. قربون همه مادرا 😍 . . زندگی یعنی ببوسی دست مادر را فقط گرچه لبهای تو هم بدجور...اصلا بگذریم ☺ . . . #مصطفی_نصیری . . #اشعارناب #دست_بوسی #مادر #تک_بیت #شاه_بیت #مصرع #بیت_ناب #بیت_طنز #بوسه #لبت #شعر #مشاعره #شعر_مادر #حافظ #سعدی #مولانا #عطار #ایران https://www.instagram.com/p/Cl8aMPYK5AO/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note
·
View note
گویا در زمان #مولوی و #حافظ و #عطار مردم روشنفکرتر و روادار تر بودن شاعرهای کنونی از ترس مردم فرهیخته دلیری سرودن بسیاری از شعر ها را ندارند! در این سرما و باران یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر نگار اندر کنار و چون نگاری لطیف و خوب و چست و تازه و تر در این سرما به کوی او گریزیم که مانندش نزاید کس ز مادر در این برف آن لبان او ببوسیم که دل را تازه دارد برف و شکر مرا طاقت نماند از دست رفتم مرا بردند و آوردند دیگر خیال او چو ناگه در دل آید دل از جا میرود الله اکبر #باران _#مادرم_زمین #طبیعت #کوهستان #شعر_ناب #ترانه #آهنگ #موسیقی #شعر #عاشقانه_زیستن #بومگردی #زندگی #شادی #عشق #مادر_زمین 🌱 #از_خودمان_آغاز_کنیم #ساده_زیستی #گردشگری #بومگردی #حس_خوب #حال_خوب #محسن_موسوی_زاده #پدر_اوریگامی_ایران #ایده_پرداز #طراح #عکاس #طبیعت #تسهیلگر سپاس از شما (at Mashhad مشهـد) https://www.instagram.com/p/CaRweq6rdhL/?utm_medium=tumblr
0 notes
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی آن چشمهای که لعلت سیراب شد از آنجا در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی ای گنج آفرینش دلها خراب از تو آرام گیر با من چون گنج در خرابی در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر در تو نگاه کردن در نور ماهتابی خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری گه خورده با لب تو از جام جم شرابی این آرزوست اکنون عطار را ز عالم این آرزوی او را هین باز ده جوابی http://faryad.blogfa.com/post/358 #عطار #نیشابوری #عاشقانه #عشق #فریاد #وبلاگ_فریاد #عکس_نوشته #شعر #شعرعاشقانه #تایپوگرافی #نویسه_نگاری #عشقبازی #عشقولانه #زندگی #غزل #متن_عاشقانه #احساسی #رمانتیک https://www.instagram.com/p/CYJyqJaMtBB/?utm_medium=tumblr
1 note
·
View note
🟡 [...] با احمد کَس فرستاد که مرا از پرده بخواه، احمد اجابت نکرد. دیگربار کَس فرستاد که «ای احمد! من تو را مردانهتر ازین پنداشتم که راهبر باشی نه راهزن. مرا به حق راهبر باش.» 🟠 احمد کَس فرستاد و از پدر بخواست. پدر به حکمِ تبرک به او داد دختر را. فاطمه* تَرکِ شغلِ دنیا بگفت و به حکمِ عُزلَت با احمد بیارامید تا احمد را قصدِ زیارتِ بایزید افتاد. فاطمه با وی برفت. 🔴 چون پیشِ بایزید اندر آمدند، فاطمه نقاب از روی برداشت و با شیخ بایزید سخن گستاخ* میگفت. احمد از آن متغیّر شد و غیرتی بر دلش مستولی شد. گفت: ″ای فاطمه این چه گستاخی بود با بایزید؟″ فاطمه گفت: «از آن که تو محرمِ طبیعتِ منی و بایزید محرمِ طریقتِ من. از تو به هوا رسَم و از او به خدا. و دلیلِ سخن این است که او از صحبتِ من* بینیاز است و تو به من محتاج.» 🟢 و پیوسته بایزید با فاطمه گستاخ بودی تا روزی بایزید را چشم بر دستِ فاطمه افتاد که حنا بسته بود. گفت: ″یا فاطمه! حنا بستهای از برای چه؟″ گفت: «یا بایزید تا این غایت تو دست و حنای من ندیدی ما را با تو انبساط بود. اکنون که چشمت بر این افتاد صحبتِ ما حرام شد.» [...] 🟣 بایزید گفت: ″از خدای تعالی درخواستم تا زنان را بر چشمِ من چو #دیوار گردانَد و بر چشمِ من یکسان گردانیده است.″ چون کسی چنین بُوَد او کجا زن بینَد [...] 🔵 این فاطمه در فتوّت چنان بود تا لاجرم بایزید گفت: ″هرکه خواهد که تا مردی بینَد پنهان در لباسِ زنان، گو در فاطمه نِگَر.″ ذکر احمد خُضرُویه (درگذشتهٔ ۱۴۱هـ.ش/762م) برگرفته از: #تذکرةالاولیا #عطار (زادهٔ ۵۲۵هـ.ش/1146م) تصحیح #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #نشر_سخن چاپ پنجم، ۱۳۹۸، ۲ جلدی، جلد ۱، ص۳۵۶. * فاطمه دختر امیر بلخ از خاندانی دارا بود که به خاطر شوهرش، زندگی درویشانه را برگزید. به گفتهٔ ابونعیم، فاطمه مهریه خویش را در این قرار داد که بایزید عقد ازدواج ایشان را ببندد. وقتی از نزد بایز��د بیرون میآمدند احمد از بایزید وصیتی طلب کرد و بایزید به احمد گفت: ″جوانمردی را از همسرِ خویش بیاموز.″ (تلخیصی از توضیح کدکنی) * گستاخ: بیپرده، بیپروا، تند، نترس * صحبت: همنشینی ۲۳ #فروردین ۱۴۰۱ / ۱۰ #رمضان ۱۴۴۳ #فاطمه #احمد #احمد_خضرویه #پرده #راهبر #راهزن #بایزید #بایزید_بسطامی #تذکرةالاولیاء #نقاب #حجاب #غیرت #خدا #حنا #زنان #زن #مردستیزی #مردانگی #جوانمردی #فتوت #عطار_نیشابوری #ازدواج #نکاح https://www.instagram.com/p/CcQnu0oj_xW/?igshid=NGJjMDIxMWI=
2 notes
·
View notes
نوروز سال ۹۹ مبارک جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد قفس بشکن، کزین دام گلوگیر اگر خواهی شدن، اکنون توان شد. 🔸#عطار نیشابوری ✅ زندگی به مثابه معشوقی است که گاه مهربان و گاه تلخ است، بی شک امسال برای مردم ما روزهای سخت و تلخی رقم خورد. اما روح آسمانی بشر همیشه به سوی بهار و تغییر و تجدید در حرکت است. به لطف پروردگار ، عمر روزهای تلخ با حلول بهار و جوشش حیات در طبیعت خدا ، رخت بر می چیند. از اینکه همراه شما هستیم برخود می بالیم. ما هم از #کمپین #قرنطینه خانگی و خودخواسته حمایت می کنیم و #درخانه_میمانیم . اما به حمایت از مخاطبان و مشتریان عزیز، فروش #اینترنتی و خدمات مشتریان به صورت کامل از طریق فضای مجازی و مخصوصا وب سایت padoos.com در جریان می باشد. ✳️ همچنین ارسال سفارشات شما از ۵ فروردین با فعالیت مجدد پست پیشتاز ، از سر گرفته خواهد شد. به امید بهاری مملو از شادی ، سلامتی و آرامش برای همه مردم ایران || پادوس #پادوس #دوست_خوب_من #نوروز #بهار #کفش #کرونا #عید #فروردین #آنلاین #فروشگاه_آنلاین #ورزش (at Tabriz, Iran) https://www.instagram.com/p/B96PIlagKE1/?igshid=1jzc65950qirm
1 note
·
View note
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری
عطار نیشابوری که از افرادی مشهور و سرشناس و تاثیرگذار در ادبیات فارسی بوده است آثاری بسیاری از خود برجای گذاشت که شامل: اسرارنامه-الهینامه-منطقالطیر-مصیبتنامه-مختارنامه-تذکرةالاولیاء-دیوان اشعار می باشد.وی در نهایت در کنار دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد.
روز 25 فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابورینامگذاری شده است و همه ساله مراسم…
View On WordPress
0 notes
ملانصرالدین الاغ سوار در اصل همان خواجه نصیرالدین، وزیر و مراد هلاکوخان مغول است
ملانصرالدین الاغ سوار در اصل همان خواجه نصیرالدین، وزیر و مراد هلاکوخان مغول است
ملانصرالدین یا خواجه نصرالدین تاریخی کیست؟ و در چه زمانی می زیسته و چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته یا ساخته و پرداختۀ ذهن ملت هاست. این ها سؤالاتی است که محققان تا حال نتوانسته اند با دلیل و برهان قانع کننده و کافی به آن ها پاسخ قاطع بدهند؛ گروهی هم که به درستی نام خواجه نصرالدین را خواجه نصیرالدین طوسی مقابله نموده اند ب�� دنبال اقامه سند و آوردن دلایل مشخص، جز همان موضوع مشابهت و مطابقت بارز این دو نام نرفته اند. این جانب نتایج دید متقدمین در باب خواجه نصرالدین اساطیری است که در اینجا نکته پایانی بر ابقاء عهد راکد یا نیمه راکد ماندن آن میگذاریم چه بررسی اساطیر و مفهوم اسامی اساطیری مربوطه جواب قانع نماینده و تعیین کننده در باب خواجه نصرالدین تاریخی را در وجود همان خواجه نصیرالدین طوسی به دست می دهند. در روایت های عامیانۀ ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ ترک- مغول تبار دانسته اند و حتی بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن حاکم سفاک صورت پذیرفته بوده است. در این گفته هسته ای از حقیقت وجود دارد و آن این است که در اساس باید در روایات شفاهی مردم فلات ایران و آناتولی خاطره مقام وزارت و مرجعیت فکری خواجه نصیرالدین نزد هلاکوخان مغول اسبق بر تیمور لنگ به یادها مانده بوده است.
