Tumgik
#پاس
urdu-e24bollywood · 2 years
Text
بگ باس 16 اپ ڈیٹس: مقابلہ کرنے والوں کے پاس رہائش کا ایک بڑا موقع ہے، 'ہیج-باس' بہت بڑا انکشاف کرے گا
بگ باس 16 اپ ڈیٹس: مقابلہ کرنے والوں کے پاس رہائش کا ایک بڑا موقع ہے، ‘ہیج-باس’ بہت بڑا انکشاف کرے گا
بگ باس 16 اپڈیٹس: ‘بگ باس-16’ میں اب ‘بگ باس’ نے خود بھی حصہ لینا شروع کر دیا ہے، جس کی ایک ویڈیو سامنے آئی ہے۔ اس ویڈیو میں دیکھا جا رہا ہے کہ اب ‘Huge-Bos’ بہت زیادہ دلکش میں بدل رہا ہے۔ چونکہ موجودہ ترقی کر رہا ہے، یہ پیشین گوئی کرنا مشکل ہو رہا ہے کہ اس بار کون فاتح ہو گا کیونکہ ہر کوئی خود کو اعلیٰ ثابت کر رہا ہے۔ آپ ‘Huge-Boss’ کی بالکل نئی ویڈیو بھی دیکھیں۔ گھر کا بہترین موقع ‘بگ باس 16’…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
ariesvibe · 1 month
Text
.
2 notes · View notes
googlynewstv · 3 hours
Text
کوئٹہ:مشرقی بائی پاس کےقریب دھماکا،پولیس اہلکاروں سمیت12افراد زخمی
صوبہ بلوچستان کےدارالحکومت کوئٹہ میں مشرقی بائی پاس کےقریب دھماکےمیں دو پولیس اہلکاروں سمیت12افرادزخمی ہو گئے۔ دھماکامشرقی بائی پاس کےعلاقےبارکزئی ٹاؤن کےقریب ہواجس میں پولیس وین کو نشانہ بنایاگیا۔ ڈی ایس پی سیٹلائٹ ٹاؤن عابدجدون نےمیڈیاکو بتایا کہ دھماکاخیزمواد موٹر سائیکل میں نصب کیا گیاتھاجو2سےڈھائی کلو کےبرابر تھا۔ ان کا کہناتھا کہ نامعلوم دہشتگردوں کی جانب سےخالق شہیدپولیس تھانےکی پولیس وین…
0 notes
30ahchaleh · 3 months
Text
Tumblr media
that is the question
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سرچ کن های حرفه‌ای در اینترنت یکی از شرگردهاشون استفاده درست از کلید واژه هاست
درنتیجه آنها که محتوا تولید میکنند با علم به این موضوع باید کلیدواژه های مناسبی درست کنند
متوجه شدید باز بحث سر "نشانه" هاست
.
خیلی خیلی خلاصه میگویم
برای فهم چرایی انتخاب جلیلی برای آنکه دولت در سایه را رئیس جمهوری کند🤦‍♂️😅کلید واژه های ، وحید اشتری ، جواد محرابی ، محسن منصوری کافیست
کاری به کارنامه کلی این اسامی ندارم فقط به آنچه برای این فهم مهم هست میپردازم
.
هر دار و دسته ای برای ترور شخصیتیِ اعضای رقیب احتیاج به یک "اطلاعات درز گو" دارد که میتواند یک شخص یا یک خبرگزاری باشد لزومی هم ندارد آنها خودی باشند یا غیرخودی
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
وحید اشتری
Tumblr media
او یک "اطلاعات درز گو" ست ، کسی هست که تمام رسوایی های قالیباف را در صفحه شخصی خود فاش کرد
از خریدهای هنگفت دختر او در ترکیه تا حساب بانکی تــُپـُـل دلاری پسر او برای سعی چند باره در راستای اقامت کانادا و…ـ
اما قالیباف که خودش جزو دار و دسته قدری هست پس از پیگیری های اطلاعاتی توسط "طائب"های اطلاعاتی متوجه میشود این اطلاعات را میثم نیلی ، برادر داماد ابراهیم رئیسی به وحید اشتری داده‌اند
درگیری لو دادن ها که بالا میگیرد طائب پس از عذرخواهی از دارودسته رئیسی ، به خاطر چندین موضوع آشکار شده بجز این موضوع بالاخره از سمت رئیس سازمان اطلاعات سپاه کنار میرود
اما او که یارغار مجتبی خامنه‌ای هست و سالها در پشت پرده با او کار کرده زخم خورده همراه با قالیباف منتظر فرصت هستند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
جواد محرابی
Tumblr media
جان‌پاس و به قول انگلیسیها بادیگارد شخصی(اول)ابراهیم رئیسی میباشد او که سایه به سایه در طول آخرین سفر ابراهیم رئیسی همراه اوست یکدفعه با کمال تعجب سوار هلیکوپتر حامل ابراهیم رئیسی برای آخرین پرواز نمیشود و با دیگران عازم مقصد میشود
.
