. برای بی وفایی مثل تو عاشق فراوان است... . . . #علی_مقیمی . . #دلبستگی #بی_وفا #غم #اشعارناب #جمله_سنگین #غزل #تک_بیت #شاه_بیت #مصرع #بیت_ناب #شعر #مشاعره #وفاداری #نامردی (at عشق آباد) https://www.instagram.com/p/CkS1Wowq6Wd/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
(8/54) “There’s only one way for love to begin in a traditional society. With the eyes. At the dinner table Mitra disagreed with everything I said. If I said ‘red,’ she said ‘green.’ If I said ‘spice,’ she said ‘sweet.’ But there was something between us. I could see it in the eyes. It was like glancing at a beautiful mountain from afar. The mountain hasn’t been experienced yet. Its cliffs have not been climbed. Its flowers have not been picked. But you are drawn to its beauty, even at a distance. On her fifteenth birthday I got her flowers. It was winter. There weren’t many flowers during winter. So I went to an Armenian flower shop and got fifteen white carnations, with one red in the center. I was shy with my words, so I wrote her a long letter. I told her the story of the female knight Gordafarid, one of the bravest champions in all of Shahnameh. Gordafarid was a master of archery. No bird could escape her arrows. And she was beautiful: her face glowed like the moon. Her waist was cypress-shaped. Her hair was worthy of a crown. I told Mitra: ‘She’s just like you. Together we can do great things for Iran!’ Mitra hid the letter from her father. One night over dinner I told him about my plans to become king. I told him that I would use my voice, and speak about 𝘋𝘢𝘢𝘥. Justice. He said: ‘This boy is delusional! He’s living in a thousand-year-old book!’ He told me that Iran was a constitutional monarchy. And unless I planned to lead a coup, the highest I could rise was Prime Minister. He said that Iranians were too worried about survival to care about ideals. So if I wanted to be Prime Minister, I’d need to put away childish ideas and learn about the real world. A few weeks later I joined a club of students at my school who met each week to discuss politics. It was the youth chapter of a new party called the Pan-Iranist Party. The leader of the club was a medical student from the University of Tehran. His name was Dr. Mohammadreza Ameli Tehrani. But everyone called him by his nickname: The Siren.”
در جامعهی سنتی تنها یک راه برای ابراز دلبستگی هست. آن هم راه نگاه. سر میز شام میترا با هر آنچه میگفتم مخالفت میکرد. میگفتم سرخ، می گفت سبز. میگفتم تند، می گفت شیرین. ولی حسی میان ما در حال شکفتن بود. میتوانستم در دیدگانش ببینم. مانند تماشای کوهی در دوردست. کوهی که هنوز آزموده و پیموده نشده است. صخرههایش هنوز پیموده و گلهایش هنوز چیده نشدهاند. ولی میشد از دور پیوندی گیرا را احساس کرد. در پانزدهمین زادروز میترا به او دسته گلی هدیه کردم. زمستان بود و در زمستان گلهای زیادی یافت نمیشد. به یک گلفروشی ارمنی رفتم و پانزده گل میخک سفید و یک میخک سرخ در میانشان، خریدم. از سخن گفتن خجالت میکشیدم. از این رو نامهی بلندی برایش نوشتم. داستان زن پهلوانی را به نام گردآفرید برایش بازگفتم. گردآفرید از دلیرترین پهلوانان شاهنامه است. تیرانداز چیرهدستیست. هیچ پرندهای را یارای رهایی از تیرش نیست. زیباست: رخسارش چون خورشید درخشان، سر و گیسوانش شایسته و درخور تاج. رها شد ز بند زره موی او / درخشان چو خورشید شد روی او / بدانست سهراب کاو دختر است / سر و موی او از در افسر است. به میترا گفتم: «به راستی که مانند توست! همگام با هم میتوانیم کارهای ارزشمندی برای ایران انجام دهیم.» میترا نامه را از پدرش پنهان کرد. شبهنگام آرزویم را برای شاه شدن با پدر میترا در میان گذاشتم. به او گفتم که سخنانم، صدای دادخواهی همهی ایرانیان خواهد بود. گفت: «این پسر رؤیاییست! او در کتابی هزارساله زندگی میکند!» به من گفت مگر آنکه نقشهای برای کودتا داشته باشم وگرنه بالاترین جایگاهی که میتوانم به آن دست یابم نخست وزیریست. و ایرانیان بیش از آنکه در اندیشهی آرمان باشند، نگران زنده ماندنند. چنانچه بخواهم نخستوزیر شوم، باید خیالهای کودکانه را کنار بگذارم و به دنیای راست��ن بیندیشم. چند هفته پس از آن دیدار، به گروهی از دانش آموزان دبیرستان که گردهمایی سیاسی هفتگی داشتند پیوستم. این گروه شاخهی جوانان حزب نوپایی بود که پانایرانیست خوانده میشد. رهبر گروه، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود. نامش محمدرضا عاملی تهرانی. ولی همه او را با نام مستعارش صدا میزدند: آژیر
176 notes
·
View notes
نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن مازیار فلاحی , notdoni , نت های ویولن مازیار فلاحی , نت های ویولن , ویولن , مازیار فلاحی , نت مازیار فلاحی , نت های مازیار فلاحی , نت های رضا سامیر , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
پیش نمایش نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
دانلود نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
خرید نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
جهت خرید نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی روی لینک زیر کلیک کنید
نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
نت ویولن مجنون لیلی از مازیار فلاحی
تنظیم جهت اجرا با ویولن
این نت توسط رضا سامیر نت نویسی و اجرا گردیده است
جهت مشاهده نت آهنگ مجنون لیلی برای ساز های دیگر از طریق لینک های زیر اقدام نمایید
🔗 نت پیانو مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت کیبورد مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت گیتار مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت ویولن مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت فلوت مجنون لیلی از مازیار فلاحی
متن اهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
کنار سیب و رازقی/نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی/بی خبراز دلبستگی، عاشقم
ابر شدم صداشدی/شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی/عشق شدم تو غم شدی
لیلای من دریای من/اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو/گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو/گمگشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر/در کوچه های دربه در
مست و پریشون وخراب/هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت/اروم بگیرد در دلت
کنار هر ستاره ای/نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی/ بی خبر از دلدادگی،عاشقم
ماه شدم ابرشدی/اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی/قصه شدم خواب شدی
لیلای من دریای من/اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو/گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو/گمگشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر/در کوچه های دربه در
مست و پریشون و خراب/هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت/اروم بگیرد در دلت
نت ویولن آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
کلمات کلیدی : نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن مازیار فلاحی , notdoni , نت های ویولن مازیار فلاحی , نت های ویولن , ویولن , مازیار فلاحی , نت مازیار فلاحی , نت های مازیار فلاحی , نت های رضا سامیر , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
0 notes
تا ابد حرکتی جرعهرود
با خود میگویم، از رویا که بیشتر دوستش نداری؟ دیگر دوست داشتن معنا و مفاهیم آن عشق تا ابد مولانایی یا ژن ِ خبیث نچشیدن رابطه ی آزاد زیر یوغ ِ هیولاهای اسلامی را ندارد. دوست داشتن، یعنی به حد نیاز و متمدنانه و در اِشل اروپایی به هم کمک کردن و تا به جایی رسیدن: هر کس به اندازهی نیاز هایش به تو نزدیک میشود. با اینحال، آگنیژکا دختر بدی نیست و خوب میدانم همه به خوبی ِ حال من و یادگرفتن بوده است... با این حال عشقی که طوطی میدمد، یک سوی بزرگی دارد که هیچکس فراموشی آن طوطی نکند. طوطی ای که در جهان فقط یک نام و نشان و هیاهو دارد، و آن را نظیری برای یاد دادن نیست.