در منابع تاریخی خواجه نصیرالدین و مخدوم وی هولاکو (هولاگو به لفظ مغولی یعنی اسب جنگنده خوش اندام؛ به هیئت مغولی قرینش آلاغو یعنی مرکب خاکستری خال خال) افرادی شناخته شده اند؛ ولی آثار و نام نشان ایشان در افواه مردم خاورمیانه به صورت نقش مثبت نکته سنج و طنز گویش خواجه نصرالدین الاغ سوار و نقش ویرانگر و کشتارگرش در واقعه قتل عام مردم بغداد و همچنین قتل آخرین خلیفه عباسی بغداد المستعصم بالله به صور اساطیری به عمد ملفوفش دّجال (دغل و فریبکار) و دابه الارض (خر ملّون دجال) و سفیانی (دارای استر تیز رو) باقی مانده است که مورد توجه و ریشه یابی درست و جّدی قرار نگرفته اند. جالب است که خود نام مغول را هم به ظاهر در زبان عرب می توان به معنی چهارپایی که با علف خاک خورد، گرفت. مسلم به نظر میرسد در اساس نقش مثبت وی توسط شیعیان و نقش منفی وی و مخدومش توسط سنی مذهبان به اساطیر موعودها راه یافته است. از قرار معلوم افسانه وعده بازگشت خواجه نصیر به بغداد با شاخهای گاویش که وزیر خلیفه بغداد شرط طوسی بودن خواجه نصیر را بدان منوط ساخته بود و در روایات اسلامی عهد مغول باقیمانده است؛ در کنه خود مفهومی در نام اسطوره ای هولاکو (هولاگو به مغولی یعنی اسب جنگنده خوش اندام یا آلاغو، به مغولی یعنی اسب خاکستری خال خال) داشته است . چنانکه می دانیم خواجه نصیرالدین طوسی برای ویرانی بغداد و ریشه کن نمودن خلفای بغداد اسب سرکش خود (نیروهای هولاکوخان) برای براندازی بغداد بدان سوی هدایت نموده است. جالب است که از لفظ هلاخو در زبان کردی همان معنی الاغ اراده میشود. خود بن مایهً انسانی که سوار دیو (انسان وحشی خیالی با شاخ گاو) می شود، در یکی از قصه های خواجه نصرالدین، موسوم به ترک ساده لوح، ذکر شده است. در آن مردی یهود سوار بر دیو است و وی را می آزارد و دیو به تصور اینکه مرد یهود سحری به کار می برد از برای پی بردن بدان، تن بدین آزار و اذیت و خفت و خواری می دهد. چنانکه اشاره شد، به سبب همان موضوع اساطیری شدن نام هلاکو در افواه عامه و ناشناس ماندن نام تاریخی هولاکوخان مغول است که ملانصرالدین اساطیری را نه معاصر او بلکه هم عهد تیمور لنگ نیمه ترک-نیمه مغول معروف قرن بعد از وی قید نموده اند. عنوان دّجال (دروغگو) و خرش در آغاز در عهد دورتر از دوره خواجه نصیرالدین و هلاکوخان به ایزد مصری شِث (سِث، محرک اغتشاش) دارای سمبل الاغ اطلاق میشده است که بعداً به جهت نفرت از ویرانی بغداد و برانداختن خلفای عباسی توسط هلاکوخان مغول و خواجه نصیرالدین طوسی بدینان اطلاق شده است: در احادیث مسلمین از دو دجّال صحبت شده و با چاه یهودیه اصفهان (جی، به لغت ایرانی علی القاعده یعنی کشتارگر) مربوط گردیده اند و بر این اساس دّجال، خداوند بخش شهرجی اصفهان معنی می دهد. جالب است که دیار زادبومی خواجه نصیرالدین طوسی هم با لفظ چاه مربوط بوده است چه اصل خواجه از جهرود [ظاهراً چاه رود] قم یعنی سرزمین منجی موعود شیعیان بوده و چون نیاکانش به طوس رفته و در آنجا توطن اختیار کرده بودند، خواجه هم آنجا از مادر بزاد و از این رو «طوسی» مشهور گشت. به هر حال دجّال ایزد یعنی خداوند شرارت دارای سمبل الاغ مصریها یعنی سِت (شِت) مطابقت پیدا می کند.
خواجه نصیرالدین طوسی، عالم، فیلسوف و دعوتگر (از وبلاگ اسلامی بینات در قم):
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن معروف به نصیرالدین طوسی. او در ۱۱ جمادی الاول سال۵۹۷ ه در قریه طوس در نزدیکی نیشابور دیده به جهان گشود.
تحصیل
اولین بخش تحصیلات خود را نزد پدرش محمد بن حسن گذراند. پس از فراگیری قرآن به آموختن صرف و نحو پرداخت. با راهنمایی پدرش، ریاضیات را نزد کمالالدین محمد معروف به حاسب خواند. سپس به فراگیری حدیث و اخبار پرداخت و حدیث و فقه را به شکل وسیعتری نزد پدرش تلمذ کرد، منطق و حکمت را نزد دائیاش و حکیم فاضل بابا افضل کاشی فرا گرفت.
پس از تحصیل در نزد دائی، خواجه نصیرالدین طوسی که جوانی بیش نبود در علوم ریاضیات چون حساب و هندسه و جبر تبحّر یافت. خود در این باره میگوید: «پس از وفات پدرم به وصیت او عمل کردم، او مرا وصیت کرده بود که برای استفاده از اساتید به هر جائی که لازم باشد سفر کنم. در آن زمان نیشابور مرکز علما و دانشجویان بود. پس به نیشابور سفر کردم و در حلقه درس سراج الدین ضری و قطبالدین داماد و ابوسعادات اصفهانی و دیگران حاضر شدم. در آنجا با فرید الدین عطار ملاقات نمودم. همین طور نزد معین الدین سالم بن بدران مازنی مصری امامی تملذ نمودم. در سال ۶۱۹ ه معین الدین به من اجازه داد. «
خواجه نصیرالدین نزد کمالالدین بن یونس موصلی هم درس خوانده است. گفته شده است «او نزد کمالالدین هیثم بحرانی و علامه حلّی نیز فقه آموخته است. همینطور آن دو فلسفه و کلام را نیز به او آموختهاند. سپس به حکمت و فلسفه پرداخت و نزد حکیم شمسالدین عبدالحمید بن عیسی خسروشاهی شاگرد فریدالدین داماد که او نیز شاگرد فخرالدین رازی بوده است، حکمت آموخت و به آموختن بسیاری علوم اسلامی مشغول گشت و از شیخ برهانالدین همدانی حدیث شنید«.
در قلعههای اسماعیلیه
با هجوم مغولان به رهبری چنگیزخان به خراسان، سلطان محمد خوارزمشاه، پس از اندکی مقاومت شکست خورد. شهرها یکی پس از دیگری به دست مغولان سقوط میکردند. در این هنگامه قتل و غارت و آتش و خون، قلعههای اسماعیلیان توانستند برای مدتها در برابر مغولان ایستادگی کنند و تسلیم نشدند.
مغولان به ویرانی شهرها بسنده نکردند، بلکه عده بسیاری از مردم را نیز از دم تیغ گذراندند. خواجه نصیرالدین از معدود کسانی بودند که نجات یافت. از این رو دنبال سرپناهی مطمئن میگشت. او که بیست و هشت سال داشت، جایی غیر از طوس را نیافت. بنابراین برای نجات خود عازم طوس شد. خواجه نصیرالدین شش سال را با حالت خوف و هراس نسبت به آینده در طوس گذراند.
خواجه ، انزوای عجیبی را در طوس برگزید و به غور و تحقیق در فلسفه پرداخت و تألیفات گرانسنگی را در متافیزیک، طبیعت، اخلاق، سیاست و کلام تألیف کرد و آوازه او شهره هر دیار گردید. لذا ناصرالدین عبدالرحیم الأشتر ملقب به محتشم او را مجبور کرد که به نزدش بیاید و نزد او اقامت نماید. خواجه این دعوت را پذیرفت. اگر چه بعضی دیگر از مورخان معتقدند که اجباری در کار نبوده و خواجه گرایشهای اسماعیلیه داشته و به میل خود به نزد محتشم رفته است و دلیل آن را موقعیت ممتاز خواجه نصیرالدین طوسی میدانند که به وزیر مطلق الید اسماعیلیان تبدیل گردید. اما بعضی دیگر اعتقاد دارند درست است این کار او جنبه اختیاری داشته است ولی ارتباط او با اسماعیلیان جدید بوده است نه اسماعیلیان قدیمی. از این رو بیانصافی است که به صرف این ارتباط خواجه را متهم به غلو در دین کنیم.
بعضی دیگر اعتقاد دارند که وارد شدن خواجه به قهستان کاملاً حالت اجباری داشته است. فدائیان اسماعیلی در باغهای اطراف نیشابور – که شاید طوس باشد – به خواجه دست یافتند و از او خواستند که همراه او به قلعه بیایند. ولی خواجه از پذیرش دستور آنان امتناع ورزید. لذا فدائیان او را به کشتن تهدید کردند و او را مجبور کردند که همراهشان به قلعه برود. خواجه سالها مثل زندانی یا اسیر در این قلعه زندگی کرد. در حالی که دیگرانی اعتقاد دارند که خواجه به میل خود نزد ناصرالدین رفت. ولی در خلال اقامت، رابطه آن دو بهم خورد. ناصرالدین بر او خشم گرفت و چون زندانی با او برخورد نمود.
خواجه در اسارت بود تا اینکه قدرت به دست مغولها افتاد. در کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلامیه آمده است که خواجه از زندانی رهایی یافت و به واسطه برخورداری از علم نجوم مورد احترام قرار گرفت و جزو وزرای آنان قرار گرفت. خواجه در پایان کتاب شرح اشارات خود که آن را در قلعه اسماعیلیان تألیف کرده است میگوید: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشتهام که سختتر از آن ممکن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی نوشتم که هر جزئی از آن، ظرفی برای غصّه و عذاب دردناک بود و پشیمانی و حسرت بزرگی به همراه داشت.» تا جایی که خواجه با خداوند خود چنین مناجات میکند: «پروردگارا! از هجوم امواج بلا و مصیبت مرا نجات ده! به حق رسول برگزیده و وصی او مرتضی. خداوندا! بر آن دو و خاندانشان درود فرست و مرا از حالتی که در آن هستم گشایش عنایت فرما که خدایی جز تو نیست و تو مهربانترین مهربانانی. «
ولی نویسنده دیگری میگوید، اندوهی که در پایان شرح اشارات دیده میشود از وضعیت دشوار او در قلعه حکایت نمیکند بلکه برای این بود که سلطه اسماعیلیها از سوی مغولان تهدید میگردید. از این رو برای نجات از ویرانی و تباهی مغولان، بغداد را امن یافت. از این رو نامهای به مستعصم خلیفه عباسی نوشت و طی قصیدهای او را ستود. وزیر را واسطه کرد که او را به عنوان پناهنده سیاسی در بغداد بپذیرند.
از واکنش خلیفه نیز با تعابیری گوناگون و مخالف یاد شده است. بعضی میگویند وزیر درباره کمک به خواجه سکوت پیشه کرد و او را نزد خلیفه خواست و بعضی دیگر میگویند که او راز خواجه را فاش کرد و به ناصرالدین محتشم قهستانی نامهای نوشت و از او خواست که در مورد خواجه غفلت نورزد. توضیح داد که خواجه نامه¬هایی به خلیفه نوشته و او را ستوده است « و قصد فرار از پیش تو را دارد، پس در این مورد از او غفلت نکن. «
خواجه نصیرالدین طوسی و هلاکو
خواجه رابطه محکمی با هلاکو برقرار ساخت. بعضی گفتهاند که این رابطه حاصل نامه نگاریهای بین خواجه و هلاکو بوده است و دیگران معتقدند که شهرت فلسفی طوسی منجر به این رابطه گردید. ولی حقیقت چیز دیگری است. زیرا هلاکو فلسفهدان نبود. بلکه درستتر این است که شهرت طوسی در فلک و نجوم باعث این رابطه گردیده است. خواجه نصیرالدین تنها دانشمند حاضر در کنار هلاکو نبود بلکه موفق الدوله و رئیس الدوله که پزشک بودند نیز در کنار هلاکو قرار داشتند.
