهان متوجه یک افسر راهنمایی و رانندگی شدم که کنار اتوبان برای اینکه من را متوقف کند چنان بالا و پایین می‌ پرید و دست تکان می‌‌ داد که دیدنی بود. به ناچار در فاصله ‌ای جلوتر توقف کردم و قبل از اینکه من دنده عقب بگیرم ایشان سوار ماشین راهنمایی و رانندگی شد و خودش را به من رساند. تصور من این بود؛ که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد. پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد می‌ کشید که اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید؛ شغلت چیست؟ من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کرده‌ام با سرعت می‌ رفتم. او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهسته‌تر) گفت عزیزم، من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس خواندن پیدا کنید. شما عزیز ما هستید. سرمایه ى این مملکت هستید. تقاضا می‌کنم) به‌ خاطر خودت و به‌ خاطر کشورت، مواظب جان خودت باش و این را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو درس بخوانی راضی نیستم. و بعد دست داد و خداحافظی کرد. مات و مبهوت شده بودم. خودم را جمع و جور کردم؛ و گفتم: من به شما قول می‌ دهم؛ هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم. آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود؛ که همواره به قولم وفادار بوده‌ ام و همیشه تصور می‌ کنم آن افسر شریف من را می‌ بیند. اگر او اتومبیل مرا می‌‌ خواباند و من را جریمه می‌ کرد، آنقدر تحت تأثیر قرار نمی‌ گرفتم. گاهی یک رفتار چقدر می‌ تواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد قانونی حق ایشان بود. این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر می‌ رفتم. ناگهان متوجه افسر جوانی شدم که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف داد. در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم. عرض کردم؛ قربان تخلف کردم؟ گفتند: بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص شده‌است. گفتم معذرت می‌ خواهم متوجه نشدم. مدارک را گرفت و جریمه کرد. وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد گفتم :حال که کار تمام شده‌ است می‌‌ خواستم مطلبی را عرض کنم و ادامه دادم ‎‏ https://www.instagram.com/p/CPBC8EFF3gm/?utm_medium=tumblr
0 notes
mrcoaching1 · 3 years
Photo
Tumblr media
ثابت شده است که بدترین دشمنت هم نمیتونه اندازه ی افکار منفی که داری بهت صدمه بزنه. #مستر_کوچینگ #مربی_انگیزشی #آموزش #سخنان_انگیزشی #جملات_زیبا #جملات_بزرگان #تلنگر #تلاش_کن_طلاش_کن #تلنگر_مثبت #وجدان_بیدار #منطق #عشق❤️ #عقل #آگاهی_رمز_خوشبختی #افکار_مثبت #افکارمنفی_ممنوع #باورذهن #ثروتمندان #شرکت_تدبیر_اندیشان_صنعت_پخش (at Mashhad, Iran) https://www.instagram.com/p/CO7nUt-BKFB/?igshid=73uw7uur45zs
0 notes
rafiullahkohzad · 4 years
Photo
Tumblr media
‏‎#تلنگر اگر دیدی " صوتِ قرآن " اذیتت میکند ؛ بدان مرده‌ای !!! بدان آنقـدر غرقِ صدای دنیا شده‌ای کہ دیگر " ضربانِ قلبٺ " با " سخن خـدا " کوڪ نمی شود !‎‏ https://www.instagram.com/p/CLkMs3lnL8r/?igshid=ffuk0qinv4o5
0 notes
ehsane7 · 4 years
Photo
Tumblr media
Every problem is gift - without problems we would not grow. Tony Robbins . @ehsanalavie7 . لبخند بزن، قوی باش و لحظه‌ی اکنون رو دریاب.. . . . . . #مسائل #سختیهای_زندگی #موفقیت_مسیر_است #کوچینگ #احسان_علوی #معلم_برند #یادگیری #مشکل #رشد #رشدفردی #پیشرفت #نگرش #یادگیری #نقل_قول #تونی_رابینز #تلنگر #انگیزشی #مثبت_اندیشی #اعتمادبنفس #عزتنفس #موهبت #هدیه #زندگی #زیستن #فلسفه_زندگی #فلسفه_موفقیت #خودآگاهی (at Yazd, Iran) https://www.instagram.com/p/CDzZjkon3Dx/?igshid=sntcxpx2fzd4
0 notes
bornlady · 9 months
Text