یادم اکنون به جفت های پیری است که بعد از عمری میان سالی شبیه به هم می شوند و چهره هایشان و اخم هایشان در گره های هم فرو می رود، حالت هایشان چنان شکل صورتشان را شبیه به هم خورد و خمیر می کند که دیگر انگار فرقی بین این دو موجود از لحاظ ژنتیک نبوده است. رشد اتفاق میفتد و زیبایی جوانه می زند. پیری سنگ می لاخاند و سختی ها و آسانی ها شبیه به یکدیگر در پیری و تندی و تیزی خود می روند. چنان که در عکسی از پدر و مادر خویش، آن دو شمایل پیر را خوب می شناسم و در دل دوست می دارم.
رابطه ها، دوستی ها، دل شکستگی ها، همه و همه، دیگر کودک نیستم که بخواهم بدون اینکه ماه ها به کسی نگاه کنم، اندکی به ان دل بدوزم. همانطور که در شیش ماه گذشته فقط در ماه های اخر کمی دلبستگی وجود داشت که آن هم با حرف های آن شب همه باد ِ هوا شد که نشان خوبی است، اما درد بزرگی قلبم را نگرفت که بخواهم گریه و زاری راه بیندازم و دوباره به پدر و مادرم تلفن کنم و غرق دلگویی شوم... این ها همه اش فریب است و تجربه و زندگی این است. و این به معنای "این" در قامت نقل قول.
از پیچیدگی ها گذشتم و با هوش و توانایی حماقت های اطرافم را میبینم. هیچ مفری وجود ندارد که در قبال تجربه هایی که بدست میاورم مرا به گذشته و قهقرا ببرد. حسودان بدگهر و عنودان بدذات هنوز در طلب یک جرعه آب خوش از گلویم پایین نرفتن هستند. به تقویت خود ادامه می دهم و این راه ِ زندگی را با تمام پیچش داستان گویی پررازی و پرطمطراق و امضای اصیلی که در چشمه دارم، پیش می برم
0 notes
#ایرانگرایی و پادشاهیخواهی با بنیانی همسان در یک مسیر ورجاوند و در پیوندی تاریخی ، هردو با آرمانی یکسان اند .
امروز ، بازپس گیری ایران و فردا ، بازگشت شکوه و سرفرازی و رسیدن به حقیقت ایران .
اصولا نمیتوان یک پادشاهیخواه بود و به ایران مهر نورزید و یا خود را #ایرانگرا بخوانیم و مثلا بدنبال #جمهوری برویم یا #دمکراسی را تنها راه نجات بدانیم !
تلاش برای بازگشت #پادشاهی بدون ایرانگرایی ، بی گمان تلاشی پوچ و بی ثمر است .
از نگر تاریخی ، پادشاهیخواهی ایرانشهری ، هیچگونه پیوندی با اصول و مبانی وارداتی و غربی ندارد ، بلکه در پارادخشی ناهمسو با آن نیز هست پس چنگ اندازی و دلبستگی به این اصول در مسیر مبارزه ، به بیراهه رفتن و زمان کشی است .
برای پیروزی بر اهریمن ، بایست مسیر ایرانگرایی را در پیش گرفت ، این تنها خواسته و آرمان تاریخی همه ما ایرانیان می بایست باشد .
دل جهان است ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
0 notes
داشتن فرزند لذت است یا وظیفه؟ در جواب به این سوال می شود گفت که داشتن فرزند یکی از موضوعات مهم و اساسی در زندگی انسان ها است که نه تنها زندگی خود فرد را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه میتواند به شدت روی جامعه و جهان نیز اثرگذار باشد. این موضوع به دلیل ماهیت ژنتیکی و اجتماعی انسان و همچنین نقش ارزنده و ویژهای که فرزندان در زندگی پدر و مادرها دارند، مورد توجه فراوانی قرار گرفته است.
در طول تاریخ دیدگاهها و نگرشها نسبت به داشتن فرزندان تغییر کرده. در برخی از جوامع و فرهنگها، داشتن فرزند یک وظیفه اجتماعی و فرمان الهی است. برخی معتقدند که داشتن فرزند مسئولیت و التزاماتی را بر دوش افراد میاندازد که باید به درستی پرورش، تربیت و مراقبت از آنها بپردازند.
از سوی دیگر داشتن فرزند به عنوان یک لذت و شادمانی هم در نظر گرفته میشود. برخی افراد از نگاه مثبت به این موضوع نگاه میکنند و فرزندان را منبع شادی و خوشبختی در زندگیشان میدانند. این نگاه، معمولاً احساس محبت و عشق والدین به فرزندانشان را تقویت میکند و یک ارتباط عاطفی قوی بین والدین و فرزندان خلق میکند.
امروزه با تغییر نگاه جامعه به نقش زنان و مردان، بهویژه در جوانترین نسلها، تمایل به تعداد کمتر فرزندان به دلیل مسئولیتها و نگرشهای متفاوت به زندگی رخ داده است. این تغییرات نگرشی باعث شده تا بسیاری از افراد بیشتر به انتخاب داشتن یا نداشتن فرزند اهمیت دهند و موضوعاتی مانند کار و شغل، آزادی فردی، حریم خصوصی و حتی مشکلات زیستمحیطی در انتخاب خود دخیل شوند.
