Tumgik
#منظومه خسرو نامه
persianbaxir-blog · 7 years
Text
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
عطار نیشابوری که از افرادی مشهور و سرشناس و تاثیرگذار در ادبیات فارسی بوده است آثاری بسیاری از خود برجای گذاشت که شامل:  اسرارنامه-الهی‌نامه-منطق‌الطیر-مصیبت‌نامه-مختارنامه-تذکرةالاولیاء-دیوان اشعار می باشد.وی در نهایت در کنار دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد.
روز 25 فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابورینامگذاری شده است و همه ساله مراسم…
View On WordPress
0 notes
ekashan · 5 years
Text
داستان خواب محتشم کاشانی
ماجرای خواب محتشم کاشانی در قالب داستان
پلک هایش را از هم گشود، به سقف خیره بود در حالی که نفس نفس می‌زد، صورت و پیراهنش خیس بود. حال عجیبی داشت، چه وقت از شب بود؟ به پنجره‌ی چوبی نگاهی کرد پرده بی‌رمق تکان می‌خورد و ماه را تابنده تر از همیشه در سیاهی شب یافت . زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد. به ناگاه چون برق از جا پرید ، به طرف گرد سوز شتافت و سویش را زیاد کرد دست پاچه به دنبال چیزی می‌گشت و مدام لبانش تکان می‌خورد گویی با خود حرف می‌زد اما نه ، قلم  را با دستانی لرزان در مرکب سیاه زد و با قلم نی روی کاغذ نوشت:
« باز این چه شورش است که در خلق عالم است »
نفس عمیقی کشید و به بالشت پشت سرش تکیه داد. حالا خیالش راحت تر شده بود عرق پیشانی اش را با لبه‌ی آستین پاک کرد و آرام چشمانش را بست تا هر آنچه را دیده باز مرور کند:
در صحرایی خشک بی آب و علف و پر از خون بود . تشنه بود و گرما زده ، لبانش ترک خورده و وحشت زده بود. یک دفعه در خواب فریاد زد:
یا امیرالمومنین! مردی با اسب از پشت تپه ای به او نزدیک می‌شد و گرد و غبار حاصل از تاخت اسب و نور تابنده‌ی خورشید تشخیص چهره‌اش را مشکل می‌کرد اما انگار این خورشید نبود که همه جا را روشن کرده بود بلکه از چهره‌ی آن مرد سوار بر اسب نور می‌تابید حالا دیگر فاصله‌اش خیلی کم بود اسب از حرکت ایستاد اما هنوز چهره از نور زیاد قابل تشخیص نبود و چشمان او را تنگ تر می‌کرد. مرد جلو آمد: « ای محتشم ، در سوگ برادرت مرثیه بسیار گفتی ، چرا در مصیبت قره العین من حسین نمی گویی؟ »
محتشم به زحمت لبان ترک خورده‌اش را از هم گشود و باصدایی لرزان که گویی از ته چاه شنیده می‌شد گفت: من خود را شایسته نمی بینم که مرثیه ای برای ایشان بگویم. مصیبت امام حسین (علیه السلام) آنقدر عظیم و دردناک است که حتی نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم.»
و امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: «بگو … باز این چه شورش است که در خلق عالم است.»
صدای شیهه اسب او را از خواب پراند. از آن تشنگی و بی قراری خبری نبود اما مدام آن مصرع را زیر لب تکرار می‌کرد. حالا که آن را بر رو کاغذ آورده بود کمی خیالش از بابت فراموشی مصرع راحت شده بود از خوابیدن دوباره هراس داشت تا نکند همه‌ی اینها را فراموش کند، دلش می خواست تک تک کلام امیرالمومنین را بارها و بارها در ذهن مرور کند اما از طرفی دیگر در ذهن و دلش غوغایی از کلمات بود پس به سرعت پلک‌ها را گشود این بار نفسی عمیق کشید و با تسلطی بیشتر قلم را در مرکب فرو برد و اینگونه معجزه آسا کلمات بی اختیار بر روی کاغذ جای می‌گرفتند:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است***باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین *** بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو *** کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب *** کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست *** این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست *** سرهای همه قدسیان بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند *** گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین *** پرورده‌ کنار رسول خدا حسین 
و به این ترتیب، مشهورترین شعر و مرثیه‌ی عاشورایی سروده شد.
مولانا کمال الدین محتشم کاشانی از مشهورترین و نامدار ترین شعرای دوره صفوی و شاعر دربار شاه طهماسب صفوی بوده است نام شریفش على و فرزند خواجه میر احمد بود.
همانطوری که در عالم آرای عباسی و در رساله معروف نقل عشاق وی درج است ، گرچه در اوان جوانی اشعار ذوقی و قصیده مدحی و غزل می گفت ولی سپس به علت تمایل دینی و تشویق سلطان صفوی و احساسات مذهبی تشیع در دربار روش خود را عوض کرد و اشعاری مبنی بر تذکره مصائب و سختی ها و وقایع دینی و خلاصه مرثیه پرداخت و در همین سبک نیز شهرت گرفت به طوری که می توان او را معروفترین شاعر مرثیه سرای ایران دانست.
