تابستان پر فراز و نشیبی بود. نمیدانم زیباییش بیشتر بود با زشتیها اما هرچه بود گذشت و اگر خوشبین باشم میتوانم فکر کنم باعث شد بزرگتر و عاقلتر بشوم. از دست دادن را تجربه کردم. از دست دادم چیزی بزرگ؛ و فهمیدم هیج چیز همیشگی نیست.
کتاب آموزش زبان کرهای ام را تمام کردم و حالا باید کمی مرور کنم و آماده شودم برای جلد دوم. کتاب ورد اسکیلز خریدم و اگر کمی سخت گرفتن به خودم را کم کنم همین که تا درس 25 انجامش داده ام و هربار هم با علاقه این کار را کرده ام پیشرفت خوبی ست.
یاد گرقتم بخشنده باشم. نه فقط نسبت به دیگران، ختی به خودم. پس اندازم را بی چشم داشت به مامان بخشیدم و مداد رنگی هایی که از نصف زندگیم بیشتر دوستشان داشتم را به خواهر کوچکتر. فهمیدم بخشیدن چیزی که دوست دارم از بخشیدن پول سخت تر است.
آماده برگشتن به خوابگاه نیستم اما زندگی هیج وقت از من نپرسیده برای چیزی که قرار است بیش بیاید آماده ام یا نه. پس به گمانم آمادگی هم ایجاد میشود. مثل تمام وقت هایی که با پیش امد های غبر منتظره و توانسته ام کنار بیایم با یک ترم دیگر هم میتوانم خوب تا کنم.
سینماییهایی که جدیدا دیدم همین ها بودند. شب های روشن را هم دوباره نگاه کردم و هر از گاهی ناخنکی به فیلم های تلویزیون میزدم کنار خواهرم که البته فکر کنم هیچ کدام فراتر از چند دقیقه نرفتند.
از میان این ها زیر درخت زالزالک را دوست داتشم و پلتفرم. عجیب است که میان حس و حالشان اینقدر تفاوت است اما هر دو را دوست دارم. یکی عاشقانه ای ارام، یکی زندگی ای پر از جنگ و جدال برای زنده ماندن.
در مرحله بعد هم فراموش شده و چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد.
از میان انیمیشن ها هم اژدهای آرزو و درون بیرون2 را دوست داشتم و در مرحله بعد سرویس تحویل کیکی.
از نظر فیلم و سریال و حتی کتاب امسال خیلی از تایستان پارسال عقبم. البته نه از نظر کمیت؛ از نظر کیفی. به هر حال آدم باید چیز های بد را هم تجربه کند تا قدر خوب ها را بداند.
اریک سریال مورد علاقه ام در این تابستان است. البته همان اوایل دیدمش اما به نظرم ارزش این را دارد که دوباره بخواهم تماشایش کنم.
مزرعه کلارکسون هم نیازی به تعریف و تمجید ندارد. فصل سوم را دیدم و مثل همیشه دوست داشتنی و خنده دار بود. البته که مستند سریالی است و سریال به ان معنا محسوب نمیشود.
شاید اوایل تابستان دو قسمت از فصب دوم فارگو را دیدم بعد رهایش کردم. فصل اولش یهتر بود.
بریکیگ بد را تا تقریبا اواخر فصل دوم دیدم و احتمالا همین فصل را که تمام کنم ان را هم کنار میگدارم.
برلین اصلا شور و مفهوم خانه کاغذی را نداشت.
سلول های یومی تجربه خوبی بود. سریال شاهکار و عالی ای نبود اما از تماشایش پشیمان نیستم.
می ماند پاسخ به 1988 که گذاشتمش برای روز های دلگیر خوابگاه چون سریال حال خوب کنی بود و ارسلان را هم برای ارضای کنجکاوی ام تمام خواهم کرد.
از میان اینها سقوط، دهکده پرملال و جاده انقلابی داستان های پر مغزی بودند و دوستشان دارم.
نغمه آتش و یخ داستان پر کششی دارد و به همان اندازه جزئیات دارد که آدم را خسته میکند.
جلد دوم امیلی را بیشتر از مابقس اش دوست داشتم.
فلسفه داستایوفسکی و سلمان پاک را هم برای نوشتن مقاله و داستان خوانده بودم که مقاله را رها کردم اما داستان را فرستاده ام.