بادیگارد ها اشخاصی هستند با هیکل درشت و قد بلند و کارکشته تا در مواقع لزوم حتی شده خود را همچون دیوار انسانی ما بین مهاجم و شخصی که باید حفظ شود قرار بدهند
پس اینکه بعضی میگویند او سوار نشد در عوض مهدی موسوی رییس یگان حفاظت سوار شد نمیدانند بادیگارد چیست و کارش چیست و مرگش از بابت درجه کادری چندان مهم نیست
رییس یگان حفاظت کار اجرایی کل بادیگاردها و حفاظت را بر عهده دارد نه عملیاتی و مرگش از بابت درجه کادری بسیار مهم است او نه تنها وظیفه ندارد خودش را سپر بکند بلکه اگر بکند یک اشتباه حرفه ای مرتکب شده است
پس بودن بادیگارد شخصی در کنار یک فردی به این مهمی از نان شب هم واجب تر است
این امر چنان در دروس ابتدای بادیگاردی بدیهی هست که وقتی گفتن بالگرد رئیسی سقوط کرده و همه کشته شدن اسم او را در میان کشته شدگان نوشتن اما بعد معلوم شد او درکنار رئیسی نبوده
.
اینکه چه‌کسی در کدام هلیکوپتر بنشیند هم دلبخواهی نیست
مشخصات فنی هلیکوپتر نشان میدهد که جا برای بودن او بوده چه از بابت صندلی چه از بابت قدرت حمل
مگر آنکه بهانه‌ای با دستور بالادستی تر از رییس یگان حفاظت او را از سوار شدن برحذر داشته
و چون احتمال ترور داده نمیشد رییس یگان حفاظت با عدم حضور او کنار رئیس جمهور موافقت کرده
چنان مضحک میگویند حضور او در کنار رییس جمهور نیاز نبوده انگار در هلیکوپتر دیگر نیاز بوده😄ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
محسن منصوری
Tumblr media
معاون اجرایی رئیس جمهور بود او بعد از خبر حادثه بالگرد بلافاصله مسئول کل عملیات میدان امداد و نجات میشود و به محل حادثه میرود
اما جریان به گونه ای جلو میرود که در نهایت با اعلام مرگ رئیسی و تمام همراهان او خاتمه میابد
از صحبت ها و چهره او در ویدیوی اولی که گذاشتم کاملا مشخص است که
فرود آنطور که میگفتند سخت بوده سخت نبوده
منصوری حال که بخوبی میداند چه شده ، میشود رئیس ستاد انتخاباتی جلیلی ، وزارت کشور هم که از دولت رئیسی مانده و طبق قانون مسئول برگزاری انتخابات هست
خودتان دو دو تا کنید فهمش سخت نیست مخصوصا وقتی که بدانید قالیباف بعد از دور اول لفظی(نه عملی) از جلیلی برای دور دوم همایت میکند اما جلیلی حتی از او تشکر لفظی هم نمیکند طرفداران بی‌خبر از همه جای این دو نامزد هم چنان به جان هم افتاده بودن و هستن که انگار نه انگار پدرخوانده ای وجود دارد در این میان🤦‍♂️ـ
END
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
To be, or not to be, that is the question:
پ،ن:
Whether 'tis nobler in the mind to suffer
The slings and arrows of outrageous fortune,
Or to take Arms against a Sea of troubles,
And by opposing end them
.
بودن یا نبودن، حرف در همین است. آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستم‌پیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریائی فتنه و آشوب سلاح بر گیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟
.
از ویلیام شکسپیر ، ترجمه از
mostafa.76
https://talk.zabanshenas.com/
.
.
1 note · View note
urduchronicle · 1 year
Text
پاکستانی سپر ہٹ ڈرامہ ’ میرے پاس تم ہو‘ بھارت میں بھی ریلیز کیا جائے گا
ہمایوں سعید، عدنان صدیقی اور عائزہ خان کا سپر ہٹ پاکستانی ڈرامہ میرے پاس تم ہو بھارت میں بھی ریلیز کیا جائے گا،بھارتی چینل ’زندگی‘ نے ڈرامے کا ٹریلر شیئر کرتے ہوئے کیپشن میں لکھا ہے کہ’میرے پاس تم ہو‘ بہت جلد انڈین ٹیلی ویژن کی اسکرینز پر آرہا ہے۔ اب بھارت میں موجود مداح اپنے پسندیدہ پاکستانی اداکاروں عائزہ خان، ہمایوں سعید اور عدنان صدیقی کو بھارتی چینل’زندگی‘ پر دیکھیں گے۔   View this post…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
humansofnewyork · 1 year
Photo
Tumblr media
(3/54) “It’s been forty-three years since I’ve seen my home. All I have left is a jar of soil. It’s good soil. Nahavand is a city of gardens. A guidebook once called it ‘a piece of heaven, fallen to earth.’ The peaks are so high that they’re capped with snow. A spring gushes from the mountain, and flows into a river. It spreads through the valley like veins. We lived in the deepest part of the valley, the most fertile part. Our father owned thousands of acres of farmland. When we were children he gave us each a small plot of land to plant a garden. None of the other children had the discipline. They’d rather play games. But I planted my seeds in careful rows. I hauled water from a nearby well. I pulled every weed the moment it appeared. As the poets say: ‘If you cannot tend a garden, you cannot tend a country.’ My garden was the best; it was plain for all to see. The discipline came from my mother. She was very devout. She prayed five times a day. Never spoke a bad word, never told a lie. My father was a Muslim too, but he drank liquor and played cards. He’d wash his mouth with water before he prayed. The Koran was in his library. But so were the books of The Persian Mystics: the poets who spent one thousand years softening Islam, painting it with colors, making it Iranian. Back then it was a big deal to own even a single book, but my father had a deal with a local bookseller. Whenever a new book arrived in our province, it came straight to our house. I’ll never forget the morning I heard the knock on the door. It was the bookseller, and in his hands was a brand-new copy of Shahnameh. The Book of Kings. It’s one of the longest poems ever written: 50,000 verses. The entire story of our people. And it’s all the work of a single man: Abolqasem Ferdowsi. Shahnameh is a book of battles. It’s a book of kings and queens and dragons and demons. It’s a book of champions called to save Iran from the armies of darkness. Many of the stories I knew by heart. Everyone in Iran knew a few. But I’d never seen them all in one place before, and in a beautiful, leather-bound edition. The book never made it to my father’s library. I brought it straight to my room.” 
