Tumgik
#قیافه
swhitenights · 3 days
Text
Travelogue of SHIRAZ
درست شیرازی که دست بالا دوساعت با شهرمان فاصله‌دارد را نمی‌توان با اصفهان که سفر رسیدن به آن نیم روز طول کشید مقایسه کرد اما همین که برای بار اول مستقل کوله‌ام را جمع کردم و با هم‌اتاقی‌ها رفتیم تا اولین سفر واقعا مجردی را تجربه کنیم خودش باعث می‌شود وقتی بهش فکر می‌کنم به اندازه اصفهان رفتن برایم بکر و جذاب شود.
~ گوش دهید | پرواز تهران - شیراز: گروه دال ~
چطور شد که به شیراز رسیدیم
اول فقط یک پیشنهاد بود آن هم نه به شیراز، پیشنهاد سفری به بوشهر. بوشهر به شهر دانشگاهمان نزدیک است؛ دریا دارد و آنقدر از آخرین باری که در کودکی دربایش را دیده‌ام می‌گذرد که می‌توانم بگویم اصلا تا به حال نرفته‌‌ام. پیشنهاد آنقدر جدی گرفته‌شد که حتی هم‌اتاقی‌ها نه تنها از والدینشان اجازه‌اش را گرفتند بلکه زنگ زدیم به چند مهمانخانه و هتل و خانه معلم و قیمت پرسیدیم و حتی دنگ اتاق‌ها را هم حساب کرده‌بودیم. البته از آنجا که هیچ‌عقل سلیمی در چنین وقتی از سال هوای بوشهر رفتن به سرش نمی‌خورد ما هم عقلمان را به کار انداختیم و فهمیدیم درست است دیوانه‌ایم اما نه اینقدر که در این گرما واقعا بخواهیم برویم.
همه چیز تمام‌شد. برگشتیم خانه و بعد هم دوباره دانشگاه. تا همین چند روز پیش که دوباره داشتیم برای خانه برگشتن حساب غیبت‌ها و واحدها را می‌کردیم که پیشنهاد شیراز رفتن مطرح شد. شیراز همانقدر دور است که بوشهر؛ هوایش بهتر است و برای خانه رفتن هم باید یک بار بلیط اتوبوس به شیراز و یک بار از شیراز به خانه بگیریم. حالا اگر میان این دو بلیط را یک فاصله بگذاریم آنقدر که بتوانیم چندجا را بگردیم و به اصطلاح سفری برویم چه؟
برنامه چیده شد. جدی حرف میزدیم اما ته دلم کسی می‌گفت همه اینها خواب و خیال است و آخرش هم یک راست می‌رویم ترمینال عوض می‌کنیم و برمی‌گردیم خانه، مثل همیشه.
مکان‌هایی که خواستیم برویم را بر حسب دوری و نزدیکی از مترو و ترمینال و اینکه تا به حال تقریبا هیچ‌کداممان نرفته‌باشیم چیدیم. اولی مجموعه آبی بود. از آنجا با مترو قصرودشت می‌رویم زندیه و عمارت شاپوری را می‌بینیم. بعد دوباره با مترو می‌رویم ایستگاه وکیل‌الرعایا تا برویم مسجد نصیرالملک و همان‌جا هم نماز بخوانیم هم نهاری بخوریم. بعد هم می‌رویم پاساژ مشیر تا وقت بلیط خانه‌مان برسد؛ چیزی حدود ساعت چهار و نیم عصر.
برنامه از دور عالی به‌نظر می‌رسید، هم جای فرهنگی می‌رویم هم تاریخی و هم تفریحی. سوار مترو می‌شویم و تازه تمام این مدت مثل چند جوان رها از بند که بار اول است بدون پدر و مادرشان می‌روند سفر هستیم، نه چند دانشجوی خسته که فقط از شیراز مسیر این ترمینال تا ترمینال بعدی را از پشت شیشه‌ی یک اسنپ می‌بیند.
همه اما قرار نبود برگردیم خانه؛ دو نفر برمی‌گشتند دانشگاه. حسابمان پنج نفره بود و من بلیط پنج نفر را برای ساعت 6:15 صبح به مقصد شیراز گرفتم. دو نفر از هم اتاقی‌ها _ که آنها هم برمی‌گشتند دانشگاه_  در ثانیه‌های آخر شب قبلش به سفرمان اضافه شدند و حالا هفت نفر بودیم.
از بیداری ساعت 4:30 صبح و صبحانه خوردن ساعت 8:30 در کافه‌ی تورنتو شیراز
ساعت چهار و نیم از خواب ییدار شدم، بچه‌ها را صدا کردم تا بلند شوند نماز صبح بخوانند و بعد هم حاضر شوند برای رفتن. شب قبلش گفتند صبح که صدایمان می‌زنی فیلم بگیر تا از همان اول فیلم داشته‌باشیم! خب... از آنجا که خودم شخصا دوست ندارم کسی از قیافه خواب‌آلودم فیلمی داشته‌باشد آنچه برای خود می‌پسندم برای آن‌ها هم پسندیدم و بدون تشریفات مثل هر روز صبح صدایشان کردم.
نماز خواندیم، لباس پوشیدیم و کیف‌هایمان را برداشتیم تا بریم ترمینال، حدود ساعت 5:45 اسنپ گرفتیم، رسیدیم ترمینال و بلیط‌مان را تحویل گرفتیم؛  بلیط برای ساعت 6:15 بود که البته اتوبوس با تاخیر فراوان حرکت کرد.
حدود ساعت 8:30 رسیدیم شیراز، از آنجا اسنپ گرفتیم برای مجموعه آبی و وقتی رسیدیم هنوز باز نشده بود و تصمیم‌گرفتیم کمی خیابان را بالا و پایین کنیم تا ساعت 9:00. یکی از بچه‌ها اصرار داشت که وقتی رفتیم شیراز همانجا صبحانه بخوریم اما ما که به فکر نبودیم همان ساعت پنج نان و پنیرهایمان را خورده بودیم و او را هم منصرف کردیم. اما در همین حین خیابان گردی از جلوی کافه‌ای رد شدیم و با هر تصمیمی که بود همانجا نشستیم تا چیزی بخوریم. من چیز کیک لوتوس سفارش دادم که واقعا خوشمزه بود.
ماجراهای مجموعه‌ی فرهنگی آبی تا مترو
حدود ساعت 9:15 دوباره حرکت کردیم تا برویم مجموعه آبی. نه تنها باز بود بلکه در همین چند دقیقه کلی هم شلوغ شده بود و چند زوج هم آمده‌بودند در کافه‌اش صبحانه بخورند.
هرچه از زیبایی‌اش بگویم کم است. رنگ آبی‌اش تو را یاد طرح و نقش‌های سنتی ایرانی می‌اندازد، کوچک بودن و زیبایی در عین سادگی‌اش مینیمال است و به دیوار‌هایش نقاشی‌های غربی آویزان بودو زیر شیشه‌ی میز‌ها کتاب‌هایی با نقاشی‌های ون‌گوک باز بود. 
یکی از بچه‌ها گفت فکر کنم ما را آورده‌ای دنیای خودت. شاید راست می‌گفت. دنیای من جایی‌ست شبیه به آنجا، ساده و در نوسان میان شرق و غرب، کتاب و هنر.
آبی را گشتیم، کلی عکس گرفتیم و آخر سر با ناامیدی ترکش کردیم، کتابهایش بی‌نهایت گران بودند که البته نمی‌توان بر آن‌ها خرده گرفت. کتاب گران است و خود آدم باید بفهمد که نباید از هرجایی کتاب خرید. فقط یکی از هم اتاقی‌ها جلد اول مانگای هایکیو را برای برادرش خرید.
بعد باید می‌رفتیم قصرودشت که مترو سوار شویم. بین راه یک گل‌فروشی خیلی قشنگ را دیدیم که نمی‌گنجد اینجا تعریف کنم که اتفاقی افتاد و همین بس که بدانید دیوانه‌تر از آنیم که فکرش را بکنیدxD.
دو چیز را اعتراف می‌کنم: اول. مترو دورتر از چیزی بود که حسابش را کرده بودم، دوم. بچه‌ها هم تنبل‌تر از چیزی که انتظار داشتم.
اگر به خودم بود پیاده می‌رفتم، خیابان قشنگ بود و پیاده‌روی را هم دوست دارم اما بچه‌ها مجبورمان کردند اسنپ بگیریم تا مقصد.
رسیدیم، بلیط گرفتیم و منتظر ماندیم تا مترو برسد و در همین حین از روی نقشه برای بچه‌ها توضیح دادم که کجا و چطور باید پیاده بشویم و حالا که تقریبا ظهر است باید دور یکی از مکان‌های تاریخی‌مان را خط بکشیم. یا می‌رویم مسجد نصیرالملک یا عمارت شاپوری. تصمیم بر نصیرالملک شد. رفتیم تا ایستگاه وکیل‌الرعایا پیاده شویم.
مسجد نصیر‌الملک و نورهای از دست رفته
خب... دور از انتظار نبود که بعد مجبورمان کردند که فاصله‌ی ده دقیقه‌ای از ایستگاه تا مسجد را باز هم اسنپ بگیریم؟ من که زورم بهشان نمی‌رسید و هر دری زدم که راه نزدیک‌ است و لازم نیست اینقدر لیلی به لالای خودتان بگذارید حرف به گوششان نرفت.‌
وقتی رسیدیم خانم مسئول گفت در این موقع سال باید ساعت هشت و نه صبح بیاید تا نور از شیشه‌ها به داخل تابیده باشد برای عکس گرفتن. هیجانمان فروکش کرد. از آن سر شهر کوبیده‌بودیم تا این سر برای نور و شیشه‌ها که حالا از دستمان رفته‌بودند. بالاخره مهم نبود... بلیط را گرفتیم و چادر گل‌گل برداشتیم و وارد شبستان شدیم. عکس گرفتیم و بعد هم در امام‌زاده‌ی مسجد نماز خواندیم.
برای بچه‌ها از معماری و چیز‌هایی که درمورد مسجد می‌دانستم گفتم. حالا که ناخواسته تور لیدر شده‌بودم بهترین وقت بود که چند جفت گوش مفت و مجانی را با اطلاعاتی که نمی‌دانستم باید به چه کسی بگویم پر کنم.
درد‌سرهای عظیم: نبودن اسنپ تا نهار
ظهر شده‌بود و وقت نهار، در همان کوچه‌ی مسجد رستوران سنتی‌ای را دیدیم و تصمیم‌گرفتیم همانجا غذا بخوریم اما بعد از اینکه عکس گرفتنمان تمام شد -چون واقعا جای قشنگی بود- و منو را با دقت نگاه کردیم دیدم نه تنها قیمت در آنجا مساوی خون پدرشان است بلکه شخصا هیچ‌کدام از غذاها را دوست هم نداشتم پس تا وقتی خانم پیشخدمت را دک کرده بودیم برود زود وسایلمان را جمع کردیم و با هر چه سرعت داشتیم از آنجا بیرون رفتیم.
نشستیم روی صندلی‌های پلاستیکی چند مغازه آن‌طرف‌تر و به این که نهار را کجا بخوریم و کجا برویم فکر می‌کردیم. تصمیم بر آن شد برویم همان پاساژ که از اول برنامه‌اش را داشتیم. حالا یا مثل بقیه‌ی پاساژ‌های متمدن رستوران و کافه‌ای داشت یا همانجا بالاخره فکری به حال خود و شکممان می‌کردیم.