مورخان میگویند که هلاکو در حمله سال ۶۶۵ ه / ۱۲۵۷م به بغداد خواجه نصیرالدین طوسی را نیز همراه خود برد. از این نظر او مورد انتقاد بسیاری از مورخان قرار گرفته است. تا جایی که بعضیها حتی در اسلام او نیز تردید نمودند. کار به جایی رسید که بعضیها او را به شرک و بتپرستی متهم کردند. علاوه بر اینکه او را به آسان کردن قتل المستعصم بالله خلیفه عباسی متهم میکنند، مسؤولیت خونریزیهایی که در بغداد صورت گرفت، حرمتهایی که هتک گردید و اسلام و مسلمین مصیبت زده شدند را متوجه او میکنند.
در حالی که بعضی دیگر این همراهی را به دید مثبت مینگرند. میگویند حضور طوسی در بغداد باعث گردید که تعداد بیشتری از مسلمانان – خصوصاَ فلاسفه و علما و منجمین – از کشتن رهایی یابند. او توانست دستوری از هلاکو بگیرد مبنی بر اینکه بر دروازه میدان بایستد و مردمی را که این در خارج میشوند امان دهد. بدین ترتیب بسیاری از مردم توانستند بیرون بروند. علاوه بر این خواجه توانست تعداد بسیاری از کتابهای نفیس و آثار علمی گرانسنگ را نجات دهد و کتابخانهای با بیش از چهارصدهزار جلد کتاب را گرد آورد.
بعضی مورخان اشاره دارند علت این که باعث گردید خواجه نصیرالدین به خدمت هلاکو در آید این بود که میدید با توجه به وضعیت اسفبار جهان اسلام، پیروزی نظامی بر مغولان محال است. خواجه میدید که اگر مغولان از نظر فکری، بر مسلمانان سلطه پیدا کنند اسلام از میان خواهد رفت. از این رو از نیاز هلاکو به تخصص او در علوم نجوم بهره جست و تا میتوانست میراث اسلامی را از خطر زوال و نابودی رهایی بخشید.
رصدخانه جامع مراغه و مرکز علم
یکی از کارهای مهم خواجه نصیرالدین این بود که در سال ۶۵۷ه / ۱۲۵۷ م رصدخانه مراغه را به یک مرکز بزرگ علمی تبدیل کرد و مجموعهای از کتب گرانسنگ را در آن گرد آورد. بدین ترتیب اولین دانشگاه حقیقی را ایجاد نمود. این مرکز علمی محلّی برای زندگی طلاب جوان، مدرسه فقها و محل حکمت فلاسفه و مجلس پزشکان گردید و از کتابخانهای بزرگ برخوردار شد. این عملکرد چشمگیر هلاکو را قانع ساخت که نظارت بر اوقاف اسلامی و چگونگی مصرف آن را به خواجه نصیرالدین بسپارد.
بدین ترتیب رصدخانه مراغه هالهای از فوائد علمی یافت. خواجه توانست هلاکو را قانع کند که او به تنهایی نمیتواند این بنای شامخ را اداره کند و نیازمند کمک سایر افراد شایسته است. هلاکو با این امر موافقت کرد. خواجه نصیرالدین طوسی نیز فخرالدین لقمان بن عبدالله مراغی را مأمور این کار کرد. او در سراسر ممالک اسلامی گردش کرد و از علما و مهاجران خواست که به سرزمینهای خود باز گردند. از کسانی که مهاجرت نکرده بودند، افراد شایسته را به این مرکز علمی دعوت نمود. مردم دعوت او را اجابت کردند. بدین ترتیب «مجموعهای ارزشمند شکل گرفت. مجموعهای از علمای هیئت و نجوم گرد آمدند که در مباحث نجومی و ریاضی مشارکت میکردند«.
پس از آنکه اباقاخان جانشین پدرش هلاکوخان گردید، خواجه منصب وزارت را حفظ کرد و از طریق راهنماییها و سفارشهای خود توانست اوضاع عمومی مردم را بهبود ببخشد. لذا مردم تا اندازهای توانستند روی جان و مال خود اطمینان بیابند.
پس از اباقاخان نوبت به حکمرانی فرزند دیگر هلاکو به نام تکودار رسید. او اسلام آورد و به پیروی از او، دولت مغول نیز اسلام را پذیرفتند. هرچند که بعضی معتقدند خود هلاکو نیز اسلام آورده بود. دیگران نیز معتقدند که أباقاخان نیز مسلمان شده بود. مهم این است که خواجه نصیرالدین در اسلامی کردن دولت مغولی و تبدیل نمودن آن به نگهبان اسلام و ارزشهای آن نقش مهمی ایفا کرد. این عمل در شکلگیری سرنوشت امت اسلامی نقش به سزایی داشته است.
علیرغم اختلافاتی که در مورد مذهب خواجه نصیرالدین طوسی وجود دارد ولی او شیعه دوازده امامی بوده است. شرایط سیاسی، خروج مخالفان از سرزمین خراسان و عراق، مشهور شدن به داشتن مذهب تشیع و گسترش فضل و کمالات او باعث گردید که نتواند مذهب تشیع را ترویج کند. از این رو کنج عزلت برگزید و راه تقیه را در پیش گرفت. بحرانی گوید: «بیشتر ساکنان قلعه را ملحدان تشکیل میدادند و خواجه بنا به ضرورت مدتی را با آنان سر کرد.«
تألیفات
خواجه نصیرالدین طوسی تألیفاتی در تمام ابواب دانشهای زمان خود دارد. در هندسه و جبر و مثلثات و فیزیک نیز کتابهایی را تألیف کرده است. همینطور در منطق و اخلاق و تربیت و نجوم نیز کتابهایی دارد. به مسائل فلسفی نیز علاقه داشته است. اینها علاوه بر تألیفاتی است که از آن بزرگوار در سیاست و کلام از او به جا مانده است. کتابهایی در تاریخ و جغرافیا و طب نیز دارد. در شعر و هنر نیز دستی داشت و در مورد تصوف فلسفی نیز اسرار مهمی در سینه خود داشت.
یکی از تألیفات او «تحریر الکلام» است که در آن میگوید: «در زمینه کلام سؤالهایی از من مطرح گردید و من به آنها پاسخ دادم و به بهترین شیوه آنها را تنظیم نمودم. به مهمترین مسائل اعتقادی اشاره کردم. به مسائل اجتهادی که دلیل داشتند و اعتقاد من بدان قوی بود. پرداختم. «
در ریاضیات ابداع مهمی داشت. در مثلثات کتاب یگانهای به نام «کتاب الشکل القطاع» نوشت که در نوع خود یگانه است و به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است که برای مدتهای طولانی در تدریس مثلثات از آن استفاده میشد. به اعتراف همگان، او اولین کسی است که از حالات ششگانه مثلث قائم الزاویه در کتاب «براهین مبتکره» استفاده کرد.
در علم هیئت کتب و موفقیتهای بسیاری دارد. مهمترین آنها عبارت زنج ایلخانی که خواجه نصیرالدین طوسی توانست شتاب اعتدالین را ایجاد کند. در دوره احیای علوم در اروپا، زیج ایلخانی یکی از منابع مورد اعتماد دانشمندان آنجا بوده است.
او کتاب دیگری به نام تذکره دارد که حاوی نظریات فلکی و نجومی است که فهم آن برای بسیاری دشوار است. بسیاری از دانشمندان مجبور شدهاند به شرح و توضیح آن بپردازند. در همین کتاب «مجسطی» نقد شده و برای هستی نظامی سادهتر از نظام بطلمیوس پیشنهاد گردیده است. در این کتاب اندازه و ابعاد بعضی از ستارگان مورد بررسی قرار گرفته است.
سارتون اعتراف میکند نقد خواجه بر مجسطی حاکی از نبوغ و ید طولای او در علوم فلک است. او اعتقاد دارد نقد خواجه زمینه ساز اصطلاحات کوپرنیک گردیده است. علاوه بر اینها، خواجه نصیرالدین طوسی تألیفات و رسائل بسیاری دارد که تعداد آن به ۲۷۴ تألیف و رساله در علوم و نجوم و فنون گوناگون میرسد.
سرانجام خواجه نصیرالدین طوسی در ۱۸ ذی الحجه ۶۷۲ه / ۱۲۷۴م در بغداد وفات یافت. او در هنگام مرگ هفتاد و پنج سال داشت. (علماء و أعلامwww.bayynat.ir) .
خواجه نصیرالدین طوسی که بود؟ چه کرد؟
وهابیون او را ملحد و القاعده ای ها او را “خواجه مضل الدین” می خوانند! اینان معتقدند که خواجه را در سقوط بغداد و مرگ خلیفه مسلمین، دستی بوده است. آنان نمی توانند بپذیرند که فساد خلافت بغداد و عیاشی هی عباسیان باصطلاح اسلام پناه، سده ها پیش، پایه های حکومت بغداد را پوسانده و دستگاه آنرا گندانده بود. بهر روی مدرکی تاریخی دال بر دست داشتن خواجه نصیر در سقوط بغداد، وجود ندارد، و باید دشمنی وهابیون و القاعده ای را بیش از هر چیز به رشک و خصومتی که نیای فکری ایشان ابن تیمیه و ابن قیم جوزی نسبت به خواجه و هم مباحثه اش علامه حلی (دیگر متکلم شهیر تشیع) روا می داشتند، مربوط دانست. و این حقیقت در رساله ها و مکاتبه های ایشان، در تاریخ مضبوط است. بهر روی، خواجه نصیر الدین طوسی فیلسوف و متکلم بزرگ، جایگاهی رفیع در تاریخ سده های میانه این سرزمین دارد و حق آن است که هر ایرانی فرهیخته، زندگی و آرای فلسفی و سیاسی او را نیک بشناسد.
جرجی زیدان درباره خواجه نصیر میگوید: «علم و حکمت به دست این ایرانی در دورترین نقطههای بلاد مغول رفت، تو گویی نور تابان بود در تیره شامی. «
گروهی از عالمانِ اهل سنت و برخی مورخان بر این رفتهاند که چون خواجه شیعی متعصب بوده و خلفای عباسی را غاصب خلافت آلعلی میدانسته از این رو، ایلخان مغول را بگرفتن بغداد و کشتن خلیفه برانگیخته است و برخی از علمأ سنی، به ویژه حنبلیان، در بدگویی از خواجه کار را به وقاحت و بیادبی رساندهاند. ابنتیمیه حنبلی (در گذشته ۷۲۸ ه’.ق) رسالهای در رد نصیریه که – فرقهای از غلاه شیعه و از پیروان «محمدبن نصیر نُمَیری» هستند- نوشته، میگوید: « قوم مغول وارد بلاد اسلام شدند و خلیفه را کشتند و این کار جز به یاری و معاونت این گروه صورت نگرفت، زیرا مرجع و مقتدای آنها نصیرالدین طوسی بود که در الموت وزارت ملاحده را داشت و همو بود که هولاکو را به کشتن خلیفه اسلام واداشت. ظاهر مذهب این گروه رفض و باطنش کفر صریح است«.