چهل‌وسه سال از هنگامی که از میهنم دور افتاده‌ام می‌گذرد. آنچه برای من باقی‌ مانده، شیشه‌ای‌ست پر از خاک. خاک خوبی‌ست. خاک نهاوند، خاک ایران. نهاوند شهر باغ‌هاست. زمانی کتاب ایران‌گردی را خواندم که آن را "تکه‌ای از بهشت بر زمین افتاده" نامیده بود. بر قله‌های بلندش برف همیشگی پیداست. چشمه‌ای که از دل کوه می‌جوشد، رودی می‌شود. چون رگ‌های تن در سراسر دره ‌پخش می‌شود. ما در ژرف‌ترین بخش دره زندگی می‌کردیم. حاصل‌خیزترین بخش آن. پدرم از زمین‌داران بود. او در کودکی من، به هر یک از فرزندانش پاره زمینی در باغ خانه داد تا باغچه‌ای درست کنیم. بچه‌های دیگر چندان علاقه‌ای به این کار نداشتند. آنها بازی را بیشتر دوست داشتند. ولی من دانه‌هایم را به هنگام با دقت می‌کاشتم. آب را از حوض یا چاه نزدیک می‌آوردم. گیاهان هرزه را بی‌درنگ وجین می‌کردم. همانگونه که می‌گویند: «اگر نتوانید از باغچه‌تان نگهداری کنید، از میهن‌تان نیز نمی‌توانید.» باغچه‌ی من بهترین بود؛ زیبایی‌اش بر همگان آشکار. این نظم را از مادرم آموخته بودم. مادرم بسیار پرهیزکار بود. روزی چند بار نماز می‌خواند، هرگز واژه‌ی بدی بر زبان نمی‌راند، هیچگاه دروغ نمی‌گفت. پدرم نیز مسلمان بود، ولی در جوانی گاهی نوشابه‌ی الکلی هم می‌نوشید و ورق‌بازی هم می‌کرد. پیش از نماز دهانش را آب می‌کشید. در کتابخانه‌اش قرآن و کتا��‌هایی از عارفان ایرانی داشت. شاعرانی که در درازای هزار سال اسلام را نرم و ملایم کرده بودند، به آن رنگ و بو بخشیده بودند، ایرانی کرده بودند. در آن زمان که داشتن کتاب کار آسان و عادی نبود، پدرم با کتاب‌فروش محلی قراردادی داشت. او هر بار کتاب جدیدی به دستش می‌رسید، باید یکراست نسخه‌ای به خانه‌ی ما بفرستد. هیچ‌گاه آن بامدادی را که صدای کوبیدن در را شنیدم، فراموش نخواهم کرد. کتاب‌فروش آمده بود و در دستانش کتاب شاهنامه‌ی جدیدی بود. نامه‌ی شاهان. یکی از بلندترین شعرهایی که تا کنون سروده شده است، بیش از پنجاه‌ هزار بیت شعر. همه‌ی داستان‌های مردمان‌مان. همه‌ی ایران در شعری یگانه. و همه‌شان سروده‌ی یک شاعر: ابوالقاسم فردوسی. شاهنامه کتاب نبردهاست. کتاب شاهان و شهبانوان، اژدهایان و اهریمن‌هاست. کتاب پهلوانانی‌ست که ایران را در برابر نیروهای اهریمنی پاس می‌دارند. بیشتر داستان‌ها را از بر بودم. هر ایرانی داستانی از شاهنامه می‌‌دانست. ولی من هیچگاه همه‌ی داستان‌های شاهنامه را یکجا در جلدی چرمی و زیبا ندیده بودم. آن کتاب هرگز به کتابخانه‌ی پدرم راه نیافت. آن را یکراست به اتاقم بردم
908 notes · View notes
0rdinarythoughts · 11 months
Text
Tumblr media
ایسے لوگوں کی صحبت میں زیادہ دیر مت ٹھہریں جن کے پاس دل نہیں۔
Do not stay long in the company of people who have no heart.