نمونه پروتئین تراپی : او حتی یک لحظه اعتراض گریه وحشت به دزد کوچکی که صدایش را داشت قبلاً آن شب شنیده بودم: "بگذار از این کار بیرون بیایم. من آنقدر منفعل نیستم دوست داری تعطیلاتی است که من اینجا هستم. هیچ اشتباه شوالیه ای در آن وجود ندارد من - تو مرد اشتباهی را به خاطر آن گرفتار کردی." اما چهره دختر او را متوقف کرد. رنگ مو : او زیبا بود. او از اولین لحظه ای که او را دیدم بدون شک در این مورد، و انگار او بود صدا قبلاً او را در آن اتاق تاریک برای او ساخته بود. نمونه پروتئین تراپی نمونه پروتئین تراپی : صاف و تیره، صورتش در گونه های گرد شده اش صفایی کودکانه داشت، ابروی درشت و چشمان شگفت‌انگیزش، اکنون دهانش به غرور فرو رفته است. لینک مفید : پروتئین تراپی مو وقتی وارد سالن می‌شد، این حس را داشت هر چیزی که به ذهنش می‌رسید قبلاً برایش اتفاق افتاده بود و همینطور تنها بخشی از این رویا-اعتقاد بود که کریسپین باید مکث کند و گفتن: "اینجا آنها منتظر ما هستند" و او را به سمت دختری که نیمه یک ساعت قبل با او در گالری کوچک بودم. نمونه پروتئین تراپی : عزم راسخ، اما کمی پشت آن غرور می لرزد، گونه هایش بسیار نرم و کم رنگ موهایش طوری انباشته شده بود که انگار فقط بود اخیراً به آن تمایز رسیده است. خیلی پوشیده بود لباس سفید ساده ای که به نظر می رسید توسط کمی ساخته شده است خیاط محلی محل خودش. او به آن افتخار کرده بود. لینک مفید : مرکز پروتئین تراپی مو در تهران خوشحال با آن، هارکنس می توانست مطمئن باشد، شاید فقط یک یا دو هفته پیش. اکنون تجارب غلیظ و سریع به سراغش می آمدند. او آنها را در آغوش می گرفت همه به او، مصمم به روبرو شدن با آنها هر چه که ممکن است، پیدا کردن آنها، همانطور که هارکنس از آنچه شنیده بود. نمونه پروتئین تراپی : وحشتناک تر از آنها می دانست او تا به حال حامله شده بود. همانطور که او می دانست فقط نیم ساعت پیش گریه می کرد، اما اکنون آنجاست هیچ اثری از اشک نبود، فقط برافروختگی ضعیف پوسته مانند روی گونه هایش بود. مردی که کنارش ایستاده بود پسری بیشتر نبود. لینک مفید : مواد پروتئین تراپی گلد بلکه هارکنس بود فکر می کرد که به ندرت قیافه زشت تر را درک کرده است. یک بزرگ بینی پهن، صورت دراز و نازک مانند دریچه، چشمان بی رنگ خاکستری و یک بدن استخوانی که لباس شب به طرز ناخوشایندی روی آن نشسته بود، اینجا بود خود زشتی است. نمونه پروتئین تراپی : اما ناخوشایند واقعی از سرما ناشی می شود گوشه گیری که در چشمانی که پلک نمی زند، دهان صاف و سفت بود. "شاید در خواب راه می‌رود" هارکنس فکر کرد، "برای تمام عمر او نشان می دهد چه جفتی دست دختره!" هارکنس معرفی شد: "هستر، عزیزم، این آقای هارکنس است. لینک مفید : پروتئین تراپی مو در خانه با مواد طبیعی که به ما می دهد لذت ناهار خوردن با ما آقای هارکنس، این پسر من است، هریک. مرد کوچولو راه را هدایت کرد و درک آن جالب بود وقار مقتدری که با آن حرکت کرد. پیاده روی داشت که به طرز تحسین برانگیزی بر خواری هایی که پاهای کوتاه و بدن کثیف می توانستند. نمونه پروتئین تراپی : غلبه کرد یک مجری کمتر باهوش، ناگزیر مستلزم آن است. او نه تلنگر زد و نه یورتمه سواری کند، شکمش را بیرون نزند و با عزمی راسخ دنبالش کن. شأن او واقعی، تقریباً سلطنتی و در عین حال پوچ نبود. او قدم زد به آرامی در حالی که می رفت به او نگاه می کرد. لینک مفید : بهترین پروتئین تراپی مو او در ورودی توقف کرد سالن غذاخوری که اکنون مملو از مردم است، با پیشخدمت سر که تنومند بود صحبت کرد هموطن پر هیاهو، که در یک بار متهب بود، و شروع به پایین اتاق به یک میز رزرو شده ناهارخوری ها به بالا نگاه کردند و پیشرفت آنها را تماشا کردند. نمونه پروتئین تراپی : اما هارکنس متوجه شد که هیچکس لبخند نزد وقتی سر میزشان در وسط آمدند در اتاق، آقای کریسپین با آن مخالفت کرد و آنها بلافاصله به دیگری نشان داده شدند یکی کنار پنجره و به دریا نگاه می کند. "هستر، دیدن اتاق تو را سرگرم خواهد کرد." شما همونجا بشین می توانی. لینک مفید : پروتئین تراپی موی فر بدون صافی ببینی از پنجره هم وقتی حوصله ی آدم ها را ندارید. اینجا می نشینی، آقای هارکنس سمت راست من؟" هارکنس حالا روبروی دختر بود و به دریا نگاه می کرد با شعله ای برنزی روشن می شود که مانند نورافکن روی هوا می نواخت. را پنجره کمی باز بود و صداهای شهر را می شنید. نمونه پروتئین تراپی : چرخ و فلک، شیپور خشن و بارها و بارها زنگ. "به آن پنجره مهم نیستی؟" کریسپین از او پرسید. "فکر می‌کنم اینطور باشد دلپذیر. مهم نیستی هستر عزیز؟ آنها جشن می گیرند آن پایین امروز عصر شب مراسم سالانه شان که آنها دور شهر برقصید - چیزی به قدمت تپه ای که شهر روی آن قرار دارد ساخته شده است.