ارتباط عاطفی با فرزندان
ارتباط عاطفی با فرزندان یکی از لذتهای عمیق زندگی والدین است که ممکن است تجربه بینظیری برای آنها باشد. این ارتباط یک پیوند عمیق و محکم بین والدین و فرزندانشان ایجاد میکند.
لحظات پر از عشق و احساسات خوبی که والدین با فرزندانشان تجربه میکنند، میتواند به عنوان یک مصداق از احساس پذیرش و دلبستگی به یکدیگر دیده شود. این احساسات عاطفی نه تنها به فرزندان منتقل میشود بلکه باعث میشود که والدین نیز از لحظات خاص و شیرینی که با فرزندانشان سپری میکنند، لذت ببرند.
تجربه رشد و توسعه فرزندان
زندگی والدین پر از تجربیات گوناگون است که از روز اول زندگی فرزندان شروع میشود. هر مرحله از رشد فرزند، فرصتی است برای والدین تا از نزدیک شاهد تغییرات و تحولات او باشند و با همین شاهد بودن، ارتباط و ارزشمندی که بین والدین و فرزندانشان ایجاد میشود، تقویت میشود.
والدین در این مسیر ممکن است با تحمل مسئولیتها و انجام وظایف مختلف مواجه شوند که از جمله آنها میتوان به پرورش، تربیت و ارتقاء فرزندان اشاره کرد. اما این فرآیند، موجب ایجاد احساس رضایت و خرسندی در والدین میشود، زیرا شاهد بهبود و ترقی فرزندان خود هستند که از زحماتشان جبرانی قابلتوجهی میشود.
انگیزه برای بهبود فردی فرزند
داشتن فرزند بهعنوان یک نقطه تحولآفرین در زندگی والدین، به انگیزه و انرژی برای بهبود فردی والدین تبدیل میشود. این انگیزه برای بهتر شدن و ارتقاء بهترین نسخه از خود بودن، به والدین شجاعت و انگیزه میدهد تا نمونهی مثبت و الهامبخشی برای فرزندان خود باشند.
وقتی که والدین فرزند دارند، مسئولیتها و وظایف از آنها میخواهد که نقش مثبتی در زندگی خانواده و فرزندان خود بازی کنند. این وظایف شامل تربیت، آموزش، پشتیبانی، و تامین نیازهای جسمی و روحی فرزندان است. این مسئولیتها باعث میشود والدین به جهت بهتر کردن خود و رسیدن به بهترین شکل ممکن در زندگی، تلاش بیشتری کنند.
والدین بهواسطهی انگیزه برای تبدیل شدن به نمونهی مثبت برای فرزندان خود، به تعهد خود در بهبود فردی پایبندتر میشوند. آنها ممکن است به تلاش بیشتری در بهبود مهارتها و دانش خود بپردازند تا بتوانند بهترین الگوی رفتاری برای فرزندانشان باشند. این تلاشها در ایجاد محیطی سالم و پویا برای رشد و توسعه فرزندان تأثیرگذار است.
تقویت ارتباط خانوادگی
داشتن فرزند یکی از مهمترین عوامل تقویت ارتباط خانوادگی است. وقتی یک فرزند به خانواده اضافه میشود، این تغییر باعث میشود که اعضای خانواده نسبت به یکدیگر ارتباط محکمتر و نزدیکتری برقرار کنند. این ارتباط نهتنها شامل والدین است، بلکه بین فرزند و بقیه اعضای خانواده نیز بیشتر میشود و تأثیرات ارتباطی عمیقی را بر روابط خانوادگی به ارمغان میآورد.
روانشناسی خانوادگی و فرزندان
روانشناسی خانواده یک رشته تخصصی در علوم روانشناختی است که به مطالعه روابط و تعاملات افراد درون خانواده و تأثیر آنها بر رفتارها، احساسات و روانشناختی اعضای خانواده میپردازد. این رشته به بررسی دینامیکها و الگوهای ارتباطی میان وا
لدین، فرزندان و دیگر اعضای خانواده میپردازد و کمک میکند تا فهم عمیقتری از فرآیندهای تحولی خانواده بهدست آید. هدف اصلی روانشناسی خانواده، ارتقاء روابط خانوادگی، حل مسائل و تعارضات خانوادهای و ایجاد بهبود در کیفیت زندگی افراد خانواده است. از جمله مسائلی که در این حوزه مورد مطالعه قرار میگیرد، ازدواج، طلاق، پرورش فرزندان، نقش جنسیتی، اندازهگیری رضایت خانوادگی و سبکهای تربیتی والدین میباشد. روانشناسی خانواده با تأکید بر ارتباطات انسانی و تأثیر آنها در فرایندهای خانوادگی، به بهبود و توسعهی سلامت روانی خانوادهها کمک میکند.
ارزش اجتماعی و تربیتی
فرزندان به عنوان نسل آینده، ارزش اجتماعی و تربیتی بسیاری دارند که نهتنها به والدین بلکه به جامعه و جهان نیز کمک میکنند. این ارزشها و تأثیرات مثبتی که فرزندان در جامعه دارند، نتیجهی تربیت و مراقبتهایی است که والدین به آنها ارائه میدهند.
یکی از ارزشهای اجتماعی و تربیتی فرزندان، ایجاد مهارتها و ارتقاء دانش آنها است. والدین با تأمین شرایط آموزشی و تحصیلی مناسب برای فرزندان خود، به آنها اجازه میدهند تا به بهترین شکل ممکن در مسیر تحصیلی و حرفهای پیش بروند و مهارتهای لازم برای توانمندی در جامعه و بازار کار را کسب کنند. این ارتقاء دانش و مهارتها، به فرزندان انگیزه میدهد تا به عنوان افراد مستقل و خلاق در جامعه فعالیت کنند و به بهبود آن کمک کنند.
ارزش دیگری که فرزندان به جامعه و جهان میآورند، توانایی های اجتماعی و اختلاط با دیگران است. همراهی با فرزندان و برقراری روابط اجتماعی والدین با دیگر والدین و خانوادهها، به فرزندان امکان میدهد تا تجربههای مثبتی در محیطهای اجتماعی به دست آورند و مهارتهای ارتباطی و تعاملی خود را تقویت کنند. این تواناییها به فرزندان امکان میدهد تا به عنوان اعضای سازنده و همکاران موثر در جامعه فعالیت کنند و به ایجاد همبستگی و همدلی در جامعه کمک کنند.