خواجه نصیر؛ ملحد ملاحده !
ابن قیم (در گذشته ۷۵۱ ه’.ق) که شاگرد ابنتیمیه بود، دشمنی و عناد با خواجه را به مرز وقاحت رسانیده و درباره آن بزرگوار از هیچ افترایی پروا نکرده است. میگوید: «… چون نوبت به یاور شرک و کفر و وزیر ملحد ملاحده نصیر طوسی رسید که وزارت هولاکو یافته بود، خویش را از پیروی رسول و اهل دین او بر کنار داشت و آنان را عرضه تیغ گردانید تا از ملحدان اسماعیلی خلاص گشت و همو بود که خلیفه و قضاه و فقیهان و محدثان را به قتل رسانید و فیلسوفان را زنده نگاه داشت که برادران او بودند و منجمان و طبیعتشناسان و جاودان را گرامی داشت و اوقاف و مدارس و مساجد و اسلام و مواجب آنها را فسخ کرد و مخصوص خود و یارانش کرد. او در کتابهای خود قدم عالم و بطلان معاد و انکار صفات پروردگار جهانیان را، از علم و قدرت و حیات و سمع و بصر… نصرت کرد و گفت: خدا نه در داخل عالم است و نه در خارج آن و بالای عرش پروردگاری نیست که پرستیده شود… برای ملاحده مدارس ساخت و خواست تا «اشارات» امام ملحدان ابنسینا را جای قرآن قرار دهد! ولیکن نتوانست و گفت: این قرآن خواص است و آن قرآن عوام است و همو خواست تا نماز را تغییر دهد و به دو نماز بازگرداند. ولیکن این کار را هم نتوانست؛ در آخر کار جادویی بیاموخت و خود ساحر شد و بتان را عبادت میکرد…!. شهرستانی در کتاب المصارعه با ابنسینا گلاویز شد و قول او را راجع به قدم عالم و انکار معاد جسمانی و نفی علم پروردگار و قدرت او و برخی مسائل دیگر ابطال کرد، این نصیرالحاد به یاری ابنسینا برخاست و کتاب شهرستانی را نقض کرد و کتابی پرداخت به نام مصارعهالمصارعه ما هر دو کتاب را دیدیم، نصیر طوسی در آنجا این اصل را تأیید میکرد که خدا آسمانها و زمین را در شش روز نیافرید و او چیزی نمیداند و به قدرت و اختیار خویش کاری نمیدهد و مردگان از گور برنمیخیزند« ….
سبکی در یک جا همین نظر را در مورد خواجه ابراز داشته و سپس میگوید:
»به هولاکو گفته شد که اگر خون این خلیفه ریخته شود جهان به شیون و زاری برخیزند و سبب خراب دیار تو میشود، چه پسر عموی رسول و خلیفه خدا در زمین است. پس شیطان مبین نصیرالدین طوسی حکیم برخاست و گفت: کشته میشود به نحوی که خونش بر زمین ریخته نشود! و این نصیرالدین سختترین مردم بر مسلمانان بود! پس خلیفه را در نمد پیچیدند و لگدمالش کردند تا جان داد«.
اخلاق و متانت خواجه نصیر؛ تجلیل علامه حلی :
خواجه مردی حکیم و سیاستمدار بوده و از خواص این دو حالت بیشتر آن است که شخص انسانی شکیبا و بردبار میشود و به هر بادی از جای نمیجنبد. علامه حلی در حق او میگوید که خواجه «در اخلاق شریفترین کسی است که ما تا حال دیدهایم…» و ابنشاکر درباره او گوید «خواجه سخت نیک منظر و خوشرو و کریم و سخی و حلیم و خوش معاشرت و زیرک و هشیار بود و یکی از داهیان زمان به شمار میرفت و آوردهاند که شخصی به خدمت خواجه آمد و نوشتهای از آن دیگری به خواجه داد که در آن به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده بود و او را کلببنکلب خطاب کرده بود. خواجه به زبانی نرم و لطفآمیز در جواب او نوشت: و اما اینها که نوشتهای درست نیست چه سگ در زمره چهارپایان است و عوعو میکند و پوست او پوشیده از پشم است و ناخنی دراز دارد و این صفتها در من نیست و به خلاف او قامت من راست و تنم بیموی و ناخنم پهن است. من گویا و خندانم و فصول و خواصی که مراست غیر آن فصول و خواصی است که سگ دارد و آنچه در من است در او نیست و تمام عیوبی را که صاحب نامه ذکر کرده بود، بدین سان جواب گفت بدون آنکه کلمهای درشت و زشت بنویسد و یا بگوید «…
و همو گوید «خواجه با تقرب و مکانتی که پیش هولاکو داشت، از منافع مسلمانان به ویژه شیعیان و علویان و حکمتدانان و غیر ایشان نگاهبانی میکرد و به آنها احسان و نیکی میکرد و در ابقأ آنها در شغلشان کوشا بود و میکوشید که وجوه اوقاف را در محل اصلی صرف کنند و با وجود همه اینها، شخصی متواضع و فروتن و گشادهرو و نیکو معاشرت بود.» اغلب مورخان و اصحاب رجال در حق او و اخلاق او به همین سان سخن گفتهاند.
خواجه و دشمنان او
دانشمندان و اصحاب تاریخ شک ندارند در اینکه خواجه شیعی مذهب بوده است و بیشتر برایناند که دوازده امامی بوده است و در اغلب کتابهای کلامی خود به دوازده امام و وجوب عصمت آنها اشارت داد.
و همو رسالات ویژهای در این باره پرداخته که از آن جمله رساله الفرقه الناجیه و رساله فی حصر الحق بمقاله الامامیه که به فارسی نگاشته است و نیز کتاب الاثنی عشریه و رساله فیالامامه را میتوان نام برد. در شرح حال او دیدیم که او فقه را نزد چند تن از فقیهان شیعه خواند که معین الدین مصری (در گذشته ۶۲۹ ه’ ق) و کمالالدین میثم بحرانی (در گذشته ۶۴۸ ه’.ق) از آن جملهاند. نیز چون به بغداد میخواست رفتن، در مجلس رئیس فقهای شیعه یعنی، نجمالدین معروف به محقق حلی (در گذشته ۶۷۶ ه’.ق) صاحب کتاب شرایعالاسلام حاضر شد و او را گرامی داشت و در مبحث تیاسر که در بیان قبله اهل عراق است با او بحث کرد و پرسشهایی انجام داد.
خواجه تنها از نظر اعتقاد شیعی نبود، بلکه در عمل هم به روح تشیع پایبند بود و در ضمن اشعاری که از او نقل شده، شعری به چشم میخورد که مضمونش این است:
»اگر کسی تمام صالحات را انجام دهد و همه پیامبران مرسل و اولیأ را دوست بدارد، همواره بدون ملامت روزه بگیرد و شبها را به قصد عبادت نخوابد و به هیچکس آسیبی نرساند و تمام یتیمان را لباس دیبا بپوشاند و آنان را نان و عسل بدهد و در میان مردم به نیکی به سر برد و از گناه و لغزش برکنار بماند، روز حشر به هیچ روی سودی نبرد، اگر دوستدار علی نباشد«.
روی این اصل، گروهی از عالمانِ اهل سنت و برخی مورخان بر این رفتهاند که چون خواجه شیعی متعصب بوده و خلفای عباسی را غاصب خلافت آلعلی میدانسته از این رو، ایلخان مغول را بگرفتن بغداد و کشتن خلیفه برانگیخته است و برخی از علماء سنی، به ویژه حنبلیان، در بدگویی از خواجه کار را به وقاحت و بیادبی رساندهاند. ابنتیمیه حنبلی (در گذشته ۷۲۸ ه’.ق) رسالهای در رد نصیریه که – فرقهای از غلاه شیعه و از پیروان» محمدبن نصیر نُمَیری» هستند- نوشته، میگوید: «… قوم مغول وارد بلاد اسلام شدند و خلیفه را کشتند و این کار جز به یاری و معاونت این گروه صورت نگرفت، زیرا مرجع و مقتدای آنها نصیرالدین طوسی بود که در الموت وزارت ملاحده را داشت و همو بود که هولاکو را به کشتن خلیفه اسلام واداشت… ظاهر مذهب این گروه رفض و باطنش کفر صریح است. «
تسامح و سعه صدر خواجه نصیر:
خواجه شخصی با تسامح و با وسعت مشرب بود و دانشمندان و عالمان را از هر طبقه و هر مذهبی که بودند بزرگ میداشت و در این میان به تصوف و صوفیان راستین توجه مخصوص داشت و با توجه به کتابهایی که نوشته معلوم میشود که خود او نیز در این ره قدمی راسخ داشته است. در نمط نهم «شرح اشارات»، یعنی «مقامات العارفین» و رساله نفیس «اوصاف الاشراف» چنان سخنان صوفیان را بیان میکند که گویی خود او سالک راه طریقت بوده است. او در این کتاب دوم برخی اتهامات ناروا و جاهلانه را که بر صوفیان بستهاند کشف میکند و در باب توحید و اتحاد سخنان لطیف میگوید و دعاوی منصور حلاج و برخی دیگر از صوفیان را به روشی درست تفسیر میکند. ولیکن به صوفی نمایان و قلندران بیکاره اعتقادی نداشته و آنان را سربار جامعه میدانسته است. «گویند وقتی در برابر سلطان [هولاکو] گروهی از فقیران قلندریه پیدا شدند. سلطان از خواجه پرسید: اینها چه کسانند؟ خواجه جواب گفت: گروهی زاید و بیهودهاند، بر فور سلطان دستور داد که همه را نابود کردند. کسی را خواجه پرسید مقصود تو از این بیان چه بود؟ گفت: مردم چهار طبقه بیش نیستند: جمعی امیر و وزیر و کسان سلطانند از لشکری و کشوری، دو دیگر بازرگانان و تجارند، سه دیگر پیشهوران و صنعتگراناند و آخرین گروه برزگران و دهقانانند و آن کس که از زمره این چهار گروه نباشد سربار مردم و در جهان زیاده است». (به تلخیص از کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت، دکتر علی اصغر حلبی)
source https://myth.tarikhema.org/article-2417/%d9%85%d9%84%d8%a7%d9%86%d8%b5%d8%b1%d8%a7%d9%84%d8%af%db%8c%d9%86-%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%ba-%d8%b3%d9%88%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b5%d9%84-%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%ac