Rumi
135 notes · View notes
urdu-poetry-lover · 26 days
Text
یہاں تکرار ساعت کے سوا کیا رہ گیا ہے
مسلسل ایک حالت کے سوا کیا رہ گیا ہے
تمہیں فرصت ہو دنیا سے تو ہم سے آ کے ملنا
ہمارے پاس فرصت کے سوا کیا رہ گیا ہے
بہت ممکن ہے کچھ دن میں اسے ہم ترک کر دیں
تمہارا قرب عادت کے سوا کیا رہ گیا ہے
14 notes · View notes
my-urdu-soul · 3 months
Text
جو اتر کے زینۂِ شام سے تیری چشم ِخوش میں سما گئے
وہی جلتے بجھتے سے مہر و ماہ میرے بام و در کو سجا گئے
یہ عجیب کھیل ہے عشق کا میں نے آپ دیکھا یہ معجزہ
وہ جو لفظ میرے گماں میں تھے وہ تیری زبان پر آگئے
وہ جو گیت تم نے سنا نہیں میری عمر بھر کا ریاض تھا
میرے درد کی تھی داستاں جسے تم ہنسی میں اڑا گئے
وہ چراغ ِجاں کبھی جس کی لو نہ کسی ہوا سے نگوں ہوئی
تیری بیوفائی کے وسوسے اسے چپکے چپکے بجھا گئے
وہ تھا چاند شام ِوصال کا کہ تھا روپ تیرے جمال کا
میری روح سے میری آنکھ تک کسی روشنی میں نہا گئے
یہ جو بندگان ِنیاز ہے یہ تمام ہیں وہ لشکری
جنہیں زندگی نے اماں نہ دی تو تیرے حضور میں آ گئے
تیری بے رخی کے دیار میں میں ہوا کے ساتھ ہَوا ہوا
تیرے آئینے کی تلاش میں میرے خواب چہرہ گنوا گئے
تیرے وسوسوں کے فشار میں تیرا شرار ِرنگ اجڑ گیا
میری خواہشوں کے غبار میں میرے ماہ و سال ِوفا گئے
وہ عجیب پھول سے لفظ تھے تیرے ہونٹ جن سے مہک اٹھے
میرے دشتِ خواب میں دور تک کوئی باغ جیسے لگا گئے
میری عمر سے نہ سمٹ سکے میرے دل میں اتنے سوال تھے
تیرے پاس جتنے جواب تھے تیری اک نگاہ میں آ گئے
- امجد اسلام امجد
15 notes · View notes
forgottengenius · 8 months
Text
کمپیوٹر نے ملازمتیں ختم کر دیں تو لوگ کیا کریں گے؟
Tumblr media
ہم مستقبل سے صرف پانچ سال دور ہیں۔ تقریباً ایک صدی قبل ماہر معیشت جان مینارڈ کینز نے کہا تھا کہ ہم 2028 تک اپنی ایسی دنیا میں رہ رہے ہوں گے جہاں سہولتیں کثرت سے ہوں گی۔ ان کا کہنا تھا کہ یہ دنیا ٹیکنالوجی پر چلے گی۔ ہم دن میں تین گھنٹے کام کریں گے اور زیادہ تر کام محض اپنے آپ کو مصروف رکھنے کے لیے ہو گا۔ 1928 میں شائع ہونے والے اپنے ’مضمون ہمارے پوتے پوتیوں کے لیے معاشی امکانات‘ میں کینز نے پیش گوئی کی کہ ٹیکنالوجی کی تیز رفتار ترقی اپنے ساتھ ایسی صلاحیت لائے گی کہ کام کرنے کے ہفتے میں تبدیلی آئے گی۔ کوئی بھی اس بات سے انکار نہیں کرے گا کہ جس ٹیکنالوجی کی کینز نے پیشگوئی کی تھی وہ آج موجود ہے۔ لیکن کام کرنے کا ہفتہ اتنا زیادہ تبدیل نہیں ہوا۔ وہ مستقبل جس کا پانچ سال میں وعدہ کیا گیا تھا واقعی بہت دور محسوس ہوتا ہے۔ رواں ہفتے ایلون مسک نے جدید دور میں ماہرِ معاشیات کینز کا کردار ادا کیا جب انہوں نے برطانیہ کے مصنوعی ذہانت کے سرکردہ رہنماؤں کے اجلاس کے اختتام پر برطانوی وزیر اعظم رشی سونک سے کہا کہ ہم نہ صرف ملازمت میں کیے جانے والے کام میں کمی کرنے جا رہے ہیں بلکہ اس سے مکمل طور پر چھٹکارا حاصل کریں گے۔