تعدادمان زیاد بود، چندتا از بچه‌ها با اسنپ رفتند و من دوتای دیگر ماندیم و راننده‌هایی که درخواست قبول نمی‌کردند و یک‌ آقای تاکسی که هر دو دقیقه یک بار می‌آمد در گوشمان داد می‌زد می‌بردمان تخت‌جمشید و پاسارگاد.
ما که نتوانستیم کاری کنیم، یکی از بچه‌ها از همانجا یک ماشین دیگر برای ما هم گرفت و بالاخره رسیدیم به آخرین مقصد.
پاساژ متروکه و کنگر خوردن و لنگر انداختن در رستوران
تک و توک مغازه‌ها باز بودند. طبقه بالا یک رستوران بود که البته در آن زمان باز بودنش به تنهایی به همه‌ی دیگر مغازه‌ها می‌ارزید. 
نمی‌خواهم بگویم که اشتباهی چه چیزی سفارش دادم و قرار نیست تا آخر عمر یادم برود. فقط نکته اخلاقی این است که دو��تان، وقتی گرسنه هستید هم منو را با دقت بخوانید.
من که چیزی برای خرید لازم نداشتم، یکی از بچه‌ها در اینستاگرام دیده بود یک تولیدی مانتو که در همین پاساژ است جشنواره تخفیف راه‌انداخته و اصلا دلیل اینکه آنجا بودیم هم همان بود.
تولیدی که بسته بود، ما هم چند گروه شدیم، وسایل را گذاشتیم توی رستوران، یک گروه مراقب وسایل یکی هم می‌رفت اطراف را بگردد. در یکی از طبقه‌ها خانمی را دیدم که کتاب‌هایش را با پنجاه درصد تخفیف می‌فروخت و یک کتاب ازش خریدم. تلافی اینکه نتوانستم در آبی چیزی به عنوان سوغات این سفر بخرم
سوال: چه حسی داری الان؟
به جز همه‌ی فیلم‌های چندثانیه‌ای و ویدیو‌های مسخره‌بازی‌هامان یک ویدیوی حدودا پنج دقیقه‌ی در دقایق آخر ضبط کردم و از بچه‌ها همین سوال را پرسیدم. بعضی‌ها یک کلمه‌ای جواب دادند و بعضی هم دوربین را ول نمی‌کردند.
کسی از خودم نپرسید چه حسی دارم، در تمام این مدت مثل کارگردان بودم که حالا دارد پشت‌صحنه‌ی فیلمش را ضبط می‌کند.
حالا جواب سوالم را خودم می‌دهم: خوشحالم. قفل مرحله‌ی بعدی مستقل شدن را شکسته‌ام و فکر می‌کنم یک بند انگشت بزرگ‌تر شده‌ام. خوشحالم که بقیه را خوشحال کرده‌ام و باعث و بانی تجربه‌ی جدیدی برایشان بوده‌ام.
و تازه فهمیدم که چرا معلم و مدیر‌ها از زیر اینکه دانش‌آموزان را به اردو ببرند در می‌روند. درست که همراهان من هم‌اتاقی‌هایم بودند و هر کدام هم بزرگ‌تر نه، هم‌سن خودم هستند اما همین که فکر کنی چند نفر دنبال تو راه افتاده‌اند، ناخواسته حس مسئولیت یقه‌ات را می‌گیرد و می‌خواهد خفه‌ات کند. شاید البته ارزش زحمتش را داشته باشد. وقتی بدانی در آخر چقدر خوشحال شده‌اند.
11 Khordad 03
2 notes · View notes
30ahchaleh · 4 months
Text
Tumblr media
You'll never find me here
هرگز "مـ😏ـن" را اینجا پیدا نخواهید کرد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مدتها بود که یک فیلم درست و حسابی در حال‌وهوای کافکایی ندیده بودم
میتوانم به دوستداران این مدل فضا ، نوید آنرا بدهم که این فیلم چنین عنصری در اتمسفرش پیدا میشود
.
البته مد نظر داشته باشید که فیلمساز به هیچ وجه قصدش ساخت فیلمی در سبک کافکایی نبوده بلکه به نظر من فقط مدلی از آن حال‌وهوا در فیلم او جاری‌ست ، که این خود یک امتیاز برای جذاب تر شدن فیلم محسوب میشود
Tumblr media
برگردیم به کندوکاو در فیلم ،
آن ساختمان که سر به فلک کشیده آن هوای زمستانی و آن "رنگ و نور" سرد پخش شده در سرتاسر فیلم و آن جمله های ابتدایی به ما خبر از یک قصه خاکستری میدهد
خاکستری که در کل زندگی پاشیده شده و فقط پناهـ گاهی دنج میتواند آنرا تحمل پذیر کند
.
فیلم پر هست از نکته های باحال تصویری و دیالوگی تاکه راهنمایی باشن برای گذر از مسیر های فرعی فیلم تا رسیدن به جاده اصلی مد نظر فیلمساز
مثلا
در همان ابتدا تقابل جملات انگیزشی و فضای سرد خاکستری که در انتها مشخص است کدام پیروز این میدان نشان از خوش فکری فیلمساز است
یا
حریم(خلوت)شخصی را ، با لزوم پارتیشن داشتین دو میز نزدیک هم برای افراد "اهل خلوت" نشان میدهد
ارزش واقعیت را ، در آن نقاشی کودکانه نشان میدهد
لزوم خروج و خالی شدن و لذت پس آن را ، با سه نشونه کنار هم "اتاق دنج و دستشویی و تابلو خروج" نشان میدهد
راحتی پیدا کردن در مفهوم "خالی و خلوت" را ، با پارکینگ شلوغ نشان میدهد
تبلور دوستــداشتن های ذهنی را ، در رابطه اورسن و آلیسا نشان میدهد
و …و …و
اما این ها همه مسیرهایی هستند برای رسیدن به مسیر اصلی
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
حتی
در فیلم "پدیده واقعیت" ، که چیست ، مهم نیست بلکه بهره ای که از "آن پدیده" تراوش میشود مهم است
تاکه بعد این "چرا" را در ذهن بیننده تولید کند
که "چرا ؟" اکثریت مردم در حال طناب پیچ کردن خود با واقعیت های تحمیلی هستند که از آن بهره نمیبرند و در عوض اگه بهره‌ای از جایی آمد که با واقعیت های معمول جور نبود به سوی حذف آن قدم بر میدارند
.
سوال طلایی اینست
گیر دادن به واقعی و واقعی نبودن مهم‌ست یا چه بهره ای از پدیده ها میبرم مهم؟
.
دیگر جالبی فیلم در این است که شخصیت اصلی را ، فردی بدون عیب و ایراد نشان نمیدهد همچون منجی های فیلم های مارول درمقابل چنان نشان میدهد که میتواند نجات باشد آنهم فقط در نقطه‌ی لازم ، اما چون در چارچوب روال ، قدم بر نمیدارد مقبولیتش نادیده گرفته میشود
و در ادامه وقتی با واقعیت های تحمیلی نمیتواند یا نمیخواهد همرنگ شود ، سیستم حاکم مبتنی بر واقعیت معمول سعی در حذف او میکند
چرا چون این سیستم بر اساس واقعیت های خودش شکل گرفته که اگر قسمتی از آن زیر سوال برود گرداننده هراس آن دارند که کل ساختار زیر سوال برود و در نهایت از هم بپاشد و صندلیش را ببازد پس در نقشه ساختمانی‌اش چنین فضای خالی نه وجود دارد و نه در نظر گرفته میشود ، حتی شده "بهره وری" راندمان ، فدا شود میشود ، تا همچنان "آنچنان" حاکم باشد
.
برای سیستم حاکم "بهره" ، زمانی که از واقعیت معمول تراوش کند قابل قبول است
it is very important that we do the right thing in a situation like this.
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
You'll never find me here
هرگز "مـ😏ـن" را اینجا پیدا نخواهید کرد
همگام نشدن با سیستم چنان فشاری به اینجور افراد میآورد که برای خلاصی از آن چاره ای جز فرار در خود ندارند همان خلوتـ گاه دنج و دوست داشتنی شان
و
کم پیش میآید شخصی با عوامل پشتیباتی قوی گرفتار شود و توان مقابله با مخالفان را داشته باشد
از زاویه دید "نامحرم و مقلد" سماع مولانا و اتاق دنج اورسن قابل فهم و دستیابی نیست
سکونـ ـت در اتاق و چرخیدن در سماع پنجره خروج نگاه است و البته ورود چشم‌انداز به آن فراحیات دوستداشتنی خاص شخصی که میتواند در هر کسی به شمایلی ظهور کند که اگر کرد نه گوشه گیریست نه افسردگی نه اجتماع گریزی و نه خل و چلی و نه ده ها انگ دیگر چراکه در هیچ کدام آنها که گفتم بهره‌ای ساطع نمیشود
اما حیف که پنجره است نه راه خروج ، که راه خروج ، با پله‌ست نه آسانسور
و نقطه ضعف ش، در کلید روشنایی‌ست که بیرون اتاق‌ست نه داخلـ🥺ـ آن
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
THE AUTHORITY INC
شرکت اقتدار
اکنون میخواهم فرای تمثیل کارمند و شرکت اقتدار در فیلم ، مثالی دیگر از سیستم های اقتدارگرای حاکم زده باشم
.
میخواهیم وارد رابطه ای شویم
سیستم در "ظاهر امر" به بهره خوشی ما از دید ما در آن رابطه اهمیت میدهد
در واقعیت سیستم حاکم پیش فرض هایی مثل سن ، قیافه ، اندام ، درآمد و غیر را تعیین کرده که اگر طبق دیدگاه او پیش نرویم آنقدر آنرا گوشزد میکند که یا ما نیز عین بقیه افراد آن شبکه میشویم و آن رابطه را کنسل میکنیم یا از طرف سیستم و شبکه های متصل به آن طرد و حذف میشویم
حتی اگر بدانیم همه چیز "پول" نیست یا فلان چیز و فلان چیز هم نیست
Money isn't everything
فقط پافشاری مدت دار بیش از عمر یک فرد و دارای کثرت میتواند در آن سیستم فرهنگی تغییر ایجاد کند
واقعا داشتم میرفتم کـ🥺ـه
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
در آخر به یک نکته ضروری اشاره کنم که در جایی ندیم و اکثرا آنرا اشتباه میگیرند که من برای آن اصطلاح کمدی کافکایی را مناسب تر دیدم و البته که در فیلم نیز جاری ست
Kafkaesque comedy
کمدی کافکایی مزه ی طنزی دارد خاص خودش
یعنی در لحظه بیان طنز شیرینی دارد اما در کل "مطلبِ تلخ" است که تلخ میشود
پس در ژانر طنز "تلخ یا سیاه" محض جای نمیگیرد اما جدا از آن هم نیست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال شما را به صرف اندیشه ، روی ترانه‌‌ی آخر فیلم دعوت میکنم که به اندازه فیلم توجه مرا جلب کرد
در پست بعدی تحلیل این ترانه فوق‌العاده را خواهم گذاشت و یک دست‌مریزاد به فیلمساز برای این انتخابش که فیلمش را اینچنین تمام‌و کمال کرد
5/5⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
.