بقسه هم که داستان و رمان نوجوان بودند و به همان اندازه میشد ازشان انتطار داشت و لذت برد.
جالب است که تابستانم فقط در همین چند خط خلاصه شد :))))
درسته . ایرانیان تامبلر واقعا کمن ولی به نظرم بهتره. حداقل آدمای درست حسابی تری اینجا پیدا میشه.
منم نمیدونم چی بگم . پستات رو خوندم . همونقدر که تو از آینده ات میترسی منم میترسم و نگرانشم . فکر کنم همسن ایم . امسال دوازدهم بودی نه؟
چه رشته ای میخوای بخونی؟
دیدم نوشتی میخوای بری ایتالیا. چرا چیلز نمیدی؟
جون-
آره، هر چی کمتر بهتر
میترسم، نگرانم، فراریام و برای تک تک سناریوهایی که ممکنه پیش بیاد برنامه چیدم، هرچند چند روز پیش که مواد زده بودم(شوخی) با خدا یه ملاقاتی داشتم و گفت "بح، فکر کردی قراره اسپویل کنم؟"، پس... همه چیز مجهوله
تجربی ام و واقعا از رشتههای مرتبط خوشم نمیاد. پس نمیدونم. احتمالا تهش خلافکار بشم، یه نیسان بدزدم و در برم (شاید اکسم رو هم دزدیدم). ولی اگه عقلم رو از دست نداده باشم، احتمالا برم رشته های تحقیقاتی که امکان و ظرفیت مهاجرتش بالا باشه.
اون که حرفه:) هنوز مطمئن نیستم، ولی رنگی رنگیه و منم احمق و سطحی نگرم. همین الان یه پست درمورد ناامنی اونجا خوندم و میدونی...
نگار در حالی که با چشمای خوشگلش جوری نگاهم میکرد که مشخص بود امشب منو مورد تجاوز کامل قرار میده و لباشم میلیسید و گاز میگرفت فقط چیز بهم گفت که پشمام همه ریخت. اون گفت: میدونی چند ساله بدنسازی میکنم مموشی؟ من با حرکت سر گفتم نه و اون ادامه داد: از ۶ سالگی گوگولی کوچولوی من! نوک سفت سینه هاش از شدت حشرش از زیر سوتین نخی قابل رویت بود و چوچولش که باد کرده بود هم از زیر شورت اسپورت چنان برجسته بود که کیرمو بلند کرد. هنوز از قدرت نگار در حیرتم که چطوری لباسهای منو پاره کرد؟ حالا تی شرتم هیچی، چطور شلوار جینم رو مثل دستمال کلینکس جر داد و منو لخت کرد. در چند ثانیه بدنم رو لخت کرد. دست راستش رو زد زیر تخمام و منو با یه دست از زمبن بلند کرد و پرتم کرد روی تخت و پرید روم و من اولین معاشقه واقعی زندگیم رو تجربه کردم. اونم در حالی که در اختیار نگار بودم. نگار پرده نداشت و منو چند بار از کصش گایید. تا صبح بارها آبم اومد و نگار یا ابمو میخورد یا میریخت روی تنش. من حسابی داشتم توی مشت نگار کیف میکردم اما حوالی ساعت ۴ صبح اون از کشوی پاتختی چیزی در اورد که من با دیدنش فقط التماس میکردم و خواستم فرار کنم از دستش. یه دیلدوی کلفت ۲۰ سانتی با کمربند!!!! با اون بدن لخت سریع فرار کردم از اتاق و رفتم سمت در ورودی. این فرار کاملا بی اختیار بود چون فهمیده بودم نگار چقدر قدرتمنده و خر زوره و قطعا به راحتی منو با دیلدو جر میده، بدون اینکه بتونم مقاومتی بکنم. اما به در بسته خوردم. در خونه قفل بود و من وحشت کردم. وحشتم وقتی چند برابر شد که صدای خنده های مستانه ی نگار با صدای تق تق کفش پاشنه بلندش به گوشم رسید. با وحشت چسبیده بودم به در و التماس میکردم. عرق سرد به بدنم نشسته بود. نگار در حالی که موهای فر طلاییش رو افشون کرده بود و یه طرف سرش ریخته بود و لخت لخت فقط دیلدو سیاهش رو به کمر بسته بود با