مقبره محتشم کاشانی
چند بیت از اشعار عاشقانه محتشم کاشانی
  آن که چشمت را ز خواب ناز بیداری نداد **** دلبری دادت بقدر ناز ودلداری نداد
آن که کرد از قوت حسنت قوی بازوی جور **** قدرتت یک ذره بر ترک جفا کاری نداد
آن که کرد آزار دل را جوهر شمشیر حسن **** اختیارت هیچ در قطع دل آزاری نداد
آنکه دردی بی‌دوا نگذاشت یارب از چه رو **** غم به من داد و تو را پروای غمخواری نداد
آن که کردت در دبستان نکوئی ذو فنون **** در فن یاری تو را تعلیم پنداری نداد
آن که داد از قد و کاکل شاه حسنت را علم **** رایت ظلم تو را بیم از نگونساری نداد
آن که بار بی‌دلان کرد از غم عشقت فزون **** محتشم را تا نکشت از غم سبکباری نداد
————————————————————-
یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد **** گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد
دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد **** داغ درون نماند سوز نهان برافتد
عشق از تنزل حسن گردد به خاک یکسان **** نام و نشان عاشق زین خاکدان برافتد
رخسار عافیت را کایام کرده پنهان **** باد امان بجنبد برقع از آن برافتد
ابروی حسن کز ناز بستست بر فلک زه **** تابی خورد ز دوران زه زان کمان برافتد
تخفیف یابد آزارد خلقی شود سبکبار **** از پشت صبر و طاقت بار گران برافتد
از محتشم نجوئید تحسین حال خوبان **** هم نکته جو نماند هم نکته دان برافتد
  گرچه پیش و بعد از او چندی از شعرا از این راه رفتند ولی هیچکدام نتوانستند به او برسند و پایه سخن تا مرتبه او بالا برند. مولانا قصاید را به سبک قدما و غزلیات را به سبک جامی �� وحشی بافقی که به سبک عراقی نزدیک تر است می ساخته و مهارت خود را مخصوصا در ساختن غزل های شورانگیز و عاشقانه نمایان نموده است.
مرثیه دوازده بند محتشم که شاید اولین نمونه از این طرز شعر است در ادبیات پارسی با آنکه قریب چهارصد سال از زمان آن می گذرد و هزاران شاعر به پیروی از آن، ترکیب بندهای مختلف ساخته اند به جرات می توان گفت که هنوز هیچ کدام به گیرائی و تأثیر عمیق آن در روح نمی‌رسد.
مطابق حکمی که وی از پریخان خانم دختر مقتدر شاه طهماسب داشته است تمام شعرای کاشان که می خواستند اشعاری به دربار پادشاه صفوی بفرستند موظف بوده‌اند اول اشعار خود را به نظر محتشم برسانند و در صورت تصویب وی اشعار را ارسال دارند. قبر محتشم کاشانی در محله پاقپان (کوی محتشم کاشان) قرار دارد که از مقاصد گردشگری شهر کاشان محسوب می‌شود.
زندگی نامه محتشم کاشانی
در مقبره محتشم کاشانی زندگی نامه او را بر روی سنگی این چنین نوشته‌اند : 
شمس الشعرا مولانا کمال الدین علی متخلص به محتشم فرزند خواجه احمد در اوایل سده دهم هجری قمری در کاشان چشم به جهان هستی گشود ، پدرش از بازرگانان مشهور روزگار خود بود که به شغل بزازی و نساجی در کاشان اشتغال داشت ، محتشم در آغاز جوانی پیشه پدر را دنبال کرد اما پس از چندی دست از آن برداشت و در صف شاعران آن روزگار به سرودن شعر در قالبهای گوناگون قصیده ، غزل ، مثنوی ، قطعه و … پرداخت و در همه اصناف شعر سرآمد سخن سرایان زمان خویش گشت اما آنچه محتشم را به عنوان شاعری جهانی در گستره تاریخ ادب پارسی معرفی می‌کند استادی وی در مرثیه سرایی خاندان عصمت و طهارت است. مرثیه محتشم (دوازده بند) یکی از منظومه‌های جاویدان تاریخ ادب این هنر سرزمینست که چون کوکبی رخشان در آسمان ادبیات این مرز و بوم خواهد درخشید و نام نامی محتشم را برای همیشه در پیشانی تاریخ زنده نگه خواهد داشت. محتشم در سال 996 در کاشان دیده از جهان فروبست و مولا حاتم کاشانی یکی از شاگردان وی تاریخ وفات او را در قصیده گونه ای ادا کرده است که به چهاربیت آن اکتفا می‌شود. 
محتشم خسرو اقلیم سخن                            که بُدش نظم به از عقد پَرن
شهر کاشان به وجودش نازان                         بُود چون خطه‌ی دهلی به حسن
مَلک مُلک سخن حیف که شد                          با دلی پر غم از این بیت حزن
خواستم چون ز خرد تاریخش                           گفت حیف از مَلک مُلک سخن 996 
قبر محتشم کاشانی
و همینطور در مورد قصاب کاشانی که در مقاله‌ای پرداختیم ، روزی از مزار محتشم کاشانی عبور می‌کرده و این دو بیتی زیر را می‌سراید : 
این منزل پرفیض که جای الم است‏               بی‏فاتحه زین روضه گذشتن ستم است‏  
باید بادب گذشت زین در قصاب‏                      این جای رفیع مدفن محتشم است
برای خواندن زندگی نامه قصاب کاشانی اینجا را کلیک کنید.
اثری عالی از محتشم کاشانی
در پایان هم این شعر که در مقابل درب ورودی مقبره محشتم روی سنگ آبی رنگی با خط نستعلیق نوشته شده که واقعا جز شاهکارهای این سخن سرای کاشانی است را به عنوان حسن ختام مطلب عرض می‌کنیم.