.
.
2 notes · View notes
ariatajhizat-journal · 8 months
Text
استفاده از دستگاه خمیر گیر برای تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه
دستگاه خمیر گیر یکی از ابزارهایی است که در آشپزخانه‌ها برای تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه استفاده می‌شود. این دستگاه با استفاده از موتور قدرتمند خود، خمیر را به صورت خودکار می‌گیرد و آن را با دقت و همگنی مورد نیاز به صورت یکپارچه می‌کند. به علاوه، این دستگاه توانایی تغذیه خمیر را نیز دارد، بنابراین نیازی به استفاده از دست ها برای مخلوط کردن خمیر نیست. استفاده از دستگاه خمیر گیر در آشپزخانه‌ها بسیار متنوع است. از طریق این دستگاه می‌توان خمیرهای نان تازه، شیرینی‌ها، پای، پیتزا و سایر محصولات خمیری را تهیه کرد. با استفاده از دستگاه خمیر گیر، می‌توان به راحتی و با دقت، انواع خامه‌ها و فیلینگ‌ها را به خمیر اضافه کرده و به خمیرهای خاص و خوشمزه دست یافت.
Tumblr media
همچنین، دستگاه خمیر گیر دارای ویژگی‌هایی است که می‌تواند زمان و انرژی شما را صرفه‌جویی کند. با استفاده از این دستگاه، فرآیند تهیه خمیر به سرعت و به صورت خودکار صورت می‌گیرد و شما نیازی به تمرکز و نگهداری مداوم ندارید. بنابراین، می‌توانید در عین حالی که خمیر تهیه می‌شود، به سایر کارهای آشپزی خود بپردازید.
انتخاب و آماده‌سازی مواد اولیه برای تهیه خمیر سالم
تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه نیازمند انتخاب و آماده‌سازی مواد اولیه مناسب است. در این مرحله باید به انتخاب مواد با کیفیت و مرغوب توجه ویژه‌ای داشته باشید تا خمیرهای نهایی نیز بتوانند کیفیت بالایی داشته باشند. اولین قدم در انتخاب مواد اولیه سالم، انتخاب آرد مناسب است. بهترین گزینه برای تهیه خمیر سالم، استفاده از آرد گندم کامل است. آرد گندم کامل حاوی پوسته و بذر گندم است که موجب می‌شود تا خمیر غنی به مواد مغذی مانند فیبر، ویتامین‌ها و مواد معدنی باشد. اطمینان حاصل کنید که آردی که انتخاب می‌کنید برچسب "گندم کامل" داشته باشد. علاوه بر آرد، استفاده از مواد اولیه دیگری مانند شیر، زرده تخم مرغ، نمک، شکر و دانه‌های مختلف نیز برای تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه ضروری است. توصیه می‌شود از مواد اولیه طبیعی و بدون مواد افزودنی غیرضروری استفاده کنید تا خمیرهای شما خالی از مواد شیمیایی ضار باشند.
Tumblr media
نکات مهم در استفاده از دستگاه خمیر گیر
هنگام استفاده از دستگاه خمیر گیر برای تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه، برخی نکات مهم وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کرد. این نکات به شما کمک می‌کنند تا خمیرهای عالی و با کیفیت تهیه کنید. اول از همه، حتماً دستورالعمل های دستگاه خمیر گیر را به دقت مطالعه کنید. هر دستگاه خمیر گیر ممکن است دارای راهنمایی خاصی برای استفاده از آن باشد، بنابراین بهتر است این راهنما را به دقت دنبال کنید تا نتایج بهتری بدست آورید. نکته دو��، انتخاب مواد مناسب برای تهیه خمیر نیز به اهمیت بالایی می‌رسد. از مواد با کیفیت و تازه استفاده کنید و مطمئن شوید که به تناسب و به درستی مواد را اندازه گیری کرده اید. همچنین، برخی از دستگاه های خمیر گیر ممکن است نیاز به استفاده از نوع خاصی از آرد یا ترکیبات خاصی داشته باشند، بنابراین حتماً از این موارد مطلع شوید و به طور صحیح از مواد استفاده کنید. سومین نکته، دقت در زمانبندی استفاده از دستگاه خمیر گیر است. برخی از دستگاه های خمیر گیر نیاز به زمان استراحتی دارند تا خمیر به خوبی آماده شود. در نتیجه، حتماً زمان مورد نیاز برای استراحت خمیر را رعایت کنید و اجازه دهید خمیر به طور کامل ترکیب شود و پخته شود.
Tumblr media
مطالعه بیشتر: مزایای محیط زیستی استفاده از دستگاه خمیر گیر هوشمند
تهیه خمیر پیتزا و خمیر برگر با استفاده از دستگاه خمیر گیر
یکی از استفاده‌های موثر از دستگاه خمیر گیر، تهیه خمیر پیتزا و خمیر برگر است. این دستگاه قابلیت ها و قدرتی که دارد، به شما امکان می‌دهد تا خمیرهایی با کیفیت بالا و دقیقاً همانند خمیرهای حرفه‌ای رستوران‌ها تهیه کنید. برای تهیه خمیر پیتزا، شما می‌توانید مواد اولیه را در داخل دستگاه خمیر گیر قرار داده و از طریق تنظیمات مورد نظر، خمیر را به صورت اتوماتیک مخلوط و درست کنید. این دستگاه دارای تنظیمات مختلفی است که به شما امکان می‌دهد ضخامت و نرمی خمیر را به دلخواه تنظیم کنید. به این ترتیب، می‌توانید خمیر پیتزایی با قوام و طعم مطلوبی داشته باشید. همچنین، اگر علاقه‌مند به تهیه خمیر برگر هستید، دستگاه خمیر گیر نیز می‌تواند به شما در این زمینه کمک کند. با استفاده از دستگاه خمیر گیر، می‌توانید مواد اولیه مورد نیاز برای تهیه خمیر برگر را به صورت دقیق و متناسب اندازه‌گیری کنید و سپس با کمک دستگاه، خمیر را مخلوط و آماده برای استفاده کنید. نتیجه این فرآیند، خمیر برگری با قوام و طعم عالی و همچنین با قیافه یکنواخت می‌باشد.
راهنمایی‌ها و ترفندهای مفید در استفاده از دستگاه خمیر گیر
در این قسمت از مقاله، به بررسی راهنمایی‌ها و ترفندهای مفید در استفاده از دستگاه خمیر گیر می‌پردازیم. استفاده صحیح از این دستگاه می‌تواند تأثیر زیادی بر کیفیت و خوشمزگی خمیرهای تهیه شده داشته باشد. 1. انتخاب مواد خام با دقت: قبل از شروع به استفاده از دستگاه خمیر گیر، اطمینان حاصل کنید که مواد خامی که استفاده می‌کنید تازه و با کیفیت بالا هستند. همچنین، توجه کنید که مواد خام باید به درستی اندازه‌گیری و تراز شوند تا تأثیر مناسبی در نتیجه نهایی بگذارند. 2. تنظیم سرعت و زمان دستگاه: دستگاه خمیر گیر معمولاً دارای قابلیت تنظیم سرعت و زمان است. برای حصول به خمیری متناسب و مناسب، بهتر است این پارامترها را به درستی تنظیم کنید. زمان و سرعت بیش از حد بالا می‌تواند باعث سفت شدن خمیر شود، در حالی که زمان و سرعت کمتر از حد مورد نیاز ممکن است باعث نیاز به تکان دادن خمیر گردد. 3. تمیز کردن دستگاه به درستی: پس از هر استفاده، بهتر است دستگاه را به درستی تمیز کنید. این عمل به جلوگیری از انتقال بو و طعم از خمیرهای قبلی به خمیرهای بعدی کمک می‌کند و همچنین به بالا بردن عمر مفید دستگاه کمک می‌کند.
انتخاب تنوعی از دستورات خمیری متنوع با استفاده از دستگاه خمیر گیر
دستگاه خمیر گیر یکی از ابزارهای بسیار مفید و کارآمد در آشپزخانه است که می‌تواند به شما در تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه کمک کند. یکی از روش‌های موثر برای استفاده از این دستگاه، انتخاب تنوعی از دستورات خمیری متنوع است. با استفاده از دستگاه خمیر گیر، شما می‌توانید انواع خمیرهای مختلف از جمله خمیر نان، خمیر پیتزا، خمیر بستنی و حتی خمیر شیرینی را تهیه کنید. انتخاب دستورات متنوع به شما امکان می‌دهد تا با تنوع در تهیه خمیرها، به سلیقه‌ها و نیازهای مختلف مشتریانتان پاسخ دهید. در هر دوره زمانی، می‌توانید از دستورات مختلف استفاده کنید. مثلاً در فصل پاییز، می‌توانید خمیر سیب و دارچین تهیه کنید که با بوی و طعم خوشایند خود، احساس گرما و راحتی را به مشتریانتان منتقل می‌کند. در فصل تابستان نیز می‌توانید از دستور خمیر پای توت فرنگی استفاده کنید که با ترکیبی از مزه‌های شیرین و تازه، مورد استقبال قرار می‌گیرد.
3. نگهداری در محیط مناسب: دستگاه خمیر گیر باید در محیطی خشک و خنک نگهداری شود. از قرار دادن دستگاه در محیط‌های مرطوب، گرم و آفتابی خودداری کنید، زیرا این شرایط ممکن است منجر به خرابی سریع‌تر دستگاه شود.
Tumblr media
خمیرهای سالم و خوشمزه با ترکیب مواد اولیه متفاوت
وقتی به تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه فکر می‌کنید، ترکیب مواد اولیه متفاوت باعث می‌شود طعم و کیفیت خمیرها بهبود یابد. یکی از راه‌های موثر برای دستیابی به این هدف، استفاده از دستگاه خمیر گیر است. این دستگاه‌ها به شما امکان می‌دهند تا مواد اولیه مختلف را با هم ترکیب کنید و خمیرهای تازه و خوشمزه ایجاد کنید. یکی از مواد اولیه مهم در تهیه خمیرها، آرد است. می‌توانید از آردهای مختلف مانند آرد گندم کامل، آرد جو یا آرد گیاهی استفاده کنید. این آردها حاوی فیبرهای غذایی بیشتری هستند و می‌توانند خمیرها را سالم‌تر کنند. همچنین، می‌توانید از آرد‌های غنی شده با ویتامین‌ها و مواد مغذی استفاده کنید تا خمیرهایتان بهترین تغذیه را به مصرف کنندگان ارائه دهند. علاوه بر آرد، می‌توانید از مواد اولیه دیگری مانند شیر، روغن، بیکینگ پودر، نمک و شکر استفاده کنید. استفاده از شیر تازه به جای شیر پاستوریزه می‌تواند به طعم و کیفیت خمیرها اضافه کند. همچنین، استفاده از روغن‌های سالم مانند روغن زیتون یا روغن کانولا در جای روغن‌های ناسالم، به خمیرها خواص بیشتری می‌بخشد.