جب وزیر اعظم نے مسک سے پوچھا کہ ان کے خیال میں مصنوعی ذہانت لیبر مارکیٹ کے لیے کیا کرے گی تو انہوں نے ایک ایسی تصویر پیش کی جو خوش کن یا مایوس کن ہو سکتی ہے جس کا انحصار اس بات پر ہے کہ آپ اسے کس طرح دیکھتے ہیں۔ انہوں نے کہا کہ مصنوعی ذہانت ’تاریخ میں سب سے زیادہ خلل ڈالنے والی قوت‘ ہے۔ ’ہمارے پاس پہلی بار کوئی ایسی چیز ہو گی جو ذہین ترین انسان سے زیادہ سمجھدار ہو گی۔‘ اگرچہ ان کا کہنا تھا کہ پیش گوئی کرنا مشکل ہے لیکن انہوں نے کہا کہ ’ایک وقت آئے گا جب کسی نوکری کی ضرورت نہیں رہے گی‘۔ انہوں نے دعویٰ کیا کہ کام کرنے کی واحد وجہ ’ذاتی اطمینان‘ ہو گی، کیوں کہ ’مصنوعی ذہانت سب کچھ کرنے کے قابل ہو گی۔‘ ان کا کہنا تھا کہ ’مجھے نہیں معلوم کہ اس سے لوگوں کو آرام ملتا ہے یا بےآرامی۔‘ ’یہ اچھا اور برا دونوں ہے۔ مستقبل میں چیلنجوں میں سے ایک یہ ہو گا کہ اگر آپ کے پاس ایک جن ہے جو آپ کے لیے وہ سب کچھ کر سکتا ہے جو آپ چاہتے ہیں تو اس صورت میں آپ اپنی زندگی میں معنی کیسے تلاش کریں گے؟‘ سونک اپنی جگہ اس صورت حال کے بارے میں یقینی طور پر بےچین لگ رہے تھے۔ 
Tumblr media
ان کا کہنا تھا کہ کام کرنے سے لوگوں کو معنی ملتے ہیں۔ انہوں نے امید ظاہر کی کہ مصنوعی ذہانت کام کی دنیا کو مکمل طور پر ختم کرنے کے بجائے اسے بہتر بنائے گی۔ دنیا ان دو آدمیوں کے درمیان ایک چوراہے پر کھڑی ہے اور یہ جاننا مشکل ہے کہ کس طرف جانا ہے۔ سوال کا ایک حصہ ٹیکنالوجی کے بارے میں ہے۔ اس کا کتنا حصہ انسانوں کے لیے قدرتی ہے اور کیا مشینیں آخر کار ہماری دنیا کے ہر حصے پر قبضہ کرنے کے قابل ہوں گی؟ لیکن ایک بہت گہرا اور زیادہ اہم سوال بالکل تکنیکی نہیں ہے یعنی ہم یہاں کس لیے ہیں اور ہم اپنی زندگیوں کے ساتھ کیا کرنا چاہتے ہیں؟ یہ ایک ایسا سوال ہے جو ہم حال ہی میں اپنے آپ سے پوچھنے کے عادی ہو گئے ہیں۔ وبائی مرض نے کام کے مستقبل کے بارے میں ہر طرح کی سوچ کو جنم دیا اور یہ کہ لوگ کس طرح جینا چاہتے تھے اور کچھ نے اسے گہری اور دیرپا طریقوں سے اپنی زندگیوں کو تبدیل کرنے کے مواقع کے طور پر استعمال کیا۔ لیکن اس سوال کی نئی اور گہری شکل مصنوعی ذہانت کے ساتھ آ رہی ہے۔ ہو سکتا ہے کہ ہمیں طویل عرصے تک اس سوال کا جواب نہ دینا پڑے۔ 
مصنوعی ذہانت کی موجودہ رفتار اور جس جنون کے ساتھ اس پر بات کی جا رہی ہے، اس سے یہ سوچنا آسان ہو سکتا ہے کہ روبوٹ صرف چند لمحوں کے فاصلے پر انتظار کر رہے ہیں۔ وہ ہماری نوکریاں (اور شاید ہماری زندگیاں) لینے کے لیے تیار ہیں۔ لیکن زیادہ تر ماہرین کا کہنا ہے کہ اس بات کو قدرے بڑھا چڑھا کر پیش کیا جا رہا اور کم از کم بہت سی صنعتیں طویل عرصے تک محفوظ رہ سکتی ہیں۔ تاہم ہمیں ابھی سے اس کے بارے میں سوچنا شروع کرنا چاہیے کیوں ابھی نوبت یہاں تک نہیں پہنچی۔ ہمارے پاس تیاری کا موقع ہے کہ ہم ان ٹیکنالوجیوں کو کس طرح اپناتے ہیں۔ وہ انداز جو ہم نے پہلے کبھی نہیں اپنایا۔ مصنوعی ذہانت کے بارے میں زیادہ تر بحث خیالی باتوں اور سائنس فکشن کی طرف مائل ہوتی ہے۔ اس پر ہونے والی بحثیں اکثر پالیسی مباحثوں کی بجائے زیادہ تر مستقبل کی ٹرمینیٹر فلموں کے لیے کہانیاں تجویز کرنے والے لوگوں کی طرح لگ سکتی ہیں۔ یہ ضروری ہے کہ ہم اس تجریدی بحث کو حقیقی ٹھوس سوچ کے ساتھ ملا دیں کہ ہم دنیا کو کس طرح دیکھنا چاہتے ہیں۔ کام، معلومات اور اس کے علاوہ بھی بہت کچھ کیسا دکھائی دینا چاہیے۔