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا **** در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست **** خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک **** زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان **** خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید **** خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد **** فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم **** کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
The post داستان خواب محتشم کاشانی appeared first on ای کاشان: معرفی دیدنی های کاشان و فروش سوغاتی های کاشان مثل گلاب و کارهای هنری.
source https://ekashan.net/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%ad%d8%aa%d8%b4%d9%85-%da%a9%d8%a7%d8%b4%d8%a7%d9%86%db%8c/
0 notes
muzicnews · 6 years
Text
دانلود کتاب بیشه بیدار
نام کتاب
بیشه بیدار (دانلود+)
نویسنده
خسرو گلسرخی
موضوعات
برگزیده اشعار + منظومه ها + مقاله ها + نوگرایی و حقیقت خاکی
رمز (پسورد)
www.tarikhema.org
تهیه توسط
انی کاظمی
حجم
5.63 مگا بایت (MB)
قالب کتاب
PDF – پی دی اف
منبع الکترونیکی
تاریخ ما
  کتاب بیشه بیدار اثر خسرو گلسرخی است؛ در این مجموعه؛ علاوه بر برگزیده شعرها و مقاله‌های خسرو گلسرخی، متن وصیت‌نامه او نیز چاپ شده است. این دفتر به یاد طنین پر شکوه اعتراض که امروز در گوش ما است گردآوری شده است.
source https://pdf.tarikhema.org/PDF/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1/
0 notes
zaktoomusic-blog · 7 years
Text
علاقه ی تاریخی ایرانیان به دسته گل
New Post has been published on http://vestamag.ir/%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%82%d9%87-%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87-%da%af%d9%84/
علاقه ی تاریخی ایرانیان به دسته گل
اوژن فلاندن در سال ۱۸۴۱ میلادی نوشته است از نقوش تخت جمشید یک چیز دستگیر ما شد که در بین ایرانیان قدیم معمول بوده و هنوز هم متداول است و آن دسته گل می باشد . ایرانیان سخت خوش دارند دائم شاخه گلی در دست داشته باشند که تقدیم رفاقت کنند .
    به گزارش «تابناک با تو»؛ امروز در عصر ما ، زیباترین و ارجمندترین، و در عین حال در دسترس ترین و تا حدودی ارزان ترین تحفه ها یک شاخه یا دسته گل است که به مناسبت های بسیاری هدیه می شود . این اقدام لایق که الان در بین کل جوامع و اقوام و ملل در سراسر جهان کم و بیش متداول است، سابقه زیاد بعید و درازی مخصوصا در قلمروهای فرهنگی ایران دارد.
در باب مراسم گل افشانی و تهیه تاج گل و گل آرایی در عصر هخامنشیان، مورخان و نویسندگان یونانی و رومی عهد باستان مطالب قابل توجه بسیاری نوشته اند و در منابع بعد از آن حتی در بعد از اسلام، مطالب کثرت در این باب موجود است که در این مقاله به لحاظ ایجاز از پرداختن به آنها پرهیز میشود . قدیمی ترین و زیباترین سند درارتباطبا سابقه دسته گل در ایران ، گل و غنچه های دست داریوش در سنگ نگاره های تخت جمشید است که اغلب از ۲۵۰۰ سال سابقه دارد.
    اوژن فلاندن در سال ۱۸۴۱ میلادی نوشته است از نقوش تخت جمشید یک چیز دستگیر ما شد که در بین ایرانیان قدیم معمول بوده و هنوز هم متداول است و آن دسته گل می باشد . ایرانیان سخت خوش دارند دائم شاخه گلی در دست داشته باشند که تقدیم رفاقت کنند. در بعضی از سکه های بر جای باقیمانده از عصر اشکانیان الهه ای را آیت می دهد که گل یا دسته گل یا شاخه دائم سبز نخل یا مورد را در دست دارد . از جمله آثار ساسانیان مهری از جنس عقیق بی رنگ با نقش گلی در دستی کشیده و ظریف است که در مجموعه وست هان حفاظت میشود و نقش آن را ایدت پراوا نقل کرده است.
سایر نقش حجاری شده بر سینه کوهی در ناحیه برم دلک در ۶ کیلومتری قصر ابونصر و ۱۲ کیلومتری شرق شهر شیراز است که در آن نقش مردی در حال تقدیم گلی به بانویی را آیت می دهد. نقش زیاد جالب بانویی دسته گل به دست از عهد ساسانیان توسط پرفسور گریشمن در بیشابور کشف شده که الان قطعه موزاییک آن در موزه ایران باستان موجود است.
منابع اسلامی نیز از تهیه دسته گل در ایران عصر ساسانیان خبر می دهند . مثلا ابوحنیفه دینوری (قرن ۳ هجری ) در شرح واقعه فتحیاظفر مریخ قبر بر ترکان بلخ و تعقیب آنان تا آن سوی آمویه (رود جیحون ) و مفتوح گشت پیروزمندانه او به عید و شادمانی های ایرانیان اشاره می کند و می افزاید به عیشونوش پرداختند آنچنان که اجاره اسب دوانی در یک روز به بیست بیترتیب و ارزش یک دسته گل به یک بیترتیب قبض.
  معلوم میشود که در آن عصر گل فروشی وجود داشته و در روزهای عید و سرور ارزش اکثریت می مکشوف است . یا به نوشته ابن بلخی رزق قباد با جمعی از بزرگان نشسته بود ، فرزندش انوشیروان دسته گل یا گلی خوشبوی (سپر غصه ) به والد تقدیم می کند . روی به پدرش قباد آورد و زمین بوس کرد ، و خدمت به جا آورد و به دو زانو ایستاد و سپر غصه قبل والد داشت . قباد آن سپر غصه بستد و او را در کنار گرفت و ببوسید. در منظومه های حماسی و داستانی کلام سرایان ایرانی نیز به کثرت از دسته گل به مناسبت های مختلف یاد شده است. در اینجا بر حسب تقدیم تاریخی وقایع ، مثال هایی از آن نقل میشود.