1 note
·
View note
آزادی، من به زندگی عادیام بازگشتم: یک کانادایی پس از گذراندن ۱۵ سال حبس در مصر به اتهام جاسوسی به خانه خود بازگشت جوزف عطار ۱۵ سال از عمر خود را پشت میلههای زندان و با اتهام جاسوسی گذرانده و معتقد است که بیگناه بوده است. جوزف عطار که در یکی از صبحهای سرد ژانویه از پنجره اتاق هتل تورنتو به بیرون خیره شده است غرق در احساسات خود میباشد. پس از گذراندن نزدیک به ۱۵ سال حبس در یکی از زندانهای مصر، او هرگز مطمئن نبوده است که دوباره بتواند خنکی هوای زمستانی کانادا را تجربه کند. او در حال اشک ریختن میگوید: «باورم نمیشود که دوباره در خانه خودم هستم. آزادی... من به زندگی معمولی خودم بازگشتهام، بله من به زندگی بازگشتهام.» مشروح گفتگوی سی.بی.سی با جوزف عطار را در این گزارش میخوانید. مشروح گزارش را هم اکنون در تارنمای رسانه هدهد کانادا مشاهده میکنید. #گزارشگر #هدهد_کانادا #کانادا_هدهد #اخبار_جهان_هدهد #اخبار_جهان #اخبارکانادا #اخبار_کانادا #اخبار_کانادا_هدهد https://www.instagram.com/p/CcEw9iyLR8r/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
اصول مهم سلامتی در طب سنتی
اصول مهم سلامتی در طب سنتی
طب سنتی ایرانی اصول مخصوصی برای حفظ سلامتی، اصلاح سبک زندگی، پیشگیری و درمان بیماری ها دارد. بیشتر آموزش های طب سنتی در مورد اصلاح سبک زندگی و تغذیه است. که این دو اگر رعایت نشود منشا بیشتر بیماریهای امروزی میشوند. تا انتها با عطار گرام سایت مرجع طب سنتی همراه باشید تا با اصول سلامتی و زندگی سالم در طب سنتی آشنا شوید
اصول زندگی سالم در طب سنتی ایرانی
1. آب و هوا
هوایی که در اطراف ما وجود دارد…
View On WordPress
0 notes
✔️سخنان آیت الله #علم_الهدی (امام جمعه مشهد ) در ۳ دولت نمازجمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱ (دوره دولت #احمدی_نژاد) «اگر مرغ در دسترس نیست آن را با یک ماده پروتئینی دیگر جایگزین کنید. مشهدیها مگر #اشکنه پیازداغ را یادتان رفته و آن زندگی را فراموش کردهاید؟ دشمن با توطئه اقتصادی و تحریم، میدان جنگی را به ما تحمیل میکند و باید نشان دهیم همانطور که در میدان جنگ نظامی دشمن را شکست دادیم در این عرصه هم مقاومت میکنیم.» نمازجمعه ۸ دی ۱۳۹۶ (دوره دولت #روحانی) «اگر بنا شد سطح گرانی برود بالا و در عین حال مردم زندگیشان تأمین نشود، مردم حق دارند مطالبه کنند و بخواهند، عزیزان مسؤول ما به مطالبات مردم توجه کنند که کارد به استخوانشان نرسد تا وسط خیابان فریاد بزنند.» ۱۳ مهر ۱۴۰۰ (دوره دولت #رئیسی) «اگر زندگی و رفاه بر خدا ترجیح داده شود وضع ما از مردم زمان امام حسن(ع) نیز بدتر خواهد شد و در چنان شرایطی مظلومیت رهبری نیز از امام حسن مجتبی(ع) بیشتر خواهد شد.» 🖋در #تذکره_الاولیاء #عطار و در ذکر #ابراهیم_ادهم(عارف بزرگ) آمده است: "گفتند : چرا از #خراسان بگریختی؟ گفت :آنجا بسی پرسیدند که دوشات ( دیشبت)چگونه بود و امروز چگونهای ؟". ابراهیم ادهم زمانی پادشاهی #بلخ را داشت که آن را به لباس درویشی واگذاشت و طبیعی است که عارفی چون او نمیخواست که به منطق توام با ملامت عوام میان پادشاهی و درویشی سنجیده شود اما در دوران ما ظاهرا خیالها از چنین پرسشی آسوده است و لاجرم #خراسان نیکو سرزمینی برای اقامت شده است زیرا اگر اکنون چنین پرسشی شود چگونه میتوان گفت که دوش را با توصیه به اشکنه آغازیدم و با توصیه به مطالبه حق و تامین معاش مردم به پایان بردم و امروز باز به ملامت رفاه نشستهام؟ تفاوت چگونگی دوش و امروز در خراسان بسیار است اما المنهلله که دیگر چنین پرسشی نمیشود https://www.instagram.com/p/CU5wmExsE2o/?utm_medium=tumblr
0 notes
زبانِ اردو اور عدالتِ عالیہ کا فیصلہ
زبانِ اردو اور عدالتِ عالیہ کا فیصلہ
۸ ستمبر ۲۰۱۵ ء کو قومی زبان اردو کے نفاذ کے سلسلے میں پاکستان کی عدالتِ عالیہ کے اہم فیصلے کے ضمن میں کئی اور نکات ہیں جو اس امر کاتقاضا کرتے ہیں کہ ان کو نمایاں کیا جائے مثلاً عدالتِ عالیہ نے دستورِ پاکستان کی شق نمبر پچیس (اے) کا حوالہ دیتے ہوئے لکھا کہ اس شق کی رْو سے ریاست کو اپنے ہر شہری کو پانچ سے سولہ برس کی عمر تک اس نہج پر تعلیم لازماً مہیا کرنا ہو گی جو قانون طے کرے گا۔ عدالت نے اقوامِ متحدہ کے تعلیمی، سائنسی اور ثقافتی ادارے یونیسکو کا حوالہ دیتے ہوئے اس بات پر بھی زور دیا کہ بچے کو اپنی زبان ہی میں تعلیم دینی چاہیے کیونکہ یہی وہ زبان ہے جو بچہ اپنے گھر اور ماحول سے سیکھتا ہے اور اسی کے زیر سایہ پروان چڑھتا ہے۔ عدالت نے اظہارِ افسوس کرتے ہوئے لکھا کہ حکومت نے نہ صرف خواندگی کے لزوم پر آنکھیں بند کر رکھی ہیں بلکہ وہ بچے کی اپنی زبان میں تعلیم کے ضمن میں بھی بے نیاز ہے۔
یہاں مقتدرہ قومی زبان (اب ادارہ فروغِ قومی زبان) کی ۱۹۸۱ ء میں جاری کردہ ان سفارشات کا ذکر بھی بے محل نہ ہوگا جن میں اور باتوں کے علاوہ مقابلے کے امتحانات کے لیے اردو کو فوری طور پر اپنانے پر زور دیا گیا تھا نیز یہ سفارش بھی کی گئی تھی کہ پچاس نمبر کا عملی اردو کا لازمی پرچہ متعارف کرانے کے ساتھ ساتھ اردو کا دو سو نمبر کا اختیاری پرچہ بھی متعارف کرایا جائے۔ افسوس ایسا کچھ بھی نہ ہو سکا۔ صرف اشک شوئی کے لیے پراونشل سول سروس (موجودہ نام پراونشل مینجمنٹ سروس۔ پی ایم ایس) کے امتحانات میں پنجاب کی حد تک سو نمبر کا اردو کا پرچہ لازمی قرار دیا گیا ہے۔ جو کرنے کا کام تھا کہ مقابلے کے امتحانات کا ذریعے اظہار اردو کو قرار دیا جائے، اْسے ہو ا میں اڑا دیا گیا۔ دراصل پبلک سروس کمیشن کے آقاؤں کو اندیشہ ہے کہ ایسی صورت میں انتظامی امور میں اردو کی بالادستی کے نتیجے میں ان کی چوہتر سال کی اشرافیت اور سیادت کے پاؤں لڑکھڑانے لگیں گے۔ آخر حاکمیت کا سرور آور نشہ بھی کوئی چیز ہے! کیسی بدقسمتی ہے کہ جنھیں عامتہ الناس کا دلسوز خادم ہونا چاہیے تھا، ان کو دی جانے والی ساری تربیت ، ان کے دل و دماغ میں حاکمیت راسخ کرنے کے لیے ہوتی ہے تاکہ بے بسوں، زیر دستوں اور نیم خواندہ لوگوں کو خاک چٹوا کر لذت اندوزی کا سروسامان کیا جائے، انھیں کبھی سر نہ اٹھانے دیا جائے۔
آئینِ پاکستا ن کا نفاذِ اردو کے سلسلے میں ۱۹۸۸ ء کا سال متعین کرنے اور بعض دردمند پاکستانیوں یا اداروں اور انجمنوں کی بار بار کی یاد دہانیوں کے نتیجے میں مجبور ہو کر کیبنٹ ڈویژن نے وزیر اعظم کی منظوری کے ساتھ ایک مراسلہ جاری کیا جس میں فوری اور قلیل مدتی اقدامات کی نشاندہی کی گئی تھی۔ ۶ جولائی ۲۰۱۵ ء کو جاری کیے گئے اس مراسلے کے چند نکات یہ تھے: وفاق کے زیر اہتمام کام کرنے والے ادارے سرکاری ہوں یا نیم سرکاری، تمام قوانین کا ترجمہ تین ماہ میں اردو میں شائع کریں۔ تمام عوامی جگہوں پر رہنمائی کے لیے انگریزی کے ساتھ ساتھ اردو میں بھی بورڈ تین ماہ کے اندر آویزاں کیے جائیں۔ یوٹیلٹی بل، ڈرائیونگ لائسنس نیز تمام محکموں کی دستاویزات اردو میں منتقل کی جائیں۔ پاسپورٹ میں تمام اندراجات انگریزی کے ساتھ ساتھ اردو میں بھی شامل کیے جائیں نیز صدرِ مملکت، وزیراعظم اور تمام وفاقی اور سرکاری نمائندے اور افسر ملک کے اندر اور باہر اردو میں اظہار خیال کیا کریں اور اس کام کا مرحلہ وار آغاز تین ماہ میں کردیا جائے۔
یہ تمام تجاویز عمدہ تھیں اور ان سے پاکستان کے قومی تشخص کو ابھارنے میں بڑی مدد مل سکتی تھی مگر افسوس ان احکامات پر جو تعداد میں دس تھے ، صرف دو ایک ہی کو درخورِ اعتنا سمجھا گیا۔ بعض سرکاری اداروں کی چند دستاویزات اردو میں شائع ہوئیں، عوامی جگہوں پر بورڈ انگریزی اور اردو میں اکثر جگہ نصب ہو گئے۔ پاسپورٹ میں ایک دو جگہوں کے سوا سارے اندراجات انگریزی ہی میں رہے۔ یوٹیلٹی بل بھی سوائے چند اندراجات کے اردو کی راہ تک رہے ہیں۔ اس طرزِ عمل سے بخوبی اندازہ ہوتا ہے کہ ہمارے اربابِ اختیار احکامات کی بجاآوری میں کتنے پرجوش ہیں حال آنکہ قانون کی اطاعت سے اختیارات محدود نہیں ہوتے ، وسیع ہوتے ہیں اور افراد اور قوموں کو نئی زندگی ملتی ہے۔ اقبال نے کس قدر درست کہا تھا:
در اطاعت کوش اے غفلت شعار
می شود از جبر پیدا اختیار!