فرزندان با داشتن ارتباط نزدیک و عاطفی با والدین، ارزش تعهد و مسئولیت را به آنها آموزش میدهند. والدین با تجربه مراقبت از فرزندانشان، نیازمند تصمیمگیریهای مهم و تعهد به مسئولیتهای خود هستند. این تعهد به مراقبت از فرزندان و اجرای نقش وظیفهشان به بهبود تواناییهای مدیریتی و مسئولیتپذیریشان کمک میکند که در جامعه و محیطهای کاری، به عنوان افراد مسئول و انگیزهدهنده بهرهمند شوند.
فرزندان به عنوان نسل آینده دارای ارزش اجتماعی و تربیتی بالایی هستند که بهواسطهی آن والدین میتوانند به بهبود جامعه و جهان کمک کنند. ایجاد مهارتها و دانش، تواناییهای اجتماعی و اختلاط با دیگران، ارزش تعهد و مسئولیتپذیری و تواناییهای خلاقانه فرزندان، به والدین این امکان را میدهد تا به عنوان الگویی مثبت در جامعه، تحولات اجتماعی مثبت را رقم بزنند و به بهبود شرایط جامعه کمک کنند. این تجربهی فراگیر و ارزشمند برای والدین، بیشک باعث احساس رضایت و خوشحالی از تجربهی بودن بهعنوان والدین میشود.
0 notes
خاموش
بیشتر از سه ساعت گذشته بود اما آبِ توی کتری به جوش نیامدهبود. دیگر فضای خانه کلافهاش کردهبود. درب بالکن را باز کرد و به کوچه نگاهی انداخت. هوا برای پیادهرفتن زیادی گرم و آفتابی بود. لباسهایش را پوشید و بدون اینکه دستی به سر و وضعش بکشد از خانه خارج شد و به طرف پارکینگ ساختمان رفت. ماشین او تنها ماشین مانده در پارکینگ بود. کمی از ظهر جمعه گذشتهبود اما خیابان خلوتتر از یک روز تعطیل معمولی به نظر میآمد. دیشب قبل از خواب با وحید قرار گذاشتهبود. یک خورهی وسایل الکترونیک آنتیک و عتیقههای فنی. از چهارراه پارکوی که میگذشت کانگورویی پرید جلوی ماشین، پایش را محکم روی ترمز کوبید. با چشمانش کانگورو را دنبال کرد که پیادهرو را به سمت تجریش رو به بالا میرفت. یکٌهخورده میخواست به خودش بقبولاند که سگی را دارد شبیه به کانگورو میبیند. اما بیحوصلهتر از آن بود که برای تشخیص سگ از موجودی شبیه به کانگورو زیاد وقت بگذارد. به راهش ادامه داد تا زودتر به مغازهای که وحید درآن مشغول بود برسد، جایی حوالی ناصر خسرو. بعد از چندین دیدار با او در آن مغازه هنوز برایش معلوم نشدهبود وحید شاگرد مغازهدار است یا شریکش. قرار بود با وحید دربارهی چند لنز قدیمی کلکسیونی و آخرین کشفیات خنزرپنزری او اختلاط کند و با راهنماییهای صادقانهی او چند اکسسوار به درد بخورِ از آب گذشتهی ارزشمند اما فراموش شده صید کند.
در راه داشت به رنگ و روی مسحورکنندهی عکسهای قدیمی فکر میکرد. به این که چندین سال پیش برای ثبت وقایع از وسایلی استفاده میشد که خروجی تصویری آنها با آب و رنگ خاصی روی نگاتیو مینشست و این که بخش عمدهی حافظهی ثبت شدهی دیداری ما از گذشته خیلی به بضاعت فنیِ وسایل ثبت و ضبط تصویر در گذشته بستگی دارد. عکس سی سال پیش اتمسفری به ما القا میکند که نه فقط حاصل آب و هوا و پوشش و معماری آن سال که بیشتر محصول عجز و ناتوانی فنی و فقر تکنیکی انسان در ثبت واقعیت در آن زمان است. به خودش نهیب میزد این ولع به کارگیری لنزهای قدیمی برای عکاسی که به جانش افتاده بیشتر یک خودنمایی سانتیمانتال برای ارائهی یک فضای اولدفشن قلابیست تا یک تجربهگرایی صرف از سرعلاقه و دلبستگی یا یک ماجراجویی ذهنی.
به میدان فاطمی که رسید چشمش به بیلبورد تبلیغاتی کنسرت شهر خاموش کیهان کلهر افتاد. با خودش گفت چه کنسرت با مسمایی. این شهر امروز واقعن خاموش است. تا اینجای مسیر به جز کلاغ و گربه و چیزی شبیه به کانگورو، موجود زندهی دیگری ندیدهبود. چند روز قبل خبر اجرای کنسرت را خواندهبود. کنسرتی که یک ماه پیش تمام بلیتهایش در عرض چند دقیقه به فروش رسیدهبود و میدانست دختری که دوست داشت روزی ملاقات کند امشب به تماشای این کنسرت میرود. شب قبل این موضوع را وقتی داشت فیسبوک او را چک میکرد متوجه شدهبود. با خودش گفت میشد من هم جوری بلیت کنسرت را از بازار سیاه تهیه کنم تا امشب در سالن حضور داشتهباشم تا حداقل او را از دور ببیند، یا اینکه دیداری به ظاهر اتفاقی رقم بزند. مدت زیادی از آشنایی مجازیشان میگذشت و او مطمئن شدهبود که این جربزه و مهارت را در خود نمیبیند که قراری ساده با او بگذارد. فرصتهای زیادی را بابت این محتاط بودن جنونآمیزش از دست دادهبود.
ماشین را زد کنار تا از کیوسک روزنامهفروشی سیگار بگیرد. کیوسک باز بود اما کسی درون و اطراف آن پیدا نبود. اینکه آدمی تا آن لحظه در شهر ندیدهبود برایش جدی شد اما همچنان احساس ترس و اضطرابی به او دست نمیداد. حالا مدت مدیدی بود که دیگر اتفاقی در خیابانهای شهر او را نمیترساند. آنقدر غرق در منویات درونی و دالانهای ذهنیاش شدهبود که هیچ اتفاقی بیرون از این چارچوب فکری او را تکان نمیداد. اگر سفینهای وسط میدان فرود میآمد و چند آدمفضایی هم از آن خارج میشدند و شروع به کشتار مردم میکردند، او همچنان به قدم زدنش در پیادهرو ادامهمیداد.