به روایت فردوسی وقتی کیکاووس بن کیقباد (دومین شهریار کیانی ) کل آفاق جهان را تسخیر می کند ، ابلیس دیوی را به صورت غلامی خوش تصادف و سخنگوی و لایق مجلس با دسته گلی بر سر مسیر او به نخجیر گاه می فرستد . غلام به کاووس بر می خورد و بیامد به پیشش زمین بوس عدل / یکی دسته گل به کاووس عدل و گفت : گرفتی زمین و آنچه بد کام تو / شود آسمان نیز در دام تو و به این ترتیب وسوسه تسخیر فضا را در کیکاوس بر می انگیزد که روایت آن مشهور است . کیکاوس بهمنظور رستم در زابل پیام می فرستد که خیلی سریع ، حتی اگر دسته گل در دست داری بگذار و چالاکانه به دربار بیا : اگر دسته داری به دستت مبوی / یکی تیز مغز و بنمای روی .
گشتاسب بن مهراسب (پنجمین شهریار کیانی ) ، کتایون دختر قیصر روم را می پسندد. کتایون دسته گلی به علامت رضایت به او می دهد و متقابلا دسته گلی خوشبوی میگیرد : یکی دسته دادی کتایون بدوی / ازو بستدی دسته رنگ و بوی .
کتایون با کنیزکانش به مجلس قیصر با دسته گلهایی وارد میشود : کتایون بشد با پرستار شصت / یکی دسته اخیر نرگس به دست.
  فردوسی در روایت غصه انگیز بیژن و منیژه نیز ضمن وصف ضیافت شهریار که کل باده خسروانی به دست و دسته های گل در قبل روی دارند می گوید : می اندر قدح چون عقیق یمن / به قبل اندرون دسته نسترن. ایرانشاه ابی الخیر در منظومه دلنشین بهمن نامه، وضعیت مراسم واگذاری تاج و تخت از سوی بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب ، به دخترش همای را وصف کرده (گویی مضامین سنگ نگاره های تخت جمشید را تجسم بخشیده با این تفاوت که خشایارشاه در پست سر داریوش گل در دست گرفته است). بهمن فرمان می دهد کل سران و موبدان حلقوی آیند و جهان پهلوان مامور سازمان دهی عید باشکوه می شود:
هم آنگه بفرمود شاه بلند/ که آن بارگه برکشد او بلند
سران سپه سر لشکر بخواند / کل موبدان را بدانجا نشاند
جلسه از بر تخت فرخ همای / با مقر بهمن به پیشش به پای
یکی دسته گل نهادش به دست  / کیانی کمر بر میانش ببست
اولین کسی زان کل سرافراز / جهان پهلوان برد پیشش صلوة
در منظومه طایفه و رامین که روایت آن منشا از مناع عصر اشکانیان دارد ، شاه موبد از شهر و «شهربانو» اهل ماه آباد (ایالت ماد ) خواستگاری می کند ، و عهد ازدواج می بندند که حاصلش دختری زیباست که نامش را طایفه می گذارند . شاه موبد به علامت خواستگاری دسته گلی صد برگ (احمر ) به شهر و می دهد :
به انفرادی مر او را قبل خود خواند / بسان ماه نو بر گاه بنشاند
به رنگ روی آن ماه پریزاد گل صد برگ یک دسته بدو عدل
سالهایی سپری گردید . طایفه زیباترین گلرخان ، و رامین اخ شهریار ، خاطرخواه یکدیگر شدند.
    رزق طایفه به علامت عهد و عهد دسته گلی از بنفشه به ورامین هدیه می کند به رامین عدل یک دسته بنفشه / بیادم دار گفتار این دائم. و در استمرار با گفتاری جالب ، عهد شکن را با چنین مضمونی لعنت می کند : چو گل یک روزه باداجان آن آدم / که از ما بشکند پیما از این بعد . شاه موبد با تمهیداتی رامین را از طایفه بعید می کند . رامین در شهرک گوراب (در قریب ملایر فعلی ) به زیبارویی با اسم گل دل می بازد . رزق با اصحاب در گلگشت باغ و راغ ، واقعه ای قبل می آید که رامین را به یاد عهد با طایفه می اندازد و عهد شکنی اش تداعی می شود.
ز یارانش یکی حور پریزاد /  بنفشه داشت یک دسته بدو عدل
دل رامین بیاد آورد آن روز /  که عهد تحصن با طایفه دلفروز
زان بعد رامین با یاد روی و موی دلدارش طایفه :
به اندر گل صد برگ جسی /  به یاد روی او بر گل گرستی
بنفشه برچدی هر بامدادی  / به یاد زلف او بر باد دادی.
مساوی روایت فردوسی ، در عصر شاپور ساسانی ، ارسالکردن دسته های گل در مراسم تدارک عید ها و بزمها ، متداول بوده است : خورش ها فرستاد و چندی نبید / هم از بوی ها نرگس و شنبلید.