نتیجه‌گیری و تجربه‌های شخصی در استفاده از دستگاه خمیر گیر
در نهایت، استفاده از یک دستگاه خمیر گیر برای تهیه خمیرهای سالم و خوشمزه می‌تواند به شما نتایج بسیار مطلوبی بدهد. به عنوان یک شخصی که این دستگاه را برای مدتی استفاده کرده است، تجربه‌های شخصی مثبتی را با شما به اشتراک می‌گذارم. اولاً، استفاده از دستگاه خمیر گیر به من کمک کرده است تا به راحتی و در کمترین زمان ممکن خمیرهای سالم و خوشمزه تهیه کنم. این دستگاه به طور خودکار مواد را مخلوط و میکس می‌کند، به طوری که نیازی به دستی کار کردن و مصرف زمان برای تهیه خمیر نیست. همچنین، قابلیت تنظیم دما و سرعت دستگاه، به من اجازه می‌دهد تا خمیرهای متفاوتی با ترکیبات مختلف تهیه کنم. ثانیاً، دستگاه خمیر گیر برای من به عنوان یک ابزار کارآمد در حفظ سلامتی استفاده شده است. این دستگاه از مواد طبیعی و سالم برای تهیه خمیرها استفاده می‌کند و باعث می‌شود تا خمیرهایی با کیفیت بالا و بدون مواد نگهدارنده تهیه شوند. این امر برای افرادی که به دنبال یک رژیم غذایی سالم و نگهداری از سلامتی خود هستند، بسیار مهم است.
0 notes
ngnrhi · 1 year
Text
اپیزود چهارصد و هشتاد و دوم
هیشکی کامل بودن رو دوست نداره.
نواقصن که آدمو خوشگل میکنن.
از قیافه و بدن تا شکستگی های روحی و جسمی.
مثل اون کاری که ژاپنیا با ظروف چینی شکسته میکنن… با طلا درزگیریش میکنن
0 notes
Text
0 notes
tapdlir · 2 years
Text
فیلم Little Children 2006 دانلود فیلم بچه های کوچک Little Children 2006 : سارا کدبانویی است که از زندگی زناشویی ناشاد خود خسته شده است. نقطه مقابل او براد است که زیر سایه کتی همسر فعال و شاغل خود قرار دارد. سارا با این مرد خوش قیافه آشنا شده و به زودی رابطه ای میان این دو پدید می آید... #فیلم_خارجی #درام #عاشقانه ادامه مطلب و دانلود 👇 https://tabdl4.ru/?p=19931 تب دانلود
0 notes
pooorix · 2 years
Photo
Tumblr media
⚫ قیافه ماموراشون مثل دیو های ضحاکه، چهره خودشون شیطانی... دارن جوان هامون رو کف خیابون میکشن ولی اینجا سرزمین آرتمیست و کاوه هاست اینجا امپراطوری کوروشه ، اینجا کشور پسران و دخترا نیست که آزاده بودند هستند و تاریخ خود را دوست داشتند، ما آزاد میشویم و شما ضحاک ها را بین دو کوه به میخ میکشیم. ----------------------- #ضحاک #ضحاک_زمانه #ایران #آزادی #مهسا_امینی #مهساامینی #وطن #حسین_رونقی #انقلاب #2022 #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #علی_کریمی #شاهین_نجفی #پیروزی #نیکا_شاکرمی #سارینا_اسماعیل_زاده (at All of World) https://www.instagram.com/p/ClF_fuYtcHx/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
7services · 2 years
Text
ارور e2 پکیج ایران رادیاتور | بررسی 0 تا 100 خطا + راه حل ⚡️
Tumblr media
ارور E2 ایران رادیاتور در دستگاههای مانند L24ff و یا   L28ff و تمام پکیج های دیجیتال اتفاق می افتد. اگر شما به دفترچه راهنمای پکیج ایران رادیاتور مراجعه کنید در جلوی  ارور E2 ایران رادیاتور  عبارت زیر آمده است
Tumblr media
عدم تشکیل و یا تشخیص شعله و ارور  E2  ایران رادیاتور
البته این جمله ما رو به نتیجه  خاصی نمی رسونه     پس من سعی می کنم موارد این خطا رو برای شما بازگو کنم تا در بعضی موارد ابتدایی خودتان بتونید این مسئله رو حل کنید ضمنا ارور E2 پکیج ایران رادیاتور معادل  ارور E2 80 پکیج ایران رادیاور در پکیج های سری دیجیتال ایران رادیاتور مانند B24ff یا  M24ff هست. 09191212489   
ارور E2 پکیج ایران رادیاتور به علت قطعی گاز
یکی از پر تکرار ترین علت های ارور E2 پکیج ایران رادیاتور قطعی گاز منزل می باشد. اینجا ازون مواردی هست که خودتون می تونید دست به کار بشوید و مشکل پکیج رو خودتون حل کنید قبل از هر کاری در صورت مواجه شدن با خطای  E2 در پکیج ایران رادیاتور باید دقت کنید جریان گاز ورودی به پکیج باز باشد ساده ترین راه ��ین هست که گاز دیگری را در واحد خود چک کنید مانند اجاق گاز اگر نتیجه گرفتید که گاز واحد قطع است آنگاه باید شیر گاز واحد یا ساختمان را چک کنید  تصویر حالت باز بودن شیر گاز
Tumblr media
تصویر حالت بسته بودن شیر گاز
Tumblr media
 ضمنا از باز بودن شیر گاز اصلی واحد یا ساختمان  نیز مطمئن بشوید اگر اولین بار هست که پکیج را راه اندازی می کنید ممکن است در مسیر لوله هوا باشد و باعث ارور E2 شود  برای رفع این مسئله 2 روش  می توانید انجام دهید روش اول که اصولی تر است و البته کمی سخت تر این هست که شلنگ گاز زیر پکیج را باز کنید آنگاه اندکی گاز یا همان هوا تخلیه شود سپس شیلنگ گاز را به صورت ایمن و مطمئن دوباره نصب کنید و دستگاه را راه اندازی کنید روش دوم در روش دوم شما باید چند بار دستگاه را ریست کنید تا هر بار مقداری هوا تخلیه شود تا جریان گاز مستمر به مشعل برسد اگر روش ریست کردن را بلد نیستید از لینک زیر یاد بگیرید روش ریست کردن پکیج ایران رادیاتور مدل آنالوگ و دیجیتال
معیوب بودن شیر کنترل گاز دلیل ارور E2 ایران رادیاتور
اگر شیر کنترل گاز خراب باشد بعد از اینکه دستگاه را ریست کردید برای لحظاتی صدای جرقه را می‌شنوید و بعد جرقه قطع می‌شود. البته از این علائم می شود نتایج دیگری هم گرفت من جمله خرابی برد دستگاه پکیج ایران رادیاتور در مجموع می شود گفت به جز مورد قطعی گاز بقیه موارد کاملا تخصصی هست و باید برای رفع ارور E2 پکیج ایران رادیاتور به یک سرویسکار متبحر مراجعه کنید تصویر شیر گاز پکیج  
Tumblr media
  شرکت تولید کننده sit-845
 چشمک زدن چراغ E2 پکیج ایران رادیاتور به دلیل خرابی جرقه زن
یکی دیگر از موارد error E2  در پکیج ایران رادیاتور خرابی جرقه زن می باشد در این موارد به دلیل اینکه جرقه زن معمولاً ضعیف جرقه میزند شعله تشکیل نمی شود و نتیجه میله یون  پکیج  جریان گاز را قطع می کند
Tumblr media
ارور E2 پکیج ایران رادیاتور به دلیل خرابی برد پکیج
خرابی برد پکیج به دو صورت ممکن است باعث ایجاد ارور E2 بشود حالت اول: وصل نکردن شیر کنترل گاز به زبان ساده تر یعنی اینکه برد برق را به شیر گاز نمی رساند حالت دوم: جرقه نزدن برد بعد از باز شدن شیر کنترل گاز برد پکیج ایران رادیاتور
Tumblr media
  البته یک حالت سومی هم وجود داره که می تونه از خرابی برد باشه که خیلی کمتر پیش میاد و فقط سرویسکاران حرفه ای تجربه این مورد رو دارند  و اون هم حالتیه که شعله تشکیل ��ی شه و برد همچنان به جرقه زدن ادامه می دهد (با فرض سالم بودن میله یون )
عدم تشخیص شعله
وقتی همه قطعات مربوط به وصل شدن گاز و همچنین جرقه زن به درستی عمل کنند  و شعله تشکیل شود ولی پایدار نماند در این موارد بیشترین احتمال مربوط به میله یون هست. کارکرد میله یون مانند ترموکوبل   هست از نظر ظاهر و قیافه کاملا همشکل جرقه زن هست  این قطعه  وظیفه گزارش روشن بودن شعله به برد  را دارد  وقتی میله یون تشخیص شعله گاز به درستی عمل نکند در نتیجه برد الکترونیک چون تصور می کند شعله تشکیل نشده است فرمان قطع گاز را صادر می کند   خلاصه تمامی موارد ارور E2 ایران رادیاتور   ⚡️علت اول  خطای E2 پکیج ایران رادیاتور ⚡️ یکی از پر تکرارترین علت های ارور E2 پکیج ایران رادیاتور قطعی گاز منزل می باشد. ⚡️علت دوم ارور E2 پکیج ایران رادیاتور  ⚡️ اگر شیر کنترل گاز خراب باشد بعد از اینکه دستگاه را ریست کردید برای لحظاتی صدای جرقه را می‌شنوید و بعد جرقه قطع می‌شود. ⚡️ علت سوم ارور E2 ایران رادیاتور ⚡️ یکی دیگر از موارد ارور E2 در پکیج ایران رادیاتور خرابی جرقه زن می باشد ⚡️علت چهارم  خطای E2 ایران رادیاتور  ⚡️ خرابی برد پکیج به دو صورت ممکن است باعث ایجاد ارور E2 بشود ⚡️ علت پنج ارور E2 پکیج ایران رادیاتور  ⚡️ وقتی همه قطعات مربوط به وصل شدن گاز و همچنین جرقه زن به درستی عمل کنند  و شعله تشکیل شود ولی پایدار نماند در این موارد بیشترین احتمال مربوط به میله یون هست     بقیه ارورهای پکیج ایران رادیاتور m24ff و همه پکیج های آنالوگ   شرح عیب پکیج                                                                    کدهای خطا سنسور شوفاژ مدار قطع شده                               ارو 50 E2 80 پکیج ایران رادیاتور خرابی برد کنترل                                           ارور 30 40 پکیج ایران رادیاتور  فعال شدن ترموستات ایمنی ۱۰۵                            ارور 80 پکیج ایران رادیاتور  افزایش حرارت مبدل اولیه بیش از ۸۹ درجه              ارور E2 پکیج ایران رادیاتور سنسور شعله (یون)                                             ارور E2 80 پکیج ایران رادیاتور  عملکرد ضد یخ زدگی با پمپ روشن                      ارور 60 80 پکیج ایران رادیاتور عملکرد ضد یخ زدگی با مشعل روشن                    ارور 60 E2پکیج ایران رادیاتور باز شدن سنسور آب گرم                                     ارور 50 80 پکیج ایران رادیاتور اتصال کوتاه شدن سنسور آبگرم                            ارور 50 E2 پکیج ایران رادیاتور سنسور شوفاژ اتصال کوتاه کرده                           ارور 50 60 پکیج ایران رادیاتور ترموستات ایمنی قطع کرده ولی دمای آب شوفاژ معمولی می باشد     ارور 40 E2 80 پکیج ایران رادیاتور باز شدن پرشر سوئیچ آب                                    ارور 40 E2 پکیج ایران رادیاتور سنسور دود باز شده                                              ارور 40 80 ایران رادیاتور پرشر هوا باز است  اما فن کار نمی کند             ارور 40 60 80 پکیج ایران رادیاتور پرشر هوا بسته است اما فن کار نمی کند           ارور 40 60 E2 پکیج ایران رادیاتور       l24ff و همه پکیج های دیجیتال      کدهای خطا                                           شرح عیب پکیج                                                                 ارور E1  پکیج ایران رادیاتور    پرشر سوئیچ حداقل آب در حالت قطع می‌باشد   ارور e2 پکیج ایران رادیاتور     عیب در  شعله‌یابی ( میله یون) حین اشتعال ارور E8 پکیج ایران رادیاتور   ترموستات حدی در 105 درجه عمل کرده است .یعنی قطع کرده است مدل L24CF ارور E10       نشد دود به محیط (ترموستات دودکش قطع است)  E99   – ارور e30 پکیج ایران رادیاتور    –  ارور  E12 ایران رادیاتور      برد الکترونیک معیوب است  ارور E31 پکیج ایران رادیاتور   ترمیستور مدار شوفاز اشکال دارد (اتصال کوتاه کرده است ) ارور E32 پکیج ایران رادیاتور   ترمیستور مدار شوفاژ اشکال دارد (مدار ان باز است)  ارور E41 پکیج ایران رادیاتور   ترمیستور آبگرم مصرفی اشکال دارد(اتصال کوتاه است )  ارور E42 پکیج ایران رادیاتور   ترمیستور آبگرم مصرفی اشکال دارد(مدار آن باز است) ارور E50 پکیج ایران رادیاتور   فن خاموش است اما پرشر سوییچ هوا در وضعیت وصل می باشد ارور E51 پکیج ایران رادیاتور    فن روشن است اما پرشر سوییچ هوا در وضعیت قطع می باشد  ارور E81 پکیج ایران رادیاتور  ترموستات حدی 105 درجه قطع کرده است ولی دمای اندازه گیری شده توسط ترمیستور طبیعی است ارور E88 پکیج ایران رادیاتور  پکیج بیش از اندازه گرم شده بالاتر از 89 درجه و کمتر از 105 درجه ارور AF پکیج ایران رادیاتور  هنگامی که سیستم ضد یخ زدگی فعال میشود نمایشگر علامت AF رو نمایش میده   ارور e91   نوسان ولتاژ برق  بیش از 260 یا کمتر از 160 