لیکن اس کا جواب دینے کا مطلب مقصد، معنی اور ہم یہاں کیوں ہیں کے بارے میں مزید فلسفیانہ بحث کرنا ہوسکتا ہے۔ یہ وہ سوالات ہیں جن سے انسانی ذہانت ہزاروں سال سے نبرد آزما ہے لیکن مصنوعی ذہانت انہیں ایک نئی اور زیادہ فوری اہمیت دینے والی ہے۔ فی الحال بحثیں گھبراہٹ اور اضطراب کے ساتھ ہو رہی ہیں۔ سونک یقینی طور پر اکیلے نہیں ہیں جو آٹومیشن کے بارے میں مایوس کن نقطہ نظر کے بارے میں پریشان ہیں اور اس سے کتنی ملازمتیں ختم ہو جائیں گی۔ یہ ایک اور وجہ ہے کہ ہمیں اس بات پر تبادلہ خیال کرنا چاہیے کہ وہ خودکار مستقبل کیسا نظر آ سکتا ہے۔ کیوں کہ اسے کم خوفناک بنانے کا موقع موجود ہے۔ یہ یقینی طور پر مشینوں اور مصنوعی ذہانت ک�� نظام کے بارے میں گھبراہٹ کا سب سے بڑا حصہ جس کے بارے میں بات نہیں کی گئی ہے۔ یہ وہ روبوٹ نہیں ہیں جن سے ہم ڈرتے ہیں۔ یہ انسان ہیں۔ مصنوعی ذہانت کے حوالے سے پریشان کن صورت حال کے بارے میں تمام گھبراہٹ کی بنیاد یہ ہے کہ ملازمتوں کے خودکار ہونے کا کوئی بھی فائدہ ان انسانی کارکنوں کو نہیں جائے گا جو پہلے یہ ملازمت کرتے تھے۔
یہ اضطراب ہر جگہ موجود ہے اور رشی سونک نے ایلون مسک کے ساتھ اپنی گفتگو کے دوران نشاندہی کی کہ جب وہ دنیا میں لوگوں سے ملتے ہیں تو انہیں ذہانت یا کمپیوٹنگ کی حدود کے بڑے سوالات میں دلچسپی نہیں ہوتی بلکہ ملازمتوں میں دلچسپی ہوتی ہے۔ اگر لوگوں کو لگتا ہے کہ وہ آٹومیشن کے عمل کا حصہ ہیں اور وہ اس سے کچھ حاصل کریں گے تو دنیا کم پریشان کن جگہ ہو گی۔ یہ مقصد مختلف طریقوں سے حاصل کیا جاسکتا ہے لیکن یہ سب اس بات کو یقینی بنانے کے لیے ہے کہ لوگ آٹومیشن کے ذریعہ پیدا ہونے والی پیداواری صلاحیت اور کارکردگی سے فائدہ اٹھا سکیں۔ اس سوال پر دنیا کا ملا جلا ٹریک ریکارڈ ہے۔ تکنیکی تبدیلی نے ہمیشہ لیبر مارکیٹ میں خرابی پیدا کی لیکن اس کے اثرات مختلف ہیں۔ اکثر وہ لوگ جو تاریخ میں مشینوں کی وجہ سے فالتو ہو گئے اور ان نئی ملازمتوں کی طرف چلے گئے جن عام طور پر خطرہ اور مشقت کم ہے۔ اگر ماضی میں لوگوں نے روبوٹس اور کمپیوٹرز والی ہماری دنیا کو دیکھا ہو تو وہ سوچیں گے کہ یہ ان کے پاس موجود خطرناک اور تھکا دینے والی ملازمتوں کے مقابلے میں ایک کامل اور مثالی جگہ ہے۔ ہمیں ان فوائد کو صرف وجہ سے نظر انداز نہیں کرنا چاہیے کہ اس وقت ہم انہیں معمولی سمجھتے ہیں۔
لیکن ہمارے پاس ہمیشہ وہ یوٹوپیا نہیں رہا جس کا وعدہ ماضی کے ان لوگوں نے ہم سے کیا تھا۔ جب 1928 میں کینز نے وعدہ کیا تھا کہ دنیا میں دن میں چند گھنٹے کام ہو گا تو اس میں امید کم اور پیشگوئی زیادہ تھی۔ مالی بحران کے وقت بھی انہوں نے ’بجلی، پیٹرول، فولاد، ربڑ، کپاس، کیمیائی صنعتوں، خودکار مشینوں اور بڑے پیمانے پر پیداوار کے طریقوں‘ جیسے وسیع پیمانے پر کام کرنے والی ٹیکنالوجیز کی طرف اشارہ کیا جو آج مصنوعی ذہانت کے فوائد کی بات کرنے والوں کی یاد دلاتا ہے۔ اس کا کوئی اچھا جواب نہیں ہے کہ ہمیں فراوانی اور آرام کی وہ دنیا کیوں نہیں ملی جس کا انہوں نے وعدہ کیا۔ اس کی ایک اہم وجہ یہ ہے کہ کینز نے پیش گوئی کی تھی کہ لوگ فرصت میں زیادہ وقت گزارنے کے لیے اضافی وسائل کا استعمال کریں گے۔ تاہم جو ہوا ہے وہ یہ ہے کہ ہم نے وسائل کو مزید چیزوں پر صرف کیا ہے۔ بڑے حصے کے طور پر ٹیکنالوجی کی معاشی ترقی صرف فون جیسی زیادہ ٹیکنالوجی خریدنے میں استعمال کی گئی۔ لیکن ایک اور وجہ بھی ہے کہ ہم نے اپنی زندگیوں کو بہتر بنانے کے لیے ٹیکنالوجی کے فوائد کو استعمال کرنے کے بارے میں کبھی سنجیدہ بحث نہیں کی۔ کسی نے بھی دنیا سے یہ نہیں پوچھا کہ ہمیں ٹیکنالوجی کی کارکردگی کے ساتھ کیا کرنا چاہیے اور یہی وجہ ہے کہ ہم آج اس صورت کا سامنا کر رہے ہیں۔