و بهمنظور مریخ قبر سپر غصه ها و دسته گل های شاهانه به ارمغان می رسد : شتروار ها نار و سیب و بهی / از گل دسته ها کرده شاهنشهی . دربار ساسانی زیاد با شوکت بود . در عصر خسرو پرویز عظمت آن ازدیاد یافت . در منابع قدیم از گنج ها و تجملات خسرو پرویز روایات زیادی نقل شده است . بر طبق روایت فردوسی ، چون خسرو پرویز عزم شکار می کند در مسیر نخجیرگاه ساز و برگی عظیم و تدارکی حیرت انگیز مهیا شود ، از آن جمله : سیصد مرد سوار با زین و برگ ، ۱۱۶۰ مرد زوبین به دست ، ۱۰۴۰ شمشیر دار زره پوشیده ، ۷۰۰ مرد نگهدار مفتوح (به اصطلاح قوشچی ) با طیور شکاری (باشه ، چرخ و شاهین ) ۷۰ شیر و پلنگ تربیت شده (آموخته ) ۷۰۰ سگ شکاری با قلاده طلایی ، ۲۰۰۰ رامشگر شتر سوار با افسار طلایی ، ۸۰۰ شتر با بار کرسی و پرده سرای و خیمه و خرگاه ، ۲۰۰ مرد با مشک های آب که مسیر را مرتبا آب پاشی کنند و دو صد مرد (غلام / بنده ) با بخور سوز و دو صد مرد با دسته های گل و زعفران جلوتر از این قافله عظیم حرکت می کرد . در بخوردان ها عود و عنبر می سوختند و زعفران می افشاندند تا رایحه بخور و بوی خوش زعفران و دسته گل های نرگس به مشام خسرو برسد.
هدیه دسته گل در سرتاسر قلمروهای فرهنگ ایرانی
    هدیه دسته گل در سرتاسر قلمروهای فرهنگ ایرانی همواره استمرار داشته است . در منابع تاریخی و متون ادبی و سروده های شاعران فارسی گوی ، طی مضامین زیبا و دل انگیز کثرت به مناسبت های مختلف از هدیه دسته گل کلام ها رفته است . تهیه گل در کل فصول میسر نبوده به همین دلیل با تدابیری گل را از نقاط دوردست وارد می کرده اند . مثلا در عصر تیموریان در دوره شاهرخ از نقطه ای کوهستانی در ناحیه بادغیس گل را به هرات می آوردند . اسفزاری می گوید قریب به یک جریب باغچه ساخته و به آب باران تربیت داده شده و گل ها و درختان برآورده درصورتیکه در وقت تموز که درممالک هیچ جا گل نیست . از آنجا به مجلس همایون گل آرند ، چون آن موضع ییلاقی است . در غایت سردی هوا، گل و میوه آن در تموز می رسد.
    سنت تقدیم و هدیه دسته گل ، به اطاعت از سنتهای قدیمی باستانی در نزد ایرانیان محفوظ باقیمانده ، همانطورکه مراسم نوروز ماندگار است. حتی مزداییان ایرانی که قرن ها قبل به هند رفته اند، آداب و رسوم قدیمی خویش را حفظ کرده اند . در مراسم عروسی ، دسته های گل احمر یا گلهای عطرآگین به مهمانان می دهند . اصفهانی ها در اجرای مراسم خواستگاری از نحوه ساسانیان اطاعت می کردند . یعنی هرگاه جوانی می اراده با دختری ازدواج کند دسته گلی نزد بستگان دختر می فرستاد . در صورتی که دختر یا بستگان او با چنین ازدواجی موافق بودند . متقابلا دسته گل سرخی بهمنظور خانواده بعد جوان می فرستادند.
    ایرانیان مخصوصا روستاییان همواره از مهمان و حتی اشخاص غریب که وارد آبادی آنها می شد دسته گلی به او هدیه می کردند . مثلا ژوبر رسول ناپلئون به دربار فتح علیان شاه تعریف می کرد که بعد از عبور از ناحیه بایزد یکی از سوارکاران کرد دسته گلی به او می دهد و سخنانی بس جالب متضمن تعبیرات ایرانی بیان می کند . این گفتار شورانگیز و در عین حال تالم بار ، حکایت از نومیدی و ناامنی و استبداد حاکم بر جوامع اقوام ایر��نی این سوی و آن سوی مرزهای سیاسی در عصر قجر دارد . ژوبر می گوید آن سوار اسبش را خلاص کرد در حالی که با یک دست نیزه گرفته بود ، دسته گلی احمر به من تعارف کرد و گفت این گلها را بگیر ، بر تو گذران آنها یک تصویری از حیات است . موعد فرا می رسد و آنها پژمرده میشوند . دیری نمی پاید که باد صحرا که باید گلبرگ های آنها را از هم بپاشد، خواهد وزید! تقدیر ما در سرزمین سلیوان درضمن است . خیلی کم قبل می آید که مردی بیش از سی سال در اینجا حیات کند . ژوبر واقعه عجب انگیزی از قول مردمی کرد نقل می کند که مشقت های بی حساب جوامع آن روزگار را از حکومتهای ظالم انعکاس می دهد.
ژوبر وصف مراسم عروسی کردها که همچون کل ایرانیان به توزیع شربت و شیرینی و نقل و گل می پرداختند شرحی نوشته است و می گوید و بهمنظور من یک قدح از آن شربت با یک دسته گل فرستادند . ژوبر از مهمان نوازی کردها تمجید بهوفور کرده است.
  جهانگردان غربی از خصلت مهمان نوازی ایرانیان و هدیه دسته گل زیاد کلام گفته اند . مثلا موریس دوکوتربرئه به تقدیم دو دسته گل زیبا توسط دهقانان تبریزی به عباس میرزا که خود شاهد بوده اشاره کرده است . هنگامی که کنت گوبینو وارد کازرون شده است ملت با صمیمیت و گرمی زیاد با او تصادف داشته اند . او می گوید اهالی شهر در سرتاسر روز با ارسال هدایای متنوع چون گل و میوه، مهمان نوازی خود را آیت می دادند . مردمان روستایی به خصوص در کرانه های بیابانی یک شاخه گل را به صورت غیرقابل توصیفی رفیق دارند. با این حال به اخیر واردین به روستا احترام اکثریت می گذراند و همان گل را به او هدیه می دهند .