دستش را دراز کرد و یک بسته سیگاراز پیشخوان کیوسک برداشت و پولش را انداخت همانجا و به ماشین برگشت تا به راهش ادامه دهد. نزدیک ناصر خسرو که رسید به وحید زنگ زد. کمتر میشد او را پشت دخل مغازه گیر آورد. معمولن در اطراف بازار پرسه میزد و در میان بساط دستفروشها به کشف و شهود مشغول بود. تلفنش بوق میخورد اما کسی آن طرف خط جواب نمیداد. کرکرهی تمام مغازهها پایین بود. به وحید پیغام فرستاد:«پس کدوم گوری هستی تو؟»
در شهر پرسه میزد. سکوت قبرستانی شهر بیشتر از آنکه او را بترساند به او آرامش میداد. خورشید پایین رفتهبود و نور کدر و بیجان باقیمانده، کرختیِ هیبتِ مرگآلود عصر جمعه را هاشور و جلا میزد. سر و روی شهر را انگار روی یک نگاتیو تاریخگذشته ثبت و ظاهر کردهبودند. این فضا قطعن برای همچون اویی که به اصالت نگاتیو معتقد است، حامل یک نوع حض بصری بود. نکبتبار اما زیبا. به طرف کافهی همیشگیاش در مرکز شهر رفت. کافه به نظر باز میرسید. با خودش گفت «همهی شهر هم از طاعون بمیرند همیشه چند نفر توی این کافه در حال تمرین و ارائهی آخرین متد آوانگارد مخزنی هستند». وارد کافه شد اما کسی آنجا نبود. در فضای خالی کافه فقط صدای کمانچه میپیچید. میزها تمیز نبودند و انگار همه به طور ناگهانی آنجا را ترک کردهبودند. به طرف میزی که همیشه مینشست رفت. روی میز چشمش به زیرسیگاری افتاد. که چند تهسیگار صورتی درونش خاموش شدهبود و زیرش یک پاکت نامه بود. با شک و تردید پاکت را برداشت و باز کرد. بلیت کنسرت امشب ساعت نه و نیم، ردیف شش صندلی هشت. لبخند تمسخرآمیزی به صورتش ماسید. پاکت را درون جیبش گذاشت و از کافه خارج شد.
هوا دیگر تاریک شدهبود. صندلی ماشین را خوابانده بود و سیگار میکشید. به این فکر میکرد این روز لعنتی فقط به چند زامبی که از ایستگاه مترو بیرون بیایند نیاز دارد تا کامل شود. بلیت کنسرتِ جامانده روی میز او را به شک انداختهبود که این یک بازی دست جمعی بیمزه است. به همهی اتفاقاتی که آن روز افتاده بود فکر میکرد و این احساس که در یک مهلکهی آپوکالیپسی قرار دارد بیشتر هیجانزدهاش میکرد تا اینکه او را نگران و مضطرب کند. فیلمهای اینجوری زیاد دیدهبود و به پایانهای محتمل فکر میکرد. چند وقتی بود که این حس هیجان برای اتفاقات پیشِ رو به سراغش نیامدهبود و حالا از این که ذوق دارد ببیند چند ساعت بعد چه میشود سرخوش بود. بی هیچ نگرانی و دلهره از زندهنماندن. بی هیچ وابستگی و عُلقه به فرد و حال و احوال و روند معمول زندگیاش که تا همین دیروز تجربه میکرد.
با صدای برخورد مهیبی از خواب پرید. انگار چیزی روی سقف ماشین جست و خیز میکرد. تا به خودش آمد از پنجرهی عقب ماشین دید که چیزی ازماشین پایین پرید و به سرعت به سوی تاریکی دور شد. نگاهی به ساعت انداخت. چند دقیقه از نُه و نیم گذشتهبود. بی معطلی به سمت سالن کنسرت حرکت کرد. بدون اینکه احساس خطر کند فقط میخواست زودتر به سالن برسد به همان صندلی که گویا برای او فراهم شدهبود. دوست داشت اینجور فکر کند که این بلیت به صورت اتفاقی روی آن میز جا نماندهبود و نقشه این است که او را به آن سالن کنسرت؛ و دقیقن به همان صندلی لعنتی بکشانند. وقتی درون خیابانی که سالن در آن قرار داشت پیچید ناگهان با ازدحام بزرگی از جمعیت روبرو شد. بدون اینکه به آدمهایی که بعد از چندین ساعت دوباره میدید دقت کند از ماشین پیاده شد و بیتردید به جمعیت زد و سعی کرد به سرعت راهش را به سمت ورودی سالن باز کند. صدایی نمیشنید. برایش اهمیتی هم نداشت چرا از این همه آدم که معمولن باید درهرشرایطی فکشان بجنبد صدایی در نمیآید. فقط آنها را کنار میزد تا به آن صندلی برسد. پرده را کنار زد و وارد سالن شد. سالن تاریک و لبریز از جمعیت بود. روی سِن کیهان کلهر مغروق و سرگشته در حال نواختن بود و صدای کمانچهی مستکنندهاش هر حسی به جز شنوایی را مقهور و بیاثر میکرد. کورمال کورمال خودش را به ردیف 6 رساند از جلوی آدمهایی که مسخ و مدهوش به صحنه خیره شدهبودند گذشت و به صندلی هشت رسید. نفسزنان روی صندلی نشست و سعی کرد تمرکزش را حفظ کند. کیهان کلهر پیشانیاش را روی زانویش گذاشتهبود. در حالی که فقط فرق سرش معلوم بود، مست و جنونآمیز مینواخت گویی که در خود فرو میرفت و تمام روح و جسمش تبدیل به آوای جادویی کمانچهاش میشد. سعی کرد از این صحنهی خیرهکننده چشم بردارد و به اطراف نگاهی بیندازد. به سمت راست خود که نگاه کرد جاخورد. دختری که میخواست ببیند بغل دستش نشستهبود، خیره به جلو. دختر چشم از صحنه برداشت و به او که خشکش زدهبود نگاه کرد. لبخند زد و دستش را روی دست یخزدهی او گذاشت و گفت: «چشماتو ببند، دیگه تموم شد، خاموش شو».