لینک مفید : پروتئین تراپی گلد من دوست دارم. شما باید پایین بروید و به آنها نگاه کنید، آقای هارکنس. «فکر کنم انجام دهم» هارکنس با لبخند پاسخ داد. او متوجه شد که اکنون که مرد نشسته است، کوچک به نظر نمی رسد. گردنش کلفت، شانه‌هایش پهن بود، پیشانی‌اش در آن بود اتاق با نور درخشان کاملاً می درخشید. نمونه پروتئین تراپی : موهای قرمز از آن بیرون می زدند مثل یک چالش است ذکر این رقص باعث شد تا کریسپین در مورد آن صحبت کند آداب و رسوم عجیب دیگری که او در بسیاری از نقاط جهان می شناخت، به خصوص در شرق بله، او اغلب در شرق بوده است و به خصوص در چین چین قدیم داشت می رفت. لینک مفید : پروتئین تراپی مو مزایا و معایب باید عجله کنی اگر بخواهید آن را با هر رنگی باقی مانده ببینید. خیلی بد بود که غرب نمی توانست شرق را تنها بگذارد. "مسئله غرب، آقای هارکنس، این است که همیشه باید باشد بهبود همه چیز و همه نمی تواند به خوبی تنها بماند. آن باید اخلاق و آداب و رسوم آن را به افرادی تحمیل کنید. نمونه پروتئین تراپی : که آداب و رسوم بسیار خوبی دارند مال خودشان - فقط آنها غربی نیستند، فقط همین. ما خیلی زیاد داریم ایده های مرسوم در اینجا مراعات خرافی که همینطور است احمقانه تر از دریاهای جنوب - در واقع احمقانه تر. حالا من هستم تو را شوکه می کنم، هستر، می ترسم. لینک مفید : پروتئین تراپی کرج استر،" او به هارکنس توضیح داد، "دختر یک پزشک روستایی انگلیسی است - یک فرد بسیار خوب. اما او هنوز زیاد سفر نکرده است.
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#تلنگر در انقلاب ها دو دسته از مردم وجود دارند: آنهایی که انقلاب می کنند و آنهایی که از آن سود می برند... #ناپلئون_بناپارت https://www.instagram.com/p/B_VhPWjnJ5F/?igshid=1m2obs88mjnr0
0 notes
rahebidari · 3 years
Photo
Tumblr media
در دنیایی که نور بر تاریکی غالب نیست داشتن یک احساس مجسم هر چند دور و دست نیافتنی امید به روزهای خوب را میدهد که در پیش است که شاید انفجار یک حضور به یک باره همچون مرگ یک ستاره عالم را مشعشع کند و آنگاه تلنگری بر هویت وجودی انسان بر زمین را در همگان بیدار خواهد کرد آنگاه چهره ها همه خندان بهت زده از این سرخوشی فراگیر به یکسان و یکرنگ آن روز بوی ذکر یا فارس الحجاز ادرکنی را میدهد #فاضل_زائری#fazelzaeri ‏@fazelzaeri ‏@visorstudio ‏@mojwaharat_alzumorrodah #دنیا #نور #تاریکی #احساس_مجسم #دور_دست_نیافتنی #امید_روزهای_خوب #انفجار #حضور #مرگ #ستاره #عالم #مشعشع #تلنگر #هویت #انسان #زمین #بیداری #چهره #خندان #سرخوش #فراگیر #یکرنگ #ذکر #یا_فارس_الحجاز_ادرکنی https://www.instagram.com/p/CT5pAjkq6_q/?utm_medium=tumblr
0 notes
Photo
Tumblr media