اگرچہ انہوں نے فراوانی والی دنیا اور وقت کی فراوانی کی پیشگوئی کہ کینز نے رشی سونک سے مکمل طور پر اختلاف نہیں کیا۔ انہوں نے کہا کہ ’خوف کے بغیر تفریح اور فراوانی کے دور کا انتظار‘ ناممکن ہے۔ اور یہ کہ ’ہمیں بہت طویل عرصے تک تربیت دی گئی ہے کہ ہم مشقت کریں اور لطف اندوز نہ ہوں۔‘ لوگوں کو فکر ہے کہ کام کے ذریعے دنیا سے جڑے بغیر ان کے پاس کرنے کے لیے کچھ بھی نہیں ہوگا۔ کوئی خاص صلاحیت نہیں ہو گی۔ کوئی دلچسپی نہیں ہو گی۔ انہوں نے کہا کہ آپ کو یہ جاننے کے لیے کہ زندگی گزارنا مشکل ہو سکتا ہے، صرف امیر لوگوں کو دیکھنا پڑے گا۔ لیکن لوگ اپنے آپ کو مطمئن رکھنے کے لیے دن میں تین گھنٹے کام کر سکتے ہیں۔ زیادہ تر کام اس لیے کیا جائے گا کہ ہمیں کچھ نہ کچھ کرنا ہے۔ ہم تنخواہ کی بجائے بنیادی طور پر کسی مقصد کے تحت کام کر رہے ہوں گے۔ لوگ اس مقصد کو کیسے تلاش کرتے ہیں؟ لوگ کا کیا مقصد ہے؟ ہم اپنا ’ایکی گائے‘ (جاپانی زبان کا لفظ جس مطلب مقصد حیات ہے) کیسے تلاش کرتے ہیں؟ مقصد زندگی کو گزارنے کے قابل بناتا ہے۔ سو سال پہلے جب کینز نے ہم سے پوچھا تو ہمارے پاس اچھا جواب نہیں تھا۔ اور نہ ہی ہزاروں سال پہلے اسی جیسے سوال کا جواب تھا جب افلاطون نے پوچھا۔ لیکن لیکن اب جدید ترین ٹیکنالوجی کی مدد سے ہمیں اس قدیم سوال کا جواب تلاش کرنے کی ضرورت ہے۔
اینڈریو گرفن  
بشکریہ انڈپینڈنٹ اردو
38 notes · View notes
verses-n-moon · 6 months
Text
میرے پاس ایک دل ہے جو میرے سِوا کسی کو تکلیف نہیں دیتا۔
Tumblr media
I have a heart that hurts nobody but me.
20 notes · View notes
googlynewstv · 2 months
Text
طیب کے پاس کیا آپشن تھا؟
تحریر:جاوید چودھری۔۔۔۔۔۔۔بشکریہ:روزنامہ ایکسپریس طیب کا تعلق لانگ راج گاؤں سے تھا‘ اسے کنڈیارو تھانہ لگتا ہے اور یہ سارا علاقہ پڈعیون کا حصہ ہے اور پڈعیون سندھ کا غیر معروف علاقہ ہے‘ اس کا قریب ترین شہر نوشہرو فیروز ہے‘ طیب اس گاؤں کا غریب ہاری تھا‘ روزی روٹی کا کوئی مستقل بندوبست نہیں تھا‘ کوئی حال اور کوئی مستقبل نہیں تھا‘ ماضی میں بھی غربت تھی‘ حال بھی غربت میں لتھڑا ہوا تھا اور مستقبل میں بھی…
0 notes
Text
Tumblr media
اداس ہوں پر تجھ سے ناراض نہیں
میرے دل میں ہو مگر میرے پاس نہیں
جھوٹ کہوں تو سب کچھ ہے میرے پاس
سچ کہوں تو تیرے سوا کچھ بھی نہیں ~
Udaas hoon per tujh se naraz nahi
Mere dil mai ho magar mere paas nahi
Jhoot kahu tou sab kuch hai mere paas
Sach kahu tou tere siwa kuch bhi nahi ~
*Credits go to rightful owners
11 notes · View notes
tintinfarsi · 4 months
Text
تولد هرژه
امروز، ۲۲ می، تولد نابغه‌ای بی‌همتا در دنیای کتاب‌های مصور است. به پاس تمام لحظات ناب و بی‌تکراری که با ماجراهای تن‌تن و دوستانش برایمان ساختی، تولدت را با افتخار و احترام تبریک می‌گوییم. هرژه عزیز، تولدت مبارک
Today, May 22nd, marks the birthday of an unparalleled genius in the world of comics. In honor of all the unforgettable moments you created with the adventures of Tintin and his friends, we proudly and respectfully celebrate your birthday. Happy Birthday, dear Hergé!