کفش پاشنه بلندش بهم نزدیک میشد. سینه هاش که سیخ و برافراشته بود نوک تیز و در حال انفجار با هر قدم میلرزیدن. سیکس پک محکم و تفکیک شده اش از دیشب منقبض تر بود و خیس عرق بود. لای کتاش باز باز بود و رگهای روی دستاش خودنمایی م��کرد. نگار با قدمهای اروم و کوتاه و قدم زدن تام کت بهم نزدبک میشد. من فقط التماس میکردم و اون فقط میخندید. نزدیکم که شد در حالی که سایه ی هیبت عضلانیش روی من افتاده بود و من از ترس خزیده بودم به کنج دیوار، لبش رو گاز گرفت و گفت: کجا میخوااای فرار کنی... تازه اولشه نفله... حالا حالا ها باهات کار دارم سوراااااااخ من! اینو گفت و گردنمو گرفت و از زمین بلندم کرد. صورتم برد نزدیک صورت خودش و یه لب پر تف ازم گرفت و در حالی که قدم برمیداشت به سمت اتاق منو مثل یه بزغاله از گردن گرفت و بین زمین و اسمون با خودش برد. جوری کونمو جر داد نگار، که از شدت درد دو بار بیهوش شدم و اون با چک و کتک بیدارم میکرد. کونمو حس نمیکردم. خون ازم جاری شد چون نگار رحمی بهم نکرد و یهو کل دیلدو رو توی کونم جا داد. بعد از اینکه تو کونم ارضا شد منو تو آغوشش گرفت و خوابید و من تا مدتها از زور درد و اشک خوابم نبرد ولی نمیتونستم از بغل عضلانی نگار خارج بشم. هوا روشن شده بود که خوابم برد. حوالی ظهر بود که دوباره با سوزش کونم از خواب بیدار شدم و نگار یه بار دیگه منو کرد. بعدش کلی ازم دلجویی کرد و یه ناهار توپ خوردیم با هم. تا شب نگار منو یه بار دیگه از کون و چندبارم از کص گایید. من فهمیدم که اون وقتی حشری میشه حالیش نیست چیکار میکنه و وقتی که ارضا میشه تازه عذاب وجدان میگیره و با بوس و بغل سعی میکنه از دلم در بیاره. به هر حال من تایک هفته به سختی راه میرفتم و مبنشستم ولی دیگه تبدیل شده بودم به یه کونی. کونیِ نگار عضلانی. الان که اینا رو براتون تعریف کردم دوساله که با نگارم. ما ماهی دو تا سه بار شبها با هم هستیم و کون دادنم به نگار برام کاملا عادی شده. اون امسال کنکور داد و من پارسال کنکور دادم. من مهندسی صنایع همین تهران قبول شدم و نگارم میخواد پزشکی ورزشی یا تربیت بدنی بخونه. من با وجودی که توسط نگار کونی شدم از دوستی باهاش خیلی راضی ام. اون یه دختر با احساس، منطقی و پر شر و شور و حرارت شده و خیلی باهام مهربونه و من دیوانه وار عاشقشم. منتها خب هر کسی توی رابطه جنسی یه فانتزی هایی داره و نکته جالبش اینه که من فهمیدم که چقدر از اینجور رابطه با دختری که الان عضلانی تر از روز اوله لذت میبرم و حتی حین کون دادن به نگار ارضا میشم!
سونی ممکن است از PS5 Pro صرف نظر کند و مستقیماً به کنسول بازی PS6 بپرد
باورش سخت است، اما پلی استیشن 5 در نوامبر امسال سه ساله خواهد شد. این کنسول اخیراً بر کمبود عرضه غلبه کرده است، اما برخی در حال حاضر برای یک مدل ارتقا یافته فریاد می زنند. به گفته تام هندرسون از InsiderGaming – که از لحاظ تاریخی به عنوان یک افشاکننده قابل اعتماد اطلاعات بازی شناخته می شود – در حالی که نسخه پنجم PS5 یک مدل تازه شده دریافت می کند، نسخه “Pro” وجود نخواهد داشت. در عوض، سونی بر روی نسخه کامل بعدی تمرکز خواهد کرد.