  Shegeftiha.com
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
سراينده پرندگان مهاجر ۱۲ شهریور ۱۳۰۰؛ ۹۹ سال پیش در چنین روزی #ژاله #اصفهانی در اصفهان زاده شد. می‌گفت: «من برای یك اثر هنری نه جنسیت هنرمند، كه معرفت گسترده، انسانیت، استعداد درست و زیباآفرینی او را می‌پسندم.» اِتل سلطانی مشهور به ژاله اصفهانی در خانواده‌ای توانگر و فرهيخته رشد كرد. نام ناآشنايش را از پرستار پدرش گرفته بود. از كودكی نزد آموزگاران خصوصی فرانسوی و ارمنی‌تبار ويلون و رقص آموخت. ۱۳ ساله بود كه نخستین شعرش را سرود و تخلصش را از نام مادر گرفت. دبيرستان را به پايان نرسانده بود كه كار در بانك ملی را آغاز كرد و همزمان انگليسی آموخت. در همان اوان "اپرای وفا" را نوشت كه همشاگردی‌های پيشين او در اصفهان اجرا كردند. ۲۲ ساله بود كه با يكی از همفکران خود در آزاديخواهی و سوسياليسم پيوند زناشويی بست و به تهران رفت و نخستين جُنگ شعرش را به نام "گل‌های خودرو" به چاپ رساند: "زندگی صحنه يكتای هنرمندی ماست هر كسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پيوسته به جاست خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد". ۲۴ ساله بود كه توانست وارد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران شود اما با گرفتاری‌های سياسی كه برای کوشندگان چپگرا، از جمله همسر او پيش آمد، مجبور شد يك سال بعد ايران را ترك كند و در آذربايجان شوروی به ادامه تحصيل بپردازد و با پايان‌نامه "سيمای شيرين در منظومه خسرو و شيرين نظامی" كارشناسی ارشد را در باكو بگيرد. او سالها در دانشگاه باكو سروده‌های سرايندگان آذری را به فارسی ترجمه می‌كرد. ۴۰ ساله بود كه دكترای خود را با پايان‌نامه‌ای به زبان روسی درباره ملك‌الشعرای بهار از دانشگاه مسكو گرفت و چهار سال پس از آن با اينكه تابعيت شوروی را نداشت عضو انجمن نويسندگان آن كشور شد. او همواره با انديشوران ايرانی در ارتباط بود و مدتی با پناهندگان ایرانی مقیم مسكو همكاری داشت: "پرندگان مهاجر دلم به تشويش است كه عمر اين سفر دورتان دراز شود به باغ، باد بهار آيد و بدون شما شكوفه‌های درختان سيب باز شود". ۵۹ ساله بود كه به عشق ديدار و زندگی در ميهن با همسرش به ایران بازگشت اما نارسايی‌های سياسی و اجتماعی پس از انقلاب ۵۷ را تاب نياورد و راهی انگليس شد. می‌گفت: "از كاربرد واژه غربت خوشم نمی‌آید. انسانی كه مجبور می‌شود به كشور دیگری برود، اگر در آنجا بنویسد، بكوشد، بيافریند، هرجا باشد غریب نیست". مرا بسوزانید و خاكسترم را بر آب‌های رهای دریا بر افشانید، نه در بركه، نه در رود: كه خسته شدم از كرانه‌های سنگواره و از مرزهای مسدود. ژاله اصفهانی در ۸۶ سالگی در لندن درگذشت. https://www.instagram.com/p/CEpWdw7nc9Z/?igshid=jeupzvr7syya
0 notes
zaktoomusic-blog · 7 years
Text
فهرست کامل اسم پسر که با حرف ب شروع می‌شود
New Post has been published on https://vestamag.ir/%d9%81%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d9%85-%d9%be%d8%b3%d8%b1-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%ad%d8%b1%d9%81-%d8%a8-%d8%b4%d8%b1%d9%88%d8%b9-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%b4/
فهرست کامل اسم پسر که با حرف ب شروع می‌شود
فهرست کامل اسم و اسم پسر اصیل که با حرف ب شروع می‌شود به بهاتفاق معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی،اوستایی، کردی، ترکی، عبری و …) و معنی اسم.
توصیه ستاره
باربد – باراد – بردیا – برسام – برنا – بشیر – بنیامین – بوژان – بهروز – بهنیا – بهشاد – بهنام 
اسامی فارسی
باربد
پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
بابوی
از شخصیتهای شاهنامه، اسم یکی از دلاوران ایرانی سپاه مریخ چوبین سردار ساسانی
باتیس
دژبان دلاور غزه در موعد داریوش سوم سلطان هخامنشی که تا آخرین نفس در مساوی اسکندر استقامت کرد.
بادان
از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر پیروز (سردار دوران ساسانی) اسم ایرانی
باذان
اسم خلیفه خورخسرو فرماندار هاماوران در موعد انوشیروان سلطان ساسانی
باراد
اسم کسی که در موعد شاپور یکم سلطان ساسانی حیات کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
بارشین
در اصطلاح ملت فارس، درختچه
باژه
اسم یکی از سرداران ایرانی در موعد اردشیر سلطان هخامنشی
باشو
در لهجه خوزستان بچه‌ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند (از خدا حیات در دنیا را می‌خواهد.)