خطایE2 ایران رادیاتور مدل M24FF
  پکیج ما ایران رادیاتور مدل M24FF هست.مشکلش اینه که دمای آب گرم مطلوب نیست.آب حمام رو بایدده دقیقه بازبذاری تا به درجه برسه که ولرمه .تو آشپزخانه که نزدیکه پکیجه یه کم زودتر گرم می شود ولی درجه آب به کن بالا میره بعد از هفت هشت دقیقه می شود.عمر پکیج پنج ساله. . بررسی ارورE2 ایران رادیاتور مشکل  پکیج ما اینه که رادیاتور خوب کار می کند وگرمه اما آب سرده و حتما باید شیر پرکن پکیج اخگر رو باز کنیم تا آب گرم شه و آب گرم داشته باشیم مبدل رو اسیدشویی کردیم ایراد از کجاست و چه جوری حل می شود در طول روز چند بار باید شیرپرکن رو باز کنیم تا آب گرم داشته باشیم اوین .وقت به خیر. خطایE2 ایران رادیاتور مدل M24FF پکیجمون خاموش شده. هرچی ری استارت می کنم روشن نمی شود.باید چیکار کنم؟ مهدی پکیج ما یه مدتیه وقتی از حمام استفاده می شود ابش زود سرد می شود د فشار اب داخل پکیج از دو بار می آید روی صفر بیاد فشار اب بیارم بالا دوباره آب گرم می شود و دوباره فشار می آید روی صفر علت بهم  بگید🙏🙏🙏 ب. پیچ ما اخگر است و روزی یک بار خاموش می شود.      چرا؟ باید چه کار کنم؟ خلیلی مهر پکیج ایران رادیاتورM24FF آب مصرفی سرد و گرم می شود دما ازبالا تر نمی رسد خاموش و مجددا روشن می شود قسمت گرمایش مشکل ندارد سرویس کامل شده NTC ها چک شده فلوسوییج چک شده فشار آب هم خوب است Mostafa که با فروتنی وقت میزارید و مردم را راهنمایی می کنید
Tumblr media
ارورE2 ایران رادیاتور مدل M24FF  آب خروجی  مصرفی پکیج دیواری چند وقتیه خود به خود سرد و گرم می شود. برای تشخیص این که کدوم یکی از احتمالات ممکنه علت باشد ، تست خاصی رو پیشنهاد می کنید؟ البته قصد تعمیر شخصی ندارم، فقط می خواهم یه نظر دیگه رو هم بدونم.  ارورE2 ایران رادیاتور ممنون. نمی شود باید از نزدیک دید .دلیل ارور دادن آب پکیج ایران رادیاتور  اگه دستگاهتون پکیج دو مبدله هست احتمال 75 درصد مبدل ثانویه جرم گرفته نشونش اینکه بعد از باز کردن آب گرم معمولا بعد از گذشتن حدودا ثانیه دستگاه روی هفتاد چشمک میزنه   - پکیج ایران رادیاتور ما در تامین آب گرم در صورت استفاده مداوم مورد ندارد ولی وقتی مثلا برای چند لحظه آب را می بندیم بلافاصله دوباره باز بکنیم چند ثانیه ایی آب سرد می آید بعدش گرم می شود علت چی می تواند باشد ممنون این کاملا طبیعیه بخصوص اگر ک فاصله حمام شما دور باشد از پکیج سجاد پکیج آب گرم مصرفی رو خوب گرم می کند اما آب رادیاتورها خوب گرم نمی شود درجه هم تا هشتاد میره ولی رادیاتورها خوب گرم نمی شود پکیج پکیج دو مبدله علتش از چیه؟ جایی از مدار کیپه اگر سر راه برگشت شوفاژتون صافی دارید اون صافی اشغال گرفته محمد پکیج ماهم آب حمامش سرد می شود ولی بقیه جاها خوب هست دلیلش چیع بقیه جاها هم شاید این مشکل رو دارد ولی حمام بیشتر به چشم می آید شایدم فشار اب حمام کمتر از جاهای دیگه باشد . این می تواند یکی از دلایل باشد و شاید مشکل از دوش حمامتونه اون سری دوش احتمالا گرفته یا ...... با پکیج ایران رادیاتور هنگام روشن بودن صدای ناگهانی داد و اب از داخل ان به شدت می ریخت تلاش برای راه اندازی مجدد بدون نتیجه در ضمن فشار روی گیج بالا نمی رود نمی دانم این پکیج ایران رادیاتور مدل M24FF با وجود شعله زیاد ، ولی آب مصرفی گرم نمی شود و نهایتا ولرم می شود ، حتی در آشپزخانه که نزدیک پکیج هست. تعمیرکار گفت مبدل ایراد دارد و باید تعویض بشه و هزینه بالایی دارد و نمی صرفه که تعویض بشه و بیاین از من پکیج بخرید و این رو عوض کنید. بله پکیج دو مبدله ست. ولی رو هفتاد چشمک نمی زند. حتی اگر چشمک نزنه باز هم احتمال زیاد مبدل ثانویه هست. و البته می تواند سنسور آب گرم مصرفی هم نیمسوز باشد . و البته احتمالات دیگه از جمله تنظیم نبودن شعله و پکیج ما سالمه و خوب گرم می کند ولی فقط اب ظرفشویی جوشه... اب حمام و دستشویی ولرمه...اصلا قابل استفاده نیس...مخصوصا الان ک هوا هم سرده. Read the full article
0 notes
jamshidazizi1991 · 2 years
Photo
Tumblr media
😂😂 قیافه مجری خیلی جالب شد. یه عالمه حرف داره این چهره یکی اینه: «ای بابا چی شد؟» یکی اینه: «خاک تو سرتون یه شبکه رو نمیتونین کنترل کنید» یکی اینه: «چه کنم؟؟؟!» یکی اینه: «خبر انقلاب را اعلام کنم یا زوده؟» و ... #هک_صداوسیما #شبکه_خبر #صداوسیما #خبر۲۱شبکه_یک #انانیموس #مرگ_بر_دیکتاتور #نه_به_جمهوری_اسلامی #خون_جوانان_ما_میچکد_از_چنگ_تو (at Iran) https://www.instagram.com/p/CjfAJWIOuf6/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
bornlady · 7 months
Text
سالن زیبایی عطرین : او هم متعلق به قابیل بود که به گفته خودش مدام از فروش و غیره صحبت می کرد. درجه خوبی از چنگال را با خود آورد. او کمیته را راضی کرد که کاملاً به آزادی اعتقاد دارد و ایمان خود را با کارهای خود ثابت کرده است ، زیرا با تعقیب کنندگان تماس گرفت و آنها را با استفاده از یک چاقوی زشت فراری داد و آن را در یکی از آنها فرو کرد. رنگ مو : ایجاد وحشت بسیار. نتیجه این بود که او رها شد تا سفر راه آهن زیرزمینی خود را بدون آزار بیشتر دنبال کند. هیچ چیز در ظاهر جان وجود نداشت که بتوان تصور کرد که او مردی تشنه به خون یا بد است، اگرچه مردی با قدرت عضلانی غیر معمول است. سالن زیبایی عطرین سالن زیبایی عطرین : شش فوت ارتفاع، و کاملا سیاه، با وضوح مهر بر چهره او. اما وقتی توضیح داد که چگونه توسط مردی به نام جان بی اسلید، از شرکت هارفورد، به بردگی درآمده است. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه و چگونه، به نحوی، حق آزادی خود را پیدا کرده است، و درست زمانی که زمان به پایان رسیدن دوران طولانی او فرا رسید. اسلید گفت که در شرف فروش او بود، برای او دعا کرد - پس از این تحریک، به اندازه کافی واضح بود که بفهمیم جان چگونه از چاقوی خود استفاده کرد. جان هیلیس یک کشاورز زمین زیر نظر یک خانم بیوه (خانم لوئیزا لو کانت) از ناحیه نیو مارکت، مریلند بود. سالن زیبایی عطرین : او به معشوقه اشاره کرد که دوست دارد آب را دنبال کند و در آب نیز مانند خشکی در امان خواهد بود و ناراضی است. بیوه داستان معقول جان را شنید و هیچ چیز بدی در آن ندید، بنابراین رضایت داد که او روی یک اسکله کار کند. نام این کاردستی "مجستیک" بود. جان امیدوار تمام تلاش خود را کرد تا راضی کند و وقتی فهمید که "مجستیک" قرار است. لینک مفید : سالن بانک زیبایی سعادت آباد به فیلادلفیا سفر کند، خوشحال شد. به محض ورود، چشمان جان باز شد و دید که او به خانم لو کانت چیزی بدهکار نیست، اما او تا حد زیادی مدیون سال‌ها تلاش بی‌تجربه‌اش است. بنابراین، او نمی توانست رضایت دهد که نزد او برگردد. او از فکر کردن به همسر و فرزندان فقیرش که در سه چهارم مایلی نیو مارکت به دست خانم هریت دین سپرده بود، ناراحت بود. سالن زیبایی عطرین : اما تصور نقشه‌هایی برای او آسان‌تر بود تا اینکه خطر بازگشت به مریلند را متحمل شود. بنابراین او در آزادی ماند. چارلز راس آشکارا بر این عقیده بود که او آزاد به دنیا آمده است، اما او و همه برادران و خواهرانش به طور غیرقانونی توسط مردی به نام راجرز، کشاورز، ساکن در نزدیکی گرینزبورو، در شهرستان کارولین، در زندان برده شده است. لینک مفید : سالن زیبایی هرانوش دلایل بسیار خوبی توسط چارلز برای اتهامی که او علیه راجرز مطرح کرد ارائه شد، و این امر به اثبات این واقعیت نزدیک شد که "مردان رنگین پوست هیچ حقوقی ندارند که مردان سفیدپوست ملزم به رعایت آن باشند" در مریلند. اگرچه او فقط بیست و سه سال داشت، اما موضوع آزادی خود را کاملاً سنجیده بود و به نظر می رسید که در برابر برده داری قاطعانه ایستاده بود. سالن زیبایی عطرین : ویلیام جانسون متعلق به مردی به نام جان باسلی، کشاورز بود که در نزدیکی گان پودر گردن، مریلند زندگی می کرد. یک روز صبح، به طور غیرمنتظره ای به ویلیام، پوست گاوی وحشتناکی به او داد، که بر خلاف نقشه های استاد، او را به دکترین لغو فوری ایمان آورد، و او فکر کرد که از آن ساعت باید کاری علیه نظام انجام دهد. اگر چیزی بیشتر از رفتن به کانادا نباشد. لینک مفید : سالن زیبایی پریا کوی فیروز این عزم آنقدر قوی بود که چند هفته بعد خود را در راه آهن زیرزمینی دید. از او یک برادر و یک خواهر به جا گذاشت. مادرش مرده بود و از محل نگهداری پدرش چیزی نمی دانست. سالن زیبایی عطرین : ویلیام نوزده ساله، قهوه ای رنگ، باهوش و خوش قیافه بود. ادوارد وود اهل درامرزتاون، شهرستان آکوماک، ویرجینیا بود. مردی که "به سختی مینوشید و بسیار خرچنگ بود" و قبل از رفتن ادوارد یازده سر برده داشت. ادوارد یک همسر و سه فرزند به جا گذاشت، اما میل شدید به آزادی، که از اوایل دوران کودکی اشتیاق حاکم بر وجود او بود. لینک مفید : آدرس سالن زیبایی ترگل سعادت آباد ماندن را برای او غیرممکن کرد، اگرچه شکستن این روابط بسیار سخت بود. برده داری هر ساعت او را در هم می کوبید، و او احساس می کرد که دیگر نمی تواند تسلیم شود. کورنلیوس فولر و همسرش هریت با هم از شهرستان کنت در مریلند فرار کردند. آنها متعلق به استادان جداگانه بودند. گفته شد که کورنلیوس متعلق به املاک دیدن بود. سالن زیبایی عطرین : همسرش به قاضی چمبرز که آنر در چسترتاون زندگی می کرد. هریت گفت: "او مردی برای آزادی نیست، به تو برکت بده." او بیش از هر مرد دیگری در آن قسمت از کشور برده داشت؛ او گاهی می‌فروشد، و تعداد زیادی را استخدام می‌کند.