Tumblr media
13 notes · View notes
humansofnewyork · 1 year
Photo
Tumblr media
(14/54) “We began in darkness. Three hundred years after the Battle of Nahavand. The invaders had plundered the country. Caravans of riches were leaving day and night. There was a huge push to break our unity, to erase our identity, to make us forget ourselves. And whenever a conqueror tries to destroy a people, they begin with the language. Scholars were murdered. Books were burned. Entire libraries were razed to the ground. Whenever words were found, they were destroyed. A knight gathered all the texts that remained. And Ferdowsi stepped forward to weave them into a poem. In the prologue of Shahnameh he writes: ‘I am building a castle of words. That no wind or rain will destroy!’ Ferdowsi attempted to use only the purest form of Persian. He wanted to preserve the entirety of our language. All of our words. But it wasn’t just our language that he was trying to save, it was our story. Our wisdom. Our soul. Who we were. Ferdowsi drew from many different sources when writing Shahnameh. But one of the most important was The Avesta. The holiest book in ancient Iran. It included many of our oldest stories, from before the written word. In the heart of the book, away from the edges, safe from the sands of time, were the oldest words of Iran: the seventeen hymns of Zoroaster. They were three thousand years old. And they’re in the form of a poem. They tell the story of a battle between two great spirits: Ahura Mazda and Ahriman. Good and Evil. Light and Dark. Since the beginning of time these two spirits have been locked in a battle for the soul of the world. And every person must participate. There can be no spectators. There is always a choice to be made. Light or Dark. Good or Evil. 𝘕𝘦𝘦𝘬𝘪 or 𝘉𝘢𝘥𝘪. It’s a simple choice. But in that choice is an escape from destiny. A promise that the book is not yet written. There is still a role for us to play.”
 در تاریکی آغاز شد. سیسد سال پس از جنگ نهاوند غارتگران دارایی‌های سرزمین ما را به تاراج برده بودند. کاروان‌های انباشته از زر و گوهر روز و شب خارج می‌شدند. کارزار فراگیری برای از میان بردن هویت ایرانی به راه انداخته بودند. از زبان‌مان آغاز کردند. هر گاه فاتحی کمر به نابودی ملتی ببندد، بخواهد هویت آنها را از بین ببرد، بخواهد اتحاد آنها را بشکند، بخواهد آنها را از خود بیگانه کند، از زبان می‌آغازد. زبان آوند فرهنگمان است. نگهدارنده‌ی تمامی گذشته‌مان است. چسبی‌ست که ما را در کنار هم نگه می‌دارد. دانشمندان کشته شدند. کتاب‌ها سوزانده شدند. تمامی کتابخانه‌ها با خاک یکسان شدند. هر گاه نوشته‌هایی یافت می‌شد، نابود می‌کردند. فردوسی می‌نویسد که پهلوانی همه‌‌ی نوشته‌های بازمانده را گرد‌ آورد. سپس فردوسی پذیرفت تا همه را به شعر برگرداند. او چنین سرود: پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند! فردوسی کوشید که از ناب‌ترین واژگان فارسی استفاده کند. می‌خواست یکپارچگی زبان‌مان را پاس دارد. ولی این تنها واژگان‌مان نبودند که در تلاش پاسداری از آن بود، بلکه داستانهای‌مان نیز بود. جان و روان و شناسه‌ی ما. آنچه که بودیم. در نوشتن شاهنامه، فردوسی از منابع گوناگون بسیاری بهره ‌برد. برجسته‌ترین آنها اوستا بود. کتاب سپنتای ایران. دربرگیرنده‌ی کهن‌ترین داستانهای‌مان از دوردست روزگار. در دل کتاب، دور از متن‌های حاشیه‌ای، در امان از گردباد زمانه، کهن‌ترین واژگان ‌‌و سخنان و نوشته‌های ایران گنجانده شده بود: هفده گاتای زرتشت. با قدمتی سه‌هزارساله که به شعر نوشته شده‌اند. داستان نبرد میان دو نیروی بزرگ را روایت می‌کند: اهورا مزدا و اهریمن. نیکی و بدی. روشنایی و تاریکی. از ازل، این دو نیرو در نبردی همیشگی برای جان جهان بوده‌اند. همه می‌بایست در آن نبرد شرکت کنند. هیچ تماشاگری وجود ندارد. چرا که هر انسانی باید انتخاب کند. همیشه گزینه‌ای وجود دارد. گزینه‌ی ساده‌ای‌ست: روشنایی یا تاریکی. نیکی یا بدی. ولی در آن گزینش، گریزی از سرنوشت وجود دارد. نویدی‌ست نانوشته. که در آن کارسازیم
152 notes · View notes
0rdinarythoughts · 1 year
Text
Tumblr media
‏"تمھارے علاوہ میرے پاس اورکوئی دلیل نہیں جو مجھے اس بات پر قائل کر سکے کہ زندگی بہت خوبصورت ہے."
"Other than you, I have no other argument that can convince me that life is very beautiful."
109 notes · View notes