❤🌷پندهای از پیامبر (ص)👇 ۱ _ کسی که نماز عصرش فوت گردد ، گویا خانواده و سرمایه اش نابود شده است . (بخاری و مسلم) ۲ _ ملائکه رحمت خدا به خانه ای که در آن سگ یا عکسی باشد ، داخل نمی شود . (بخاری و مسلم) ۳ _ از حسادت پرهیز کنید زیرا حسد نیکیها را می بلعد مثل اینکه آتش هیزم را می خورد . (بخاری و مسلم) ۴ _ افراد فریبکار ، بخیل و منت گذار به بهشت نمی روند . (ترمذی) ۵ _ دشنام دادن مسلمان گناه و قتل بدون دلیل کفر است . (بخاری و مسلم) ۶ _ مسلمان واقعی کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند . (بخاری) ۷ _ نشانه یک منافق سه چیز است ، زمان حرف زدن دروغ می گوید ، زمانی که قول و قرار می گذارد خلاف وعده عمل می کند ، زمانی که امین قرار می گیرد خیانت می کند . (بخاری و مسلم) ۸ _ بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران تعلیم دهد . (بخاری) ۹ _ به یکدیگر هدیه دهید تا دوست شوید . (سنن کبری) ۱۰ _ نماز ، نشانه شناخت یک مسلمان با کافر است . (ابی داود) ۱۱ _ در دنیا طوری زندگی کن مثل اینکه مسافر هستی . (بخاری و مسلم) ۱۲_ خداوند به چهره ها و به سرمایه تان توجهی ندارد ، البته به قلب ها و اعمالتان متوجه است . (مسلم)
0 notes
زندگی ما از مواقعی که نیاز هست در آن توجیه و نصیحت دیگران بپردازیم، خالی نیست. نصایحی که آنها را به پسر، همسر، دوست، همسایه، پدر و مادر تقدیم میکنیم. و قطعاً نتیجه نصیحتها و اندرزها با تفاوتهایی که در آغاز آنها انجام گرفته است متفاوت میشود. یعنی: اگر آغاز نصیحت با شیوه مناسب و مقدمه زیبایی انجام بگیرد، سرانجام و نهایت آن اینگونه خواهد بود و اگر آغاز آن با درشتی و مقدمهای خشک و خشن باشد، مسلماً نتیجهی آن نیز به همین شکل خواهد بود. وقتی مردم را نصیحت میکنیم، در واقع ما با قلبها و دلهایشان تعامل میکنیم نه با جسم و کالبد آنان، از این جهت میبینیم که برخی فرزندان به نصیحت مادرانشان گوش میدهند؛ ولی به نصیحت پدرانشان خیر و یا برعکس. همچنین دانشآموزان و دانشجویان به نصایح یک معلم و استاد گوش میدهند و به استاد و معلم دیگری توجه ندارند. نخستین مهارت در شیوه اندرز و نصیحت این است که زیاد به نصیحت ادامه ندهیم و بر هر امر بزرگ و کوچک مراقب و خردهکاری نکنم تا دیگران احساس نکنند که ما مراقب حرکتها و سکنات آنها هستیم و بر آنها سنگین باشیم. به قول شاعر: ليس الغبي بسيد في قومه لكن سيد قومه المتغابي یعنی: «شخص احمق سردار قوم نیست، بلکه سردار قوم کسی است که (از حماقتها و نادانیهای بعضی) اظهار بیاطلاعی بکند». (پس چه زیباست اگر بتوانی نصیحت را به شکل پیشنهاد عرضه نمایی). به طور مثال، همسرت به شما غذا تقدیم نمود در حالی که در پخت و بز و آمادهکردن آن خیلی زحمت کشیده است. اما مقداری نمک آن زیاد است. پس نگو: اووه، این چه غذایی است. اعوذ بالله. یک پاکت نمک را در آن ریختی. نخیر، بلکه بگو: اگر کمتر نمک در آن میریختی، بهتر بود. همچنین وقتی پسرت را دیدی که لباسهایش چرکی است، پس نصیحت را به صورت پیشنهاد به او عرضه کن، زیرا مردم دوست ندارند بر آنان امر و نهی شود. از این رو بگو: چو خوب است تو لباسهای زیباتری بپوشی. اگر دانشآموزی از کلاس درس تأخیر نموده است به او بگو: اگر دو مرتبه از کلاس تأخیر نکنی بهتر است. لذا همیشه این روشها و شیوهها را استعمال کنید. به نظر شما آیا بهتر نیست اینگونه عمل نمایید؟ من به شما اینگونه پیشنهادها را عرضه میکنم؛ این روشها و شیووههای زیبا و لطیف بهتر است از این که بگویید: ای بیادب، چند بار به تو گفتم، تو نمیفهمی؟ تا کی به تو یاد دهم؟! نخیر، اگرچه اشتباه کرده است، اما بازهم به او اجازه بده تا عرقش را خشک کند و به ارزش و قیمت خود پی ببرد. آیا میدانید چرا؟ چون هدف، علاج و درمان اشتباه اوست نه انتقام و توهین و تحقیر وی. یعنی دوستان! به شما صریح بگویم: مردم دوست ندارند بر آنها تحکم و تعیین تکلیف شود. در این حدیث بیندیش و شیوه نبوی را در برخورد با این صحابی ملاحظه کن: روزی رسول خدا ﷺ خواست عبدالله بن عمر را توجیه نماید تا نماز شب بخواند، لذا از او نخواست و به او چنین نگفت: ای عبدالله! شب بلند شو و نماز بخوان. بلکه نصیحت را در قالب پیشنهاد عرضه نمود و گفت: عبدالله چه انسان خوبی است، کاش شب برای نماز برمیخاست. در روایت دیگری آمده است که فرمود: ای عبدالله! مانند فلانی نباش که شب برای نماز بلند میشد و سپس آن را ترک نمود. بلکه اگر توانستی بهتر است توجه او را طوری به اشتباهش جلب نمایی که او اصلاً احساس نکند. شخصی در محضر عبدالله بن مبارک عطسه زد و الحمدلله نگفت. آنگاه عبدالله گفت: هرگاه کسی عطسه بزند چه دعایی بخواند؟ آن شخص گفت: «الحمدلله». آن وقت عبدالله بن مبارک گفت: «یرحمک الله». شیوه آنحضرت ﷺ نیز اینگونه بود. وقتی از نماز عصر فارغ میشد، یکی یکی به خانههای همسرانش سر میزد و به هرکدام از آنها نزدیک میشد و با آنان صحبت میکرد. روزی به خانه زینب بنت جحش رفت و نزد او عسل بود و رسول خدا ﷺ ع��ل و حلوا را دوست داشتند. لذا از آن شروع به خوردن نمود و با او صحبت میکرد و مدت بیشتری از سایر زنان در نزد وی درنگ نمود. عایشه و حفصه از این بابت به غیرت آمدند و با همدیگر قرار گذاشتند که هرگاه رسول خدا ﷺ نزد هرکدام از آنها برود آن دو بگویند: ما از شما بوی مغافیر احساس میکنیم، مغافیر یک نوشیدنی شیرین شبیه عسل است، اما بوی بدی دارد. رسول خدا ﷺ خیلی پرهیز میکرد از این که از بدن یا دهانشان بوی بد احساس شود؛ چون او با جبرئیل و مردم مناجات میکند. لذا وقتی آنحضرت ﷺ نزد حفصه آمد، حفصه پرسید: چه خوردی؟ گفت: من نزد زینب عسل خوردم، حفصه گفت: من از شما بوی مغافیر احساس میکنم. آنحضرت ﷺ گفت: نه من نزد او عسل خوردم، اما هرگز دوباره نزد او عسل نخواهم خورد. سپس از نزد حفصه برخاست و نزد عایشه رفت. عایشه نیز به او اینگونه گفت. چند روزی گذشت و خداوند تمام این قضیه را برملا ساخت. پس از چند روزی رسول خدا ﷺ یک راز محرمانه را به حفصه گفت و حفصه آن را آشکار نمود. روزی نزد حفصه آمد در حالی که «شفاء دختر عبدالله» نزد او بود و این یک زن صحابی بود که در علم طب مهارت داشت و مردم را معالجه و درمان مینمود. لذا رسول خدا ﷺ خواست توجه حفصه را به اشتباهش به صورت غیر مستقیم جلب نماید، تا بهتر و زیباتر باشد. آنحضرت ﷺ چکار کرد؟ آنگاه رسول خدا ﷺ به «شفاء» گفت: آیا به این «حفصه» «رقیه النمله» را نمیآموزی همچنانکه نوشتن را به او آموختی؟ «رقیه النمله» یک لطیفهای بود که زنان عرب آن را استعمال میکردند و هرکسی که آن را میشنید میدانست که این سخنی است که نفع و زیان ندارد. «رقیه النمله» که در میان آنها مشهور بود این بود که میگفتند: «العروس تحتفل وتختضب وتكتحل وكل شيء تفعل غير أن لا تعصي الرجل» یعنی: «عروس مجلس میگیرد و خودش را میآراید و سرمه میکند و هر کاری میکند غیر از این که از شوهرش نافرمانی نمیکند». آنحضرت ﷺ با این سخن میخواست به صورت کنایه و اشاره حفصه را نکوهش نموده و او را تادیب نماید. به