لینک مفید : سالن زیبایی کیمیا رضایی اگر نصف شما را می‌کشت، آنها را به هر اربابی اجیر می‌کند.» کورنلیوس و هریت مجبور شدند دخترشان کیتی را که سیزده ساله بود ترک کنند. جان پینکت و انسال کانن با ماشین‌های راه آهن زیرزمینی در نیو مارکت، شهرستان دورچستر، مریلند سوار شدند. جان مردی جوان قد بلند، بیست و هفت ساله، دارای ذهنی فعال و سیاه رنگ بود. سالن زیبایی عطرین : او دارایی مری براون، بیوه‌ای بود که بر عشق برده‌داری مستحکم بود. با این باور که یک برده کاری ندارد که خسته شود یا آرزوی آزادی خود را داشته باشد. او یکی از خواهران جان را به جورجیا فروخت و قبل از فرار جان، هنوز 9 سر برده در اختیار داشت. او یکی از اعضای کلیسای متدیست در شرق نیو مارکت بود. لینک مفید : سالن زیبایی سارای سعادت اباد از برخی حرکات که از نظر جان بسیار مشکوک به نظر می رسید، او را به بازار جنوبی اختصاص دادند، بنابراین او تصمیم گرفت به دنبال مسکنی در کانادا باشد. او تحصیلات درجه یک در مزرعه ذرت داشت، اما کتاب یاد نگرفت. جان تا زمان فرار از درگیر شدن با همسر خودداری کرده بود. انسال بیست و پنج ساله بود. سالن زیبایی عطرین : خوش رنگ، و به نظر مقاله ای خوش اخلاق و خوش رفتار بود. او از دست کیتی کانن، یکی دیگر از بیوه ها که صاحب 9 خانه بود، فرار کرد. انسال شهادت می‌دهد. لینک مفید : سالن زیبایی سی مای سعادت آباد گاهی با بردگانش خوب رفتار می‌کرد». او به دلیل اینکه پولی برای خدماتش دریافت نکرده بود، فرار کرد. به این ترتیب که از استخدام خود محروم شد. به این نتیجه رسید که اگر بتواند فرار کند، کاری برای ماندن ندارد. مسافری غول پیکرتر از فرد نامبرده در بالا به ندرت از جاده عبور کرده بود.
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
#عملیات #اجنه در #باغ #زرگنده از زمانی که #امیرکبیر #صدراعظم شده بود، یعنی درست از روزی که #ناصرالدین‌_شاه 16 ساله را از #تبریز به #تهران آورده و بر #تخت نشانده بودند #کابوس مانند خوره بجان #سفارتخانه‌ های #اروپایی افتاده بود، بویژه #سفارت های #انگلیس و #روسیه تزاری. امیر با تمام صدراعظم‌ های قبلی فرق داشت. #قیافه خونسردش اصلاً #نشانه بی‌خیالی و #ناآگاهی نبود. او علاوه بر دانشی که داشت دیپلماتی #کارکشته به حساب می‌ آمد که به روسیه و #عثمانی #سفر کرده و طی چند سال #مذاکره برای #انعقاد #معاهده #مرزی ارزنة الروم با عثمانی، تجارب ذی قیمتی اندوخته بود و حالا که بعنوان صدراعظم و #داماد #شاه، همه کاره #مملکت محسوب میشد، داشت با پنبه سر میبُرید و اعصاب سفرای متکبر روس و انگلیس را خُرد میکرد. اما ماجرای اطلاع امیرکبیر از وقایع درون سفارتخانه‌ ها از کجا آب میخورد ؟ *سازمان ماموران مخفی امیرکبیر* امیرکبیر پس از بدست گرفتن اداره امور ایران کوشید تا در ساختار اداری، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی کشور، تغییرات و اصلاحات اساسی ایجاد کند. او به خوبی بر این اصل واقف بود که برای اداره کشور قبل از هر چیز به اِشراف اطلاعاتی نیازست تا بتوان اقدامات لازم را برای انتظام امور در کمترین زمان و با بهترین کیفیت ممکن انجام داد. بر همین اساس او تجربه سالهای وزارت در تبریز را بکار گرفت و آنرا با مشاهداتش در سن‌ پترزبورگ و ارزنة الروم درآمیخت و بنیان سازمانی منسجم و مخفی را برای کسب اخبار و فعالیت‌ های اطلاعاتی گذاشت. تشکیلات اطلاعاتی امیرکبیر که باعنوان شبکه *منهیان امیر* شناخته میشد، در ایالات چنان رعبی ایجاد کرده بود که هیچ کس جرات نداشت دست از پا خطا کند. والیان همواره خود را معرض دید خفیه‌ نویسان امیرکبیر می دیدند. یکی از برجسته‌ ترین اقدامات این تشکیلات، کشف توطئه بابی‌ ها در تهران بود که میخواستند با هدایت ملا علی ترشیزی، یکی از پیروان باب و البته حمایت چند شاهزاده فراری ساکن بغداد، شیرازه حکومت را از هم بپاشانند و شاه جوان را از اریکه قدرت فروکشند. اعتضادالسلطنه که در آن زمان مسئولیت وزارت داخله را داشت و باید امنیت را تأمین میکرد، کوچکترین اطلاعی از این اقدام نداشت اما امیر بوسیله ماموران مخفی‌ اش، هم توطئه را کشف کرد و هم محل اختفای ملا علی ترشیزی را یافت و به وزیر اطلاع داد. دقیقاً نظیر همین جریان در مورد سفارتخانه‌ های روسیه و انگلیس برقرار بود. امیر معتقد بود که آتش برخی از مشکلات عدیده کشور از گور سفرای روس و انگلیس بلند میشود و کسب اطلاع از اقدامات و (ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CG5jTHDnhpu/?igshid=ogmgej1evhl0
0 notes
mz-2000 · 5 years
Text
Tumblr media
17 notes · View notes
mohsenmollaee · 3 years
Photo
Tumblr media
. زندگی همین است،یا باید خودت را با سعادت های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی،یا با سعادت های دیریاب و غیر معمول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات... اما به هرحال همیشه تنها هستی.تنهایی تورا میخورد و خرد میکند.من قیافه ام خیلی شکسته شده،موهایم سفید شده و فکر آینده ام خفه ام میکند،اما بگذریم...بگذریم...بگذریم. . فروغ فرخزاد نامه به فریدون فرخزاد https://www.instagram.com/p/CTz8JP8IxY8/?utm_medium=tumblr
12 notes · View notes
angelfics · 3 years
Text
The kissing Scene
Tumblr media
جکسون برای بار هزارم تکرار کرد"اهه خسته شدم"اما جینیونگ بی اعتنا بهش به نوشیدن کارامل ماکیاتو جلوی روش ادامه داد.هر دو داخل یکی از کافه های نه چندان معروف نزدیک کمپانی نشسته بودن و از استراحت کوتاه بین برنامه هاشون لذت میبردن که جکسون یک ریز راجب برنامه های فشردش حرف میزد.
جینیونگ دستی توی موهای مشکیش کشید " چرا؟"
"چون به هیچ کدوم از کارام نمیرسم. قرار بود خیلی زودتر روی البومم کار کنم ولی هر روز بیشتر عقب میافتم برای برنامه های خودمونم نمیتونم خیلی وقت بزارم" جینیونگ برای لحظه ایی مکث کرد بعد لبخند پر رنگی زد و چشماش به صورت دو خط باریک در اومد.
"الان که پهلوی همیم...اگر نتونیم چند روز همو ببینیم که دنیا به اخر نمیرسه.." در اخر جملش حرفشو قطع کرد، تازه متوجه شد منظورشو بد بیان کرده.
جکسون با عصبانیت نگاهش کرد"به اخر نمیرسه؟ چند هفتس همو ندیدیم! معلومه که به اخر میرسه"
نفس عمیقی کشید تا خودشو اروم کنه "من که مجبورم خارج از کشور کارامو بکنم توام درگیر دراماتی...به این راحتی درگیر شدیم و تازه بعد سه ماه تونستم ببینمت"
"سئونا خیلی بزرگش نکن...درسته همو نمیبنیم اما همه با هم تلفنی حرف میزنیم مگه نه؟" جینیونگ ابروشو بالا انداخت و دست به سینه به جکسون زل زد. جکسون حالا اروم شده بود و با معصمومیت همیشگی به جینیونگ زل زد.