1 note
·
View note
دنیام هرازگاهی سیاه میشد
حالا روزام شده گاهی صبر گاهی تموم لحظات رو همراه هم گذراندن
شنیدن صدات مثه وزیدن باد آرومیه که تو اسمون ابی با ابرای تیکه تیکه سفید میوزه
کلماتت مثه غنچه هایی ان که توی خاک باغچه قلبم سر میزنن و میشکفن.
وقتی بین حرفات مکث داری ، کم کم این غنچه ها باز میشن..
نه نه نرو نرو
تغییر دادن موقعیت یعنی الان از قطع شدن موزیکم و دیدن اسم تو روی اسکرینم قلبم یه تپش جا میندازه
در حالی که قبلا زنگ خوردن گوشیم همش غر و ناله بود.
قلبم خون بیشتری پمپاژ میکنه وقتی با هیجان میگی: سلاام! خوبی فسقلی؟
و من میمونم با تمام حرفایی که باهات داشتم ولی صدات همه اونا رو از یادم میبره.
یذره قلبم مچاله میشه وقتی میشنوم: خب فسقلی من برم..
هیچ وقت دلم نمیخواد باهات خداحافظی کنم ولی همیشه سعی دارم با لحن آروم انجامش بدم
ولی گاهی هم غر میزنم..
انگار هر روزی که میگذره ،من دارم نخی از دلبستگی میبافم
قلابش رو خودم کم کم با احساساتم ساختم
نخ سفیدش از حس و کلمات و صدای تو به وجود میاد
و هر روز گفتگوهای ما، خنده های ما، دلتنگی ما الگویی میشه برای بافتن این نخ.
زمان هایی که احساساتمون فوران کردن ، نخ ،طلایی شده ،زیر نور میدرخشه.
گاهی من از دلتنگی خودم شروع میکنم به بافتن و از خاطراتت ،چهرهت و نوشتههات توی بافتن استفاده میکنم.
اینجور موقعها نخ سختتر بافته میشه چون من دلتنگم ولی زیبا بافته میشه چون یادت، رگه های آبی به نخ اضافه میکنه.
گاهی من شک میکنم که دارم اشتباه میبافم
اینجور وقتا قلاب رو میذارم زمین و برمیگردم و بافت های قبلی رو چک میکنم.
اینجور وقتا تو بدون اینکه نخ بافته شده رو باز کنی ، شاخه گل های ریز سفید میذاری توی بافت نخ و سر من رو نوازش میکنی، قلاب رو میدی دستم ،
لیوان چایی رو میذاری تو دستم ، کنارم میشینی و گره های نخ رو باز میکنی تا من راحتتر ببافم.
بعضی گره ها کورن ، پس من یه تیکه نخ رنگی بهش گره میزنم و با همون گره کور، میبافم.
اینجور وقتا تو منو نگاه میکنی و میخندی.
گاهی تو مدت طولانی نیستی کنارم و من نمیتونم به تنهایی گره های نخ رو باز کنم .پس مجبورم بافتن رو کنار بذارم ، پالت رنگ خاطرات رو همراه قلمموی خواستن بردارم و طرح صورتت رو ،روی بوم ذهنم نقاشی کنم.
منتظر بشینم تا تو بیایی. بیای و هیجان صدات و گرمی خیس دستات باز هم نخ باریکی رو ببافه و تحویل دستان من بده تا بافتن نخ زندگیمون رو از سر بگیرم.
0 notes
فیلم از طریق پنجره من Through My Window 2022 دانلود فیلم از طریق پنجره من Through My Window 2022 : دلبستگی طولانی مدت راکل به همسایه همسایه اش وقتی شروع به ایجاد احساسات نسبت به او می کند، علی رغم مخالفت های خانواده اش، به چیزی بیشتر تبدیل می شود. #فیلم_خارجی #درام #عاشقانه #کمدی ادامه مطلب و دانلود 👇 https://tabdl4.ru/?p=21748 تب دانلود
0 notes
نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
نت دونی , نت کیبورد , نت متوسط کیبورد , نت کیبورد مازیار فلاحی , notdoni , نت های کیبورد مازیار فلاحی , نت های کیبورد , کیبورد , مازیار فلاحی , نت مازیار فلاحی , نت های مازیار فلاحی , نت های رضا سامیر , نت های متوسط کیبورد , نت کیبورد متوسط
پیش نمایش نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
دانلود نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
خرید نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
جهت خرید نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد روی لینک زیر کلیک کنید
نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی به همراه آکورد
نت کیبورد مجنون لیلی از مازیار فلاحی
تنظیم جهت اجرا با کیبورد
این نت توسط رضا سامیر نت نویسی و اجرا گردیده است
جهت مشاهده نت آهنگ مجنون لیلی برای ساز های دیگر از طریق لینک های زیر اقدام نمایید
🔗 نت پیانو مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت کیبورد مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت گیتار مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت ویولن مجنون لیلی از مازیار فلاحی
🔗 نت فلوت مجنون لیلی از مازیار فلاحی
متن اهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
کنار سیب و رازقی/نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی/بی خبراز دلبستگی، عاشقم
ابر شدم صداشدی/شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی/عشق شدم تو غم شدی
لیلای من دریای من/اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو/گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو/گمگشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر/در کوچه های دربه در
مست و پریشون وخراب/هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت/اروم بگیرد در دلت
کنار هر ستاره ای/نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی/ بی خبر از دلدادگی،عاشقم
ماه شدم ابرشدی/اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی/قصه شدم خواب شدی
لیلای من دریای من/اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو/گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو/گمگشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر/در کوچه های دربه در
مست و پریشون و خراب/هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت/اروم بگیرد در دلت
نت کیبورد آهنگ مجنون لیلی از مازیار فلاحی