(اے غافل، اطاعت اختیار کر کیونکہ اپنے اوپر جبر کرنے سے اختیار پیدا ہوتا ہے)
عدالتِ عالیہ نے آرٹیکل دو سو اکاون کے حوالے سے ایک پتے کی بات یہ لکھی کہ نفاذِ اردو کے سلسلے میں مذکورہ آرٹیکل کی پابندی محض قانون کی پابندی کا معاملہ نہیں بلکہ اس کا براہِ راست تعلق پاکستانی عوام سے ہے۔ عدالت نے اس ضمن میں پاکستان کے دو صوبوں شمال مغربی سرحدی صوبے ( اب خیبر پختون خوا) اور بلوچستان میں ۱۹۷۲ ء میں (اور بلوچستان میں مکرراً ۲۰۰۴ میں ) اردو کے سرکاری زبان کے طور پر نفاذ کے فیصلے کا حوالہ دیتے ہوئے لکھا کہ اس کے نتیجے میں دونو صوبوں کے سرکاری ملازمین کی خود اعتمادی میں خاطر خواہ اضافہ ہوا اور یہ بات بھی ظاہر ہوئی کہ دونو صوبوں کی کارگزاری بہتر ہوئی۔ نہ صرف یہ بلکہ ایک گیارھویں سکیل کا ملازم اردو سے واقفیت اور مانوسیت کے باعث اردو میں تحریری تجویز پیش کر کے آگے بھیجنے کے قابل ہوسکا۔ یہ وہ کام ہے جو سترھویں سکیل کا ایک سیکشن افسر انگریزی زبان میں کمتر معیار سے کر پاتا ہے کیونکہ انگریزی بہرحال ایک غیر ملکی زبان ہے۔
درج بالا نکات کی توضیح کے بعد عدالتِ عالیہ نے نفاذِ اردو کے لیے حکم جاری کرتے ہوئے قرار دیا کہ آرٹیکل دو سو اکاون کے احکامات کو فوراً نافذ کیا جائے۔ تین ماہ کے اندر وفاقی اور صوبائی قوانین کا قومی زبان میں ترجمہ کیا جائے۔ وفاقی سطح پر مقابلے کے امتحانات اردو میں لیے جائیں۔ وہ عدالتی فیصلے جن کا تعلق عوامی مفاد سے ہو، لازمی طور پر اردو میں ترجمہ کیے جائیں۔ سرکاری محکمے عدالتی مقدمات کے جواب اردو میں پیش کریں تاکہ شہری موثر طریقے سے اپنے قانونی حقوق نافذ کرا سکیں۔
اس ماہِ ستمبر کی آج کی تاریخ تک عدالتِ عالیہ کے مذکورہ فیصلے کو پورے چھ برس اور چھ دن ہو چکے مگر سابقہ اور موجودہ حکومت نے اس سلسلے میں چپ سادھ رکھی ہے۔ اِدھر ہمارے بعض دانشوروں کا حال یہ ہے کہ ان کے نزدیک انگریزی جیسی علمی زبان کے مقابلے میں اردو علمی زبان نہیں بن سکی۔ ہمارے ایک معاصر نے “اردو یا انگریزی” کے زیر عنوان اپنی تحریر میں بظاہر اردو سے محبت جتاتے ہوئے انگریزی کی ملک میں بالا دستی کا جواز پیدا کرنے کا عذرِ لنگ تراشا ہے۔ ان کے نزدیک علم صرف سائنس اور ٹیکنالوجی میں منحصر ہے۔ اردو میں تراجم کی روایت کمزور اور نئے علم کا قحط ہے لہٰذا نئی نسل نے اپنا مستقبل انگریزی سے وابستہ کر لیا ہے۔ ان سے پوچھا جائے کہ بھائی کیا عْمرانی اور بشری علوم ، علم کی صف سے خارج ہیں؟ سائنس اور ٹیکنالوجی کے مثبت فوائد اپنی جگہ مگر حقیقت یہ ہے اور بڑی تلخ کہ عْمرانی اور بشری علوم کے فیض رساں سائے سے محروم ہو کر سائنس اور ٹیکنالوجی ہمارے عہد میں اس قدر ہلاکت خیز ہو گئی ہے کہ اس نے نوعِ انسانی اور ہمارے سیارے کے وجود پر ایک بڑا سوالیہ نشان قائم کر دیا ہے۔ موصوف جس اشرافیہ کی انگریزی دوستی کی درپردہ حمایت میں دْبلے ہو ئے جارہے ہیں، وطن عزیز میں اس کا تناسب دو فیصد سے زیادہ نہیں۔ انھیں ملک میں نئے علم کا قحط تو نظر آتا ہے مگر وہ یہ نہیں سمجھ پائے کہ اس قحط اور فکری افلاس کا بڑاسبب اسی انگریزی زبان کی بالا دستی ہے جس کو سیکھتے سیکھتے نسلوں کی نسلیں برباد ہو گئیں ، انگریزی پھر بھی انھیں نہ آسکی۔ لہٰذا وہ رٹْو طوطے بن گئے۔ وہ چْوری چْوری کی رٹ لگانے لگے لیکن چْوری کی معنویت اور ماہیت سے آگاہ نہ ہو سکے۔ انگریزی زبان ان کے لیے حجابِ اکبر بن گئی اور ان کے تخلیقی سوتے خشک ہو گئے۔ کاش انگریزی کے وکیلِ صفائی کو معلوم ہوتا کہ بدیسی زبانوں میں علوم کی تحصیل سے عمر عزیز کا بڑا حصہ صرف ان کے سیکھنے ہی میں صرف ہو جاتا ہے۔ موصوف کی اس سوختہ نَفَس وکالت پر میر کا یہ مشہور شعر یاد آئے بغیر نہیں رہ سکتا:
میر کیا سادہ ہیں بیمار ہوئے جس کے سبب / اسی عطار کے لونڈے سے دوا لیتے ہیں
حق یہ ہے کہ تخلیق ِ علوم کا سوتا اور اکھوا اپنی قومی زبان ہی سے پھوٹتا ہے۔ انیسویں صدی میں سائنس اور انجینئرنگ کی تعلیم اسی اردو زبان میں ہوتی رہی۔ دلی کالج، رڑکی انجینئرنگ کالج اور کامعہ عثمانیہ اس کے بہترین نظائر کے طور پر پیش کیے جا سکتے ہیں۔ رہا اردو میں علمی تراجم کا قحط تو یہ بھی درست نہیں۔ اردو میں اب تک بہت بڑی تعداد میں علمی کتابوں کے تراجم ہو چکے ہیں۔ جامعہ عثمانیہ اور انجمن ترقی اردو نے تراجم کی سیکڑوں کتابیں چھاپیں۔ خود مجلس ترقی ادب نے عمرانیات، بشریات، سائنس، فلسفہ، طب، معاشیات، نفسیات اور تاریخ و سیاسیات پر ایک سو کے قریب نہایت معیاری کتابیں اردو ترجموں کی صورت میں شائع کیں۔ پھر جس زبان میں تقریباً تمام عْمرانی علوم اور دفتری زبان کی اصطلاحات ترجمہ ہو چکی ہوں، متعدد سائنسی اصطلاحات بھی اردو میں ترجمہ ہو کر شائع ہو چکی ہوں، جس میں امہاتِ کتب کا ایک بڑا ذخیرہ موجود ہو، جس کے داستانی ادب تک میں علوم و اصطلاحات کا بڑا سرمایہ ہو، جس میں دفتری مراسلات کا اچھا خاصا خزانہ موجود ہو اور جس زبان کی پشت پناہی کے لیے عربی اور فارسی زبانوں کے علمی اور اصطلاحاتی ذخائر موجود ہوں، اسے علم کے معاملے میں کیسے پسماندہ اور کوتاہ قد کہا جاسکتا ہے؟ اگر آج اخلاص اور عزم صمیم کے ساتھ پورے ملک میں اردو کا نفاذ کر دیا جائے اور ساتھ ہی یکساں نصابِ تعلیم کا بلا استثنا تمام سرکاری اور انگریزی میڈیم اداروں کو پابند کر دیا جائے تو یقین ہے کہ جلد ہی ملک میں سچے، نافع اور تخلیقی علم کی کھیتیاں لہلہانے اور بار لانے لگیں گی۔
window.fbAsyncInit = function() FB.init( appId : 315458908831110, xfbml : true, version : "v2.12" ); FB.AppEvents.logPageView(); ; (function(d, s, id) var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "https://connect.facebook.net/ur_PK/sdk.js"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); (document, "script", "facebook-jssdk"));
Source link
1 note
·
View note
Flw⏩ @Asharenabir . ورق بزنید 👉 . هر چند زندگی همه اش بر دعا گذشت عمر من و تو باز هم از هم جدا گذشت گفتی هو البصیر که هی خود خوری کنم یعنی خدا ندید که بر ما چه ها گذشت؟ چشمم به راه معجزه ای از خدا نبود از رود نیل می شد اگر با شنا گذشت می خواستم نفس بکشم در هوای تو دیدی چقدر زندگی ام بی هوا گذشت خواهم گذشت من هم از عشق تو عاقبت قارون اگر به پند کسی از طلا گذشت حافظ ندید خوشتر اگر از صدای عشق بر ما که در سکوت و بدون صدا گذشت بنشین کنار من دم آخر، فقط مرا قدری بغل بگیر که کار از دوا گذشت . . #محمد_رفیعی . . @Asharenabir @Asharenabir @Asharenabir #Asharenab #تک_بیت #اشعارناب #شعر #عشق #عکس_نوشته #عاشقانه #اشعار_ناب #غزل_معاصر #شعر_فارسی #عاشق #بهار #ایران #تو #شعر_عاشقانه #عکسپروفایل #عاشقانه #رفیق #poem#poetry #ایران #کرونا #حافظ #مولانا #عطار #بیدل #خیام #غزل . . ممنون از اینکه همراه ما هستید، حامی ما باشید ❤️💙 https://www.instagram.com/p/CLXVer5h6hU/?igshid=1unluyb5ycyuf
1 note
·
View note