زیر لب گفت"اره.." و لیوان خودش رو دو دستی گرفت.
"پس دیگه نیازی نیست نگران باشی-"
جکسون وسط حرفش پرید"از تو چه خبر؟ این روزا چیکار میکنی؟سرت با چی شلوغه؟ چی تازگیا خوشحالت میکنه؟" جینیونگ برای لحظه ایی با تعجب بهش زل زد. اما با یادواری این نکته که جکسون جلوی روشه لبخند کم رنگی زد.
"من همیشه بهت میگم حالم چطوره.."
"جینیونگی زودباش دیگه.بهم بگو واقعا حالت چطوره؟" از روی صندلش به جلو خم شد و با چشم های درشتش جینیونگ رو زیر نظر گرفت.
جینیونگ اهی کشید " خب راستشو بخوای...برای دراما خیلی تحت فشارم...یه صحنه هست که نمیتونم درست انجامش بدم، میدونی؟ دیروز صبح یه بار ضبطش کردیم ولی نتونستم با پارنترم خوب هماهنگ بشم" با هر کلمه چهرش سرخ تر میشد و قیافه ی بهت زده جکسون هم کمکی نمیکرد.
"چه صحنه اییه؟"
"صحنه ی بوسه..اولین بارم نیست ولی..تا حالا..جلوی دوربین کسی رو نبوسیدم!" لب پایینش رو گزید " کارگردان میگه من خیلی ..یخم..ولی هر کاری میکنم بهتر نمیشه" اه عمیقی کشید و برای چند لحظه چشماشو بست. بالاخره بازشون کرد و به خوردن نوشیدنیش ادامه داد.
جکسون چونشو مالید " همم..میفهمم" به چهره ی نگران جینیونگ نگاه کرد "تو به تمرین نیاز داری. صحنه های سخت تر ازینم تونستی بازی کنی..با یه ذره تمرین اینم میتونی..توی این زمینه خیلی تمرین نداشتی مگه نه؟"
جینیونگ با لب های اویزون نگاهش کرد " البته که نداشتم..با کی باید تمرین میکردم.." هر دو سکوت کردن. جینیونگ با صورت سرخ شده و جکسون با نگاهی متفکر.
جینیونگ سکوتش رو شکست " میدونم میخوای کمکم کنی اما توی این یه مورد کاری از دستت برنمیاد" جینیونگ میدونست جکسون از شنیدن این حرفا خوشش نمیاد اون همیشه به فکر کمک به بقیه بود..اما این یه مورد حتی جکسون هم دستاش بسته بود.
"تو که میدونی من همیشه میخوام بهت کمک کنم"
"میدونم سئونا و ازت ممنونم" لبخند کم رنگی روی لبش ظاهر شد.
جکسون با لحن پرانرژی همیشگیش گفت " مطمئنم که از پسش برمیای" هر دو موضوع پیس اومده رو فراموش کردن و درمورد چیزای دیگه حرف زدن. جکسون دوباره باید به چین میرفت و جینیونگ از بابت این موضوع خوشحال نبود. انگار واقعا قرار نیست همو ببینن. نبود جکسون با خنده های بلند و انرژی بی پایانش بیشتر از نبود هر کسی حس میشد.
"دیگه کم کم بریم؟ با یونگجه و جه بوم تمرین داری مگه نه؟" جینیونگ سرشو تکون داد و قلپ اخر نوشیدنیش رو هم خورد. هر دو بلند شدن و پول نوشیدنی هاشون رو حساب کردن.
جینیونگ در حالی که از پیاده رو به سمت کمپانی میرفتن پرسید"واقعا فردا باید بری شانگهای؟"
"اره..هم کارای البومم هست هم فشن شو..یه چیز دیگه هم بود ولی یادم نمیاد" سرشو با سردرگمی تکون داد و به جینیونگ نگاه کرد.
"بهتره فکرشو نکنیم..تصور اینکه شماهارو برای چند ماه نبینم خیلی درد اوره" سکوت بعدش ازار دهنده بود. جینیونگ میتونست بفهمه خیلی تخت فشاره. دستاشو روی شونه ی جکسون گذاشت و اونو به خودش نزدیک تر کرد.
"این فکرای منفی رو از توی سرت بیرون کن"
" یکی نیست به خودت بگه"
"من کی فکرای منفی داشتم؟"
"همین نیم ساعت پیش راجب صحنه بوسیدنت..میدونم که از پسش بر میای" جینیونگ خودش رو از جکسون جدا کرد و مشتی به بازوش زد.
"اینقد مطمئن نباش-" اما قبل ازینکه بتونه حرفشو تموم کنه جکسون دستشو گرفت و اونو به داخل کوچه ی تاریکی کشوند.
جینیونگ با تعجب پرسید " ج -جکسون چیکار داری میکنی؟" اما جکسون اونو به دیوار چسبوند.
"قراره تمرین کنیم. همین حالا. دوست ندارم ببینم سر یه موضوع احمقانه مثل این حالت گرفته باشه" پوزخند روی لب جکسون باعث شد جینیونگ از خجالت سرخ شه.
"شوخیت گرفته نه؟"
"نه خیلیم جدیم.باید تمرین کنی. تا وقتی من هستم یکی دیگه برای چیته؟" جینیونگ نمیفهمید چرا جکسون همیشه دوست داره کمک کنه..اونم اینطوری! این بوسه هم مثل جلوی دوربین براش سخت بود. جلوی روش جکسون، بهترین دوستش، قرار داشت.
"من که نمیتونم با تو این کارو انجام بدم..اصلا نمیدونم باید چیکار کنم"
"خب بهم نشون بده چی تو چنته داری" خودشو به جینیونگ نزدیک تر کرد. فاصله کمشون جینیونگ رو مضطرب میکرد. لبشو گزید و به جکسون زل زد. سعی داشت از چهرش بفهمه این یه شوخی مسخرس یا جدیه؟ منتظر بود جکسون هر ثانیه خنده ی بلندی بکنه و بگه اوسکولت کردم
اما هیچی. اون جدی تر از همیشه بود، انگار واقعا تصمیم داشت جینیونگ رو ببوسه.
به زمین زل زد " بهم میخندی.."
"نمیخندم قول میدم جینیونگ" چونشو گرفت و سرشو بالا اورد "نه میخندم نه سرزنشت میکنم. اگر تو هم مشکلی با قضیه نداری.." جینیونگ با لب های اویزون بهش نگاه کرد
"تو که منو میشناسی.. "
جکسون لبخند پررنگی زد " اره خوب میشناسم" جینیونگ میدونست راه فراری نداره. چشم هاشو بست و منتظر موند تا جکسون کاری کنه. با برخورد سریع لب های جکسون روی لب های خودش موهای تنش سیخ شد. گرما تمام وجودش رو گرفت. حس عجیبی داشت، متفاوت در عین حال خوشایند.اما این جکسون بود که جلوی ایستاده هم گروهیش..بهترین دوستش.
چشماشو باز کرد و به سرعت از جکسون جدا شد " من نمیتونم.." جکسون با سردرگمی نگاهش کرد. پوزخندی روی لبش اومد "اما من که خیلی خوشم اومد" دوباره به جینیونگ نزدیک شد و بوسیدش. جینیونگ تلاش کرد مقاومت کنه اما بالاخره تسلیم شد و در جواب لب های جکسون رو بوسید. جکسون با زبونش لب های جینیونگ رو خیس کرد و جینیونگ بی اختیار دهنشو باز کرد تا بهش اجازه زبونشو وارد دهنشو کنه.
نفس های سنگینشون سکوت کوچه ی تاریک رو میشکست و هر لحظه ممکن بود کسی رد بشه اما در حال حاضر فقط به خودشون اهمیت میدادن.
جکسون گونه شو با نوک انگشت شصتش به ارومی نوازش کرد. دست های جینیونگ بالا اومد و دور گردن جکسون حلقه شد. جکسون در بین بوسه ها لبخند زد. دستاشو زیر رون های جینیونگ رد کرد و بدنش رو بالا کشید. جینیونگ پاهاشو دور کمر جکسون حلقه کرد و بوسه هاشون شدت گرفت.
جینیونگ میتونست ضربان سریع قلبش رو حس کنه، به بازوهای قدرتمند جکسون که بلندش کرده بودن چنگ زد. جکسون کمرشو به پایین تنه ی جینیونگ چسبوند و به رون ها جینیونگ رو محکم گرفت.
نیمی از وجود جینیونگ میدونست این کار اشتباهه اما نیمی دیگه بهش میگفت بی خیال همه ی درست غلط ها بشه و خودشو به دست جکسون بسپاره.
جکسون لب ها شو جدا کرد و دم گوش جینیونگ زمزمه کرد " نظرت چیه اینو یه جای دیگه ادامه بدیم؟" ازش فاصله گرفت توی چشم هاش زل زد.
جینینگ با تردید نگاهش کرد، اون فقط قرار بود صحنه ی بوسه رو تمرین کنه نه چیزی بیشتر. میدونست اگه بخواد ادامه بده نمیتونه جلوی خودشو بگیره.تصمیم درست چی بود؟ اگر این قضیه ادامه پیدا کنه جکسون چه واکنشی نشون میده؟رابطه ی دوستیشون چی میشه؟
جکسون اهی کشید " همیشه برای جواب دادن به سوالا اینقدر فکر میکنی؟" دست جینیونگ رو کشید و به سمت کمپانی راه افتادن.
جینیونگ با نگرانی به ساختمون کمپانی نگاه کرد " نگو که توی ساختمون.."
"نه احمقم مگه؟ ماشینم اونجاست با هم میریم یه جای دیگه" جینیونگ نفس راحتی کشید.
در سکوت جکسون اونو به سمت ماشینش هدایت کرد. هر دو سوار شدن ، جینیونگ بالاخره سکوتش رو شکست " کجا قراره بریم؟"
جکسون کمربندش رو بست و ماشین رو روشن کرد "یه هتل این طرفا هست"
"هتل؟ اگه یکی بیننتمون دردسر میشه" اما سکوت جکسون تا ادامه مسیر ادامه داشت و نگرانی جینیونگ لحظه به لحظه بیشتر میشد.
مدیر هتل یکی از دوستای جکسون بود و انگار اهمیتی نمیداد جکسون برای چند نفر یا کیا اتاق بگیره . بدون اینکه به جینیونگ نگاهی بیندازه کارت اتاق رو به جکسون داد.
هر دو وارد اتاق مجلل شدن. جینیونگ نگاهی به اطراف انداخت. تخت دو نفره ی بزرگی در وسط اتاق قرار داشت یک دست مبل راحتی چرمی در جلوی اون. همونطور که به اطراف چشم میگردوند جکسون پشتش قرار گرفت " قرار شد ادامه بدیم" یکی از دست هاشو روی پهلوی جینیونگ قرار داد و دست دیگش به سمت دیک جینیونگ حرکت کرد و از روی شلوار مالیدش. جینیونگ زیر لب نالید و سرشو روی شونه ی جکسون گذاشت. چشماشو بست واجازه داد حرکت دست های جکسون اختیارش رو به دست بگیره. جکسون دستشو توی شلوار جینیونگ رد کرد و دیکشو مالید . جینیونگ ناله ی بلندی کرد و به دست جکسون چنگ زد . جکسون لاله ی گوشش رو با زبون خیس کرد "داری لذت میبری؟" جینیونگ سرشو تکون داد .