در برخی زمینهها، سونی تا زمانی که پلی استیشن وجود داشته، سیستمهای اصلاحشده را میفروشد. سیستم اصلی خاکستری جعبهای با سیستم سفید شیک “PSone” جایگزین شد و پلیاستیشن 2 در طول سالها بازبینیهای متعددی دریافت کرد، مانند PS3. برای نسل قبلی پلی استیشن 4، سونی با انتشار نسخه ای حرفه ای از سیستم که تغییرات عمده ای در قابلیت های سخت افزار داشت، کاری بی سابقه انجام داد.
خب، این بار این اتفاق نمی افتد، حداقل اگر اطلاعات تام دقیق باشد. او می گوید که با وجود شایعات مداوم در مورد مدل جدید PS5، به نظر او هیچ شانسی وجود ندارد که آن یک مدل “Pro” یا باریک باشد. در عوض، اطلاعات او نشان می دهد که نسخه بعدی PS5 به سادگی نسل دوم سخت افزار، احتمالا با یک درایو دیسک جداشدنی خواهد بود.
علاوه بر این، او میگوید که فکر میکند PS5 اصلاحشده حتی در مقایسه با مدل فعلی تفاوت چندانی نخواهد داشت. ما فرض می کنیم منظور او فقط سیستم دیجیتال است، زیرا ظاهراً درایو دیسک قابل جابجایی خواهد بود. هندرسون میگوید که تولید این مدل در ماه آوریل آغاز میشود و فروش آن در سپتامبر آغاز میشود، اگرچه ما مطمئن نیستیم که آیا منظور او امسال یا سال آینده است، زیرا او میگوید که تولید PS5 معمولی در پایان سال جاری متوقف خواهد شد.
در مورد مفهوم «PS5 Pro»، تام میگوید که فکر نمیکند از نسخه معمولی آن «بهطور کامل استفاده شده باشد» و به راحتی میتوان با آن موافقت کرد. تقریباً تمام بازیهای PS5 تا این مرحله همراه با نسخه PS4 همان بازی توسعه یافتهاند. این بدان معناست که آن عناوین نمی توانند از ویژگی های PS5 به ویژه SSD فوق سریع آن بهره ببرند.parsiblog
PS4 Pro 3 سال بعد از نسخه اصلی عرضه شد و بسیار سریعتر است.gamemaster
با توجه به آن، منطقی است که نسخه Pro از PS5 به این زودی ها در دسترس نباشد. در واقع، تام می گوید که او بیشتر از PS5 Pro درباره PS6 شنیده است، و ما هم همینطور. به عنوان بخشی از استدلالهای خود علیه خرید Activision-Blizzard-King توسط مایکروسافت، سونی اعلام کرد که اگر دسترسی آن به Call of Duty از سال 2027 تمدید نشود، پلیاستیشن 6 بدون فرنچایز عرضه خواهد شد. سونی استدلال کرد که این باعث می شود گیمرها از پلی استیشن به ایکس باکس بپرند.گیم مستر
این شواهد بسیار ناچیزی است که بگوییم پلی استیشن 6 در سال 2028 عرضه خواهد شد، اما در عین حال، کاملاً ممکن است. اگر به طول عمر هر کنسول سونی نگاه کنیم، فاصلهها شش سال، شش سال، هفت سال و سپس هفت سال بوده است. انتظار هشت ساله بین PS5 و PS6 اصلا غیرممکن نخواهد بود. با این حال، ماندن در همان قابلیتها زمان بسیار طولانی خواهد بود. گیمرهای رایانههای شخصی با سختافزارهای سطح بالا در حال حاضر از پردازندهها و پردازندههای گرافیکی لذت میبرند که کنسولهای نسل فعلی را شرمنده میکنند.
هر کاری که سونی در نهایت انجام دهد، ما فقط خوشحالیم که بالاخره پلی استیشن 4 در مرتع قرار گرفت. در دهه گذشته عملکرد خوبی داشته است، اما زمان آن فرا رسیده است که از CPUهای قدیمی جگوار و GCN GPUهای آن سیستم استفاده کنیم.hothardware
13 مشکل بازاریابی در سال 2024 و راهحلهای آنها
مشکلات بازاریابی گاهی اجتنابناپذیر هستند، اما خوشبختانه، غیرقابل حل نیستند. نحوه مواجهه با بزرگترین چالشهای بازاریابی امسال را در وب آنجل دنبال کنید!