این شکل که «شفاء» این جمله را تکرار نماید: «غيران لا تعصى الرجل» یعنی: غیر از این که از شوهرش نافرمانی نکند. چهقدر این شیوهها در علاج اشتباهات افراد زیبا هستند تا شیرازهی دوستی در دلها به صورت مستحکم و متین باقی بماند و اشتباهات آن را تکان نداده و کثرت نصیحتها و اندرزها آن را مکدر سازد. شخصی از یکی از علما کتابی به عاریت گرفت و پس از چند روزی کتاب را در حالی بازگرداند که بر آن اثر غذا بود گویا بر آن غذا یا انگور گذاشته است. اما صاحب کتاب خاموش شده و چیزی نگفت: پس از چند روز دوباره آن شخص آمد تا کتاب دیگری را به عاریت بگیرد. آن عالم کتاب را داخل یک سینی گذاشت و به او داد! آن شخص گفت: من از شما کتاب خواستم، سینی را چکار کنم؟! گفت: کتاب به خاطر این که آن را بخوانی و سینی به خاطر این که غذایت را در آن بگذاری؛ او کتاب را برداشت و رفت؛ زیرا پیام را دریافت نمود. به همین صورت شخصی شبانه به خانهاش میآمد و پیراهنش را از تن بیرن میآورد و بر جا لباسی آویزان میکرد و میخوابید. آنگاه همسرش میآمد و کیف پولش را باز میکرد و از کیف مقداری پول برمیداشت. وقتی صبح مرد از خواب بیدار میشد و به کارش میرفت و نیاز داشت تا با سوپرمارکت محل یا غیره تسویه حساب کند پولی در جیبش نمیدید. در این هنگام مرد تعجب نموده و با خود میگفت: پولها کجا شدند؟! لذا همسرش را تعقیب نمود تا این که به اصل قضیه پی ببرد. از این جهت روزی خرچنگی در جیبش گذاشته و به خانهاش بازگشت و طبق معمول پیراهنش را از تن کشید و خودش را به خواب زد و در حالی که مواظب پیراهنش بود شروع به خروپفکردن نمود. همسرش نیز طبق عادت همیشگی آمد تا مقداری پول بردارد! بنابراین، آهسته آهسته به طرف پیراهن آمد و با آرامش تمام دستش را در جیب فرو برد تا این که خرچنگ را لمس نمود، و ناگهان خرچنگ حرکت نمود، زنش فریاد برآورد: آه دستم! در این هنگام شوهرش چشمانش را باز کرد و گفت: آه جیبم. کاش ما در تعامل به همهی انسانها اینگونه اسلوبی را برمیگزیدیم، با فرزندانمان و همچنین با طلاب و دانشآموزانمان وقتی مرتکب خطایی میشدند. مادرِ دوستم «نایف» زنی بسیار نیک و صالح است و هرگز راضی نمیشود که در منزل تصویر باشد؛ زیرا در خانهای که سگ و تصویر باشد فرشتگان داخل نمیشوند. مادرش دختر کوچکی دارد که جز عروسک، اسباب بازیهای مختلف گوناگونی داشت، چون مادرش به او اجازه نمیداد که برای خودش عروسک خریداری نماید. خالهاش به او عروسکی هدیه نمود و گفت: در اتاقت بازی کن و مواظب باش مادرت آن را نبیند. پس از دو روز مادرش متوجه شد، لذا تصمیم گرفت تا با یک شیوهی مناسبی او را نصیحت و اندرز کند. سر سفره غذا نشستند. مادر «نایف» گفت: بچهها! مدت دو روز است که من احساس میکنم خانهیمان از فرشتگان خالی شده است! نمیدانم چرا فرشتگان از خانه بیرون رفتند. «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ». دختر کوچک که به سخنان مادرش گوش میداد، خاموش بود. پس از صرف غذا دخترک به اتاقش رفت، دید که در جلوش اسباب بازیهای گوناگونی گذاشته شده و عروسک نیز در میان آنهاست. آن را برداشت و نزد مادرش آورد و گفت: مامان! این فرشتهها را بیرون رانده است، هرچه میخواهی با این بکن. پس این چه اسلوب و شیوهی زیبایی است که هرکدام از ما اصلاحکننده و خیرخواه اشتباهات مردم باشیم و در عین حال بر آنان خفیف النفس بوده بدون این که آنها را به ستوه درآورده و ملالانگیز باشیم. منظورم این است که منصوح (کسی که مورد نصیحت قرار گرفته است) را