کلمات کلیدی : نت دونی , نت کیبورد , نت متوسط کیبورد , نت کیبورد مازیار فلاحی , notdoni , نت های کیبورد مازیار فلاحی , نت های کیبورد , کیبورد , مازیار فلاحی , نت مازیار فلاحی , نت های مازیار فلاحی , نت های رضا سامیر , نت های متوسط کیبورد , نت کیبورد متوسط
0 notes
❣ 🔸️در تبیین خاستگاه و منشا تقدس می توانگفت که امر مقدس به دلیل تعالی اش، دارای دو ويژگی است: الف- هيبت (جلال) ب- جذابيت (جمال) جمالش موجب جذابيت است و جلالش موجب هيبت است. چون امر متعالی دارای اين دو ويژگی است موجب برانگيختن دو واکنش به ظاهر ناسازگار در انسان می شود: خوف و رجاء يا خشيت و شوق. ▫️حال هر چه شناخت شما از اين امر متعالی بيشتر باشد و بيشتر کمالات او را بدانيد و معرفت به او داشته باشيد اين حالت خوف و رجاء در انسان بيشتر می شود. وقتی سخن از خوف( ترس) به میان می آید باید توجه داشته باشیم که ترس دو گونه است گاهی از سلطان ظالمی می ترسيم که می توان آن را ترس نفرت آور ناميد. اين ترس بد و مذموم است ولی گاهی ترس، ترسی است همراه با تعظيم، مراد از خشيت همين قسم است که مذموم هم نيست. راغب در مفردات می نويسد: خشيت ترسی آميخته با تعظيم است و اکثراً با علم به چيزی که از آن می ترسند توأم است. و لذا فقط به علما اختصاص يافته. «انما يخشی الله من عباده العلماء» يعنی فقط عالمانند که نسبت به خدا خشيت دارند. ▫️به طور کلی انسان هر چقدر بيشتر به عظمت شخصی عالم باشد به او بيشتر حرمت می نهد و بيشتر نسبت به او شائق می شود. حال وقتی اين حرمت نهادن و جذابيت از حالت عادی بشری خارج می شود، حالت تقدس می گيرد که در مورد خداوند مصداق پيدا می کند. انسان هرچه بيشتر به خداوند عالم شود کمالات او و احاطه او را و اسمای حسنای او را بهتر بشناسد، بيشتر نسبت به او خشيت پيدا می کند و نسبت به او شائق می شود. وقتی کاملاً با خدا آشنا می شود خودش را در مقابل خداوند هيچ می شمارد. می یابد که تمام هستی و وجود او، خداست. او را از رگ گردن به خود نزديک تر می بيند و احساس می کند: «هو معکم اينما کنتم» ؛ «نحن اقرب اليه من حبل الوريد»، «الهی و ربی من لی غيرک». ▫️هر چه فهم انسان از خداون�� عميق تر باشد اين احساس علاقه و دلبستگی (همراه با خشيت) بيشتر می شود. «الهی آن کس که تو را دارد چه ندارد و آن کس که تو را ندارد، چه دارد» 🔸️به اين حالت، قداست (تقدس) گفته می شود. بنابراين امر مقدس امری متعالی است، که دارای هيبت و جدابيت است. و اين هيبت و جذابيت امر مقدس موجب می شود که انسان نسبت به آن خوف و رجاء پيدا کند. #صهبای_خرد #تقدس #عقلانیت #عقلانیت_مقدس #خشیت #هیبت #جذابیت #قداست #خداوند #دلبستگی #خوف #ترس #خوف_و_رجا https://www.instagram.com/p/CO0G1EHB2m4/?utm_medium=tumblr
0 notes
رنگ مو امبره شامپاینی : که بیشتر به ورزش های عاشقانه داده شده است. این نشان می دهد که او در زندگی بسیار موفق خواهد بود، با یک شریک خوب ازدواج می کند، به ثروت ها و افتخارات غیرمنتظره می رسد و پسری خواهد داشت که مرد بزرگی خواهد شد. کشاله ران. در سمت راست کشاله ران نشان دهنده ثروت و افتخار است.
رنگ مو : اما همراه با بیماری است. در کشاله ران چپ، بدون ثروت دچار بیماری خواهید شد. گولت. در آن قسمت از گلو که گولت نامیده می شود، پیش بینی می کند که به نوعی متمایز شوید و ثروتمند شوید. دست خال روی هر دو دست، اگر روی انگشتان دست نباشد، نشان دهنده ثروت، صنعت و انرژی در هر دو جنس است.
رنگ مو امبره شامپاینی
رنگ مو امبره شامپاینی : شما همچنین در فرزندان خود خوش شانس و خوشحال خواهید بود. قلب. بیش از دل، نشان دهنده شرارت، فقر و حالت عجولانه و سرسخت است. ( به پستان مراجعه کنید . ) پاشنه. رفتاری کینه توزانه و بدخواهانه نشان می دهد، اما فردی پرانرژی که ممکن است در کاری که انجام می دهد موفق باشد.
لینک مفید : آمبره
پیشبینی میکند که فردی فعال، پرتلاش، موفقیت در تجارت، ثروت، افتخارات، ازدواج شاد و پسری متمایز باشد. اما اگر118 خال در کنار پیشانی است، نشانه چندان مطلوب نیست، به خصوص اگر در سمت چپ باشد. ( نگاه کنید به ابرو . ) در سمت راست پیشانی یا شقیقه سمت راست، حالتی فعال و پرتلاش نشان می دهد.
رنگ مو امبره شامپاینی : که پشت سرش بسیار درباره او صحبت خواهد شد. هیپ خال روی هر دو لگن نشان میدهد که تمایلی راضی به صنعت دارد، عاشقانه و وفادار به نامزدی، با چرخشی پرهیزگار. موفقیت متوسطی را در زندگی پیشبینی میکند، با فرزندان بسیار، که سختیهای بسیاری را با صلابت فراوان متحمل خواهند شد.
لینک مفید : رنگ موی امبره مسی
و به واسطه صنعت و نبوغ خود به راحتی و رفاه خواهند رسید. زانو. خال روی زانوی چپ حالتی عجولانه و پرشور، چرخش زیادهروی و بیملاحظه را نشان میدهد، بدون تمایل زیادی به صنعت و صداقت. نشان دهنده موفقیت خوب در تعهدات، به ویژه در قراردادها، ازدواج غنی و تک فرزندی است.
رنگ مو امبره شامپاینی : در زانوی راست، خلق و خوی دوست داشتنی، خلقی صادقانه و چرخشی برای لذت های عاشقانه و صنعت را نشان می دهد. پیشگویی موفقیت بزرگ در عشق، و انتخاب یک شریک زناشویی، با اندوه اندک، دوستان زیاد، و فرزندان وظیفه شناس است. پا. خالهای روی هر دو پا، فردی را نشان میدهد.
لینک مفید : مدل رنگ مو امبره برای موهای کوتاه
که بیفکر، بیحوصله، دارای چرخش عاشقانه است، که به زیادهروی و ولخرجی میپردازد. این نشان دهنده مشکلات بسیاری در زندگی است، اما اینکه شما بر همه آنها غلبه خواهید کرد. این نشان می دهد که زندان در سنین پایین برای شما اتفاق می افتد، اما به طور کلی شما خوش شانس تر از موارد دیگر خواهید بود.