باگه
اسم یکی از سرداران هخامنشی
بالوی
از شخصیتهای شاهنامه، اسم یکی از اصحاب خسروپرویز سلطان ساسانی
بامشاد
اسم یکی از موسیقیدانان معروف در موعد خسروپرویز سلطان ساسانی
بایا
ضروری، ضروری
صبح
مدت زمانی از آن صریح شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بعد از آن، صبح، صبا؛ اسم والد مزدک
بختیار
حائز اقبال، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا.
اقبال آفرین
خالق اقبال و اقبال، اسم والد هیربد شهریار
برانوش
از شخصیتهای شاهنامه، اسم سردار رومی در موعد شاپور ذوالاکتاف سلطان ساسانی
براهام
اسم مردی در موعد مریخ قبر سلطان ساسانی
برتن
بردیس، به فتح ب و ت، مرد مغرور
برجاسپ
از شخصیتهای شاهنامه، اسم یکی از سرداران تورانی
بردان
اسم یکی از سلاطین اشکانی
بَردیا
دومین پسر کورش عمده و اخ کمبوجه (سومین سلطان هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.
بَرسام
آتش عمده مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش )، اسم یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ مولود بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
بردیس
(به کسر ب) مرد مغرور
برزفری
هم معنی فریبرز
برزمند
باشکوه ، اسم یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید
برزمهر
مرکب از برز (قدرتمند، باشکوه) + مهر (خورشید)، از شخصیتهای شاهنامه، اسم والد قارن از سرداران مریخ قبر سلطان ساسانی
برزو
بلند بالا ، کنایه ‏از عظمت ،اسم پسر سهراب پسر رستم زال
برزویه
اسم طبیب نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در موعد انوشیروان سلطان ساسانی از هند به ایران آورد.
برزین عدل
مخلوق با شوکت یا مخفف آذربرزین عدل (آتشکده) یعنی مخلوق شده به وسیله آتش آذر برزین
برزین مهر
خورشید با شوکت ، اسم یکی از پهلوانان شاهنامه
برسیان
اسم گیاهی است.
برشان
امت
بَرمک
رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی، (در اعلام) اسم جد وسر نسل برمکیان، عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می‌دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است.
بُرنا
جوان؛ شاب، ظریف، خوب، حسنه، دلاور.
برومند
بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ قوی، رشید؛ کامروا، موفق.
عمده
حائز اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور؛ عالیجناب، شریف.
بزرگمهر
زیاد مهربان، طبق روایات اسم وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از شعور استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده‌اند.
بسطام
اسم دایی خسرو پرویز سلطان ساسانی
بشتاسب
گشتاسپ اسم ایرانی
بلاشان
پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، مقارن با کیخسرو سلطان کیانی
بنشاد
شاد بنیان
بوپار
اسم یکی از سرداران داریوش سوم سلطان هخامنشی
بورنگ
نوعی ریحان کوهی
بنیان
اساس، آنچه باعث اقامت و استقامت چیزی است، اساس، پایه.
بهبود
سلامت، تندرستی؛ صحیح شدن، درستی، اصلاح.
بِهداد
در کمال عدل و عدل.
بِهراد
جوانمرد نیکو.
بِهرنگ
نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر.
بِهروز
سعادتمند، خوشبخت؛ بهاتفاق با سعادت و خوشبختی
بِهزاد
حسنه نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ بهزاد ��قاش و مینیاتور ساز مشهور اواخر عهد تیموری و اوایل دوره‌ی صفوی.
بهشاد
نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
بِهفر
شکوهمند و با جلال و جبروت.
بِهکام
کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.
بَهمن
حسنه اندیش، اسم ماه یازدهم از سال شمسی، اسم فرشته محافظ چهارپایان مفید، اسم روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، اسم یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، اسم چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله اسم ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ سلطان کیانی
بَهمنیار
رفیق و یاورِ حسنه شخصیت؛ بهمن داده (مخلوق)
بِهنام
حسنه اسم، خوش اسم
بِهنیا
حسنه نژاد، حائز اصل و نسب، اصیل، شریف.
بِهیاد
(به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.
بِهین
بهترین، منتخب‌ترین.
بِهینا
(بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین
بصیرت
(اسم مصدر از رویت)، (به مجاز) قدرت ادراک و شناخت معمولًا وسیع و ژرف، بصیرت
به گوی
خوش کلام، حائز گفتار حسنه، اسم شخصیتی در منظومه طایفه و رامین
به یزداد
مخلوق حسنه خداوند
بهاوند
دارنده نیکی
بهبد
مرکب از به (بهتر، خوبتر) + بد (پسوند اتصاف)
بهپور
مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر)، اسم حماسی در گرشاسب نامه
بهداد
مخلوق خوب
بهداور
آن که به درستی حکمیت می کند.
بهدین
طرفدار آیین زرتشتی
بهراد
مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
مریخ
فتح و فتحیاظفر، اسم ستاره ی سیاره مریخ، اسم روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، اسم فرشته موکل بر مسافران و روز مریخ ، اسم چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله اسم یکی از اولاد گودرز گشواد که در دربار کاووس سلطان ‏کیانی بود.
بهرنگ
مرکب از به (بهتر، خوبتر) + رنگ
بهروز
خوشبخت، سعادتمند، از شخصیتهای شاهنامه، اسم سردار ایرانی در سپاه مریخ قبر سلطان ساسانی
بهروش
آن که طرز و روشی بهتر از سایرین دارد.