‏‎نخستین قانون موفقیت، تمرکز است. . . #ویلیام_ماتیوس #ویلیام_شکسپیر #ویلیام_فاکنر #ویلیام #برترینها #موفقیت_انگیزشی #موفقيت #موفقیت_در_زندگی #موفقیت💪 #موفقیت_فردی #تلاش #سخنان_ناب #سخنان_ماندگار #سخنان_آموزنده #سخنان_انگیزشی #انگیزشی_موفقیت_هدف #تلاش_سخت #تلنگر #تلنگر_مثبت #پیشرفت #پ��شرفت_مالی #خودساخته #خودسازی #انگیزه #انگیزه_مثبت #انگیزه_موفقیت #ذهن #ذهن_موفق #فکر_مثبت #راز_موفقیت‎‏ https://www.instagram.com/p/B2Udo9ghnNb/?igshid=12q1oyxsq0czr
0 notes
badrion313 · 5 years
Photo
Tumblr media
#مناسبتی 📌 #تلنگر بسیار مهم 🔸 قانع شدیم و امان از قناعت؛ قانع شدیم به برخورد بد و قضاوت اشتباه، به قولهایی که شنیدیم و اما انجام نشد، به وعده هایی که گرفتیم و اما عمل نشد. 🔹 قانع شدیم به مدیر بد، مسئول نالایق و نماینده منافق و گفتیم اشکالی ندارد و چون زمان میگذرد غمی نیست؛ پس قانع باش! 🔺 اما تا کجا و تا کی؟! مگر قرارمان آن آرمانهای بلند نبود؟ آنجایی که همه چیز درست میشود و عالی، همانجایی که «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» 🔸 همیشه گفتیم قناعت خوب است و امان از آدم مسرف، در صورتی که قناعت اصلا در مقابل اسراف نیست. 🔹 یادمان باشد #انتظار_یعنی قانع نبودن به وضع موجود و جلوه گاهِ انتظار همین راهپیمایی هاست، همین نهم ربیع ها... 👥 وعده ما نهم ربیع در سراسر کشور در اجتماع مردمی #عید_بیعت (پنجشنبه ١۶ آبان) و تجدید عهد با امام زمان 🕌 محل های برگزاری مراسم در کشور بزودی اعلام می‌گردد 👇🏼 🌐 @badrion313 https://www.instagram.com/p/B4NZTXDAHLr/?igshid=1mijjpkte8isy
0 notes
mrcoaching1 · 4 years
Photo
Tumblr media
زندگی رو زیباتر ببینیم #تلنگر #دیدگاه_مثبت #تغییر_نگرش #نگاه_متفاوت #زندگی_زیباست #باورذهن #قدر_داشته_هایمان_را_بدانیم #زندگی_را_زندگی_کن #حس_خوب #حال_خوب #فریاد_نزن #بید_مجنون #مدیریت #مشاوره_فردی #کوچینگ_زندگی #کوچینگ_سازمانی #مستر_کوچینگ #❤ #عشق #خدایاشکرت (at Mashhad, Iran) https://www.instagram.com/p/CLvw4Q6hrKf/?igshid=1mtb9mkjzm17c
0 notes
bakhishtan-blog · 5 years
Photo
Tumblr media
ای آن‌که تو طالب خدایی، به خود آ @bakhishtan 09034163120 www.bakhishtan.ir #خودشناسی #خودآگاهی #خود_آگاهی #تلنگر #تدبر #فکر #تفکر #تفکر_مثبت #تفکر_خلاق #زندگی_شاد #حال_خوب_من https://www.instagram.com/p/B3C02FTHu3a/?igshid=ph8lvyf83u2w
0 notes
peyman-vahdani · 5 years
Photo
Tumblr media
سیاوش مشکور روانکاو و مشاور روابط عاطفی، زناشوئی و خانواده منبع: کتاب دید عمیق به روابط عمیق نویسنده ؛ سیاوش مشکور - هومن آزاد #روانشناسی_روابط #روانشناسی_اجتماعی #روابط_عاطفی #تلنگر #روابط_جنسی #مشاوره_قبل_ازدواج #نیاز_جنسی  #عشق #روابط #نیاز_عاطفی #روابط_عمومی #آرامش #دختران #کتاب_دید_عمیق #زندگی_سالم #رابطه_سمی #باور_ذهنی #زنانه #رفتار_درمانی #رفتار_شناسی #پیمان_وحدانی #توانمندی_هوش_اجتماعی #ارتقا_هوش_عاطفی #آرامش_درون #وابستگی #میلاد_پرتونیا #human_azad #peyman_vahdani #Milad_Partonia #siavash_mashkour https://www.instagram.com/p/Bu_711MBT-e/?igshid=1irnls28hsv1n
0 notes