بخشی از پروژه ساخت داستان #سیمرغ در #منطقالطیر #عطار با بهرهگیری از هنر #اوریگامی #طراح و سازنده #محسن_موسوی_زاده 🔸 کارگاه آذین گری اوریگامی Origami Decoration Workshop 🔸 این کارگاه با بن مایه ی بزرگانی چون شیخ فریدالدین عطار و عمر خیام آغاز شد و سپس به پهنه های دیگر فرهنگی، هنری، دانشی، اجتماعی و ... با گفتن داستان سیمرغ عطار و کاربرد های الگوهای آموزش داده شده در جاهای گوناگون گسترش یافت. نخست سی مرغ ساختند و سپس به این رسیدند که سیمرغ خود آن هایند که گردهم آمده اند تا با خرد گروهی و همکاری همگانی گره از کارهای فرو افتاده بگشایند و دری نو به نور و شادی و شور باز کنند. عاقبت از صد هزاران تا یکی بیش نرسیدند آنجا اندکی عالمی پر مرغ میبردند راه بیش نرسیدند سی آن جایگاه چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک آن سیمرغ آن سی مرغ بود خویش را دیدند سی مرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ تمام چون به سوی سیمرغ کردندی نگاه بود این سیمرغ این کاین جایگاه ور به سوی خویش کردندی نظر بود این سیمرغ ایشان آن دگر ور نظر در هر دو کردندی به هم هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم بود این یک و آن یک بود این در همه عالم کسی نشنود این آن همه غرق تحیر ماندند بی تفکر و ز تفکر ماندند چون ندانستند هیچ از هیچ حال بی زفان کردند از حضرت سؤال کشف این سر قوی درخواستنند حال مایی و تویی درخواستند بی زفان آمد از آن حضرت خطاب کاینه است این حضرت چون آفتاب هر که آید خویشتن بیند در او جان و تن هم جان و تن بیند در او محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورسید گم شد و السلام لاجرم این جا سخن کوتاه شد رهرو و رهبر نماند و راه شد #عکس #عکاسی #دوچرخه_سواری #شعر #شعر_ناب #منش #lifestyle #عاشقانه_زیستن #بومگردی #زندگی #شادی #عشق #طبیعت #مادر_زمین 🌱 #از_خودمان_آغاز_کنیم #ساده_زیستی #حس_خوب #حال_خوب #محسن_موسوی_زاده #پدر_اوریگامی_ایران #ایده_پرداز #طراح #تسهیلگر از شما سپاس گذارم. 🌱@amootour کانال طبیعت (at Mashhad مشهـد) https://www.instagram.com/p/CIS9bIqHhF1/?igshid=1ebve5nu2uxos
0 notes
هوشنگ فرزان 🌹سلام به چهارشنبه ۱۶ تیرماه خوشآمدید🌹 به داشتهها، موقعیتها🌸 و آدمهایِ خوبِ زندگیام فکر میکنم به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا🌼 زیبا و حالِ مرا خوب میکند. و میخندم؛به رویِ تمامِ🌸 روزهایِ خوبی که در راهند، اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد،🌺 و آرزوهایی که برآورده خواهند شد. خوشبختی یعنی همین؛که زندگی را سخت نگیرم، که حالِ من خوب باشد.🌼 صبح از پس کوه روی بنمود 🌸ای دوسـت خوش باش و بدان که بودنی بود 🌸ای دوسـت هر سیم که داری به زیان آر که عمر چـون درگذرد نداردت سود 🌸ای دوسـت #عطار 🌸سـلام صبح بخیر 🍃لحظههاتون مملو از 🌸شـادی و آرامش و مهر 🌸در جـیـب هایـت 🌾یک مشت امید بریز 🌸از چــوب لبــاسی 🌾چــنــد رویــا بــردار 🌸روی گلدان زندگی ات 🌾آبــی بــپــاش 🌸و کفش همت بپـوش 🌾باقی درست خواهد شد 🌸خـورشیـد هست 🌾امــیــد هست 🌸خـــدا هست 🌸چهارشنبهتـون گلبارون عزیزانم🌸 (at Livermore, California) https://www.instagram.com/p/CRAs9xWgNtf/?utm_medium=tumblr
0 notes
با ماسک و تشکیلات بهداشتی و البته هراس کهنهی من از بیماری (که گویا برای این ترس اسم هم گذاشتهاند؛ Nosophobia) عکاسی که حال نمیدهد، برنامههای کار و زندگی هم که به هم ریخته و در بغض و بهت اخبار تلخ این بوم و بر که به قول میرزادهی عشقی بر کر و فر آن باید رید، نشستهام در رخوت به عکس دیدن. امروز عکسهای عباس عطار گرامی را که در دوران انقلاب اسلامی برداشته، میدیدم و فحش و فضیحت نثار دست اندرکاران این خریت غریب میکردم. وقتی صحبت از چنین بددهنیهایی میشود، باید از استاد سکویی یاد کرد. مجری تلویزیونی پا به سن گذاشتهی خوشتیپ و بیاعصابی که بعضی وقتها آدم دلش خنک میشود از فرم آبکشی کردنش. در یکی از محبوبترین اجراهایش با توهین و تحقیر تیپ و قیافهی فرازمینی مسئولان و اعوان و انصارشان، فریاد میزند که آخه بیپدر و مادرا! شما از کجا اومدین؟ بخش طنز این پرسش بنیادین که آیا ایران، تحت اشغال گروهی بیگانه و دشمن با تمدن و فرهنگ ایران است یا خیر، مرا یاد فیلم معرکهی "ته دنیا" (The World's End) میاندازد. آخرین فیلم از سهگانهی "خون و بستنیِ" ادگار رایت و سیمون پگ. پگ که خودش بازیگر این مالیخولیای گروتسک و کمدی هم هست، داستان مرد میانسال خوشگذرانی را روایت میکند که بعد سالها، دوستان مدرسهاش را که هر کدام زندگی جداگانهای دارند جمع میکند تا در یک روز به تمام میخانههای شهر کودکیشان بروند و آبجو به بدن بزنند. در این تور آبجونوشی، در میخانهای به نام "ته دنیا" و وقتی حسابی پاتیل شدهاند و ماجراها و دلخوریهای بینشان را فهمیدهاند، دوزاریشان میافتد که شهر نوستالژیکشان، به تسخیر بیگانههای فضایی درآمده. روزگاری اگر قرار شود فیلمی برای سالهای ۵۸ تا ۶۰ ایران بسازند که در آن چند نفر فهمیدند ماجرا از چه قرار است، باید سپاسگزار عکاسهایی مثل عباس عطار و کاوه گلستان و محمد صیاد بود که روایتی بیپرده و مستند از آن روزها پیش چشم ما گذاشتهاند تا دیگر کسی هوس تحریف به سرش نزند. فیلم اگر فانتزی بود هم بعضی از آدمهای عکسهای عباس عطار را میشود مثل این چند عکس دستکاریشده و شبیه آدمفضاییها دید. فقط ما میخانه نداریم که اسمش بشود "میخانهی ته دنیا: ورژن ایران" ولی تا دلتان بخواهد سلاخخانه داشتیم و داریم؛ "سلاخخانهی ته دنیا"، از روی اسمش هم همه میفهمند داستان در ایران گذشته. دهها فیلم هم میشود ساخت با الهام از این گنجینهی ناب عکاسی مستند آن سالها و باز پرسید که این قوم که چهار دهه است از بردن و کشتن و سوزاندن خسته نشدهاند، از کجا آمدهاند؟ https://www.instagram.com/p/CFKypT-A0YA/?igshid=7l2j6ceedcn8
0 notes
متفاوتترین بازیهای بازیگران در سینمای ایران و جهانhttps://khoonevadeh.ir/?p=238217
روزنامه جامجم: بهتازگی خبری درباره فیلم «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی در رسانهها منتشر شد که در عنوانش به نقشآفرینی متفاوت جواد عزتی اشاره داشت. دلیل این تفاوت هم ترکی حرف زدن عزتی است که طبق این خبر ظاهرا برای اولین بار اتفاق میافتد.
به نظر میرسد اشاره به این حضور و بازی متفاوت، بیشتر روشی تبلیغاتی و از باب جلب توجه رسانهای باشد تا از حالا درصورت تایید هیات انتخاب و حضور این فیلم در سی و هشتمین جشنواره فیل�� فجر، کنجکاویهایی برای تماشای این اثر ایجاد شود.
این آگراندیسمان رسانهای، تنها محدود به این فیلم و این نقش نیست و گروههای رسانهای و روابط عمومی آثار سینمایی و تلویزیونی و حتی تئاتری، به جهت مسؤولیت و تعریف وظایف، گاهی برای معطوف شدن توجهات مخاطبان چنین خبررسانیهای پررنگ و لعابی انجام میدهند.
آن ��ربالمثل «مشک آن است که خود ببوید، نه آن که ��طار بگوید» اینجا هم به کار میآید و بهتر است «تفاوت» واقعی نقش آفرینیها را در مواجهه با فیلمها و بازیها ببینیم، نه اینکه پیشتر با اطلاق چنین تعریفی، توقعی ذهنی در مخاطب ایجاد کنیم که آن هم ممکن است هنگام تماشای اثر و بازی بازیگر، برآورده نشود.
با این حال این خبر مرتبط با آتابای و خبرهایی مشابه در چنین روزهای منتهی به جشنواره فیلم فجر، بهانهای شد تا سراغ تفاوت نقشآفرینیها در بازیگری برویم و اصلا ببینیم میتوانیم تفاوتی برای بازیگری و بازیهای بازیگران قائل باشیم. اگر اینطور باشد، تفاوت چه مؤلفهها و معیارها و مرزهایی دارد. بعد هم به عنوان نمونه، نگاهی داریم به برخی بازیها که از آنها به عنوان بازیهای متفاوت بازیگران یاد میشود.
تعریف تفاوت
احتمالا بازیگری نیست که تمایل به بازی در نقشهای تکراری داشته باشد و عمدتا در مصاحبهها و اظهارنظرهای مختلف، درباره بازی در نقشهای متفاوت حرف میزنند. حتی تیپیکالترین و تکراریترین نقشها هم به هر حال، تفاوتهایی در کلیت یا جزئیات قصهها دارند و گاه یک شخصیت خاص و تکراری مثل ولگرد چاپلین را با همان شکل و شمایل و گریم و لباس هر بار در قالب نقش و قصه جدیدی میدیدیم.
بهجز این، بازیگران معمولا در نقشهای مختلف کارنامهشان، در قالب شخصیتها یا تیپهایی فرومیروند که از نظر اسم، سن، شغل، فضای زندگی و اجتماعی و ... تفاوتهایی کم و بیش با نقشهای قبلیشان دارد؛ بنابراین بازیگران تقریبا در هر فیلم و سریالی، به ظاهر ایفاگر نقشی جدید و متفاوت هستند، اما ممکن است به دلیل سطح و کیفیت و تواناییهای مختلف، امکان ارائهای چندان متفاوت نداشته باشند و باوجود تفاوت برخی مختصات نقش، خروجی نهایی همه نقشهای آنها یکسان و یک شکل باشد؛ بنابراین بازیگران زیادی هستند که معمولا در نقشهایی مشابه ایفای نقش میکنند و ترکیب کیفیت بازی شان و سطح فیلمنامه و بضاعت نقش، نشانی از تفاوت چشمگیر و محسوس ندارد. بازی این بازیگران، چندان ویژگی مهم و قابل اشارهای ندارد و طی کارنامه حرفهایشان روی یک خط سیر بدون فراز و نشیب حرکت میکنند.