بهزاد
مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، اسم نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، درضمن اسم اسب ‏سیاوش، اسم یکی از بزرگان درگاه انوشیروان سلطان ساسانی
بهستان
حسنه اساس، اسم پسر اردشیر سوم سلطان هخامنشی
بهسود
از نامهای موعد ساسانیان
بهسودان
اسم فرمانروای دیلمان در قرن سوم یزدگردی
بهشاد
مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
بهفام
مرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)
بهفر
مرکب از به (بهتر، خوبتر) + فر (شوکت، جلال)
بهک
اسم موبد موبدان در موعد شاپور دوم سلطان ساسانی
بهمنش
کسی که حائز مسیر و نحوه نیکویی است.
بهنام
حائز اسم حسنه
بهوران
آنکه حائز روح و روان نیکوست.
بیتک
اسم جد منوچهر سلطان کیانی به نوشته بندهش
بیدار
مستحضر، هوشیار
بیورد
اسم چند بدن از شخصیتهای کتاب شاهنامه فردوسی
بیورزاد
اسم سپه سالاری در موعد سلسله اشکانیان.
اسامی اوستایی – پهلوی
بابک
پرورنده و والد را گویند؛ خطاب مولود به والد از روی مهربانی؛ والد جان؛ والد اردشیر
بامی
براق؛ لقب شهر بلخ؛ صفت شهر اوشیدر.
بُرزو
تنومند، بلند پایه؛ اسم پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی؛ اسم آتشکده‌ی عهد ساسانی در ایالت مرکزی.
بَرزین
بالنده (بالنده مهر) فشرده‌ی آذر برزین مهر؛ اسم یکی از آتشکده‌های عمده ایران.
بیژن
اسم پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده‌ی گودرز و رستم
اسامی عربی
باهر
براق، تابان
بدیع
جدید، اخیر، نوآیین؛ زیبا؛ جالب، عجب انگیز، نادر
بَرات
نوشته‌ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حواله‌ای وجهی دهد؛ کاغذ طلا.
بُرهان
دلیل، حجت، حجت صریح، دلیل قاطع؛ از کلمه‌های قرآنی؛ اسم پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام
بُرهان‌الدین
برهان مذهب، دلیل مذهب، حجت مذهب
بُرَیر
یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد.
بَسام
زیاد تبسم کننده، خوشرو، بشاش، گشاده روی؛ یکی از شاعران فارسی گوی بعد از اسلام در موعد یعقوب بن لیث.
بَشّار
بشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)
بِشارت
خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ در ادبیات عرفانی بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
بِشر
گشاده رویی؛ بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد میزیست و جمعی از صوفیان را در اطراف خود حلقوی آورد. گویند وی در بدو به شغل لهو و لعب مشغول بود و بر اثر تذکر امام موسی ابن جعفر(ع) متنبه شد و توبه کرد.
بَشیر
مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
بَصیر
بینا؛ (به مجاز) مستحضر؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، نظارهگر، صریح بین
بَصیرت
بینایی؛ (به مجاز) استحضار داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، استحضار و دانایی؛ در تصوف یعنی نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می‌یابد.
بِلال
آب و هر آن چه که، حلق را تر کند؛ ابن رباح حبشی اسم مؤذن و خازن و از اصحاب خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص).
بَها
قیمت، ارزش؛ درخشندگی و صراحت؛ (به مجاز) فر و شوکت
بَهاءالدین
آن که به آئین و مذهب خود ارزش دهد.
بُهلول
به معنای مرد خنده رو؛ مهتر نیکو روی؛ جامع کل‌ی خیرات؛ در حوزه‌های فرهنگی غیر عرب نظیر تاجیک به معنی گول و لوده؛ در شمال افریق به معنای عام ساده دل است.
بیان
کلام و گفتار خداوند.
بیان الله
کلام، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت
باسِط
بسط دهنده، اشاعه دهنده؛ از نامهای خداوند.
باسم
تبسم کننده؛ شکر.
باقر
شکافنده، گشاینده؛ لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع).
اسامی کردی
بارِزان
بارِز، اسمِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به قبل از اسلام میرسد و اسم آن از دوره‌ی ساسانیان در متون ضبط شده است.
بارمان
شخص محترم و لایقِ حائز روح عمده؛ از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
بُرزان
(بُرز = شوکت و جلال، عظمت، حائز قدرت، قدرتمند و با شوکت، فراز + ان (پسوند نسبت))، منسوب به شوکت و جلال و عظمت؛ به معنای جایگاه بلند « بَرزان»، قدرتمند، قدرتمند
بَهرام
پیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه تعدادی) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز مریخ است، (در اعلام) اسم چند بدن از شاهان ساسانی.
باشوان
اسم کوهی در بانه، آشیانه
باشور
به معنی جنوب
باشوک
نوعی پرنده شکاری
بیکس
فقط و بدون حامی
برزآفرین
تشویق عمده
برزام
اسم جد مانی
برزفر
حائز قامتی با شوکت، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی
بوژان
نمو کردن، شکوفا شدن، به خود رشدکردن
بوتان
لهجه‌ای در زبان کردی
بوبان
به‌سوی بالا
اسامی ترکی
بابر
ببر، لقب بعضی از سلاطین ترک
بَکتاش
فرمانده‌ی یگ گروه، عمده ایل؛ هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، عمده ایل و طایفه.
بِهتاش
(به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و حائز اخلاق و رفتار نیکو + تاش (ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی بهمنظور امیران ترک) به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، خاصیت امیری که حائز اخلاق و رفتار نیکو باشد.
بهادر
شجاع و شجاع
اسامی عبری
بِنیامین
یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و اخ تنی حضرت یوسف (ع).
اسامی سنسکریت
بِهنود
از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، اسم سلاطین هند
‘); d.write(‘
0 notes