"نشونم بده چقدر خوشت اومده" جینیونگ لبشو گاز گرفت. بدنشو عقب داد و باسنش رو روی عضو جکسون بالا و پایین کرد. جکسون زیر لب اهی کشید "خوبه ادامه بده" جینینگ سرعتش رو بالاتر برد. میتونست دیک برامده ی جکسون رو از زیر شلوارش حس کنه.
جکسون دستشو بیرون اورد ، جینیونگ با درموندگی نالید. اون بازم به تماس دست جکسون نیاز داشت. جکسون کوتاه خندید "پسر عجول " زیپ شلوار جینیونگ رو باز کرد. شلوار و شورتش رو پایین کشید. انگشتاشو دور دیک جینیونگ حلقه کرد و دستشو به ارومی بالا و پایین برد.
جینینونگ باسنش رو بیشتر به پایین تنه ی جکسون فشار داد "جکسون..."
جکسون سرعت حرکت دستشو بیشتر کرد. دست دیگش به لباس های تن جینیونگ چنگ زد، جینیونگ هم کمکش کرد تا پیراهنش رو در بیاره و روی زمین پرت کنه. دست ازاد جکسون یکی از نیپل های جینیونگ رو لمس کرد. ناله ی جینینونگ شدید تر شد. جکسون بدنش رو در اختیار گرفته بود. نمیتونست مقاومت کنه.
کارهای ممنوعه همیشه حس بهتری به ادم میدم. کاری که میکردن شاید کاملا اشتباه بود اما گرمای دست جکسون خلافش رو ثابت میکرد. این حس خوشایند رو دوست داشت حتی اگر این غیر قابل بخشش ترین اشتباه عمرش باشه.
گرمای جکسون تموم وجودش رو گرفت. بدنش لرزید و بی حال وزنش رو روی جکسون قرار داد. به این زودی ارضا شده بود. جکسون در بین نفس های بریدش خندید "خب ..کی فکرشو میکرد جینیونگ موقع ارضا شدن اینقد سکسی باشه" جینیونگ خندید و به سمت جکسون برگشت "توام اصلا چیزی نیستی که انتظارشو داشتم " جکسون لبخند بزرگی زد پیروزمندانه نگاه کرد. جینیونگ اخم هاشو در هم کشید "من باید چی کار کنم؟" به پایین تنه ی جکسون نگاه کرد و لبشو گزید.
جکسون با ارنج به شونش ضرب زد " هی من نبودم که با صحنه بوسیدن مشکل داشتم"
جینیونگ خندید و سرشو خاروند "خب پس..من بهتره به برم دستشویی" جکسون سرشو تکون داد و کنار رفت تا جینیونگ به دستشویی بره و خودشو تمیز کنه.
جکسون وسط اتاق ایستاد به دیک برامده ی خودش نگاه کرد.
بعضی وقتا خیلی زود قانع میشد.
1 note · View note
mahorah · 4 years
Text
Tumblr media
قیافه ‌ی جان وقتی دید همه داریم میریم تامبلر
25 notes · View notes
bornlady · 7 months
Text
اینستاگرام سالن زیبایی سرمه وسمه : آنها سنگین به نظر می رسیدند، انگار با خواب، و با این حال بین درپوش هایشان دو چاه عمیق و عمیق بودند، و انگار همه چیزهایی را که تا به حال فکر می کردم یا در خواب دیده بودم در خود جای می دادند. رنگ مو : آن در، آقا، دوباره باز بود. گذاشتمش به سمت اتاق نور رفتم و دست به کار شدم. بدلم آنجا بود، آقا، بدلام را جیغ می زد، اما من توجهی نکردم. چشمانم را پایین نگه داشتم. من آن هفت فتیله را مرتب کردم، آقا، مثل همیشه مرتب شده بودند. برنج را جلا دادم تا درخشید و لنز را گردگیری کردم. اینستاگرام سالن زیبایی سرمه وسمه اینستاگرام سالن زیبایی سرمه وسمه : تا زمانی که این کار انجام نشد، به خودم اجازه دادم به عقب نگاه کنم تا ببینم چه کسی آنجا ایستاده است، نیمه دور از چشم در چاه. او بود آقا "از کجا اومدی؟" من پرسیدم. یادمه صدایم تند بود. او گفت: از نردبان یعقوب بالا، و شربت او مانند شربت گل بود. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه سرم را تکان دادم. من وحشی بودم قربان "نردبان برده شد." او با لبخند گفت: "من آن را کنار گذاشتم." گفتم: «پس حتماً وقتی من خواب بودم آمدی.» فکر دیگری مثل یک تن سرب به ذهنم خطور کرد. "و او کجاست ؟" گفتم: قایق کجاست؟ او به همین راحتی گفت: "او غرق شده است." "و من قایق را رها کردم. وقتی تماس می گرفتم صدایم را نمی شنوید." من گفتم: "اما اینجا را نگاه کن. اگر از اتاق انبار آمدی، چرا مرا بیدار نکردی؟ این را به من بگو!" به اندازه کافی احمقانه به نظر می رسد، من مانند یک وکیل در دادگاه ایستاده ام و سعی می کنم ثابت کنم که او نمی تواند آنجا باشد. یه لحظه جواب نداد حدس می‌زنم او آهی کشید، اگرچه من نمی‌توانستم صدای باد را بشنوم، و چشمانش نرم شدند، آقا، خیلی نرم. او گفت: "نتوانستم." "تو خیلی آرام به نظر می رسید عزیز." گونه ها و گردنم داغ شد آقا، انگار اتو گرمی روی آن ها گذاشته بودند. نمی دانستم چه بگویم. شروع کردم به لکنت گفتن، "منظورت چیست..." اما او از پله ها پایین می آمد، دور از چشم. خدای من و من قبلاً فکر نمی کردم او خوش قیافه است! شروع کردم به دنبالش. میخواستم بدونم منظورش چیه بعد با خودم گفتم: "اگر من نروم - اگر اینجا منتظر بمانم - او برمی گردد." و من به سمت هوا رفتم و ایستادم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. نه اینکه چیز زیادی برای دیدن وجود داشته باشد. هوا رو به تاریکی بود و هفت برادر شبیه یال یک اسب دوان بودند، اسبی بزرگ، وسیع و سفید که در باد می دوید. هوا با آن تند و تیز بود. یک نگاهی به ماهیگیری گرفتم که دراز کشیده بود و سعی می کرد از طاقچه عبور کند و گفتم: "خدایا امشب به همه آنها کمک کن" و بعد با صدای آن "خدا" داغ شدم. با این حال من در مورد او حق داشتم. او دوباره برگشته بود. می‌خواستم قبل از اینکه برگردم، اول حرف بزند، اما این کار را نکرد. من نشنیدم بیرون رفت. نمی‌دانستم او دارد چه کار می‌کند تا اینکه دیدم او در حال بیرون آمدن در پیاده‌روی، خیس شده بود. به لیوان زدم که بیاید داخل و احمق نباشد. اگر شنید هیچ نشانی از آن نداد. آنجا ایستاده بود، و من آنجا ایستاده بودم و او را تماشا می کردم. اینستاگرام سالن زیبایی سرمه وسمه : ارباب، آقا-آیا این فقط این بود که من هرگز چشمی برای دیدن نداشتم؟ یا زنانی هستند که شکوفه می دهند؟ لباس‌هایش مانند حکاکی روی او می‌درخشید، و موهایش مانند پرده‌ای طلایی که در باد پرتاب می‌شود، پایین افتاده بود، و او با لب‌های نیمه باز ایستاده بود، می‌نوشید، و چشمانش نیمه بسته بود، و مستقیماً به آن خیره می‌شد. هفت برادر، و شانه هایش تاب می خورد، انگار با باد و آب و همه خرابی ها هماهنگ است. و وقتی به دستان او از روی ریل نگاه کردم، آقا، آنها در یکدیگر حرکت می کردند که گویی حمام می کردند و بعد یادم آمد آقا. وحشت سردی مرا گرفت. حالا می دانستم چرا دوباره برگشته است. او یک زن نبود، او یک شیطان بود. پشتم را به او کردم. با خودم گفتم: "زمان روشن شدن است. باید روشن شوی" - بارها و بارها، با صدای بلند. دستم می‌لرزید و به سختی می‌توانستم کبریت پیدا کنم. و هنگامی که آن را خراش دادم، فقط یک ثانیه شعله ور شد و سپس در قسمت پشتی در باز شد. او در آستانه در ایستاده بود و به من نگاه می کرد. عجیب است، قربان، اما من احساس می کردم کودکی که گرفتار شیطنت شده است. بالاخره موفق شدم بگویم: "من - من - قرار بود روشن شوم." "چرا؟" گفت او نه، من نمی توانم آن را مانند او بگویم. گفتم : « چرا؟ » خدای من! او نزدیک تر آمد، می خندید، انگار با ترحم، کم، می دانید. "خدای تو؟ و خدای تو کیست؟ خدا چیست؟ در چنین شبی چیزی چیست؟" از او عقب نشینی کردم. تنها چیزی که می توانستم در مورد آن بگویم نور بود. "چرا تاریکی نه؟" گفت او "تاریکی ملایم تر از نور است - لطیف تر - عزیزتر از نور.
از تاریکی اینجا، دور از اینجا در باد و طوفان، می توانیم کشتی ها را تماشا کنیم، من و تو. و تو من را خیلی دوست داری. تو عاشق شده ای. من خیلی وقته، ری." "من هرگز نداشتم!" من به او ضربه زدم. "من نه! صدایش پایین تر از همیشه بود. اما همان ترحم خنده در آن وجود داشت. "اوه بله، شما دارید." و او دوباره نزدیک من بود. "من دارم؟" داد زدم "نشونت میدم! اگه داشته باشم بهت نشون میدم!" من یک کبریت دیگر گرفتم، آقا، و آن را روی برنج خراشیدم. من آن را به فتیله اول دادم، فتیله کوچکی که داخل تمام فتیله های دیگر است. مثل گل زرد شکوفا شد. "من دارم ؟" داد زدم و دادم به نفر بعدی. اینستاگرام سالن زیبایی سرمه وسمه : سپس سایه‌ای بود، و دیدم که کنار من تکیه داده بود، دو آرنجش روی برنج، دو دستش دراز بالای فتیله‌ها، ساعدها و مچ‌ها و دست‌های برهنه‌اش. نفسی کشیدم: "مراقب باش! آنها را می سوزانی! به خاطر خدا..." نه تکان می خورد و نه حرف می زد. کبریت انگشتانم را سوزاند و بیرون رفت و تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که بی اختیار به آن بازوان او خیره شوم. من قبلاً هرگز متوجه بازوهای او نشده بودم. آنها گرد و برازنده بودند و مانند نفسی از طلا با پایینی نرم پوشیده شده بودند. بعد شنیدم که نزدیک گوشم صحبت می کند. او گفت: "بازوهای زیبا." "بازوهای زیبا!" چرخیدم. چشمانش به چشمان من دوخته شده بود.
0 notes