چه شرکتها به آن اعتراف کنند یا نه، بیشتر کسبوکارها با سهمی از چالشهای بازاریابی خود روبرو هستند. ممکن است این شرایط ایدهآل نباشد، اما خبر خوب این است که اکثر این مشکلات راهحلهایی قابل اجرا دارند. این چالشها اغلب به دلیل عدم درک صحیح به نظر پیچیده میآیند.
“بازاریابی در حقیقت حل مشکل است؛ اگر مشتریهایتان مشکلی نداشته باشند، شما هم بازاری ندارید.” – فیلیپ کاتلر
رایجترین مشکلات بازاریابی در سال 2024 چیست؟
من این موضوع را بهطور عمیق بررسی کردهام و به فهرستی از ۱۳ مشکل که بازاریابان در حال حاضر با آن مواجه هستند (و راهحلهایی برای رفع آنها) رسیدهام.
همراستایی فروش و بازاریابی
همراستایی فروش و بازاریابی به فرآیند ایجاد هماهنگی و همکاری بین تیمهای فروش و بازاریابی برای دستیابی به اهداف مشترک کسبوکار اشاره دارد.
چرا این یک مشکل است؟
تیمهای فروش و بازاریابی اغلب بهصورت جداگانه عمل میکنند، و این میتواند به همراستا نبودن اهداف و استراتژیها منجر شود. این عدم هماهنگی پیامهای متناقض، فرآیندهای ناکارآمد و در نهایت از دست دادن درآمد بالقوه را به دنبال دارد. بدون ارتباط مؤثر و همکاری، هر دو تیم ممکن است در شناسایی مخاطبان هدف و روشهای مؤثر برای تبدیل سرنخها به مشتری دچار مشکل شوند.
چگونه آن را حل کنیم؟
برای پر کردن شکاف بین فروش و بازاریابی....
👉 http://dlvr.it/TDXMSt
#مشکل_بازاریابی #راه_حل #بازاریابی #چالش_بازاریابی #شرکت #کسب_وکار #مشتری
صوبہ پنجاب میں دھان کی کاشت کا ہدف 50 لاکھ ایکڑ مقررکردیاگیا۔
تفصیلات کے مطابق سیکرٹری زراعت پنجاب افتخار علی سہو کاکہنا ہے کہ امسال صوبہ پنجاب میں 65 لاکھ ایکڑ رقبہ پر دھان کی کاشت متوقع ہے۔صوبہ پنجاب میں اب تک 60 لاکھ ایکڑ رقبہ پر دھان کی کاشت ہوچکی ہے۔دھان کی مقررہ ہدف سے زیادہ پیداوار کے حصول کے لیے تمام سٹیک ہولڈرز کو فعال کردار ادا کرنا ہوگا۔دھان کےضرررساں کیڑوں اور بیماریوں کے حملے بارے…
لای ورقهای یک سررسید قدیمی توی ویترین گم شدهام؛ همانها که بهخاطر گذشت تاریخشان ارزانترند و میتوانی بدون توجه به تاریخ صفحات کارهای پیشرویت را تویشان بنویسی و امیدوار باشی که در سال جدید انجامشان میدهی اما همانجا مثل آرزوهای از یاد رفته روی هم میماسند. شاید لای یکی از ورقهای سال 1400 یا حتی قبلترش؛ قبل از کرونا؛ توی سررسید جایزه سال اول دبیرستان گیر کردهام.
امسال آنقدر همهچیز بیوقفه اتفاق افتاد که نمیتوانم درک کنم همه این اتفاقات فقط برای همین 365روز گذشته است.
امیدوارم سال بعد تقویم ورق بخورد، خودم را ببینم که گوشه یکی از صفحهها نشسته و منتظر است بروم و دستش را بگیرم، تا با هم به جست و جوی خودمان برویم.