از سوی دیگر، بازیگرانی هم هستند که به دلیل استعداد، دانش، توان و انعطاف بازیگری، بخت خوب و دایره پیشنهادهای قابل اعتنا، این امکان را دارند که در برخی آثار، بازیهای ویژهتر و به تعبیری متفاوتتری ارائه کنند.
اینجا دیگر منظور از تفاوت، صرفا در مختصات ظاهری نقشها همچون اسم و سن و شغل و... نیست و با تفاوتها و نقاط اختلافی مهمتر و تعیین کننده تری روبهرو هستیم و بازیگر را در قالبشخصیتهایی میبینیم که پیشتر ندیدهایم و او به یکباره ذهنیت پیشین تماشاگران از خود را - که با بازی در نقشها و فیلمهایی تقریبا مشابه شکل گرفته است- کنار میزند و غافلگیر میکند. گاهی هم گریمها و چهرهپردازیهای نو که سیمای تازهای از این بازیگران ارائه میدهد، مکمل خوبی برای تغییر بنیادین نقشهای جدید با نقشهای قدیمی آنهاست تا بتوانیم با خیال راحتتر از تفاوت در بازیگری حرف بزنیم.
بازیگران بزرگ معمولا این تفاوت در نقشآفرینی را به یک رویه در کارنامه بازیگریشان تبدیل میکنند، به طوری که تقریبا هر بار و با هر فیلم و نقش تازه، انتظار غافلگیری را از آنها داریم. درواقع از بس که این گروه از بازیگران، تفاوت را در هر نقش تازه جدی میگیرند و در عمل آن را انجام میدهند، که دیگر حرف از بازی متفاوت آنها نیز تغییر کاربری میدهد و شاید دیگر چندان کارایی نداشته باشد.
با این همه، انگار میتوان به توافقی حدودی و نسبی درباره تفاوت در بازیگری و نقشآفرینیهای مختلف رسید و از هر تغییر بارز و بیش از حد هر نقش بازیگر نسبت به نقشهای قبلی او بهعنوان تفاوت یاد کرد.
سیمرغهای ذوق زده
گاهی غافلگیری فقط از سوی تماشاگران نیست و حتی اهل سینما و داوران جشنوارههای سینمایی هم نسبت به یک تفاوت ساده و ظاهری ذوقزده میشوند و با اعطای جایزه به بازیگری که اولین بار در یک قالب دیده شده، ابراز شادمانی و تعجب میکنند! درواقع به جای اینکه تمرکز و داوری اصلی درباره کیفیت بازی و توجه به تغییر بنیادین و درونی نقشهای یک بازیگر با دیگر نقشهای او و نقش رقبایش در آن دوره از جشنواره باشد، معمولا داوران تحتتاثیر یک گریم جذاب و متفاوت یا یک لهجه قرار میگیرند و صرف این تجربه را برای تایید و تشویق کافی میدانند؛ در حالی که برای تایید کامل، نیاز به فاکتورها و مؤلفههای تخصصی بیشتر و مهمتری است. در جشنواره فیلم فجر نمونههای این چنینی کم نداشتیم که داوران تفاوت را در ظاهر نقش دیدهاند یا بهصرف اولین بار بودن تجربه برای بازیگر، تایید و تشویق خود را نثار برخی بازیگران کردهاند.
جواد عزتی
امیدواریم جواد عزتی واقعا نقشی متفاوت را به بهترین شکل در آتابای بازی کرده باشد، اما به نظر میرسد عزتی پیشتر این تفاوت را با نقشهای خوب دیگری نشان داده بود. او که مدتها صرفا در نقشهای کارتونی و کمدی بازی میکرد و خوب هم این کار را انجام میداد، شاید اولین بار در سینما با شیار ۱۴۳ نقشی تماما متفاوت تا آن روز را بازی کرد؛ جوانی که وظیفه تفحص پیکر شهدا را برعهده دارد. عزتی که نقشهای کمدی و جدی را به شکل متناوب بازی میکند، در نقش صادق ماجرای نیمروز، یکی از متفاوتترین نقشهای کارنامهاش را بازی کرد و نشانی از شوخ و شنگی نقشهای کمیکش نداشت.
الناز شاکردوست
او تا مدتها در نقش دختران عاشقپیشه جوان در فیلمها بازی میکرد و بیشترین فعالیتش در سینمای بدنه و تجاری بود، اما بازی او در نقش و فیلم متفاوت خفهگی، فاز بازیگری شاکردوست را تغییر داد. گریم این بازیگر در این فیلم سیاه و سفید هم نقش مهمی در این تغییر شخصیت داشت. شاکردوست تا حدی این تفاوت فضا را در شبی که ماه کامل شد هم تجربه کرد که او را به سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن هم رساند، هرچند برخی معتقد بودند همذاتپنداری مخاطبان بیشتر با مابهازای واقعی نقش بود.
رضا عطاران
تقریبا همیشه تغییر مسیر کمدینها جذاب و غافلگیرکننده است و حتی میتواند همراه با ذوقزدگی مضاعفی هم باشد. نمونهاش بازی عطاران در نقش یک زندانی محکوم به اعدام در دهلیز. عطاران اگرچه بازی کنترل شده و مناسبی در این نقش داشت، اما به نظر شاید این اولین حضور مهم در نقشی جدی بیش از حد با غافلگیری همراه بود که حتی باعث شد داوران جشنواره فیلم فجر نام او را به عنوان نامزد دریافت سیمرغ اعلام کنند.
مهران رجبی
حتی این همه حضور تکراری و تقریبا کلیشهای رجبی در فیلم و سریالهای مختلف هم باعث نمیشود نسبت به این نمک مکرر بیاعتنا شویم و او را دوست نداشته باشیم. رجبی به قدری رئالیستی و باورپذیر بازی میکند که گاهی مرز بین خود واقعیاش و نقش از بین میرود. احتمالا متفاوتترین بازیهای کارنامه رجبی در آثار کیانوش عیاری باشد. نخست در سریال روزگار قریب که در نقش پدر دکتر قریب، بازی واقعا متفاوتی ارائه میدهد و با نقشهای کمدیاش در سینمای بدنه و تجاری به هیچ وجه قابل قیاس نیست و بعد هم در خانه پدری که نقشی مخوف را بازی میکند که کمتر تماشاگری توقع آن را داشت.
ناصرهاشمی
عادت داشتیمهاشمی را در نقش مردانی مهربان ببینیم؛ چه در نقش ناصر، پسر کوچک اسدا... خان در «پدرسالار» و چه در «سمندون»؛ بنابراین اذعان بفرمایید که تغییر شخصیت او در برادرم خسرو باعث غافلگیری میشود و دلسوزی برادرانهاش، وجهی رعبآور پیدا میکند. این یکی از نمونههای تفاوت درست و تغییر درونی نقش نسبت به نقشهای قبلی بازیگر است وهاشمی بدون گریم و تغییرشکل مهمی، موفق به ارائه یک بازی کاملا متفاوت در کارنامه بازیگریاش میشود.
علیرضا خمسه
این بازیگر را با انبوهی نقش موفق و خاطرهانگیز کمدی به یاد میآوریم، اما نکته جالب و عجیب و قابل تامل اینجاست که او برای نقشهای جدیاش، شایسته دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر دانسته شد. نخست در دوره دوازدهم برای بازی در چشم شیطان که خمسه نشانی از آن کمدین خندان نداشت و مدام در حال ماجراجویی جدی و انجام حرکات بزن بهادری بود و بار دیگر هم در دوره بیست و هفتم جشنواره که برای بازی در نقش سرآشپز سرخورده و یکدست فیلم ۲۰ برنده سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد شد.
هر دو نقش البته به دلیل تغییرات بارز نسبت به شمایل کمدی خمسه، واقعا جزو بازیهای متفاوت اوست، اما این حسرت همیشگی را مطرح میکند که چرا غالبا داوران جشنواره فیلم فجر، به بازیهای خوب بازیگران کمدی در فیلمهای کمدی بها نمیدهند و تنها وقتی کمدینها را میبینند که نقشی جدی را تجربه میکنند و گاه همین تغییر مسیر را برای تایید و تشویق کافی میدانند.
بهرام رادان
رادان تا مدتها همان جوان خوشتیپ و عاشقپیشه شورعشق- اولین حضورش در سینما- را در فیلمهای مختلف به شکلهای مختلف تکرار میکرد. تماشاگران نوجوان و جوان هم دوست داشتند همان بازیگر چشمرنگی را در قصههای عاشقانه ببینند. اما رادان تقریبا در همان اولین سالهای حضورش در سینما، با بازی در نقش و فیلمی متفاوت خیلیها را غافلگیر کرد؛ بازی او به نقش جوانی جانباز به نام اسماعیل کجوری در گیلانه، درحالی که نشانی از حسن جمالش نداشت، حتی با تایید برخی منتقدان و تماشاگران سختگیر سینما هم همراه شد.
متفاوتهای جهانی
بنای بازیگران برجسته سینمای جهان اساسا روی تنوع و تفاوت نقش آفرینیهاست و میتوان نمونههای مهمی را در این زمینه برشمرد. با این حال اینجا صرفا به عنوان مشت نمونه خروار به دو سه مورد تفاوت بارز و غافلگیری اساسی در بازیگری برخی ستارههای سینما اشاره میشود.
مارلون براندو با اینکه نقشهای متنوع و مختلفی در کارنامه داشت و تماشاگران همواره منتظر بازی خاص و تازهای از او در فیلمها بودند، با این حال با یک شخصیت کلی اشخاص یاغی و سرکش به یاد آورده میشد. برای همین بازی در نقشی کند و آرام در «پدرخوانده» که خصوصیاتی یکسر متفاوت با نقشهای دیگر براندو داشت، برگ برنده تازهای از این بازیگر بزرگ بود.
روان اتکینسون هم نقشی در کارنامه دارد که مصداق بارز تفاوت است؛ او که سالها با بازی در نقش مستر بین، با انواع و اقسام شیرینکاریها ما را خندانده بود، در «شب مگره در تقاطعها» و در نقش کارآگاه فرانسوی، هیچ نشانی از بازی در نقشهای کمدیاش ندارد و با تغییراتی اساسی در بازیگری اش روبهرو هستیم.
همفری بوگارت معمولا در نقشهایی شیک و اتوکشیده بازی میکرد، البته حتی بازی در همین نقشهای ظاهرا مشابه با جزئیات و تفاوتهایی، جذاب و خیره کننده میشد. اما بوگارت در اوج بازی در چنین نقشهایی هم، از بازی در نقشهای سراسر متفاوت غافل نبود. مهمترین نمونه اش بازی او در نقش یک جوینده طماع طلا به نام فردسی دابز در گنجهای سیرامادره است که بوگارت چرک و کثیف در آن، شباهتی با نقشهای آراسته و عاشق پیشه اش همچون ریک کازابلانکا ندارد.
منبع : برترینها
0 notes