بگذاریم تا عرق چهرهاش را حفظ نماید؛ زیرا میتوان عسل را خورد ب��ون این که کندو را شکست. چنان وی را نصیحت نکنید که انگار با عملکردش مرتکب کفر شده است. بلکه نسبت به او حسن ظن داشته باش و چنین فکر کن که او به صورت اشتباهی و بدون قصد و یا ندانسته مرتکب اشتباه شده است. در آغاز اسلام شراب هنوز حرام نشده بود و به تدریج در مراحل مختلفی حرمت آن نازل گردید. در مرحله نخست خداوند، شراب را برای آنان مبغوض جلوه داده و تحریم آن را به صورت قطع اعلام ننموده فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ [البقرة: ٢١٩]. یعنی: «ای محمد! در باره حکم شراب و قمار از تو سؤال میکنند؟ بگو: در مصرف شراب و پرداختن قمار زیان و گناهی بزرگ و سودی ناچیز مقرر است». باز در مرحله دوم نوشیدن آن را به هنگام نزدیکی وقت نماز تحریم نموده و فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: ٤٣]. «ای مؤمنان! در حالت مستی نماز نخوانید؛ (چون در چنین حالتی خشوع و خضوع فراهم نمیشود تا این که به خود آمده) و آنچه میگویید بفهمید». در این هنگام انسان به علت مشغولشدن به نمازها و پی در پیآمدن اوقات نماز، وقتی برای نوشیدن شراب نمییافت. آنگاه در مرحله نهایی خداوند فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: ٩٠]. «ای مؤمنان! همانا شراب و قمار و بتهای نصبشده و تیرهای گروبندی کثیف و نجساند و از اعمال شیطانی هستند (که آنها را برایتان آراسته نموده است) پس از آن اجتناب نمایید تا به پاداش و ثواب بزرگی نایل آیید». لذا هرکسی که شراب مینوشید از آن دست کشید و باز آمد. مگر کسانی که خارج از مدینه بودند و از تحریم قطعی آن خبر نداشتند. روزی صحابی جلیل القدر حضرت «عامر بن ربیعه» از سفر بازگشته بود و به رسول خدا، یک کوزه پر از شراب، هدیه نمود. گاهی مردم به رسول خدا ﷺ هدایایی تقدیم میکردند، نه به این خاطر که آنها را خودش استفاده نماید، بلکه به دیگران هدیه نماید و یا بفروشد. از این جهت برخی به ایشان طلا یا ابریشم هدیه میکردند. آنحضرت ﷺ آنها را نمیپوشید، بلکه آنها را به همسرانش و یا افراد دیگر هدیه میکرد. از این رو رسول خدا ﷺ از روی تعجب به جام شراب نظر انداخت و به سوی «عامر بن ربیعه» نگاه کرد و گفت: مگر تو خبر نداری که شراب حرام شده است؟ عامر گفت: مگر حرام شده؟ نه، نه یا رسول الله من خبر نداشتم. آنحضرت ﷺ فرمود: آری، شراب حرام شده است. آنگاه عامر شراب را برداشت. برخی به صورت پنهانی به او گفتند: آنها را بفروش. آنگاه رسول خدا ﷺ از این ماجرا باخبر گردید فرمود: خیر؛ زیرا هرگاه خداوند چیزی را حرام نماید، پولش را نیز حرام مینماید. لذا عامر آنها را برداشته و به زمین ریخت [٨٢]. خیلی برحذر باش از این که به هنگام نصیحت دیگران از خودت تعریف نمایی، لذا خودت را بالا ببری و شخصی را که نصیحت میکنی به زمین بزنی. هیچکسی به این راضی نخواهد شد. مثلاً برخی پدران وقتی فرزندانشان را نصیحت میکنند، شروع به ذکر فضایل و بزرگواریهای خویش مینمایند، من چنین و چنان بودم و چه بسا که پسر از گذشته پدرش خبر دارد!! اگر نیاز شد تا در وقت نصیحت، مثالی ذکر نمایی، کوشش کن از خودت مثال نزن و در آن به جوانمردیها و بزرگمنشیهای خودت اشاره نکن، بلکه از دیگری مثال بزن تا شخصی که او را نصیحت میکنی احساس نکند که او را تحقیر میکنی و از خودت تعریف میکنی. [٨٢] طبرانی با سند صحیح. با دوستان تان شریک سازید ممنون لطف شما و صفحه مارا نیز لایک کنید موفق باشید .
0 notes