تولدم همیشه به مواقع بدی میخوره. سال قبل که اونجوری با همه بد بودم، سال قبلش دچار اموشنال دمیج ناشی از کات کردن شدم(وسط خرید برای تولد، یهو وایسادم کنار مغازه و رسما عر زدم). قبل اون کرونا بود جایی نرفتیم، قبل قبلش باز دعوا با ننه بابا، قبل قبلش هم یادم نیست، چون معمولا اگه اتفاق خیلی خوبی بیفته همیشه تو ذهنم نگهش میدارم و یه وقتایی بهش فکر میکنم::) مثلا اون حسی که شش سال پیش موقع چیدن اتاق جدیدم داشتم رو یادمه، یا قبولی تو فلان مدرسه و موفقیت های ناچیز، یا حتی اولین باری که غذای من در آوردیم خوشمزه شد، موقعی که بابام یه پلیر کوچولو یا یه اتود برام خرید، وقتی که داشتم مانسکین گوش میکردم و آهنگه با فضای ماشین و خیابون جور بود، اینا رو یادمه. از همینا واقعا خیلی لذت بردم. تولد بینشون بود؟ نه.
چند وقت پیش مامانم درمورد تولد امسالم گفت، طبق معمول نادیده گرفتم حرفاشو. لابد یه تیکه و کنایه و تحقیر دیگه توشه، اینو با خودم گفتم. الان دوباره اون حرفش اومد تو ذهنم و هار هار به خودم خندیدم. باز یه بدبختی دیگه قراره پیش بیاد، عجب سورپرایزی دود! کلا یه جوری شدم که حتی اگه حرفای قشنگ هم بزنن خیلی بهش بدبینم. به ندرت میتونم قول و قرارهای مهربونانه رو جدی بگیرم. امسال هم قراره عین همیشه گه باشه. یه حسی میگه اینجوری نیست اما دوست ندارم خودم رو با امید الکی تغذیه کنم. از دروغ هایی که به خودم گفتم سیرم، مرسی.
همچنان امیدوارم این مهر ماه تو این خونه نباشم. برم خوابگاه، وسایلم رو بچینم، خیلی سالم و متمدن با بقیه ارتباط برقرار کنم و با همه کنار بیام، زبانم رو بهتر کنم و پول در بیارم و درس بخونم و با نمره بالا فارغ التحصیل بشم و الفرار. میدونم وقتی از مادر و پدرم دورم شرایط اوکی تره. احتمالا این کمال طلبیشون رو روی برادرام خالی کنن:)؟ نمیدونم. مهم نیست. خودخواهیه، اما من همین گاویم که هستم. فقط پول در بیارم و برم. اون موقع بازم افتخار نمیکنن البته، چون قراره دیگه زن خودم باشم؛ ودختری به سنگینی تراکتور باش و راک گوش نده و یعنی چی میخوای گیتار داشته باشی و سگ پرورش بدی و کیر خر.
چه جمله ی هاتی، "قراره زن خودم باشم"، قلبم یه جوری شد.
بازدید مدیرعامل و هیئت مدیره شرکت ملاردشیر از بیست و سومین نمایشگاه بین المللی دام و طیور کشور
مودی، معاون بازرگانی زملارد اعلام کرد:" امیرحسینی، مدیرعامل شرکت، همراه با ابراهیمی، عضو هیئت مدیره، مودی، معاون بازرگانی و حسنی، معاون مالی و اداری، از بیست و سومین نمایشگاه بین المللی دام و طیور کشور بازدید کردند."
در این بازدید، هیئت مدیره شرکت ملاردشیر با حضور در غرفه شرکت داروپخش، مذاکراتی مبنی بر بررسی فرصت های همکاری با گروه های مختلف در صنعت دام و طیور،انجام دادند. این بازدید به منظور ارتقاء سطح تعاملات تجاری و شناسایی امکانات جدید در حوزه دام و طیور صورت گرفت و به تقویت ارتباطات و همکاری های آینده شرکت ملاردشیر کمک خواهد کرد.
نمایشگاه بین المللی دام و طیور، یکی از بزرگ ترین و معتبرترین رویدادهای صنعت دام و طیور در سطح کشور شناخته می شود که امسال نیز با حضور شرکت ها و برندهای برجسته داخلی و بین المللی در زمینه دامپروری، طیور، تجهیزات و تکنولوژی های مرتبط برگزار شد و فرصت مناسبی را برای تبادل نظر و برقراری ارتباطات تجاری فراهم کرد.