رنگ مو امبره شامپاینی : شما با یک فرد موافق ازدواج خواهید کرد که از شما زنده می ماند و از او صاحب چهار فرزند خواهید شد که دو تای آنها در سنین پایین خواهند مرد. لب. خال روی هر دو لب نشان دهنده اشتهای ظریف، حالتی هشیارانه و دلبستگی فراوان به لذت های عشقی، یک نوبت سخت کوش و خیرخواهانه است.
لینک مفید : رنگ موی امبره برای عروس
این نشان می دهد که شخص در کارهایی موفق خواهد بود، به ویژه در امور عشقی - این که شما از وضعیت فعلی خود فراتر می روید و بسیار مورد احترام و احترام قرار می گیرید - تلاش می کنید موقعیتی را به دست آورید که در ابتدا ناموفق خواهید بود. اما پس از آن غالب شوند.
رنگ مو امبره شامپاینی : مونس اگر زنی در اینجا خال داشته باشد، مادر یک نابغه بزرگ می شود یا همسر یک شخصیت برجسته. همچنین نشانه ثروت است. دهان ( به لب مراجعه کنید . ) ناف. در زن نشان دهنده فرزندان زیاد، شوهر خوب و فراوانی کالاهای دنیاست. برای یک مرد این نشانه ای است.
لینک مفید : رنگ مو امبره استخوانی
که او در همه کارهایش خوش شانس خواهد بود، بسیار ثروتمند می شود و پسری خواهد داشت که متمایز خواهد شد. گردن. جلوی گردن نشانه خوبی است. شما به افتخارات و منزلت های غیرمنتظره خواهید رسید یا ثروتمند خواهید شد. در پشت گردن نشان دهنده بدبختی است.
رنگ مو امبره شامپاینی : در دو طرف گردن، پیشبینی میکند که شرور یا نزاع میشوید. و اگر در سمت راست، پشت گوش، نشانه آن است که آویزان می شوی. نوک پستان. در زن نشانه آن است که فرزندی خواهد داشت که در جهان مشهور و ممتاز خواهد شد.
لینک مفید : انواع رنگ مو امبره و سامبره
در مرد نشان می دهد که او به زنان علاقه مند است و بیشتر عمر خود را به عشق ورزیدن می گذراند و از تجارت صحیح خود غفلت می کند.
رنگ مو امبره شامپاینی : بینی خالهای روی هر قسمت از بینی، حالتی عجولانه و پرشور را نشان میدهند،
به لذتهای عاشقانه علاقهمندند، به نامزدی وفادارند، در دوستی صریح، باز و صمیمانه، شجاع و صادق، اما بسیار متکبر، و بیشتر مشروب میشوند. این نشان دهنده موفقیت بزرگ در زندگی و روابط عاشقانه است.
لینک مفید : ترکیب رنگ مو امبره دخترانه
این که ثروتمند شوید، خوب ازدواج کنید، فرزندان خوبی داشته باشید و مورد احترام همسایگان و آشنایان خود قرار بگیرید - این که خیلی سفر خواهید کرد، به ویژه با آب. سوراخ بینی داخل سوراخ بینی نشان می دهد که شما پرانرژی و پشتکار خواهید بود و در دنیا از وضعیت خوبی برخوردار خواهید بود.
رنگ مو امبره شامپاینی : که وقتی ازدواج کردی زن یا شوهر خوبی خواهی داشت. اعضای خصوصی خالهای روی این قسمتها روحیه سخاوتمندانه، باز و صادقانه را نشان میدهند، به شدت متمایل به شجاعت، و شادیهای زهره، به هوشیاری و شجاعت بیهراس. حاکی از موفقیت بزرگ در قسمت آخر زندگی است.
لینک مفید : رنگ موی امبره چه رنگی است
اما بدبختی های بسیار و شدید در قسمت اول، که با صلابت تحمل خواهد شد. همچنین یک ازدواج شاد و فرزندان خوب را پیشبینی میکند که شاد خواهند بود، به خوبی رشد میکنند، و ثروتمند و قابل احترام میشوند: در انسان نشان میدهد که او فرزندان طبیعی خواهد داشت، که در زندگی چهره بزرگی خواهند داشت.
رنگ مو امبره شامپاینی : اما طاعون زیادی را تجربه خواهد کرد. و ناراحتی از مادرشان ساق پا ( نگاه کنید به پا . ) شانه. در شانه چپ فردی نزاع و سرکش را نشان می دهد که همیشه مایل به مشاجره برای چیزهای بی اهمیت است.
لینک مفید : مدل رنگ مو امبره بنفش
نسبتاً بی حوصله، اما بسیار متمایل به لذت های عشق و وفادار به عهدهای زناشویی است. این به معنای زندگی است که با خوشی ها یا بدبختی ها چندان متفاوت نیست.
0 notes
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت... وای اگر چشم بخواند ، غم ناپیدا را ! #مهدی_فرجی #مفهومی #تنهایی #ناگفته #دوری_دلتنگی #دلبستگی #متن_خاص #متن_نوشته https://www.instagram.com/p/CRbNQM6M6Nv/?utm_medium=tumblr
0 notes
❤️ نیمکتهای دنیا را بد چیدهاند ____________________________ تو روی نیمکتی نشستهای این سر دنیا، که تمام آنچه میخواهی یکیست که آن سر دنیا روی نیمکتی نشسته است که تمامِ آنچه میخواهد تویی! نیمکتهای دنیا را بد چیدهاند ... ! 📚 سه کتاب/ زویا پیرزاد ____________________________ @chinizarin_ir #کتاب #کتابخوانی #بریده_کتاب #تیکه_کتاب #عشق #علاقه #دلبستگی #سه_کتاب #زویاپیرزاد #زویا_پیرزاد . https://www.instagram.com/p/CLJJrR-sW7g/?igshid=pqfp2ovqaaop
0 notes
💗 #دردسر_دوست_داشتنی #حسین_سروقامت #حسین_سرو_قامت #نشر_معارف #دفتر_نشر_معارف #دوست_داشتن #دوستی #زندگی#ازدواج #انتخاب #همسر #خاطرات #علاقه #دلبستگی #پاتوق_کتاب_سمنان #پاتوق_کتاب #فروشگاه_کتاب_اشراق https://www.instagram.com/p/CCWXtBMA01J/?igshid=1enm5dm9vc12t
0 notes